ناصرالدین شاه، انقلاب چینی و شورش هندی
دیپلماسی ایرانی: در سه چهار ماه قبل در ستون تاریخ دیپلماسی، ماجرای جدائی هرات از ایران را برایتان نوشته بودم.این بارقصدم رجوع مجدد به قضیه هرات نیست.بلکه مایلم براهمیت ونقش دانستن تاریخ وآگاهی از رویدادهای مهم بین المللی، ونیز دسترسی به اطلاعات وتکنولوژی زمان وقایع، تاکید نمایم.
آنگاه با هم خواهیم دید که اگر شاهان قاجار وتصمیم گیرندگان بر آنچه در صحنه بین المللی آن روز میگذشت اشراف لازم و کافی داشتند و میدانستند که نقاط ضعف و قدرت بازیگران بینالمللی کدام است، ودشمن چگونه ودر چه نقاطی از جهان در چنبره مشکلات گرفتار است ،به احتمال زیاد به فرخ خان امین الدوله اجازه نمیدادند که قرارداد پاریس را با آن مفاد ودر آن مقطع زمانی امضا کند .یا اینکه تنفیذ آن را به آنقدر به تاخیر میانداختند، تا خود انگلیسی ها از بوشهر و خوزستان ونواحی دیگر جنوب با توجه به گرفتاریهای جدی که در چین و هند و جاهای دیگر داشتند بالاجبار عقب نشینی کنند.
بیائید با هم مروری بکنیم وببینیم که امپراطوری انگلیس همزمان با قرارداد پاریس در سال 1857در خصوص جدائی هرات از ایران،وحول وحوش آن، گرفتار چه معضلات و مشکلاتی بوده است.
در سالهای قبل ازآن، اولین ومهمترین معضل بریتانیا جنگ کریمه بود .جنگ کریمه به جنگهای اکتبر ۱۸۵۳ تا فوریه ۱۸۵۶ گفته می شود، که عمدتا جنگ دریائی در دریای سیاه و نبرد های بالکان و قفقاز بود.این مناقشات میان امپراتوری روسیه تزاری از یک سو و فرانسه، انگلیس، پادشاهی ساردینی و امپراتوری عثمانی از سوی دیگر رخ داد وبا شکست خفت بار روسیه خاتمه یافت.
اگر فرمانروایان مطلع و هوشمند وآینده نگری در ایران بودند، میتوانستند بااغتنام فرصت وبدون درگیری جدی، امتیازاتی از روسیه تزاری ویا عثمانی وحتی بریتانیا کسب کنند.
از ان طرف در چین،علاوه بر جنگ اول تریاک که بمدت سه سال یعنی تا 1843 ادامه داشت، در سال 1856 جنگ دوم تریاک شروع شد که تا 1860 انگلیسی ها در آنجا درگیر مسائل نظامی وتجاری بودند. ریشه مسائل به طور خلاصه در آن زمان این بود که واردات شدید چای از چین سبب کاهش ذخایر نقره انگلستان شده بود. در نتیجه "کمپانی هند شرقی" در هند نیزصدور وخروج نقره را متوقف کرد، وفقط بگونه پایاپای در مقابل دریافت چای از چین، تریاک و پارچه کتان هندی را به چینی ها میفروخت.
با رواج شدید اعتیاد به تریاک در چین و افزایش واردات تریاک ازهند، ذخیره نقره چین نیزکاهش یافت،و چینی ها ناگزیرواردات تریاک از هند وبسیاری از اقلام وارداتی دیگررا ممنوع کردند. اعمال محدودیت بر کالاهای وارداتی در بندر کانتون، تجار انگلیسی را ناراضی کرد. در ماه ژوئن 1840 نیروی دریایی انگلیس برای گشودن دروازه های تجاری چین،به دهانه ی رود کانتون لشکرکشید و نخستین جنگ تریاک آغاز شد.
جنگ تریاک دوم از 1856 تا 1860 به درازا کشید و مسائل مشابهی نظیر جنگ اول آن را ایجاد کردند. هدف بریتانیا ازاین جنگ قانونی کردن تجارت تریاک، گسترش تجارت برده ، گشودن دروازه وبازارهای چین به روی بازرگانان انگلیسی و معافیت واردات خارجی از تعرفه های گمرکی بود.
صرفنظر از جنگهای تریاک که اشاره شد،در سال۱۸۵۰ میلادی، بزرگترین قیام مردم چین تا آن زمان ،به نام "انقلاب تای پینگ " آغاز شد وتا 14 سال ادامه داشت. رهبر "انقلاب تای پینگ" شخصی به نام "هونگ شیو چوان" بود که تحت تاثیر آیین مسیح قصد نجات بشریت را داشت. هدف قیام او مبارزه با فساد و فقر وایجاد برابری اعلام شد شورش تایپینگ جنبشی دهقانی و ضد سلطنتی بود .دامنه ی آن گسترده و نتیجه ی آن سرکوب، جنگ داخلی و مرگ 20 میلیون نفر بود.
این قیام که موضع انتقادی شدیدی نسبت آئین کنفسیوس داشت، درسالهای 1850ـ1864 به وقوع پیوست. شورش تایپینگ ها که علیه خاندان منچو بود ریشه در فقر مردم داشت. این جنبش پیشرفته ترین جنبش سیاسی و مذهبی سده ی نوزدهم در چین بود درعین حالی که گرایشات سوسیالیستی خاص شرق را داشت در همین حال نوعی کشش به مدرنیسم غربی نیز در ان بچشم میخورد.
جالب اینکه همزمان با این جنبش در مصر نیز حرکتی حاکی از تمایل به مدرنیته غربی نضج گرفت.در ایران ان زمان نیز رگه ها ونشانه هائی ضعیف از آزادیخواهی وپیدایش افکار تجدد خواهی وگرایش به تمدن غرب ،کم وبیش شکل میگرفت.
جنبش تایپنگ ها با شعارهای تقسیم عادلانه زمین، مالکیت اشتراکی، برادری و برابری زن و مرد آغاز شد و توانست اکثریت مردم چین را با خود همراه سازد و در سراسر کشور توسعه یابد. این جنبش در سال 1853 نانکن و قسمت اعظم جنوب چین را تسخیر کرد.
برای مدت کوتاهی به نظر می رسید که پیروز خواهد شد. چرا که همه ی عوامل موفقیت را داشت: ایدئولوژی پیشرفته ، افکار ناسیونالیستی، مردم استثمارشده و حمایت کامل آن ها از شورش، رهبری قدرتمند و اندیشمند و بالاخره برنامه ی اصلاحی پیشرفته را ارائه میداد.
استعمال تریاک و رشوه خواری که تا آن زمان در چین امر عادی بشمار میرفت در دوران قدرت تایپینگ بکلی ممنوعشد. ازجمله در برنامه ارائه شده توسط کادر رهبری جنبش تایپینگ مقرر شده بود که تا استقرار کامل « حکومت آسمانی»، ازدواج و کشیدن تریاک به کلی در سراسر حوزه ی حکومتی تایپینگ ممنوع شود. اما با این حال آنها نتوانستند در رویکرد انقلابی شان موفق شوند.
این قیام اگرچه فاقد خصلت بیگانه ستیزی بود، ولی به سبب کم اعتنائی نسبت به فرهنگ سنتی جامعه چین پایگاه اجتماعی اش محدود ماند.
دولت بریتانیابرخلاف امید و انتظار جنبش تای پینگ، بجای حمایت از تجددطلبان به طرفداری از خاندان سلطنتی فرتوت منچو وارد عمل شد و به جنبش ضربه نابود کننده ای وارد آورد و در نتیجه این نهضت شکست خورد.ولی بهر حال از نظرارزیابی سیاسی، در ان زمان بخشی از نیروهای انگلیسی در گیر این قضیه بودند.
این وقایع حدودا با انقلابات 1848 در اروپا و صدور وانتشارمانیفست کمونیسم توسط مارکس و انگلس تقارن داشت که تهدیدی ایدئولوژیک برعلیه رژیم های سلطنتی وقدرتهای استعمارگر اروپائی بشمار میرفت.
مارکس و انگلس در 1848 مدلی نظری از جامعه ی سرمایه داری را مطرح کردند و تضادهای آن را از دید خود برشمردند. آنان در "مانیفستو حزب کمونیسم" از مسئله ی پیشرفت اجتماعی تحلیلی ارائه کردند که بعدا قرار بود در مورد جوامع پیشاسرمایه داری آسیائی نیز صادق باشد.
مارکس در سلسله مقالاتی در سال 1853 در روزنامه "نیویورک تریبون" این نظرات را به هند و سپس به چین بسط داد. مارکس بزعم خود، پیوندی عمیق بین جنبش کارگری انگلستان و مبارزات استقلال طلبانه هند برقرار کرد. همین نظرات در سال های 1856ـ1857 در مورد چین برجسته تر شد چنان که از مقاومت مردم چین و شورش تایپینگ ها علیه استعمار بریتانیا و پیوند این مبارزات با مبارزات کارگران غرب علیه سرمایه داری حمایت پرشوری کرد.این توهمات با انچه در عمل رخ داد فاصله زیادی داشتند.
راقم این سطوربنای نقد وجدل، ویا زنده کردن مباحث ایدئولوژیک قرن نوزدهم و بیستم اروپا و جوامع صنعتی را ندارد .زیرا که آنها ماترک قرن بیستم هستند که اینک از موضوعیت و اولویت افتاده اند،ویا در هاله ای از فراموشی فرو رفته اند. مقولات ایدئولوژیک در قرن بیست ویکم متفاوت با دوقرن گذشته است.
ازطرفی هم نوشتارهای ماهانه این ستون قرار است محدود به تاریخ دیپلماسی باشد.لذا اجازه بدهید که در دنباله موضوع اصلی ،با هم به سراغ واقعه مهمتر یعنی شورش سپاهیان هندی در زمان مورد بحث برویم.
شورش ۱۸۵۷ سربازان هندی که بعضی از آن تحت نام "جنگ اول استقلال هندوستان" ویا "قیام بزرگ"نام برده اند، طغیانی بود که از سوی سپاهیان هندی شاغل در کمپانی هند شرقی بریتانیا در ۱۰ مه ۱۸۵۷ از شهر "میروت" آغازشد و به سرعت به شورش گسترده سربازان و مردم عادی بخصوص در فلات گنگ علیا و مرکز هندوستان انجامید.
اگرچه بهانه وجرقه اولیه این قیام با انگیزه های مذهبی وجریحه دار شدن اعتقادات مسلمانان و هندو ها آغاز شد،ولی عوامل متعددی در فراهم ساختن موجبات این شورش دخیل بودند.
بر اساس تعالیم “Rig veda”از دیر زمان سیستم طبقاتی”Castes System” دربین هندوان برقرار بود. افراد جامعه عمدتا به چهارطبقه ویا بزبان سانسکریت "وارنا"تقسیم میشدند که به ترتیب عبارت بودند از1-"برهمن "ها(بزرگان دین وجامعه)، 2-"شاتریا" ها (دبیران ودیوانسالاران وسپاهیان)، 3- "ویشیا" ها (کشاورزان،دامداران وتجار) و4-"شودرا" ها(کارگران وخدمتگزاران وپیشه وران وصنعتگران)، که پائین ترین طبقه بودند ودر حقیقت در خدمت سه طبقه دیگر بودند.البته هریک از این طبقات نیز خودبه صدها طبقه فرعی تقسیم میشوند.
افراد خارج از این چهار طبقه "دالیت"نام دارند که همان "نجس"ها هستند که بزبان انگلیسی به آنها Untouchables گفته میشود. نجس ها عموما به مشاغل پست وکثیف نظیر کارهائی که با مردگان سرو کار دارد ویا رفتگری اشتغال دارند.معمولا نجس ها از ورود به معابد،یا زندگی کردن در داخل روستا منع میشدند.انها حق نداشتند از چاه ابی که مورد استفاده طبقات بالا بود،آب بنوشند، ویا در جائی بایستند که سایه انها بر سر فرد برهمنی بیفتد.
مسلمانان عمدتا در جوامع هندو نشین در زمره "دالیت "ها تلقی میشدند .ولی از شعب وفرق مذاهب دیگرنظیر بودیست ها ومسیحی ها نیز در بین نجس ها بوفوروجود دارند.
البته بعد از استقلال دولت هند قوانینی وضع کرد که سیستم کاست را منتفی ونامعتبر تلقی کرد.از جمله در سال 1997 کی.آر. نارایانان که از دالیت ها بود بعنوان رئیس جمهور سرتاسر هند انتخاب شد.
ولی طبیعی است که در جامعه بشدت سنتی هند پالایش باور های قدیمی محتاج زمان طولانی تری است. بویژه در جوامع غیر شهری این سنت ها چه در ازدواج و چه در سایر تعامل های اجتماعی هنوز مطرح است.
در طول چند سالی که نگارنده در هندوستان خدمت میکرد (سالهای بین1998-2002)بر طبق آمارهای غیر رسمی 16 درصد از جمعیت کل هند در طبقه نجس ها قرار میگرفتند.بیشترین درصد جمعیت نجس ها در ایالت پنجاب بود که 29 درصد جمعیت این استان را تشکیل میداد.
بهر حال در زمان سلطه کمپانی هند شرقی بر هندوستان ،ارتش بزرگی توسط کمپانی سازمان یافته بود که علاوه بر افسران و سربازان انگلیسی که فرماندهی را بعهده داشتند،چندین برابر آنان سربازان محلی اعم از هندو و مسلمان نیزاستخدام شده بودند.
طبیعتا به سربازان انگلیسی”Soldier” گفته میشد و به ان دسته از افراد مسلحی که از هندی ها در این ارتش استخدام شده وخدمت میکردند “Sepoy” میگفتند،که در اصل ماخوذ ازهمان کلمه فارسی یعنی"سپاهی"بود که در تلفظ انگلیسی و محلی به "سیپوی" تغییر یافته و بهمین ترتیب نیزوارد زبان انگلیسی شده بود.بعضی نیز معتقدند که ریشه این کلمه پرتغالی است.
در ان زمان ترکیب این ارتش چنین بود که سیصد هزار "سیپوی" ویا سپاهی هندی(اعم از هندو و مسلمان وغیره)درآن خدمت میکردند و در مقابل ،افسران و درجه داران وسربازان انگلیسی بالغ بر پنجاه هزار نفر میشدند.این ارتش در سه فرماندهی مجزی (بمبئی،مدراس و بنگال)تحت نظریک سرفرمانده،ودر خدمت فرمانفرمای کل هندوستان سازمان یافته بودند.
در فرماندهی بنگال سپاهیان محلی عمدتا از طبقات بالای جامعه مانند "برهمن ها" و "راجپوت" ها(نسل شاهزادگان ومالکان بزرگ مناطق غربی،شمالی و مرکزی هند) بویژه از سکنه "اعواد"در نزدیکی "لکناهو" ومنطقه "بیهار"استخدام شده بودند،واستخدام از طبقات فرودست نظیر "نجس ها" بسیار محدودیت داشت وشاید غیرممکن بود.
برخلاف"بنگال"،در فرماندهی های "مدرس" و "بمبئی" در امر استخدام ارجحیت و اولویت خاصی قائل نشده بودند، وشاید تمایل کمتری برای بخدمت گرفتن طبقات ممتاز وجود داشت.معیارها عمدتا جوانی،شجاعت،قد وهیکل و هوش و معلومات وشایسته سالاری بود.
بعضی ، این برتری دادن به افراد بلحاظ تعلق به طبقات ممتاز وفرادست در ارتش "بنگال" را یکی از عوامل نارضایتی وشورش دانسته اند.بویژه آنکه طبق قانون یکسال قبل از شورش، طبقات ممتاز بنگالی از اعزام به ماموریت های ماوراءبحارمعاف شده بودند.این عملیات وماموریت ها عمدتا در چین ویا برمه انجام میگرفت که عمدتا از طریق دریا صورت میگرفت.
همچنین تبعیضاتی که بین ترفیع درجه افسران انگلیسی و افسران هندی،ونیزتفاوت میزان حقوق آنهاوجود داشت نیز از جمله عوامل نارضائی شورشیان دانسته شده اند.هندی ها بندرت وشاید فقط در سنین پیری بدرجات بالای ارتشی میرسیدند.
گروهی نیز معتقدند که حضور پررنگ میسیونر های مذهبی این شائبه را در بین مسلمانان و هندو ها قوت بخشیده بود که انگلیسی ها قصد دارند دین آنان را از انان بگیرند و آنها را مسیحی کنند.
مجموعه این پیش زمینه ها وجود داشت تا اینکه انگلیسی ها برای بهبود قدرت آتش وتوان رزمی نیروهای خود، تفنگ لول بلند جدید”Enfield1853” را بعنوان سلاح انفرادی وسازمانی نفرات ارتش بریتانیا تولید کردند.
این تفنگ ها که امکان نصب سر نیزه بر روی لوله آن نیز بود، چخماقی داشتند که در ایران به این نوع تفنگ ها شمخال میگفتند.چخماق این نوع تفنگ ها سفت بودند وبرای مسلح کردن چخماق احتیاج به روغن کاری داشتند.همچنین فشنگهای آن که در "میروت "ساخته میشدند برای ادخال در لوله با چربی وروغن مخصوصی آغشته میشدند.
پس از چند بار تیراندازی باید لوله راسُنبه میزدند واز سوخته باروت و گرد وخاک پاک میکردند .این سنبه ها نیز به این روغن و چربی نیاز داشتند.
با اینکه تهیه کننده این روغن ها بظاهر یک شرکت هندی بنام "بانرجی و شرکاء" بودکه در اختیار ارتش قرار میگرفت ،ولی ناگهان شایع شد که روغن فشنگها و تفنگ ها از چربی گاو وپیه خوک تهیه میشوند، که اولی نزد هندوان مقدس بود، ودیگری از نظر مسلمین نجس.
ابتدا نزاعهائی بین افراد عادی طبقات پائین هندی،باافسران و "سیپوی "های والامرتبه هندی گزارش شده بود که به آنان گفته شده بود که انگلیسی ها میخواهند هندی ها را از دینشان جدا کنند.
چنین ترویج میشد که هرکسی از سپاهیان ازطبقه "برهمن" و یا "شاتری" که چخماق تفنگ وفشنگ آغشته به روغن ها را آتش کند ازطبقه ممتازه خود خلع میشود وامتیازات آن را از دست خواهد داد.
شهر"میروت" قرارگاه یک لشگر وپادگان بزرگ ارتش انگلیسی بنگال بود که در ان حدود 2500 سپاهی هندی و 2000 نظامی انگلیسی مستقر بودند. توپخانه لشگری این یگان12قبضه توپ داشت.
در آوریل 1857 قرار بود که طبق دستورفرمانده انگلیسی ،یک گروهان نود نفری هندی از واحد سواره نظام در مراسم یک رژه نظامی ونمایشی ، تیر هوائی شلیک کنند. ولی باستثنا پنج نفر از افراد هندی،بقیه از گرفتن فشنگ وشلیک امتناع نموده ودستور فرمانده رالغوکردند.
این افراد به دادگاه نظامی تسلیم شدند و در ماه مه هرکدام به ده سال زندان با اعمال شاقه محکوم شدند. وانها را در مقابل چشم پرسنل دیگر هندی بگونه خفت باری،دست بسته و طناب پیچ شده بزندان بردند.
در روز بعداز محکومیت که یکشنبه و روز تعطیل بود،تعدادی از افراد سواره نظام هندی به افسر نگهبان پادگان مراجعه وقصد خود مبنی بر آزادسازی همکاران محکوم خود را اعلام کردند و اورا تهدید کردند که سکوت کند و دست به اقدامی نزند.
همزمان در بازار ومحلات شهر نیز تظاهرات و اغتشاشاتی روی داد وساختمانهائی به اتش کشیده شد.بتدریج به نظامیان انگلیسی و بعضی از خانواده های انان تعرض شد و حدود 50 نفر از افسران انگلیسی وتعدادی نیزازسپاهیان هندی حامی انان کشته شدند.بالاخره مردم با همکاری "کوتوال" شهربه زندانها ریختند و علاوه بر 85 سپاهی محکوم 800 نفر زندانی دیگر را نیز ازاد کردند.
بسیاری از افسران انگلیسی بکمک واحد پیاده نظام هندی به"رامپور" فرار کردند و "نواب" رامپور به آنها پناه داد.
مردم و"سیپوی" های شورشی سواره نظام بعد از بدست گرفتن شهر میروت در 11 ماه مه به سمت دهلی روانه شدند.
باید اضافه کنم وقتی کمپانی هند شرقی بر هندوستان مسلط شده بود،آخرین پادشاه بازمانده از نوادگان سلسله مغولان و یا گورکانیان که بابر شاه آن را تاسیس کرده بودبر هندوستان حکمروائی داشتند.بریتانیائی ها اورا اعدام نکرده ویا رسما از عنوان پادشاهی خلع نکرده بودند،سهلست برای وی ونیزپاره ای از مهاراجه ها مقرری و حقوقی هم برقرار کرده بودند.
او اسما پادشاه بود واز وی بعنوان توجیه مشروعیت حضور خود و نیز فیصله نا ارامی های اجتماعی استفاده میکردند.قدرت نفوذ فرامین او از "قلعه سرخ" دهلی که در آن ساکن بودبسختی فراترمیرفت.
نام این پادشاه تشریفاتی در زمان طغیان میروت "بهادر شاه دوم " فرزند اکبرشاه دوم بود.او مرد کهنسال وفاضلی بود.وی در زمره صوفیان بود ودر عرفان دستی داشت وبزبانهای فارسی و اردو شعر میگفت . اودر دیوان اشعارش که "کلیات ظفر" نام دارد، غزلیات بعضا زیبائی با تخلص "ظفر" سروده است. دیوان اشعار او در پنج مجلد گرد آوری شده بود که یک جلد از آن ظاهرا در نا ارامی ها وحوادث زمانه مفقود شده است.
بهر حال سواره نظام شورشی "میروت"و جماعت بزرگی از مردم همراه آنان به قصر بهادر شاه در "ردفورت" دهلی رفتند واز وی خواستند که که خود را امپراتور کل هندوستان اعلام نماید ،این قیام را برسمیت بشناسد و انگلیسی ها را بیرون کند.
بهادر شاه ابتدا تصور کرد که این جریان متشکل ازعده ای از معترضین عادی است که معمولا برای تظلم دست بدامان بزرگان میشوند. لذا آنان را جدی نگرفت.ولی بسیاری از خدمه کاخ اوفوج فوج به شورشیان پیوستند.بفاصله کمی جمعیت به مقر قاضی القضات انگلیسی حمله برده وانرا به اتش کشیدند.بسیاری از مقامات انگلیسی و مسیحیان هندی در هجوم آنروز شورشیان کشته شدند.
ازجمله زاغه مهمات و زرادخانه بزرگ انگلیسی در حومه دهلی که یک گردان از ارتش بنگال از آن حفاظت میکردند بمخاطره افتاد.هنگامیکه جمعیت خشمگین شورشی به سمت زرادخانه در حرکت بود.نه نفر ازافسران اردنانس انگلیسی مستقر درآن زرادخانه ابتدا جمعیت واز جمله محافظین هندی زاغه را هم بگلوله بستند. سپس برای اینکه انبار عظیم باروت ومهمات و تسلیحات بدست مهاجمین نیفتد کل زرادخانه را منفجر کردند، بنحوی که صدای انفجار در دهها کیلومتر دور تر نیز شنیده شد. در اثر این انفجار تعداد زیادی از جمعیت شورشی و نیز ساکنین خانه های اطراف کشته شدند.جالب اینکه 6 نفر از 9 افسر انگلیسی از این واقعه جان سالم بدر بردند.
دو روز بعد بهادرشاه متوجه ابعاد قضیه شد ورسما به شورشیان پیوست وبرای هدایت قیام و تنظیم امور سپاه و کنترل شهر فرمانهایی صادر کرد.
این شورش به سرعت ظرف چند هفته به نواحی دیگر نیز راه یافت وسواره نظام "نانا صاحب" که از سال 1853 در مقابل انگلیسی ها گردنکشی میکرد توانستند"کانپور"و"لکنهو" رابتصرف خود درآورند. در بخشهایی از "بیهار" نیز، مردم مخالفت خود را با حضور و نفوذ انگلیسیها اعلام کردند.
بهادر شاهظفر به خوبی آگاه بود که نیروهای انگلیسی به زودی به سرکوب آنها خواهند آمد. از این رو برای متحد ساختن وکسب حمایت شاهزادگان، نواب ها و راجه های مناطق دیگر ، در تاریخ20 ماه مه ۱۸۵۷ اعلام کرد که دهلی در کنترل اوست.اوفعلا برای آزادی هندوستان از چنگال انگلیسی ها می جنگد و پس از آن از دنیای سیاست کناره گیری خواهد کرد.
وی همچنین نامه هایی به ۳ گروه زمین داران، سپاهیان و صنعت گران نوشت وبا یادآوری پایگاه و اهمیت آنان در دورۀ فرمانروایی گورکانیان، خواهان اتحاد و حمایتشان از شاه و قیام ضد استعماری شد. اما این درخواست ها بی پاسخ ماند.
سیک های پنجاب ،و پتان های پیشاور(پشتون ها) و منطقه ای که امروز استان مرزی شمال غربی پاکستان نامیده میشود، در خوابانیدن شورش بکمک ارتش انگلیسآمدند.سیک ها از دیر زمان بهنگام فرمانروائی نوادگان بابرشاه از ستم پادشاهان گورکانی درعذاب تبعیض بودند.معبد"دربارصاحب" آنان در"اَمریتسَر" که به معبد طلائی معروف است و اماکن دیگر مورد احترام انان بی حرمتی "بابریان" قرارمیگرفت وبعضا تخریب میشد.
لذا بهنگام پیشروی وسلطه کمپانی هند شرقی بمصداق "دشمنِ دشمنِ من، دوست من است"با انگلیسی ها همراه بودند.
"سردارجی" ها بلحاظ این وفاداری، ونیزقامت بلند و ورزیده شان در ارتش بریتانیا منزلت خاصی داشتند.انگلیسی ها نیزبا احترام بعقاید مذهبیشان بعدا آنها را باهمان کلاه عمامه وار بجای کلاه یونیفورم نظامی ،ونیز ریش بلند تابیده درصفوف ارتش خود پذیرفتند. اگرچه سیک ها در سوابق وخاطره خود،مبارزاتی هم با انگلیسی ها بیاد میاوردند.
درشورش اخیر، سیک ها بیم آن را داشتند که مبادا حکمرانی فرزندان تیمورگورکانی دوباره احیا شود، لذا با طرفداری از انگلیس ها با شورشیان به مخالفت برخاستند.
دوران فرمانروایی بهادر شاه ظفر بر دهلی بیش از ۴ ماه دوام نیافت. اگرچه قیام وشورش تا یکسال بعد نیز در سایر نقاط بصورت پراکنده ادامه داشت.
نیروهای انگلیسی تحت فرماندهی ژنرال کمپبل وژنرال هنری هیولاک با برتری قدرت آتش توپخانه مناطق تصرف شده را بازپس گرفتند وخونریزی های انتقامجویانه ای نمودند.در بعضی موارد رهبران شورشی را زنده جلوی لوله توپ گذاشتند وشلیک نمودند.
تصویری ازمجازات سران شورشیان بهنگام باز پس گیری مناطق شمالی هندوستان1858
در پی هجوم نیروهایارتش بریتانیا به شهر دهلی که با شدت عمل وقساوت زیادی صورت گرفت، بهادرشاه به تُمب(آرامگاه) همایون، دومین پادشاه گورکانیان هند، که امروزه هم یکی از نقاط دیدنی و توریستی دهلی است پناه برد. در تاریخ ۲۰ سپتامبر ژنرال ویلسن دهلی را تصرف کرد.
با تعقیب شورشیان، بهادرشاه و خانواده اش نیز گرفتار شدند.انگلیسی ها بهادرشاه 82 ساله را نکشتند .وی محاکمه شد،و به تبعید و زندان در رانگون (برمه) محکوم شد تا اینکه درسال 1862 درگذشت.
بسیاری از اشعار او محصول دوران حبس وتبعید وی است.بعد ها مقبره او در "رانگون" زیارتگاه پاره ای از مسلمانان برمه بود.
تصویری از تسلیم بهادر شاه ظفر وپسرش به قوای انگلیسی در "تمب همایون"دهلی
درگیری ها و پیشروی های اصلی انگلیسیها با کمک نیروهای محلی بویژه سیک ها و پشتونها در مناطقی بود که در هند امروز دراستانهای اوتار پرادش، بیهار، شمال مادیا پرادش و منطقهٔ دهلی واقع هستند.
این شورش خطربسیارمهمی در مقابل قدرت بریتانیا در منطقه بود و تنها با سقوط گوالیور در ۲۰ ژوئن ۱۸۵۸ به پایان رسید.
در پیامد این شورش ها بود که دوران حکومت مستقیم لندن بر هندوستان و دورهٔ "راج بریتانیا" آغاز شد و تا سال ۱۹۴۷ به طول انجامید.لازم به توضیح است،وقتی راجع به هندوستان قبل از استقلال صحبت میکنیم،منظورقلمروئی به گستره هندوستان امروزی، باضافه پاکستان،بنگلادش(پاکستان شرقی)کشمیر، برمه وبخش جدا شده از بلوچستان ایران(کلات)است.
*****
ممکن است بعضی از خوانندگان بگویند که من دربرج عاجی در قرن بیست ویکم نشسته و باکمال بی انصافی وبگونه ای حق بجانب،بدون توجه به الزامات آن عصرو زمان،در باره عملکرد سلطان صاحبقران ناصرالدین شاه قاجار درباره هرات را درقرن نوزدهم قضاوت میکنم.
انصافا شما بگوئید،اگر پادشاه قاجارسفیر کاردان و مطلعی در هندوستان داشت که به یمن برقراری خطوط تلگراف (اخرین تکنولوژی حیرت انگیز ان دوران) ،بموقع گزارشات محل را بمرکز میفرستاد و شاه از وقایع آگاه میشد که واقعا در هندوستان چه میگذرد،آیا باز هم "قبله عالم"حاضر بود به فرخ خان کاشی اجازه دهد که قرارداد پاریس را در همان سال 1857 امضاء کند؟
در زبان انگلیسی ضرب المثلی هست که در فارسی هم رایج شده است: Time is gold یا همان "وقت طلاست".
روزی ظریفی، برسبیل مطایبه وشایدکنایه، وباحتمال ضعیف بعنوانباصطلاح "کمپلیمان" ، به نگارنده گفت که:"خیلی از تُرّهات شما در ستون تاریخ دیپلماسی استفاده میکنم!".
واقعا آیا اوقاتی که صرف نوشتن و خواندن این سیاه مشق ها و "تُرّهات" میشوند نیز طلاهستند؟!
وآیا واقعا وقت "بهادرشاه ظفر" در تبعید وزندانهای برمه هم قیمت طلا را داشت؟!
یا شایدبهترآن است که بگوئیم "هر وقتی که طلا نیست".
ولی قدر مسلم آنست که حد اقل در عالم دیپلماسی این گفته انگلیسی زبانها صحیح است که میگویند: ”Information is Gold”.
21فروردین 1392
نظر شما :