بیست و هفتمین بخش از کتاب "صدام از این جا عبور کرد"
روزی که حسین کامل با ولیعهد اردن دعوا کرد
دیپلماسی ایرانی: خاورمیانه یکی از پیچیده ترین و بغرنج ترین مناطق جهان از لحاظ سیاسی، اقتصادی و اجتماعی محسوب می شود. در این میان عراق، کشوری که در سال 1921 تاسیس شد، یکی از پیچیده ترین و در عین حال حساس ترین کشورهای این منطقه بوده است. کشوری که گذرش از پادشاهی به جمهوریت توام با سیری از تحولات بوده و تا رسیدنش به ثبات نسبی در دوران حکومت رژیم بعث نیز سرشار از اتفاقات بی نظیر بوده است. دوران حزب بعث را می توان از تلخ ترین و خون بارترین وقایع دوران تاریخ عراق توصیف کرد. دوره ای که سراسر در جنگ گذشت و خشونت بی اندازه هیئت حاکمه تاریخی بی نظیر را برای خاورمیانه رقم زد. اما این دوره به اندازه ای در خود رمز و راز دارد که با وجود کتاب های بسیار هنوز کنه بسیاری از مسائل غامض باقی مانده و بسیاری از حقایق بیان نشده است. برای همین انتظار می رود باز هم کتاب ها درباره عراق نوشته شوند و قصه های عجیب و غریب بی شماری از آن شنیده شود.
کتاب "عراق از جنگ تا جنگ/صدام از این جا عبور کرد" از جمله کتاب هایی است که تلاش دارد از چهار زاویه بر بخش هایی از دوران تاریک رژیم بعث و پس از آن نوری بتاباند و حقایقی را بر ملا کند. این کتاب که توسط غسان الشربل، روزنامه نگار مشهور لبنانی و سردبیر روزنامه الحیات نوشته شده در حقیقت مصاحبه با چهار مقام سابق عالی رتبه عراقی است که هر کدام از دیدگاه خود به توصیف تاریخ عراق در دوران مسئولیتشان پرداخته اند. دیپلماسی ایرانی در چارچوب سلسله مصاحبه ها و مطالبی که هر هفته منتشر می کند، این بار به سراغ این کتاب رفته است که در این جا بیست و هفتمین بخش آن را می خوانید:
]گفت وگوی دوم؛ صلاح عمر العلی، نماینده سابق عراق در سازمان ملل[
آیا درباره عربستان و این که هدف بعدی بعد از کویت بود نیز ]با حسین کامل[ صحبت کردی؟
در این رابطه به خصوص حسین کامل قاطعا رد کرد که طرح حمله به کویت به نوعی تلاش برای حمله به عربستان بود. گفت این موضوع مطرح نشده است. و هر آن چه در این باره بیان شده بی اساس است علی رغم این که گفته می شد تانک ها در مناطق مرزی تحرکاتی داشته اند. بارها تاکید کرد که در هیچ کدام از بندهای طرح اصلی نمی گوید که قرار است به عربستان حمله شود.
آیا انتظار داشت که حکومت صدام سقوط کند؟
خیر. می گفت حکومت صدام قوی است. اما حسین کامل با لحن مستند صحبت می کرد. بر روی توانایی های گارد جمهوری حساب کرده بود و می گفت: «این گارد را من تشکیل دادم افسر به افسر و سرباز به سرباز آن زیر نظر من استخدام شدند. من بالای سرشان بودم و آنها را آموزش دادم و آنها را می شناسم و می دانم در لحظه حساس تردید نمی کنند که باید به تغییر بپیوندند.» هم زمان بر روی بسیاری از افسرهای عالی رتبه نزدیک به خود نیز حساب کرده بود.
آیا چیزی درباره طرحش به تو گفته بود؟
بله. گفت اگر امکانات لازم آن فراهم شود قصد دارد به سمت پایگاه H3 پیش برود. این پایگاه پایگاه هوایی نزدیک به مرز اردن است. به این معنا که بر این پایگاه مسلط می شود و از آن جا جنگ خود علیه حکومت را اداره می کند. پرسیدم وقتی که صدام نیروهایش را برای مبارزه با او بفرستد چه می کند. جواب داد: «من می خواهم بر این پایگاه استیلا یابم و صدام نیروهایش را حرکت دهد، و من مطمئنم نیروهایی که گسیل خواهد داشت رهبری خود را تغییر خواهند داد و من می توانم از آنها یا از بخش بزرگی از آنها در پیش روی به سوی بغداد استفاده کنم.»
عجیب آن که حسین کامل با اعتماد به نفس بالا و با قدرت تاثیرگذاری بر روی افسران گارد جمهوری صحبت می کرد.
به «سی آی ای» چه داد؟
گفت که بر روی همکاری با آنها صحبت کرده و تلاش دارد از دادن هر گونه اطلاعاتی که به کشور آزار برساند، خودداری کند. و تاکید کرد که تفاهمی حاصل نشد. و مثلا گفت به آنها گفته ام: «من فکری دارم و از امریکایی ها خواسته ام با من همکاری کنند. من به آنها گفته ام که نام افسرهایی که می توان بر روی همکاری شان در فرایند تغییر اطمینان داشت را می دهم. البته به آنها گفتم به مصلحت شما نیست که وارد جزئیات شوید. افسرها را من می شناسم و جایگاه و تاریخ آنها را می دانم. به مصلحت هیچ کس نیست که نام آنها را بداند. من پیشنهاد می دهم که طرح را بررسی کنید و اگر قانع شدید و با همکاری موافقت کردید در آن موقع می توانیم درباره جزئیات صحبت کنیم.»
آیا در خلال اقامتش در امان با اسرائیلی ها نیز دیدار کرد؟
بارها به طور قاطع انجام چنین دیدارهایی را رد کرد. من فکر نمی کنم که رویکردی که به خودش داشت و نقش و همچنین افکار و چیزی که به آن قانع بود او را به دیدار با اسرائیلی ها ترغیب می کرد.
به هر حال خیلی سریع روابطش با مقام های اردنی به هم خورد. یادم است که در آن روز نزد من در هتل آمد و گفت که با ولیعهد آن وقت اردن، امیر حسن مشاجره لفظی داشته است. مثل دیوانه ها حرف می زد. گفت که مایحتاجم را در ماشین می گذارم و به سمت مرزهای عربستان می روم. به او گفتم این چه رفتاری است. این جا یک کشور است که برای خودش اصول و قواعدی دارد. گفت که صحبت هایش با امیر حسین بسیار تند و بد بود. و گفت: «من نمی خواهم جاسوس باشم تا مابقی عراق را هم ویران کنم.»
بعد از آن برادرها در اردن شروع کردند فضا را بر او تنگ کردن. و فهمیدم که در روزهای آخر قبل از بازگشتش به عراق در وضعیت شبه خفقانی به سر می برد.
حقیقتش این است که او نتوانست جای دیگری را برای این که از او میزبانی کنند، بیابد و از آن جا کارش را انجام دهد. بعدا شنیدم که تلاش کرد به سمت یک کشور اروپایی برود اما موفق نشد.
چند بار او را در طول سفرهایت به امان دیدی؟
شاید بیست بار. دیدارها روزانه بود و در یک روز حتی به بیش از یک بار می رسید. اصلا برای این موضوع رفته بودم.
برای چه رفتی او را ببینی؟
به اصرار خود او. تلفنی به من گفت: «من احساس نیاز می کنم که بیایی و از تو خواهش می کنم که حتما بیایی.» می خواستم از او و کشور بشنوم. در ابتدا نرفتم. خیلی ها رفتند. با وجود این که دوستان دخالت کردند من با او تماس نگرفتم. در آخر تماس گرفت و اصرار کرد.
آیا بر کشته شدن اسرای کویتی تاکید می کرد؟
گفت آنهایی که آزاد نشدند در همان روزهای اول کشته شدند. هر گونه تلاشی برای یافتن آنها بیهوده است. به او گفتم که عراقی ها با کویتی ها تماس می گیرند و می گویند که اطلاعاتی دارند که نشان می دهد آنها زنده هستند و در مقابلش پول می خواهند. حسین کامل جوابش را تکرار کرد و گفت این که بعضی ها مدعی هستند که اسرا را از زندانی به زندان دیگر منتقل می کنند، صحیح نیست. هیچ اثری از اسرا نیست.
ادامه دارد...
نظر شما :