چین و کره شمالی از چه جهاتی متفاوتند؟

کمونیست های امروزی، کمونیست های دیروزی

۲۹ بهمن ۱۳۹۱ | ۱۷:۱۳ کد : ۱۹۱۲۸۹۹ آسیا و آفریقا یادداشت
یادداشتی از دکتر محسن شریعتی نیا،‌کارشناس مسائل چین برای دیپلماسی ایرانی.
کمونیست های امروزی، کمونیست های دیروزی

دیپلماسی ایرانی: کره شمالی یکی از پر سر و صداترین و در عین حال ناشناخته ترین کشورهای جهان است. هر از گاهی خبری شوک آور با چاشنی تهدید از این کشور به بیرون درز می کند و پس از آن مدتها به محاق می رود. آخرین مورد از این شوک های سلسله وار آزمایش هسته ای این کشور بود که حداقل ژاپنی ها و کره جنوبی ها را به شدت ترسانده است.

اما در همسایگی این کشور، نظام کمونیستی دیگری نیز وجود دارد. چین کمونیست هم جهان پیرامون را به شگفتی واداشته و پیوسته آمار توسعه و پیشرفت اقتصادی آن توجهات جهانی را به خود جلب می کند. پرسش جالب آن است که چرا این رفقای کمونیست رفتارهای اینچنین متفاوتی را از خود بروز می دهند؟ چرا یکی سعی می کند بترساند و دیگری تلاش وافری دارد تا چهره ای مسالمت آمیز از خود نشان دهد؟ یکی درهای کشور را گشوده و به کارخانه جهان تبدیل شده ولی دیگری درها را بسته و مهمترین دغدغه اش بالا بردن ارتفاع دیواری است که به دور خود کشیده است؟

طبیعی است که به پرسش های فوق می توان پاسخ های متفاوتی داد. اما نکته مهمی که باید بر آن تاکید گذاشت، فهم متفاوت کمونیست های چینی و کره ای از قدرت و مسیرهای قدرت یابی است.

کمونیست های چین و کره شمالی در یک دوره تاریخی یعنی بلافاصله پس از جنگ جهانی دوم به قدرت رسیدند، نظام های سیاسی مشابهی را شکل دادند و تا سه دهه پس از جنگ دوم جهانی نیز رفتارهای مشابهی در سیاست خارجی و داخلی بروز می دادند. اما چینی ها به موازت تغییر در شرایط بین المللی، تغییر کردند در حالی که کمونیست های کره ای در دیروز مانده اند.

درکی که کمونیست های کره شمالی از قدرت دارند به شدت کهنه و نظامی محور است، اما چینی ها سه دهه است این درک از قدرت را کنار گذاشته اند. آنها زمانی که سلاح هسته ای مبنای قدرت محسوب می شد در سال 1964 آن را آزمایش کردند و از این مرحله قدرت یابی با هزینه ای معقول گذشتند، اما این روند در کره شمالی چندان به درازا کشید که معیارها و مولفه های قدرت تغییر کرد.

چینی ها می دانند که سرشت قدرت در جهان جدید هم در درون جوامع و هم در صحنه جهانی بسیار متفاوت از دوران جنگ سرد است. به همین لحاظ است که بر توسعه اقتصادی سخت پای می فشارند. در واقع می خواهند بدینوسیله حوزه هرچه گسترده تری از منافع همپوش هم با جامعه بین المللی و هم با جامعه خود ایجاد کنند. آنها می دانند که پذیرش و پرستیژ بین المللی یکی از مولفه های پراهمیت قدرت کشورها در جهان جدید است. به همین دلیل به سیگنال هایی که به جهان بیرون ارسال می کنند دقت ویژه ای دارند، بویژه از این لحاظ که تصورات تهدیدآمیز در دیگران ایجاد نشود.

برعکس در کره شمالی اقتصاد و توسعه اقتصادی معنایی ندارد، درها بسته است و تصویر مغشوشی از آن در افکار عمومی جهانی وجود دارد. همه آنچه به چشم می آید اشیایی است که هر از گاهی پرتاب می شود.

کمونیست های کره ای اصرار دارند خود را قدرتمند نشان دهند و به جهان پیرامون بقبولانند که قدرت مند تر از گذشته اند. کمونیست های چینی اصرار عجیبی دارند تا خود را کشوری در حال توسعه و با توانمندی های محدود نشان دهند. حتی هنوز بدشان نمی آید از نهادهای بین المللی کمک های توسعه ای دریافت کنند. اما جالب آنکه به مصداق "مشک آن است که خود ببوید نه آنکه عطار بگوید" قدرت روزافزون چینی ها را جهان پیرامونی کاملا احساس می کند و نگاه ستایش آمیزی به آنها دارد. در حالی که کره شمالی را کمتر کشوری جدی می گیرد.

بخش دیگری از پاسخ به پرسش های فوق را شاید بتوان در روند تطور تاریخی نظام کمونیستی در این دو کشور دانست. در چین همواره حزب محور و مدار قدرت بوده است و غیر از مواقعی چون دهه 1960 که در سایه مائو قرار گرفت، تصمیمات در درون حزب و بر مبنای خرد جمعی گرفته میشده و می شود، انتقال قدرتی معقول (بر مبنای معیارهای کمونیستی) در آن وجود دارد و قدرت شورایی و جمعی اعمال می شود.

اما در کره شمالی هیچگاه حزب جدی نبوده است. از همان آغاز حزب در سایه سونگ قرار گرفت و بعدها کاملا بی معنا شد. در واقع می توان مدعی شد که "سلسله" کیم در دوران پس از جنگ دوم جهانی بر کره شمالی حکومت کرده اند، زیرا روند گردش قدرت بیش از آنکه شبیه نظام های کمونیستی و بر مدار حزب صورت گرفته باشد بر مدار خاندان کیم صورت گرفته است.

نتیجه آنکه در انتقال قدرتی که اخیرا در دو کشور صورت گرفت، کمونیست های چینی نسل پنجم رهبران را به قدرت رساندند، رهبرانی که به اعتقاد بسیاری از چین شناسان اجماع سازند، حداقلی از عقل جمعی را برای مدیریت جوامع لازم می دانند، جهان جدید را می شناسند و نقش مهمی در موفقیت های اقتصادی چین در یک دهه اخیر داشته اند. اینان مهمترین هدفشان را بالا بردن استانداردهای زندگی مردم چین در یک دهه آینده اعلام کرده اند.

اما در سوی دیگر داستان، در کره شمالی، به سبک نظام های پادشاهی قرون گذشته، طفلی (به معنای سیاسی کلمه) به قدرت رسیده است که یک روز از صلح سخن می گوید و روز دیگری اقدامات تهدیدآمیز انجام می دهد.

این فهم متفاوت از قدرت باعث شده تا چین در طول سه دهه به قدرت دوم اقتصادی جهان تبدیل شود، بیش از 3 تریلیون دلار ذخیر ه ارزی داشته باشد، بیش از 2 تریلیون دلار از اوراق قرضه آمریکا را خریداری نماید، و هیچ تصمیم مهم بین المللی بدون حضور و رای آن قابل اجرا نباشد.  اما کره شمالی به سطحی از پسرفت رسیده که بدون کمک های چین تداوم حیات آن ناممکن است.

نهایت آنکه کمونیست های چینی عاقل و امروزی اند چون مبانی قدرت در جهان جدید را درک می کنند، کمونیست های کره ای دیروزی اند چون مبانی قدرت در جهان جدید را بر مبنای استانداردهای جهان قدیم تفسیر می کنند. براستی که فهم درست از جهان تا چه میزان در سرنوشت کشورها موثر است./16

 

کلید واژه ها: کره شمالی چین


( ۲ )

نظر شما :