نگاهی نظری به تعامل اسلام و غرب
دیپلماسی ایرانی: من تلاش می کنم در این بحث به اختصار به بعضی نکاتی که در مورد اسلام و غرب مطرح است اشاره کنم.
1.شاید اولین پرسشی که در طرح و بسط موضوع «اسلام وغرب» به ذهن می آید این است که باید مقدمتاً مشخص کنیم که از کدام «اسلام» و کدام«غرب» سخن می گوییم؟
چنانچه همگان می دانند امروزه قرائت ها و برداشت های کاملاً متفاوت وبعضاً متباینی از اسلام، نه تنها در سطح جهان و در تعاملات بین المللی، بلکه حتی در ایران خودمان و در تعاملات داخلی وجود دارند و عناوینی چون اسلام سنتی، اسلام مدرن، اسلام بنیادگرا، اسلام سلفی، اسلام اجباری، اسلام قشری، اسلام متجدد، اسلام متحجّر، اسلام عقلگرا، اسلام محافظه کار، اسلام انقلابی، اسلام لیبرال، اسلام علمی، اسلام سلطنت طلب، اسلام طالبانی، اسلام آمریکایی، اسلام القاعده، اسلام چپگرا، اسلام راستگرا، اسلام دموکراتیک، و غیره برسر زبان ها جاری است.
2- همچنین شاید همین مطلب درباره«غرب» نیز صادق باشد: این که آیا ما از یک «غرب» جغرافیایی سخن میگوییم، یعنی مثلاً قاره های اروپا و آمریکا، که در این صورت کشوری مثل ژاپن را شامل نمی شود، با یک غرب فرهنگی (با همه تفاوت های فرهنگی مثلاً آمریکا و فرانسه و انگلیس و آلمان وغیره)، یا یک غرب دینی (مثلاً مسیحی، یا مسیحی و یهودی، علی رغم همه ادیان و مکاتب نوظهور غربی و یا ورود و دخول ادیان شرقی درجوامع غربی و یا وجود اقلیت های عظیم مهاجرین درغرب)، یا یک «غرب» اقتصادی(مانند گروه G7)، یا یک «غرب» صنعتی (از جمله شامل ژاپن)، یا یک «غرب» نظامی (مانند ناتو)، یا یک «غرب استعماری» (همچنین شامل روسیه شوروی و مستعمرات ژاپن و غیره)، یا یک غرب لیبرال، سکولار، و غیره؛ یا غرب شامل کره و ترکیه و یونان، الی آخر؟
3- نکته سوم مربوط به ضرورت «غرب شناسی» است که در اینجا مراد از آن چیزی مقابل «شرق شناسی» است، هرچند که این دو اصطلاح نیز به نوبه خود محتاج توضیح و تفسیر فراوان می باشند که به بعد موکول می کنیم. به نظر می رسد که در یک نگاه اولیه و مقدماتی موارد زیر را بتوان از جمله ضرورتهای اساسی «غربشناسی» به حساب آورد:
- شناخت مغرب زمین به عنوان یکی از مقولات (تاریخی، جغرافیایی، فرهنگی ، نژادی،...) مطرح در معرفت بشری؛
- شناخت مغرب زمین در مقام یک «همسایه» و «هم جوار» کشورهای اسلامی؛
- شناخت مغرب زمین به عنوان یک قدرت سیاسی، اقتصادی، نظامی، و غیره مطرح در معاملات جهانی؛
- شناخت مغرب زمین به عنوان یک قدرت فرهنگیِ مطرح و مسلط در جامعه امروز بشری؛
- شناخت مغرب زمین به عنوان مرکز مهم تولید و کنترل اخبار، اطلاعات، و ارتباطات جهانی؛
- شناخت مغرب زمین به عنوان طرف عمده تجاری و مبادلاتی کشورهای اسلامی؛
- شناخت مغرب زمین به عنوان یک رقیب جدی در حوزههای دین و منافع گروهی امت اسلامی؛
- و بالآخره شناخت مغرب زمین از باب «دشمن شناسی»!
4- نکته مهم دیگر آن که «غربیان» قرنها است که به ضرورت «شرق شناسی» پی برده و دپارتمان های متعدد و متنوع «مطالعات شرقی» درمراکز علمی- آکادمیک خود به وجود آورده اند، کاری که هم به صورت جمعی- شرق شناسی- و هم به صورت انفرادی- ایرانشناسی، هندشناسی، مصرشناسی، وغیره - و یا حتی شناخت تکتک سنت های دینی مشرق زمین، نظیر اسلامشناسی و غیره، انجام شده است که هرگونه تفصیل مطلب را به کتاب ارزنده «شرق شناسی» ادوارد سعید (ترجمه اینجانبف دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ اول 1371، و چندین چاپ دیگر) ارجاع می دهم. این که این شرق شناسی ها بعضاً با مقاصد سیاسی و دینی و پیش داوری های نژادی، فرهنگی، و غیره همراه بوده است در اینجا موضوع بحث ما نیست و باید در جای خود به طور تفصیل مورد بحث و گفتگو قرار گیرد.
5-با ذکر این مقدمات اکنون به بحث اصلی خود درباب نگاه و رویکرد مناسب «شرق»به«غرب» می پردازیم و این که آیا باید چنین نگاه و رویکردی به پایه تفاهم و تعامل بوده باشد یا سوء تفاهم و تقابل تخاصم؟ لیکن، قبل از پرداختن به این مطلب شاید مناسب باشد تا ابتدا برخی از خصوصیات مثبت و منفی غرب را در عرصۀ حضور و تعامل جهانی به اختصار بیان کنیم:
برخی اوصاف منفی:
- وجود مطامع استعماری و استثماری؛
- وجود برخی مکاتب لجام گسیخته مثل کاپیتالیسم افراطی، نهیلیسم، سکولاریزم، ماترمالیسم، فرویدیسم، وغیره؛
- تحمیل ارزش های درست یا غلط غربی برجامعه جهانی (مثال مذاکره با نخست وزیر نروژ در همجنس گرایی)؛
- نشاندن علم به جای خدا؛ ماشین به جای آدم، قانون به جای اخلاق، سکس به جای خانواده، پول به جای کرامت انسانی و غیره.
- .........
برخی اوصاف مثبت:
- پیشرفت های فوق العاده در زمینه علوم و فنون؛
- دستیابی به پیشرفت های مهم اقتصادی، تولید بالای ناخالص ملی و درآمدهای سرانه چشمگیر، و بالآخره تأمین معاش آدمیان؛
- اداره جوامع تا حدود زیادی به صورت دموکراتیک (مثال جشن تولد امپراتور سابق ژاپن)؛
- طرح مباحث جدید در حوزه اندیشه فلسفی، دینی، علوم انسانی و غیره؛
- ..........
با توجه به مجموعۀ این اوصاف مثبت و منفی عرض می کنیم که تلقی ما شرقیان از غرب عمدتاً به سه صورت زیر بوده است:
الف: تأیید کامل (تقیزاده، آدمیت، ملکم خان)؛
ب: تکذیب کامل (آلاحمد در غربزدگی، ادوارد سعید در شرقشناسی و پوشش خبری اسلام درغرب، و غیره)؛
پ: تأیید و تکذیب به موقع و منصفانه (جعفری، مطهری، اقبال لاهوری، آنهماری شیمل، و غیره).
پیش از پرداختن به زمینهها و ضرورتهای تفاهم و تعامل شرق اسلامی با مغرب زمین و ارائه یک جمعبندی و نتیجهگیری مختصر، لازم است به نکتۀ جانبی، ولیکن مهم، دیگری نیز اشاره شود و آن وجود و تبلیغ اسلامهراسی در غرب مسیحی معاصر است.
به نظر ما مباحث و موارد زیر از موجبات ایجاد اسلام هراسی شدید در دهههای اخیر در کشورهای غربی و بخصوص آمریکا بوده است:
- وقوع انقلاب اسلامی ایران و تداوم تخاصم با آمریکا؛
- حادثه یازدهم سپتامبر؛
- فتوای قتل سلمان رشدی؛
- تحریک کمونیستها (بلوک شرق) و صهیونیستها به درگیری اسلام با غرب؛
- خیزش و بیداری اسلامی جهان اسلام؛
- آمریکایی کشی در عراق و افغانستان و لبنان؛
- طرح مباحث تند شعاری در برهم زدن نظم جهانی، نفی هولوکاست، تمدن غربی، و غیره؛
- عملکرد غلط بعضی از علمای سلفی – وهابی ناآشنای به زمان و بعضی از کشورهای اسلامی؛
- ..........
در راطه با چرایی این مباحث و رویدادها و برخی از سوابق تاریخی آنها نیز می توان اجمالاً به موارد زیر اشاره کرد:
- فتوحات صدر اسلام؛
- جنگ های صلیبی؛
- خلافت عثمانی؛
- بدفهمی مسیحیت غربی از اسلام (نکته خانم شیمل)؛
- تبلیغات صهیونیست ها علیه اسلام و انقلاب اسلامی؛
- رقابت بینالمللی واتیکان با اسلام در آسیا و اروپا و آفریقا و غیره؛
- جبهه گیری برخی از کشورهای اسلامی در کنار بعضی از کشورهای تندروی آمریکای لاتین علیه منافع غرب و آمریکا.
- ..........
6-از ضرورتهای عمده تعامل کشور با غرب می توان به موارد زیر اشاره کرد:
- رفع سوء تفاهمات موجود در تبلیغات سوء علیه اسلام، ایران، و انقلاب اسلامی؛
- جلوگیری از تأثیر سوء صهیونیست ها در عرصه بینالمللی (لابی آیپک در آمریکا و غیره)؛
- تأسیس جبهه مشترک ایمان علیه کفر؛
- تمسک به سنت حسنه پیامبر (ص) و ائمه (ع) در گفتگو؛
- اقتضای تعامل و تفاهم در دهکده جهانی.
7-ابزارها و زمینههای تفاهم
- اتخاذ رویکردی مثل رویکرد خانم شیمل به اسلام در رابطه با رویکرد ما نسبت به مسیحیت؛
- تألیف آثاری چون «پیوند اسلام و مسیحیت» (ریچارد بولیت، ترجمه عبدالرحیم گواهی، انتشارات وزارت امورخارجه، 1386) یا «اخلاق جنگ در مسیحیت»(گریگوری رایشبرگ و دیگران، ترجمه عبدالرحیم گواهی، انتشارات وزارت امورخارجه، 1390)؛
- تأسیس دپارتمان های «غربشناسی» و «مطالعات غربی» در مراکز مهم آکادمیک و دانشگاهی کشور؛
- تلاش به منظور جدا ساختن غرب مسیحی و مسیحی غربی از صهیونیسم؛
- عدم توهین بی جا به اعتقادات، ارزش ها، و پارادایم های جوامع غربی؛
- تشکیل جبهه مشترک ایمانی- اخلاقی جوامع دینی علیه کفر و شرک و بی دینی؛
- همراهی با الهیات و کلیساهای آزادی بخش(liberation theology)؛
- تلاش به منظور دستیابی به یک منشور جهانی حقوق بشر(در مقابل حقوق بشر غربی موجود)؛
- انجام کارهای آکادمیک- علمی به عوض طرح مباحث عوام فریبانۀ شعاری و زودگذر؛
- نفی تروریزم، جهاد ابتدایی، افراط گرایی طالبانی، وغیره؛
- اتخاذ شیوههای درک و تفاهم و تعامل به جای طرد و تخاصم و تقابل؛
- اندیشیدن به مسئولیتهای مشترک بشری در زمینههای محیط زیست، خانواده، اخلاق، فقر، بیعدالتی، و غیره.
- ........
8-جمعبندی و نتیجهگیری
با توجه به آنچه گفته شد، به نظر می رسد که در جهان پرتلاطم امروز نه رویکرد نفی مطلق غرب برای ادیان و اسلام سودمند است و نه رویکرد اثبات بی چون و چرا در برابر غرب و پذیرش هر آنچه که به ظاهر غربی است. و بلکه چنان که گفته اند، «خیرالامور اوسطها» است و راه درست راه میانه روی و تعادل و تعامل حتی المقدور بی طرفانه و مثبت و سازنده علمی، فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و غیره است.
بدیهی است لازمه تفاهم و تعامل درست با غرب، درست شناختن فرهنگ و تمدن غربی است. به عبارت دیگر، غرب شناسی لازمه تفاهم و تعامل و گفتگوی شرق و غرب (گفتوی فرهنگها و تمدنها) و آن نیز- به گمان ما- لازمه ادامه حیات بشری به روی این کره خاکی است. باید مثبتات غرب را شناخت و چونان صدر اسلام از آن بهرهها گرفت، و مثبتات خویش را هم به زبان امروز در اختیار فرهنگ و تمدن عمدتاً مادی غرب قرار داد و مانند قرن ها دوران شکوفایی فرهنگ و تمدن اسلامی به غرب بهره ها رساند.
نظر شما :