اسماعیلیه و داستان شورش آقاخان محلاتی

۱۹ اسفند ۱۳۹۱ | ۱۷:۲۱ کد : ۱۹۱۳۷۷۷ تاریخ دیپلماسی
یادداشتی از محمدرضا دبیری برای دیپلماسی ایرانی.
 اسماعیلیه و داستان شورش آقاخان محلاتی

دیپلماسی ایرانی: اگر شما متخصص در تاریخ اسلام و ایران هستید، یا خود را از پژوهشگران حوزه اندیشه ها ونحله های فکری اسلامی می دانید، و یا حتی از خوانندگان جدی مقولات تاریخ دیپلماسی ایران می باشید، متاسفانه باید مایوستان کنم، و به شما توصیه کنم که وقتتان را بیهوده تلف نکنید و از ادامه خواندن این نوشته منصرف شوید. زیرا در آن مطلبی که به مفروضات و دانش شما بیفزاید وجود ندارد.

ولی اگر مدعی تخصص خاصی نیستید وبه "وبگردی" و "وبخوانی" از باب اطلاعات عمومی و سرگرمی مشغولید، شاید در پایان اتلاف وقت و سرگرمی، زیاد هم ناراضی نباشید.

لذا علاوه بر عرض تبریک پیشاپیش فرارسیدن عید نوروز به خوانندگان ارجمندی که در 12 ماه گذشته  با ستون تاریخ دیپلماسی همراه بودند، امروز بنا دارم درباره خاندان "آقا خان محلاتی" ،که خیلی از شما خوانندگان وفادار این ستون، زیاد در باره آنان شنیده اید و معدودی در این باره کم می دانید، مطالبی را که از گوشه و کنار خوانده ام و گردآوری کرده ام، ویا برخی را که خودم  مستقیما شنیده و یا ناظر بوده ام برایتان قلمی کنم.

بیائید با هم ببینیم که این شعبه و یا فرقه از شیعیان چه می گفتند ویا می گویند؟ از کجا آمده اند؟ چه کرده اند؟ و حالا چه می کنند؟

*****

به آن بخش از تاریخ اسمعیلیه که در خارج از ایران شکل گرفته است فعلا کار زیادی نداریم .

اجمالا اشاره می کنم که فرقه اسماعلیه بخشی از شاخه شیعه اسلام می باشد. بدان گونه که نوشته شده این فرقه پس از انجام تغییراتی در مذهب شیعه و توسط پیروان اسماعیل تاسیس شد. وی بزرگترین پسر امام جعفر صادق امام ششم شیعیان می باشد. اسماعیل  قبل از پدر فوت شد، و طبعا مقدور نبود که امام شود. اما پیروان فرقه اسماعیلیه بر این باور هستند که اسماعیل امام هفتم "غایب" و"موعود" آنان می باشد.

پیروان فرقه اسماعیلیه، اسلام کلاسیک را به عنوان شکل روحانی ابتدایی می شناسند. از نظر آنها باطنیه یا روش باطنی مذهب اسلام، شکل پیشرفته تری می باشد.

در آخرین دهه ی قرن یازدهم میلادی، در رابطه با جانشینی خلیفه مستنصر بالله (متوفی۱۰۹۴ میلادی) جامعه ی اسماعیلیه دوشقه شدند.

بخشی از آنان از جوان ترین پسر خلیفه یعنی "المستعلی" پیروی کردند. گروه دیگری از اسماعیلیان با پسر ارشد او " نزار" بیعت کردند.

پایگاه  وخاستگاه  قدرت اسمعیلیه درقرون اولیه پس از ظهور اسلام مصر بود و خلفای فاطمی مصراین مذهب را در این کشور رسمیت دادند.

سلسله فاطمیان، که نامش از حضرت فاطمه دختر حضرت محمّد (ص) گرفته شده است، حکومتی را به وجود آوردند که به مدت دو قرن موجب گسترش علم و تجارت در منطقه ی خاور نزدیک مدیترانه ا ی شد. مرکز آن قاهره بود که فاطمیان آن را به عنوان پایتخت خود بنا کردند.

به هر حال بنا  به نوشتجات این فرقه، و اسناد تاریخی دیگر اسماعیلیان، در طول تاریخ، در تمدن اسلامی اولیه ایفای نقش قابل توجهی نموده اند. دانشگاه الازهر و البته خود شهر قاهره نمونه هایی از خدمات و تأثیرات اسماعیلیان بشمار می رود.

از جمله ی مشاهیر ومفاخرعلم وادب ایرانی که پیرو اسمعیلیه بودند می توان ناصرخسرو قبادیانی، رودکی سمرقندی، ابوعلی سینا و خواجه نصیرالدین طوسی را نام برد.

شاخه مستعلیان اسمعیلیه در قرن چهاردهم میلادی به هند رفتند و در آنجا پیروانی هم دارند.شاخه ماندگار در ایران آنها همین "نزاریه" هستند که معتقد به امامت آقاخان بودند.

بعد از اینکه مقر امامت نزاری به ایران منتقل شد نزاریه نیز خود به دو گروه "قاسم شاهی" ها و "محمد شاهی" ها تقسیم  شدند. "آقاخان"ها امامانی از تیره "قاسم شاهی" نزاریان اند.

در ایران، اسماعیلیان توانستند تشکیلاتی را متشکل از شبکه ای از استحکامات و قلاع دفاعی بنیان گذاری نمایند. مقر فرماندهی این دولت اسماعیلی در الموت، درشمال ایران مستقر بود. در قهستان (جنوب خراسان) نیز پایگاهی داشتند که داستانهای مبالغه شده و افسانه وار بعضا به سکنه آنجا نسبت داده شده است.

شما یقینا نام حسن صباح را شنیده اید ومیدانید که حسن صباح و فرقه اسماعیلیه از ایرانیانی بودند که در دوره سلجوقیان قیام کردند. مذهب وی و پیروانش شیعه اسماعیلیه نزاریه بود که شاخه ای ازمعتقدان به امامت است.اوبا سلطه اعراب  وحتی  سلاجقه بر ایران مخالف بود و تا آخر به مبارزه با پادشاهان سلجوقی و خلفای بغداد ادامه داد.

طرفداران حسن صباح به او اعتقاد بسیار داشتند و دستوراتش را بی چون و چرا اجرا می نمودند. تحقیق و پژوهش دربارهٔ این فرقه، مخصوصا باطنی های الموت کار ساده ای نیست. زیرا اینگونه منابع بعضا با توهم و افسانه و داستان سرائی و رمان نویسی آغشته است، و تشخیص اصالت و صحت منابع و تمیز تهمت و لعن و نفرینها ازتعریف و تمجید و تملق ها بویژه وقتی با تعصبات مذهبی عجین شوند، کار هر کسی نیست.

حسن صباح در قم در یک خانواده شیعی امامی به دنیا آمد ، پدرش علی بن محمد ، عرب تباری از مردم کوفه بود که برای خویشتن نسب یمنی ادعا می کرد. او در کودکی و نوجوانی مدتی در نیشابور درس خوانده بود. در تاریخ و ادبیات ایران حسن صباح و خواجه نظام الملک طوسی و عمر خیام نیشابوری به سه یار دبستانی معروفند.

در جوانی خانواده صباح از قم به ری که از مراکز فعالیت  اسماعیلیه بود رفتند. مردی به نام امیره ضراب ، حسن را به کیش اسماعیلی جذب کرد .

در سال 469هجری (1076 میلادی) وی به مدت سه سال در قاهره تعلیم یافت ، پس از آن به ایران بازگشت و فعالیت خود را با سفر در سراسر ایران آغاز کرد و با رفتن به الموت و استقرار در دژ الموت با عنوان "دهخدا" ، شاخه اسماعیلیان نزاری را پایه گذاری کرد.

حکومت نزاری ایران را حسن صباح و هفت تن جانشینان وی که در ادبیات به خداوندان الموت معروفند اداره می کردند. حسن صباح از سال 1090میلادی (برابر با 483 هجری) تا زمان مرگ (1124  میلادی) به مدت 35 سال در دژ خود زیست و به فراخواندن مردم به کیش خود ادامه داد. حسن صباح مردی  عجیب و پر رمز و راز، سیاستمداری  مدبر، سازمان دهنده ای توانمند و خوش فکر، و مردی پرهیزکار بوده است. وی را "سیدّنا " به معنی "سرور ما" می نامیدند.

حسن صباح و اطرافیانش به خواص داروئی گیاهان آگاه بودند. گفته شده است که آنها از خواص نشئه آور و تخدیر کننده حشیش برای واداشتن آن دسته از پیروان که در عملیات انتحاری برای از بین بردن مخالفان شرکت می کرده اند استفاده می نموده است. گروه اندکی وجه تسمیه "حشاشیون"  که به آن موسوم بودند را ناشی از این مطلب می دانند.

برخی نیز نوشته اند که لغت “assassin”  در زبان فرانسه که به معنای "قاتل" و یا ترور کننده است نیز برگرفته از کلمه "حشاشیون" است.

به هر حال وقتی هلاکوخان مغول در سال ۶۵۴هجری (1267 میلادی) الموت را فتح کرد، اسماعیلیان پراکنده شدند، اما بعد آهسته آهسته گرد آمدند و آذربایجان را مرکز فعالیت خود قرار دادند. و هنگامی که جهانگشائی تیمور لنگ آغاز شد، او با تمامی شعب مذهب شیعه بدشمنی و ستیز برخاست وا ز جمله اسماعیلیان را قلع و قمع کرد. بقیه السیف پیروان حسن صباح به شهر بابک رفتند.

سید ابوالحسن خان (جد حسنعلیشاه) از آغاز دولت زندیه تا زمان آقا محمد خان قاجار به عنوان پیشوای اسماعیلیه، حکومت کرمان را داشت. او در سال 1207 از دنیا رفت پسرش شاه خلیل الله به امامت رسید

در هنگامه حمله آقامحمدخان قاجار به کرمان و نبرد وی با لطفعلی خان زند، رئیس اسماعیلیه از شاه زند حمایت کرد و از این روی روابط میان وی و دربار قاجار برای مدت ها تیره بود. تا این که در زمان فتحعلی شاه روابط با "سلطان" و "امام" از سرگرفته شد.

و اما در خصوص وجه تسمیه "اقاخان محلاتی" اینگونه آمده است که پایگاه اسماعیلیۀ ایران پیش از محلات در اَنجُدان  بود. انجدان در ۳۷ کیلومتری شرق اراک، از روستاهای کوهستانی که همواره مورد علاقۀ اسماعیلیان بوده، مرکز تجدید حیات اسماعیلیه شد و تا سال ۱۰۹۰ قمری مقر امامتشان ماند. ولی با درگذشت شاه خلیل الله، فرزند او شاه نزار مرکز امامت را از انجدان به کُهک قم برد که در فاصلۀ نزدیک تری به محلات قرار دارداز این جا تاریخ اسماعیلیۀ ایران با محلات ارتباط می یابد که در زمان قاجار پایگاه فرقۀ اسماعیلیه شد

حضور اسماعیلیه در بخش های مرکزی کشور بعد از سرکوبی شدید آنها در دوره مغول و سپس تقیه آنها در دوره صفویه که با گرویدن وسیع مردم ایران به مذهب اثنی عشری همراه بود، اولین جرقه های جنگ مذهبی میان این دو گروه که هر دو شیعه علی هم بودند را روشن کرد. تغییر مذهب بسیاری از اسماعیلیان به دوازده امامی و مهم تراز همه قدرتمندتر شدن اثنی عشریه ، بر رهبران اسماعیلیه گران آمد و موجب درگیری های بیشتردینی میان آنها شد.

حسنعلی شاه پسر شاه خلیل الله محلاتی نواده سید ابوالحسن خان از سادات اسماعیلیه، اهل کهک قم بوده است.

در سال 1232 بین پیروان او و شیعه اثنی عشری نزاعی سخت در گرفت. علی رغم پشتیبانی هایی که فتحعلی شاه از او کرده بود، خلیل الله در جریان یکی از در گیری ها با شیعیان اثنی عشری شهر کشته شد.

 فتحعلی شاه قاجار حسنعلی شاه را که پسر خلیل الله بود استمالت کرده و دختر خود را به عقد او در آورد و حکومت قم و محلات را به وی واگذار کرده، او را ملقب به آقاخان کرد.

چندین سال بعد از فوت فتح علیشاه قاجار، آقاخان اول بدلائلی و از جمله سوء رفتار حاجی میرزا آغاسی صدر اعظم شورش کرد و پس از اینکه راه به جائی نبرد در سال ۱۸۴۳ آقاخان اول از ایران به بخش مسلمان نشین هند مهاجرت کرد. تفصیل بیشتر این قضیه را بعدا خواهم گفت.

آقاخان دوم در سال ۱۸۸۵ و تنها چهار سال پس از رسیدن به مقام امامت درگذشت. جانشین او سلطان محمد شاه شد که در کراچی متولد شده بود. وی از دربار سلطنتی بریتانیا لقب "سِر" دریافت کرد.

بدین ترتیب تاکنون چهار تن از سران این فرقه لقب" آقاخان" داشته اند:1-حسنعلیشاه محلاتی آقاخان اول2 - علیشاه آقاخان دوم 3- پرنس سِر سلطان محمد آقاخان سوم 4- پرنس کریم الحسینی آقاخان چهارم.

آقا خان چهارم، که در ایران واروپا به «پرنس کریم آقاخان» معروف است، پیروانش در آسیای مرکزی به او "مولانا شاه کریم الحسینی" می گویند.

به هر حال همانگونه که در مقدمه گفتم قصد من از این نوشتار قضاوت و یا تحقیق در مورد نحله های فکری و عقیدتی و فرق گوناگون اسلامی نیست، و صاحب نظر در این مقولات هم نیستم. بلکه به مقتضای نام این ستون موضوع را از منظر تاریخ دیپلماسی معاصر پی می گیرم.

القصه، در اوایل قرن نهم (قرن پانزدهم میلادی) و آغاز دورۀ صفویه تا زمان جنگ دوم هرات در سال 1856 که منجر به شکست ارتش ایران از ارتش انگلیس شد و پس از امضای معاهده 1857 پاریس که پیامد آن جدایی قسمت هایی از خراسان بزرگ، و بخش هائی ازسیستان و بلوچستان از ایران بود، انگلیسی ها عموما از شورش های داخلی ایران به ویژه در شرق و جنوب کشور حمایت می کردند.

عمده ترین دلیل حمایت انگلیسی ها از این شورش ها را می توان در تضعیف نظام داخلی ایران دانست تا برای امپراتوری انگلیس که شبه قاره هند و خلیج فارس را عمدتا در اختیار داشت؛ خطری وجود نداشته باشد.

این شورش ها که از دوره فتحعلی شاه قاجار شروع شده بود به صورت های گوناگون ادامه یافت. انگلیسی ها پس از ده ها سال و شاید قرنی هنوز ظرفیت بالقوه ایرانی ها در به مخاطره انداختن هندوستان را بخاطر داشتند. آنان بیاد می اوردند که چگونه نادر شاه افشار تا دهلی پیش رفته بود. آنها هنوز طعم تلخ معاهده استراتژیک "فین کن اشتاین" بین ناپلئون بناپارت و فتحعلیشاه را برای تسهیل و مشارکت در حمله به هندوستان را فراموش نکرده بودند. آنها می دانستند که بالقوه تزارهای روس توانائی نفوذ در دربار قاجار دارند که تا آنها را با خود همدست کرده و برای رسیدن به هندوستان یاری دهند. لذا تضعیف حکومت مرکزی و ایجاد موانع و خاکریز و مناطق حائل “Buffer Zone” در بین هندوستان و منابع عمده تهدید راهبرد اصلی انگلیسی ها را در این منطقه از جهان تشکیل می داد.

انگلیسی ها برای زمینه سازی این شورش ها ابتدا به تفرقه های داخلی دامن می زدند. البته این نه بدان معنی است که ریشه های این اختلافات وجود نداشته اند. یکی از شورش ها که ریشه در اختلافات داخلی داشت و از زمان تاسیس سلسله قاجار به وجود آمده بود، شورش اسماعیلیه یا همان آقاخان محلاتی بود.

در مورد بنیادهای این شورش خونین که قسمت های شرقی و مرکزی کشور را در خود فرو برد، دلایل متعددی بر شمرده اند که  تحریک خارجی مهمترین آنها است.

اقا خان دو بار در تاریخ زمان قاجاریه دردسرساز شده بود.

بعضی علت شورش او را به رفتار نامناسب حاجی میرزا آقاسی صدر اعظم محمدشاه نسبت می دهند. زیرا در زمان محمدشاه  به لحاظ ارادتی که به حاجی میرزا آقاسی صدر اعظم خود داشت، کلیه امور در کنترل حاجی بود.

برای حاجی میرزا آقاسی قابل تحمل نبود که حاکم محلات و قم  با نظر او انتخاب نشده باشد. بعضی هم نوشته اند که به گوش او رسانیده بودند که آقاخان داعیه صدر اعظمی را در سر می پروراند و مترصد فرصت است. صدر اعظم نیز با سبک و سیاق خویش سعی در سست کردن پایه های قدرت آقاخان و گذاشتن پوست خربزه زیر پای او بود.

آقاخان، از همان ابتدای رسیدن به حکومت محلات و قم از فرصت پیش آمده استفاده کرد و با تدارک گسترده، کانون های تشکیلات خود را به خصوص در کرمان گسترش داده بود. مقارن محاصره هرات و درگیری ایران با حکومت انگلستان با اندک بهانه هائی  دست به نافرمانی زد که به سادگی هم منکوب شد. این بار محمدشاه او را به دلیل قرابت سببی با خانواده سلطنتی و شفاعت حاکم فارس او را بخشید و با شرط گوشه نشینی  وی را به حکومت محلات فرستاد.

حامد الگار در مورد شورش اول وی می نویسد: در زمان صدارت قائم مقام در زمان محمد شاه، حکومت کرمان و بلوچستان نیز به آقا خان داده شد. او دو سال نیز در این سمت بود. بعد از عزل و کشته شدن قائم مقام ، حاج میرزا آقاسی صدر اعظم شد. او که از تمایل شدید آقاخان برای صدارت عظمی اطلاع داشت و به او به چشم رقیب می نگریست، به نحوی تحقیر امیزاو را از کار برکنار کرده و به تهران احضارش کرد. آقاخان که از حکومت کرمان معزول شده بود نخست در بم متحصن شد، ولی بعد به شفاعت فریدون میرزا (حاکم فارس) بخشیده شد، به شرط آن که به محلات برود و عزلت گزیند؛ به این نحو اولین شورش آقاخان پایان یافت.

ولی انگیزه های شورش آن اندازه در وی قوی بود که بخشش شاه و قول قرار هایی را که با وی گذاشته بود هم فراموش کرد، ابتدا زن و فرزند خود را به بهانه حج از ایران خارج کرد و به عتبات فرستاد و پس از آن مهیای آنچه که خود نام قیام بر آن نهاده بود گردید.

او ظاهرا مشغول تهیه اسباب سفر حج شد ولی در خفا وسایل و تجهیزات فراوان برای مقابله با دولت و اعلام استقلال را تهیه می کرد؛ از جمله 500 راس اسب عربی از گوشه و کنار ایران خرید و با اطرافیان و برادران خود در رجب 1255هجری قمری به طرف کرمان به راه افتاد. انگلیسی ها نیز برای او در بندر عباس تجهیزات و قورخانه ای تدارک دیده بودند.

دربار قاجار به سرعت دستوری به فضلعلی خان قره باغی (حاکم کرمان)، در جلوگیری از آقاخان صادر کرد. آقاخان 14 ماه با فضل علیخان حاکم کرمان و برادرش اسفندیار به جنگ پرداخت و آنها را شکست داد و خود به سوی «بردسیر» پیش رفت. اسفندیارخان در این جنگ کشته شد. فضلعلی خان که از کشته شدن برادر خود خشمگین بود، حمله سهمناکی به بردسیر کرد. آقاخان و پیروانش گریختند وعده زیادی نیز دستگیر شدند.

آقا خان حسنعلی شاه، برای بار آخر در حدود نرماشیر کرمان از قوای دولتی شکست خورد. به این ترتیب دومین شورش کرمان که 14 ماه حکومت محمدشاه را به خود مشغول کرده بود، خاموش شد. آقاخان بعد از آن از راه کویر لوت به قندهار و بلوچستان رفت و به سپاهیان انگلیسی پیوست و به همراهی آنان با بلوچ ها که تسلط انگلیسی ها را بر نمی تافتند به جنگ پرداخت.

شورش آقاخان به این ترتیب تمام شد. ولی ماندن آقاخان اول حسن علی شاه که چهل و ششمین امام اسمعیلیه بود نیز دیگر  در ایران نیز به صلاحش نبود. لذا او و اطرافیانش به بهند مهاجرت کردند. آقا خان  در سال 1881میلادی فوت کرد. آقا خان دوم آقا علی شاه نیز در سال  1885 درگذشت. آقاخان سوم "سر سلطان محمد شاه" بود. آقا خان در جنگ جهانی اول رسما اعلامیه داد و از انگلستان حمایت کرد و شاید به این خاطر بعد از تاسیس جامعه ملل به ریاست ان برگزیده شد. 

او چهار بار ازدواج کرده بود(البته نه بصورت همزمان). پرنس صدرالدین آقاخان فرزند وی از همسر اروپائیش بود که مدتها کمیسر عالی پناهندگان سازمان ملل متحد بود. ولی در اواخر عمر آقا خان سوم، ماجرای دلبستگی و عوالم او با "ریتا هیورٍث" ستاره زیبای سینمای هالیوود مدتها در جراید اروپا و امریکا و حتی ایران جنجالهائی را برانگیخت.

آقاخان"سِر سلطان محمدشاه" در سال 1327 شمسی از ایران تقاضای تابعیت کرد. محمد رضا شاه پهلوی با این تابعیت موافقت کرد. ولی چون عنوان "والاحضرت" مختص خاندان سلطنتی پهلوی بود، لذا به او لقب "حضرت والا" را داد که قبلا به شاهزادگان قاجاریه اطلاق میشد.همچنین شنیده بودم که در بار به آقاخان قطعه زمین بزرگی در جوارکاخ سعد آباددرمحله زعفرانیه تهران داده بود. که بعد از انقلاب اسلامی گویا در طرح های شهرداری به پارکی تبدیل شده بود و به علت افزایش قیمت علاقه به پیگیری آن داشتند. ولی از سرانجام این کار اطلاعی ندارم.

آقاخان سوم در سال 1957 درگذشت و بنا به وصیت او نوه جوانش به نام "شاه کریم الحسینی" که در اروپا اورا به نام پرنس کریم آقاخان می شناسند به امامت آنان برگزیده شد. او در حقیقت آقاخان چهارم است. وی چهل و نهمین امام فرقه اسمعیلیه و بسیار مورد احترام پیروانش می باشد.

آقاخان چهارم در 1936 در ژنو به دنیا آمده است.وی فرزند  پرنس علیخان است. مادر او ملقب به تاج الدوله ازحیث نسبی از خانواده قاجار بود. صدرالدین آقاخان عموی او مدتها کمیسر عالی کمیساریای پناهندگان ملل متحد بود. که حدود ده سال قبل در بوستون امریکا در گذشت.

پرنس کریم اقا خان در اوان کودکی در کنیا زندگی کرده است. او از قضا با تفاوت زمانی 15 سال در مدرسه شبانه روزی “لوروزه“ سوئیس درس خوانده است که محمدرضا پهلوی شاه سابق ایران نیز در نوجوانی در آنجا پانسیون بود و درس خوانده بود. پرنس کریم آقا خان بعدا وارد دانشگاه هاروارد در آمریکا شد و از آنجا لیسانس تاریخ اسلام گرفت.

کریم آقاخان در جوانی ورزشکار بود و علاوه بر سوارکاری و تربیت اسب که سنت خانوادگی آنان بود، در رشته اسکی درمسابقات شرکت می کرد. وی در المپیک زمستانی ۱۹۶۴ در "اینسبروک" اتریش چون در تیم ملی سویس و کشورهائی که او گذرنامه آنان را در دست داشت، مدعیان قهرمانی زیاد بودند و عضویت وی را در تیم ملی اروپائیان امکان پذیر نبود، او با استفاده از گذرنامه ایرانی و با اجازه مقامات ایرانی، به نمایندگی از ایران در رشته اسکی سرعت، و مارپیچ المپیک شرکت کرد.

در آن زمان در ایران ورزش اسکی به جز خواصی که این ورزش را در فرنگ فراگرفته بودند، یا امکانات ویژه و خاصی داشتند، و یا روستائیان محلی که از کودکی در پیست غیر مجهز "آبعلی" و یا ارتفاعات "شمشک" و "دربند سر" و بعدها "دیزین" با بستن چوب اسکی های دست ساز سرسره بازی می کردند، این ورزش رایج نبود.

او در آن سال یکی از چهار ورزشکار ایرانی شرکت کننده در مسابقات این المپیک بود. او توانست در اسکی سرعت رتبه پنجاه ونهم، و در اسکی مارپیچ رتبه شصت وهفتم را کسب کند! البته مطمئن نیستم که اگر او در آن مقطع به عنوان یک ورزشکار ایرانی در این مسابقات شرکت نمی کرد، رتبه تیم ایران بالاتر از این می رفت.

بخشی از ثروت شخصی آقاخان که به گفته مشاوران او در سال ۲۰۰۷ بیش از یک میلیارد دلار است. از عشریه ها و وجوهاتی است که ۱۵ میلیون پیرو فرقه اسماعیلیه در سراسر دنیا به او می پردازند. او چند سال پیش دربین ثروتمندان انگلستان رتبه سی وسوم را داشت. رتبه ای که به مراتب بهتر از رتبه ای بود که در ورزش اسکی برای ایران به ارمغان آورد.

او یک بنیاد عظیم  مالی –خیریه ای تحت عنوان "شبکه توسعه آقاخانA.K.D.N. " ایجاد کرده که در کنار فعالیت های اقتصادی به امور خیریه و ساختن مدارس و بیمارستانها در جوامع مسلمانان در افریقا ، اسیای مرکزی و افغانستان و هند می پردازد.

اسفند 1391


( ۱۶۳ )

نظر شما :

tehrani ۲۴ شهریور ۱۳۹۷ | ۰۲:۰۰
ایا کهک قم و کهک نزار یکی است؟ فکر میکنم کهک نزار درست باشد که نزدیک دلیجان است
علی ۲۳ دی ۱۳۹۷ | ۱۱:۰۲
خوب و عالی و بدون تعصب
احمد ۱۵ اسفند ۱۳۹۷ | ۲۱:۱۶
آیا بنیاد آقا خان پس از انقلاب در ایران فعالیت داشته است؟
حسین ۰۳ شهریور ۱۳۹۸ | ۰۰:۳۸
در جواب به تهرانی نه عزیز ، من کهکی هستم، کهک قم روستای متفاوتیه ، بهش کهک ملاصدرا هم میگن ،چون تبعیدگاه ملاصدرا بوده، ولی روستای ما نزدیک دلیجانه ، که البته در قدیم جزو محلات بود
ابوالفضل ۲۶ بهمن ۱۳۹۸ | ۲۳:۳۳
بد نبود که محل کشته شدن سید خلیل الله رو که شهر یزد هست ودر بلوار امام زاده یزد مقبره دارد وبه دست تندروهای آن روزگار شهید شده می نوشتید
رامين ۲۵ تیر ۱۳۹۹ | ۲۲:۴۹
محمد اقا خان از یکسالگی کریم اقا خان هر سالگرد تولد فرزند خود به وزن فرزندشان برلیان تراش خورده مرغوب خیرات مینمودند که تا سی سالگی ایشان ادامه یافت
Mahmood ۰۹ اسفند ۱۴۰۰ | ۱۲:۲۵
بله فرقه اسماعیلیه در شهربابک تهران مشهد سیرجان دلیجان زاهدان و خیلی از شهرهای دیگر پا برجاست
آیلین اسماعیلی ۰۱ بهمن ۱۴۰۱ | ۲۳:۵۷
ببخشید من جد جدمون این داستان خیلی خلاصه برای همه فامیل تعریف کرده و من الان دنبال اینم که شجرنامه خانوادمون درست کنم چون توی محلات اسماعیلیای زیادی هستن که میخان شجرنامه درست کنن و یه سوال اینکه میگن اسماعیلی ها بختیاری یا لر هستن درست هست ؟
کمال ۲۰ بهمن ۱۴۰۱ | ۲۳:۲۸
انجدان روستای ماست و هنوز مقبره های اسماعیلیان اینجا هست بنام شاه قلندر وشاه قریب که مقبره شاه منتنصر بالله سوم اینجاست