بحران،میراث سرهنگ برای لیبی

سایه شکست بر دولتی که نماینده تمام مردم نیست

۰۱ اردیبهشت ۱۳۹۳ | ۱۶:۵۴ کد : ۱۹۳۱۵۲۱ آسیا و آفریقا گفتگو
جعفر قنادباشی در گفت وگو با دیپلماسی ایرانی با اشاره به دلایل شکست سیاسی دولت موقت در لیبی تاکید می کند که عدم پخش مساوی امکانات و ثروت در این کشور منجر به ترجیح منافع شخصی و قبیله ای بر منافع ملی شده است
سایه شکست بر دولتی که نماینده تمام مردم نیست

دیپلماسی ایرانی: شبکه خبری اسکای نیوز عربی اعلام کرد دولت موقت لیبی به ریاست عبدالله الثنی، نخست وزیر این کشور استعفا داد. هرچند این تصمیم هنوز از سوی کنگره ملی لیبی که عالی ترین ارگان قانون گذاری و تصمیم گیری در این کشور محسوب می شود، تایید یا رد نشده است. اما اختلافات گسترده سیاسی و عدم قدرت دولت در کنترل انقلابیون سابق لیبی که هنوز سلاح هایشان را بر زمین نگذاشته اند، دلیل اصلی استعفای دولت محسوب می شود. بنابراظهارات کارشناسان مشکل اساسی لیبی را می توان در کاستی ها و ضعف هایی دانست که شورای ملی انتقالی با آن در مواجهه است. این شوراء از یک سو بسیار ناهمگون است و طیف های مختلفی اعم از سکولار، اسلامگرا، چپ گرا، ملی گرا و ... را در خود جای داده است که رسیدن به هر گونه توافق را با مشکلات عدیده ای مواجه می کند و از سوی دیگر مشکل اساسی تر این شوراء این است که این نهاد بسیاری از قبایل و آحاد جامعه لیبی را نمایندگی نمی کند و به همین دلیل نمی توان آن را نماینده تمام ملت لیبی قلمداد کرد. از این رو دو عامل امنیت و نان موجب شده که همچنان لیبی در بحران سیاسی ماندگار باشد و میان مردم اتحادی ایجاد نشود. تبعیض های صورت گرفته در زمان قذافی میان پایتخت نشینان با دیگر شهرها و ادامه این روند موجب شده انقلابون به سهم خواهی از قدرت و نقش داشتن در آینده سیاسی لیبی بر خیزند. انقلابیون معتقدند انقلاب هنوز به سرانجام نرسیده است؛ زیرا نه دولتی تشکیل شده و نه توزیع مناسب منابع مالی برای عمران و همچنین نیروی نظامی برای برقرار نظم. آنچه در لیبی امروز می گذرد، آینده ای نبود که مردم آن پس از سرنگونی قذافی متصور بودند اما دخالت های کشورهایی مانند فرانسه، انگلستان و مهره چینی های آنان رویای دموکراسی در لیبی را همچنان دور از دسترس نشان دهد. از این رو با جعفر قنادباشی کارشناس و تحلیلگر مسایل شمال آفریقا به طرح موضوع عدم توفیق دولت موقت برای برقراری نظم و دموکراسی و ایجاد یک دولت واحد در لیبی پرداختیم که در ادامه می خوانید:

پس از سرنگونی قذافی انتظارات بر این بود که دولت موقت بتواند اقدام به  برگزاری انتخابات برای تشکیل دولت کند، اما رسانه ها از استعفای دولت موقت به ریاست عبدالله الثنی، نخست وزیر این کشور خبر دادند. یکی از ما دلیل مطرح شده در این باره عدم همراهی انقلابیون اعلام شده است. دلیل عدم همراهی چیست؟

اگر بخواهیم دلیل و شالوده اصلی که موجب به سرانجام نرسیدن این مسایل را شده است را بگویم این است که در این کشور هیچگاه مولفه های قدرت به معنی واقعی شکل نگرفت. در هر انقلابی قدرت از مولفه های موجود به مولفه های دیگری منتقل می شود. برای مثال در ایران زمان شاه مولفه های قدرت، ارتش، قدرت های خارجی یعنی آمریکا، اشراف و ثروتمندان و خانواده شاهنشاهی بود که زمانی که انقلاب روی داد، قدرت مولفه های دگیری پیدا کرد، مولفه هایی مانند مردم، روحانیون و کسبه که تشکیل دهنده اصلی مولفه قدرت بودند. در لیبی زمان قذافی مولفه های قدرت مبتنی بر شخص قذافی، تیم همراه او، نیروی امنیتی قوی، اتکاهایی که به شرق داشت و نمایندگی شوروی که در آن زمان در شمال آفریقا برعهده داشت.  اما زمانی که انقلاب روی داد، هیچگاه مردم به معنی واقعی مصداق و تجلی بیرونی نداشتند. زیرا پراکندگی جمعیت سبب شد هیچگاه میدان التحریری به معنی مردم در لیبی شکل نگیرد. به خصوص آنکه جمعیت در لیبی در دو بخش بنغازی در شرق و طرابلس در غرب به صورت دو قطب مردمی شکل گرفتتند که هیچگاه به عنوان مولفه اصلی قدرت یکی نشدند. همچنین هیچ گروه، حزب یا سازمانی هم به عنوان مولفه قدرت حضور پیدا نکرد. در حالی که در مصر دو گروه مختلف شکل گرفت یکی گروه 6 آوریل که جوانان را ساماندهی می کرد و دیگری اخوان که قدیمی ترین تشکیلت زمان اسلام است. همچنین میدان التحریری که تجسم ملت بود. اینها مولفه های قدرت در مصر بودند. اما در لیبی چنین چیزی نبود. از روز اول تا به امروز هنوز قدرت در لیبی انسجام پیدا نکرده است. زمانی که شورای انتقالی در لیبی شکل گرفت، مصطفی عبدالجلیل تا اندازه ای توانست قدرت را در اختیار بگیرد اما مهره چینی های غرب موجب شد اعتبارش را از دست بدهد. مجلس موسسان هم که مجلس قانون اساسی بود هرگز نتوانست به عنوان رکن و مولفه ای از قدرت باشد. غربی ها سعی کردند با مهره چینی هایی که در لیبی صورت می دهند، انقلابیون را از سطح قدرت کنار بزنند. از این رو گروه هایی که در شهرهای مختلف به صورت پراکنده تشکیل شدند، به دولت اعتماد نکردند و سلاح های خود را کنار نگذاشتند. زیرا معتقد بودند زمانی باید سلاح ها کنار گذاشته شود که انقلاب به پایان رسیده و دولتی تشکیل شده باشد. بنابراین آنها را متهم به قبلیه گرایی وقوم گرایی کردند.

نکته دیگر این است که پیش بینی می شد دولت موقتی که به ریاست عبدالله الثنی تشکیل شده، به یک نوع توافق میان گروه های پیروز دست پیدا کند؛ یعنی گروه طرفداران دولت مدرن و گروه دولت سکولار. آیا عدم توافق میان این دو گروه هم می تواند عاملی برای عدم توفیق دولت موقت باشد؟

این بخشی از قضایا است. اما موضوع دیگری هم روی داد. در مجلس موسسان، احزاب و گروه های شتاب زدگی ای صورت گرفت که منطبق با گروه های انقلابی نبود. گروه های انقلابی هرگز در قالب احزاب سیاسی نمی توانستند شکل پیدا کنند. بنابراین آنچه روی داد یک تضاد بود. تضاد میان دموکراسی که باید برپا می شد و گروه های مسلحی که دارای قدرت در شهرهای مختلف بودند. گروه های مسلح هرگز خود را در قالب یک حزب سیاسی تعریف نکردند. برای مثلا لیبرال ها به رهبری محمود جبریل که بیشترین کرسی های مجلس را در اختیار گرفتند  یک ائتلاف بسیار نامتجانسی صورت گرفت که منطبق با گروه هایی که دارای قدرت بودند، نبود. در لیبی مذهب با وجود سرکوبی هایی که قذافی کرده  بود، همچنان به طور سنتی بسیار نقش داشته و هنوز مردم خواستار یک حکومت اسلامی واقعی هستند. اما متاسفانه مهره چینی هایی که از طرف غربی های صورت گرفت همه افرادی بودند که در آمریکا، انگلستان یا فرانسه زندگی می کردند که به کشور بازگشتند. قشر روشنفکر سکولار هرگز نتوانست پیوندی با توده های مردم و گروه های مسلحی که خواستار حکومت اسلامی بودند، ایجاد کند. همه 50 نفر شورای ملی انتقالی و بعدا مجلس عمدتا از تجار یا افراد تحصیلکرده برگشته از خارج، سکولار و با اندیشه های غربی بوده که در صدد برپایی یک نظام دموکراتیک و شبه غربی بودند ولی هرگز نتوانستند با توده های مردم ارتباط برقرار کنند. در لیبی چه جوانان و چه قشرهای دیگر مردم هرگز تمایلی به رای دادن به این گروه نبودند، از این رو با آنها همراهی نکردند و یک نوع تضاد ایجاد شد.

شورای ملی انتقالی باید سعی می کرد که میان شرق و غرب لیبی اتحاد ایجاد کند. یعنی افرادی که در بنغازی و طرابلس. اما متاسفانه نتوانستند این اتحاد را برقرار کنند. چرا میان عرب و شرق لیبی هنوز اتحادی برقرار نشده است؟

یکی از دلایل به سابقه تاریخی مربوط می شود. در گذشته هم لیبی دارای بخش های مختلفی بود اما در دوران قذافی با مرزهای جدیدی که به وسیله خط مستقیم از کشورهای مصر، تونس و الجزایر جدا شد، با کمک نیروهای امنیتی، نیروهای مسلح که عنوان ارتش نداشتند و خود دیکتاتوری قذافی این پیوند ایجاد شده بود. در گذشته هم طرفداران عمر مختار در سینوسیه در قسمت شرقی مستقر بودند و در غرب هم گروهی دیگر.  با وجود اینکه مردم در لیبی هم عرب وهم مسلمان هستند اما سابقه تاریخی این ذهنیت را به وجود آورده که نوعی برتری طلبی و رقابت میان بنغازی و طرابلس وجود دارد. بنغازی از پایتخت دور است بنابراین این اعتقاد شکل گرفته بود که همه امکانات به طرابلس اختصاص می یابد و بنغازی مظلوم واقع شده است. حتی در مهره چینی های بعد از انقلاب نیز حق بنغازی نادیده گرفته شده است و این اعقتاد تاریخی بوده و در دوران 42 ساله قذافی نیز شکل گرفته بود، نتوانست پیوند حقیقی و ملی را در لیبی به وجود بیاورد. از طرفی وسعت لیبی 100 کیلومتر مربع از وسیع تر اما جمعیت آن 5/6 میلیون نفر یعنی کمتر از یک- دهم ایران است. این پراکندگی جمعیت موجب شده چیزی به نام ملت لیبی به معنی واقعی شکل نگیرد و مردم بیش از آنکه خود را لیبیایی بداند، خود را متعلق به منطقه خودشان می دانند. البته موضوعی که به این مساله دامن زده این است که بعد از فروپاشی حکومت قذافی هیچ ارتشی برای برقراری امنیت وجود نداشت.  همچنین از نظر اقتصادی هیچ فردی نبود که درآمدهای نفتی را میان مردم به درستی توزیع کند. به همین خاطر هم از نظر اقتصادی و هم امنیتی این اعتقاد در بین مردم به وجود آمد که باید خودشان منافعشان را در نظر داشته باشند و نمی توانند ملی فکر کنند. زیرا تصورشان این است که اگر وضعیت امنیت خراب است جای دیگر بهتر است. به تدریج مردم بدبین تر شدند. مردم بنغازی خواستار این بودند که یک پلیس موفق امنیت مردم را برقرار کند یا از نظر اقتصادی منابع حاصل از فروش نفت به درستی برای عمران این شهر توزیع شود. هیچ فرد یا نهادی این دو کار مهم یعنی برقراری امنیت و هزینه کردن درآمدهای لیبی را برعهده نگرفت.

گفته شده بِربِرها با اسلام گرایان و قانون اساسی جدیدی که به زبان عربی است مخالفت کرده اند از این رو مخالفت و ناهماهنگی میان اسلامگرایان، مدرنیست ها و بربرها آینده لیبی را با چالش های عمیقی روبه رو خواهد کرد. بر همین اساس بِربِرها تا چه حد می توانند در به چالش کشیدن آینده لیبی نقش داشته باشند؟

تعداد بِربِرهای در لیبی بسیار اندک است. عمدتا این گروه در مرزهای همجوار با الجزایر هستند. متاسفانه مسایلی هم تحت عنوان بربرها گفته می شود، تبلیغات غرب است. غرب در الجزایر سعی کرد گروهی به نام آمازیغ ها را برای اسلام زدایی گسترش دهد. در لیبی هم سعی می کند بربرها را بزرگتر از خودشان نشان دهد تا اس مخالفت پنهانی با اسلام از طریق ایجاد تضاد بین بربرها و عرب ها ایجاد کند. بنابراین خیلی نمی توانند نقشی داشته باشند. اکنون مسایل عمده تری در لیبی مطرح است. مسایل پنهانی که برای نمونه به قاچاق اسلحه مربوط می شود. در حال حاضر سلاح های بسیار پیشرفته ساخت روسیه همچنان در زاغه های تسلیحاتی در لیبی وجود دارد که غرب خواهان از کار انداختن آن است. غرب می خواهد مهره هایی که با روسیه همکاری می کنند یا علاقه مند به همکاری با روسیه هستند را حذف کند. حتی در زمینه اتمی نیز گفته شده که غرب می خواهد کیک زرد که در بخش هایی از بیابان های لیبی وجود دارد را از بین ببرد. در عین حال میان فرانسه ، انگلستان و آمریکا برای حضور در لیبی رقابت وجود دارد. برای مثال وقتی علی زیدان سعی کرد با اروپا همکاری کند، آمریکایی ها با او بد شدند. هرگاه به سمت برقرار روابط با آمریکا حرکت کرد، فرانسوی ها و انگلیسی ها در صدد تضعیف او بر آمدند. علی زیدان هرچه سعی کرد، نتوانست نظر موافق متحدان غرب را جلب کند. به همین دلیل هم مردم اورا یک مهره خارجی می دانند اما غربی ها با توجه به اینکه  ویژگی خاصی ندارد، از او حمایت نکردند. اینک در لیبی رقابت پنهانی برای قاچاق اسلحه، تسلط بر منابع نفت و گاز و مستقر کردن مهره ها در حکومت وجود دارد.

انتشار اولیه: چهارشنبه 27 فروردین 1393/ باز انتشار: دوشنبه 1 اردیبهشت 1393

کلید واژه ها: لیبی سيدجعفر قنادباشي


نظر شما :