از کودتای الجزایر تا کودتای مصر
چه کسانی شرایط کودتا را فراهم کردند؟
دیپلماسی ایرانی: درباره علل اوجگیری بحران در مصر وسپس وقوع کودتا در این کشور، تفسیرها و تحلیل های بسیاری، مطرح شده است. این تفسیرها و تحلیل ها را می توان به دو دسته تقسیم کرد. یک دسته از این تحلیل ها، تحلیل هایی هستند که گسترش دامنه بحران در مصر و کودتای نظامیان را، تنها به یک عامل نسبت می دهند و اشتباهات و ناکارآمدی های شخص مرسی و جماعت اخوان المسلمین را تنها زمینه ساز و عامل اصلی سیطره نظامیان بر مقدرات مصر معرفی می کنند. اما دسته دیگری از تحلیل ها، علل و عوامل متعددی را برای افزایش تنش ها و وقوع کودتا در مصر قائل هستند؛ چنانکه به کاستی ها و اشتباهات شخص مرسی و جماعت اخوان، تنها به عنوان یکی از عوامل این رخداد می نگرند و علاوه بر آن، علل و عوامل عمده دیگری در این واقعه و حوادث مربوط به آن دخیل می دانند.
تحلیل هایی که گسترش دامنه بحران در مصر و کودتای نظامیان را، تنها به یک عامل نسبت می دهند عمدتا با مواضع غرب (وحتی مواضع رژیم صهیونیستی) هماهنگی دارد. در این دسته از تحلیل ها شخص مرسی، جماعت اخوان المسلمین و حزب "آزادی و عدالت" شاخه سیاسی اخوان، مقصر اصلی پیدایش شرایط کنونی در مصرمعرفی می شوند؛ چرا که از زاویه نگرش این تحلیل ها، افزایش شدید نارضایتی های عمومی در مصر، در اثر ناکارآمدی های دولت مرسی و تحقق نیافتن وعده های او حاصل شده و علاوه براین، شخص مرسی و دوستانش در جماعت اخوان المسلمین در اتخاذ راهبردهای سیاسی درعرصه های داخلی و خارجی دچار اشتباهات اساسی و سرنوشت سازی گردیده اند.
در این دسته تحلیل ها، مرسی و دیگر رهبران اخوان المسلمین به گروه گرایی و اخوانیزه کردن ساختار سیاسی واداری مصر نیز متهم می گردند و همزمان از گرایش های غیرقابل بخشش آن ها به گروه های تکفیری و سلفی، سخن گفته می شود؛ موضوعاتی که از زاویه نگرش این نوع تحلیل، تنها علت به خیابان آمدن مردم مصر و درخواست آن ها برای کناره گیری مرسی از قدرت بوده است. این دسته ازتحلیل ها، در ادامه، از قرار گرفتن مصر در لبه پرتگاه خشونت سخن می گویند و براین اعتقادند که این همان وضعیتی است که ارتش مصر را نه براساس برنامه قبلی، بلکه از روی ناچاری، مجبور به کودتا و به دست گیری قدرت کرده است.
اما همانگونه که در ابتدا اشاره شد در دسته دوم از تحلیل ها، اثرات و نقش آفرینی های مجموعه ای از علل وعوامل در پیدایش شرایط جدید و وقوع کودتا در مصر مورد بررسی قرار می گیرد و حتی در مواردی، اشتباهات وناکارآمدی های مرسی و اخوان المسلمین در مقایسه با دیگر علل، کوچک و کم اثر شمرده می شوند. در این نوع تحلیل ها ( که عمدتا بدون تاثیرپذیری از فضاسازی های رسانه های غربی و صهیونیستی ارائه می شود) ورود نظامیان به صحنه سیاسی مصر، تنها درصورتی مثبت تلقی می شود که به صیانت از دولت قانونی و منتخب مردم مصر و پاسداری از قانون اساسی مصوب مردم مصر بیانجامد؛ نه آنکه همانگونه که اتفاق افتاد، به برکناری دولت قانونی مرسی و لغو قانون اساسی مصوب مردم، منجر شود. این تحلیل ها براین امر تاکید می کنند که: درست است که مرسی و جماعت اخوان المسلین در اداره امور کشور نا کارآمد بوده اند و در مدت یک سال گذشته نتوانسته اند به مطالبات مردم پاسخ گفته و وعده های خود رامحقق سازند؛ ولیکن این نکته مهم را باید در نظر داشت که به طور معمول و در جهان امروز، مدت یک سال برای حل و فصل مشکلات اقتصادی زمانی بسیار کم و ناکافی است، و از سوی دیگر شخص رئیس جمهور مصر در این فاصله، علاوه بر سنگین ترین مسئولیت های اجرایی، وظایف تداوم انقلاب و مواجهه با بقایای رژیم دیکتاتوری سابق مصر را نیز برعهده داشته است. چرا که انقلاب مصر در واقع، یک انقلاب نیمه تمام بود که با شتابی زیاد وارد عرصه نظام سازی شد، آن هم به این صورت که برگزاری نخستین انتخابات پارلمانی و ریاست جمهوری بعد از کناره گیری مبارک، به صاحب منصبان رژیم دیکتاتوری وی واگذار شد؛ همان نظامیانی که در دوره انتقالی نیز، به هیچ وجه، خواستار واگذاری قدرت به دولتی منتخب مردم نبودند و بعد از واگذاری هم، بارها نشانه هایی مبنی برتمایل به بازگشت به قدرت را از جانب خود، به نمایش گذاشتند.
در تحلیل های دسته دوم به عللی دیگری به عنوان علل اصلی کودتا اشاره می شود و آن عملکردی است که مجموعه احزاب کوچک لائیک، سکولار، لیبرال، ملی گرا، چپ گرا و حتی احزاب تکفیری در برخورد با دولت قانونی مرسی و با هدف فلج کردن امور اجرایی و سهم خواهی ( بیش از آنچه با توجه جایگاه محدود اجتماعی اشان مستحق آن بودند) از قدرت به اجرا گذاشتند. این دسته از تحلیل ها به استراتژی غوغاسالارانه این احزاب و کوشش آن ها در مانع تراشی علیه مرسی و بالابردن توقعات مردم نیز اشاره می شود؛ بخصوص که از زاویه نگرش این تحلیل ها، احزاب مخالف مرسی پیوسته به جای وزن کشی انتخاباتی و معتبر، به وزن کشی خیابانی و غیر معتبر متوسل شدند و همزمان با نپذیرفتن 31 دعوتی که ازجانب مرسی برای مذاکره رودر رو با آ نها صورت گرفت، در فاصله یکسال ریاست جمهوری وی 27 تظاهرات و تجمع بزرگ خیابانی را که تجمع یکشنبه گذشته از بزرگترین آن ها بود، علیه مرسی و اخوان المسلمین ترتیب دادند. نکات مهم دیگری که در تحلیل های دسته دوم مورد اشاره قرار می گیرد، مربوط به هشدارهای قبلی مبنی بر احتمال تکرار تجربه کودتای نظامیان در الجزایر است که در آن، حدود 300 هزار نفر از مردم الجزایر در سال 1992 ( بهمن 1370) به جرم مشارکت در انتخاباتی که پیروزی اسلام گرایان را در پی داشت، به شهادت رسیدند و اینک با دستگیری رهبران اخوان و اعلام اتهامات و جرائم بسیار سنگین علیه آنان، چنین نشانه های تکان دهنده و هشدارآمیزی در تحرکات نظامیان مصری به چشم می خورد. سرانجام نکته بسیار مهم دیگر نقش سلاطین مرتجع منطقه در حوادث مصر است که تبریک پادشاه عربستان خطاب به کودتاچیان مصری می تواند پرده از روی بسیاری دیگر از علل ناپیدای ( و مسکوت مانده توسط تحلیگران غربی ) کودتای نظامیان مصری بردارد./16
انتشار اولیه: شنبه 15 تیر 1392/ باز انتشار: چهارشنبه 19 تیر 1392
نظر شما :