سومین بخش از کتاب "صدام از این جا عبور کرد"

صدام بعد از دیدار با ابراهیم یزدی چه گفت؟

۰۲ اسفند ۱۳۹۲ | ۲۳:۳۹ کد : ۱۹۲۹۰۱۸ اخبار اصلی خاورمیانه
صدام شخصا جنگ کویت را در حضور دامادش حسین کامل و فرد بسیار نزدیکش علی حسن المجید، ملقب به «شیمیایی» طرح ریزی کرد. گزارشی درباره علی حسن المجید که پشت آن تصمیم صدام وجود داشته است، وجود دارد که «حمله ویژه ای» به حلبچه صورت بگیرد و این شهر را آن چنان غرق در بمب های شیمیایی کنند که همه اجساد در آن سرد شوند
صدام بعد از دیدار با ابراهیم یزدی چه گفت؟

دیپلماسی ایرانی: خاورمیانه یکی از پیچیده ترین و بغرنجترین مناطق جهان از لحاظ سیاسی، اقتصادی و اجتماعی محسوب می شود. در این میان عراق، کشوری که در سال 1921 تاسیس شد، یکی از پیچیده ترین و در عین حال حساس ترین کشورهای این منطقه بوده است. کشوری که گذرش از پادشاهی به جمهوریت توام با سیری از تحولات بوده و تا رسیدنش به ثبات نسبی در دوران حکومت رژیم بعث نیز سرشار از اتفاقات بی نظیر بوده است. دوران حزب بعث را می توان از تلخ ترین و خون بارترین وقایع دوران تاریخ عراق توصیف کرد. دوره ای که سراسر در جنگ گذشت و خشونت بی اندازه هیئت حاکمه تاریخی بی نظیر را برای خاورمیانه رقم زد. اما این دوره به اندازه ای در خود رمز و راز دارد که با وجود کتاب های بسیار هنوز کنه بسیاری از مسائل غامض باقی مانده و بسیاری از حقایق بیان نشده است. برای همین انتظار می رود باز هم کتاب ها درباره عراق نوشته شوند و قصه های عجیب و غریب بی شماری از آن شنیده شود.

کتاب "عراق از جنگ تا جنگ/صدام از این جا عبور کرد" از جمله کتاب هایی است که تلاش دارد از چهار زاویه بر بخش هایی از دوران تاریک رژیم بعث و پس از آن نوری بتاباند و حقایقی را بر ملا کند. این کتاب که توسط غسان الشربل، روزنامه نگار مشهور لبنانی و سردبیر روزنامه الحیات نوشته شده در حقیقت مصاحبه با چهار مقام سابق عالی رتبه عراقی است که هر کدام از دیدگاه خود به توصیف تاریخ عراق در دوران مسئولیتشان پرداخته اند. دیپلماسی ایرانی در چارچوب سلسله مصاحبه ها و مطالبی که هر هفته منتشر می کند، این بار به سراغ این کتاب رفته است که در این جا سومین بخش آن را می خوانید:

(3)   مقدمه به قلم غسان الشربل؛

نیمه های شب زنگ تلفن سپهبد نزار الخزرجی، رئیس ستاد ارتش عراق در حالی که در منزلش بود به صدا در آمد. دوم آگوست 1990 بود. به سرعت به دفتر کل فرماندهی رفت و دبیر کل ارتش، ژنرال علاء الجنابی به استقبالش آمد و با عبارت کوتاهی گفت که «اشغال کویت را تمام کردیم.» الخزرجی رایحه فاجعه را استشمام کرد و احساس اهانت کرد. مدت کوتاهی بعد وزیر دفاع، عبدالجبار شنشل از راه رسید و الجنابی به سرعت به استقبال او رفت و همان جمله را تکرار کرد. این اتفاقی است که تنها در عراق می افتد. ارتش کشور همسایه ای را مورد تاخت و تاز قرار می دهد بدون این که رئیس ستاد ارتش و وزیر دفاع از آن خبر داشته باشند. اعتراض وارد نیست، در جمهوری صدام حسین هیچ کس جرات بالا بردن انگشت سبابه خود را ندارد.

چند روز بعد این دو مرد تقاضای دیدار با «جناب رئیس جمهور» می کنند. مثل همیشه مکان دیدار سری است. هر دو وارد یک کاروان (متصل به خودرویی دیگر) می شوند و به منطقه رضوانیه می رسند، سپس صدام می آید. توجیه می کند که می خواسته است از حفظ عامل شوک آور استفاده کند و تردید هم نمی کند که بگوید «کویت را آزاد کرد» توسط واحدهایی که مستقیما وابسته به او هستند.

هیچ عمارتی شادی و ابتهاجی از خود نشان نمی دهد. واکنش جامعه جهانی بسیار شدید بود. مثل مرد تحت پیگردی شد که گویی دستور بازداشت یا ترور او صادر شده است. به استثنای همراهان بسیار نزدیکش، هیچ کس از ماجرا خبر نداشت، از جمله رئیس ستاد ارتش که شب  برای خواب به اتاقش رفته بود. به این ترتیب وابستگی به تفنگ و زندگی سری ای که ترتیب آن را داده بود، افزایش یافت.

این قصه ای است که الخزرجی برای من در روستای سوگوی دانمارک در یک شب یخبندان  تعریف کرد. گفت که صدام شخصا جنگ کویت را در حضور دامادش حسین کامل و فرد بسیار نزدیکش علی حسن المجید، ملقب به «شیمیایی» طرح ریزی کرد. گزارشی درباره علی حسن المجید که پشت آن تصمیم صدام وجود داشته است، وجود دارد که «حمله ویژه ای» به حلبچه صورت بگیرد و این شهر را آن چنان غرق در بمب های شیمیایی کنند که همه اجساد در آن سرد شوند. وی تاکید می کند که صدام حسین به تجربه رهبر اتحاد جماهیر شوروی ژوزف استالین اعتقاد داشت و شاید حتی معتقد بود که خود بعد از صلاح الدین بارزترین رهبر است.

دو ماه بعد از تصدی پست ریاست جمهوری صدام حسین در سپتامبر 1979 در نشست جنبش عدم تعهد که در هاوانا برگزار شد، شرکت کرد. در مقر محل اقامتش از وزیر امور خارجه ایران، دکتر ابراهیم یزدی که بعد از پیروزی «انقلاب اسلامی» به این سمت منصوب شده بود، استقبال کرد. صلاح عمر العلی، نماینده عراق در سازمان ملل نیز در آن جلسه حاضر بود. صلاح دوست قدیمی صدام بود. او در 17 جولای 1968 زمانی که صدام بر کاخ ]ریاست جمهوری[ مسلط شد در کنار او بود، بعد از آن روز او عضو شورای رهبری انقلاب و کادر رهبری قُطری حزب بعث شد.

در ظاهر دیدار «سازنده و ایجابی» بود. بعد از آن صدام به باغ رفت و به دنبالش صلاح الدین که تلاش می کرد رئیس جمهور را بر بهبود روابط با ایران امام خمینی به رغم وجود حساسیت ها و نگرانی ها ترغیب کند، رفت. اما با این حرف صدام شوکه شد: «صلاح مراقب باش. این فرصت شاید هر صد سال یک بار به وجود آید. این فرصت امروز به دست آمده است. سرهای ایرانی ها را خواهیم شکست و هر وجب به وجبی که اشغال کرده اند را باز خواهیم گرداند. و شط العرب ]اروند رود[ را هم باز خواهیم گرداند.»

صلاح متحیر خیره نگاه می کرد و صدام افزود: «این حرف راه حل مسالمت آمیز و انسانی برای حل مشکلات با ایران را ابدا نمی خواهم بار دیگر از زبانت بشنوم. خودت را برای سازمان ملل آماده کن. بشنو چه به تو می گویم. سرهای ایرانی ها را خواهم شکست و وجب به وجب محمره ]خرمشهر[ تا شط العرب ]اروند رود[ را باز خواهم گرداند.»

یک سال بعد از حرف هایی که در هاوانا زده شد جنگ عراق – ایران آغاز می شود، جنگی که صدها هزار نفر را به کشتن داد و فجایع انسانی و مالی به دنبال آورد. و زمانی که بعد از 8 سال این جنگ متوقف شد، رهبر عراقی شادی خود را مخفی نکرد وقتی که گفت: «زنده ماندم و شنیدم که ]امام[ خمینی می گوید جام زهر را می نوشم و آتش بس را می پذیرم.» اما کسی که «پیروز» از «قادسیه صدام» خارج شده بود و از این که لقب «نگهبان دروازه های شرقی» را گرفته بود شاد بود بدون تاخیر با جنگ کویت عملیات انتحاری انجام می دهد.

این چیزی بود که از صلاح عمر العلی کسی که می گوید چگونه با مسلسل به همراه صدام حسین وارد دفتر احمد حسن البکر شد تا از شر نخست وزیرش العابر عبد الرزاق النایف در 30 جولای 1968 خلاص شود، شنیدم. صدام نایف را از کاخ تا فرودگاه کشاند و او را به تبعید فرستاد. 10 سال بعد گلوله صدام موفق شد تا نایف را در لندن از پای در آورد و او را به گور بفرستد.

در ابتدای دهه هفتاد بغداد اعلام کرد توطئه ای را کشف کرده که مورد حمایت ایران بوده و می خواسته است که حکومت بعث را سرنگون کند، در پی آن ده ها افسر اعدام شدند. دو نفری که متهم به انجام این توطئه بودند یکی سرهنگ عبدالغنی الراوی و دیگری عبدالرزاق النایف بودند. برای دهه ها این اعتقاد وجود داشت که این توطئه ساخت و پرداخته خود بعثی ها بود. خانواده النایف را در امان دیدم و کیف ها و اوراقی که از خود به جا گذاشته بود را بررسی کردم، روشن شد که نایف خیلی زود در می یابد که صدام توطئه مجموعه را شکست داده و قبل از رسیدن موعد اجرای آن به تهران رفته است. در ریاض راوی آن را پیدا کردم و درباره این توطئه پرسیدم، جوابم را با این پیش فرض قدیمی داد که او دیداری با محمد رضا شاه پهلوی در چارچوب تلاش برای سرنگونی حزب بعث، انجام داد و این که این کشور 10 میلیون دلار هزینه انجام این توطئه را متقبل شده است.

صدام این تلاش ایرانی ها را برای سرنگونی حکومت بعث فراموش نکرد. وی جنگ با کردها در سال 1975 را نیز فراموش نکرد که با میانجی گری هواری بومدین، رئیس جمهوری الجزایر به امضای توافق الجزایر با محمد رضا شاه پهلوی انجامید. صدام قبول نمی کرد که تاریخ بنویسد او برای نجات حکومتش از یک وجب از خاک عراق کوتاه آمد و برای همین بعدا آن چه در این باره در هاوانا گفت را اجرا کرد.

ادامه دارد...

کلید واژه ها: صدام از این جا عبور کرد


( ۴ )

نظر شما :