شست و هشتمین بخش از کتاب جدید هیکل درباره مبارک
روزی که رفیق حریری مبارک را عصبانی کرد
دیپلماسی ایرانی: محمد حسنین هیکل، روزنامه نگار مشهور مصری و جهان عرب به تازگی کتابی را با عنوان "حسنی مبارک و زمانه اش..از تریبون تا میدان" به رشته تحریر در آورده است که در آن به زندگی سیاسی مبارک و چگونگی رسیدنش به قدرت، تداوم ریاست جمهوری اش تا تظاهرات میدان التحریر و سرنگونی او می پردازد. همان طور که از عنوان کتاب پیدا است، دوران حکومت مبارک و زمانه ای که باعث شد او به قدرت برسد و از تریبون های سخنرانی به ریاست جمهوری منصوب شود تا میدان التحریر که در حقیقت انقلابی علیه او را شکل داد، موضوع اصلی این کتاب است.
روزنامه الشروق مصر روزهای پنج شنبه و روزنامه السفیر لبنان روزهای دوشنبه هر هفته با هماهنگی هیکل هر بخش این کتاب را منتشر کرده اند. دیپلماسی ایرانی نیز در نظر دارد هر هفته در روزهای جمعه به طور مرتب همه بخش های این کتاب را منتشر کرده و در اختیار خوانندگان قرار دهد. هیکل برای این کتاب خود ملاحظه و مقدمه ای نوشته است که ما نیز در دیپلماسی ایرانی عینا آنها را منتشر کردیم.
تا کنون شصت و هفت بخش از این کتاب در اختیار خوانندگان قرار گرفته است که همگی آنها در آرشیو دیپلماسی ایرانی در دسترس هستند، اکنون شست و هشتمین بخش از کتاب هیکل تحت عنوان "حسنی مبارک و زمانه اش..از تریبون تا میدان" در اختیارتان قرار می گیرد:
شاید یکی از موارد قابل اعتنایی که شنیدم، چیزی بود که «خالد عبدالناصر» بعد از دیدار با مبارک پس از بازگشت خالد از غیبت طولانی اش که به اتهام دست داشتن در عملیات جوانان آزادیبخش مصر در خارج گذارنده بود، به من گفت. قصه جوانان آزادیبخش این بود که تعدادی از شهروندان اسرائیلی وقتی که بعد از توافق نامه صلح به اسرائیل آمدند مورد حمله قرار گرفتند.
مبارک – با حفظ انصاف – در برابر این قضیه موضع خوبی گرفت، به گونه ای که باعث شد در معرض این اتهام قرار بگیرد که او اجازه داد خالد عبداناصر برای سال ها از مصر برود، وقتی که خالد دیگر نتوانست دوران طولانی غیبت را تحمل کند، بازگشت، مبارک مناسب دید که ترتیب دیدار او را مثل پسرش بدهد.
داستان خالد عبدالناصر از نصیحت مبارک به او که خود خالد برایم گفت و نمی توانم آن را نادیده بگیرم، این بود: در پایان دیدار ما مبارک به من گفت:
- بسبس آه – خوشگذرانی آه – اما سیاست بازی نه!!
ترجمه حرفش این است:
بسبس یعنی بیزنس (Business) – خوشگذرانی که معنایش مفهوم است نیاز به ترجمه ندارد – سیاست بازی هم یعنی وارد سیاست نشو!!
مقصود حرفش این است که ورود به همه زمینه ها حلال است اما ورود به سیاست از نظر شخص او حرام است!!
●●●
صفت دیگری که کسانی که مبارک را می شناختند خیلی به روی آن تمرکز می کردند، این بود که او دوست ندارد هیچ چیزی جز خوبی درباره خودش بشنود، این ویژگی از خلال مواضعی که نخست وزیر سابق لبنان، «رفیق حریری» در دیدار با او روایت می کنند، صدق می کند. یک بار رفیق حریری بعد از سفر رسمی اش به مصر، بعد از تصدی پست نخست وزیری، در هتل «شرایتون» الجزیره وارد شد، این هتل تقریبا چسبیده به دفتر من است، رفیق حریری ساعت 8 صبح با من تماس گرفت و گفت که اکنون وقتش خالی است و می خواهد اگر ممکن است همین الآن نزد من بیاید، استقبال کردم و رفیق حریری نزد من آمد. همین که شروع به حرف زدن کرد، گفت که دیروز با مبارک دیدار کردم، آقای رئیس جمهور او را در موقعیتی واقعا سخت قرار داد، وزیر امور خارجه وقت مصر، آقای عمرو موسی، در دقایق پایانی دیدار حاضر شد، بعد از پایان جلسه مبارک برای بدرقه میهمان تا در سالن اجتماع راه رفت در حالی که پشت سرشان عمرو موسی بود.
رفیق حریری گفت: «من عمرو موسی و خودم را در وضعیت بسیار سختی قرار دادم.» و تعریف کرد که چگونه می خواست نزد رئیس جمهوری مصر به مدح و ستایش وزیر امور خارجه اش بپردازد، حریری به او گفت: «جناب رئیس جمهور اجازه بدهید به خاطر فعالیت های وزیر امور خارجه تان به شما تبریک بگویم.»
مبارک سر جایش ایستاد، و با ترشرویی در حالی که احساس راحتی نمی کرد، طوری که عمرو موسی می شنید، گفت: «هی.. وزیر امور خارجه سیاست ها را ترسیم نمی کند، سیاست ها را رئیس جمهور ترسیم می کند!!»
به این هم بسنده نکرد بلکه به عمرو موسی رو کرد و گفت:
«عمرو.. برای برادر «رفیق» توضیح بده که وزرای امور خارجه سیاست ها را طرح ریزی نمی کنند، بلکه فقط اجرا می کنند!»
نظر رفیق حریری دقیقا این بود که از شدت فشار احساس کردم «باید لباس هایم را در بیاورم» برای این که احساس کردم مرا و وزیر امور خارجه اش را تحت فشار گذاشته است، گمان کرد می خواهم از وزیر امور خارجه اش تعریف کنم!!
●●●
در این جا می خواهم به داستان مشابه دیگری اشاره کنم، این داستان مستقیما به من مربوط می شود. یک بار پرزیدنت مبارک سفر رسمی ای به ژاپن انجام داد، بزرگترین انتشارات آن جا «یومیوری شیمبون» به مناسبت حضور او مراسمی ترتیب داد، میهمانی نهاری برگزار کرد و برای حضور در آن همه شخصیت ها را دعوت کرد، میهمان مصری در کنار رئیس شورای اداری موسسه یومیوری که یکی از بزرگترین ناشران در جهان است، نشست، روزنامه یومیوری شیمبون روزانه 6 میلیون نسخه چاپ می کند، در آن میهمانی میزبان به میهمانش گفت:
«جناب رئیس جمهور شما خبر دارید که سه نفر از «نویسندگان بزرگ» به طور مرتب هر ماه در روزنامه یومیوری شیمبون درباره شما مطلب می نویسند، و کارکنان ما هر ماه پیگیر آن هستند تا هر هفته درباره شما مطلبی داشته باشد، هدف ما این است که خواننده ژاپنی بتواند با دنیای خارج در ارتباط باشد، (او نام این نویسنده ها را ذکر کرد و از جمله اسم مرا آورد!!)
پرزیدنت مبارک جواب داد:
- «اما این آخری (اسم مرا می برد) از ما نیست، او از جمله مخالفان من است.»
رئیس شورای اداری یومیوری شیمبون جا خورد، و باب مناقشه درباره این موضوع را به شیوه ژاپنی بست، رو به میهمانش کرد و به بلوری که وسط سفره بود اشاره کرد و گفت: «جناب رئیس جمهور از شکوفه های کریزانتوم خوشتان می آید، الآن فصل آن در ژاپن است!!»
ادامه دارد...
نظر شما :