افغانستان، عراق و لیبی؛ اینک نوبت سوریه است؟
موانع ناتو برای مداخله نظامی در دمشق
دیپلماسی ایرانی: بستر شکل گیری سازمان پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) رقابت های بلوک شرق و غرب در دوران پس از جنگ جهانی دوم و آغاز جنگ سرد بود. اما با فروپاشی بلوک شرق ناتو ضمن تلاش برای گسترش اعضای خود و حرکت به سمت شرق، کوشیده است در اهداف و ماموریت های خود تجدید نظر کند. حمله آمریکا و متحدانش به افغانستان و عراق فضایی برای این تغییر ماموریت ایجاد کرد. آخرین نمونه از این تغییرات در سال گذشته در لیبی اتفاق افتاد. در روزهای گذشته و با بالاگرفتن بحران در سوریه این بحث ایجاد شده است که آیا با توجه به رویکرد و عملیات های ناتو در سالهای گذشته، این سازمان تا چه اندازه توانایی ورود به بحران سوریه را دارد. در این گفتار با نگاهی مختصر به عملیات های گذشته و مشکلات پیش روی ناتو به این سوال پاسخ داده می شود.
ناتو در بازتعریف ماموریت های خود در یک دهه گذشته چندین بار اهداف و ماموریت های جدیدی را تعریف کرده است. ورود به بحران های افغانستان، عراق و سپس در لبیی موجب شد که تحلیل گران این سوال را مطرح کنند که ناتو در دوره جدید و دوره پس از جنگ سرد در انجام ماموریت های جدید خود موفق بوده است یا خیر؟
پاسخ به این سوال مستلزم این است که بسترها و اهداف اصلی ناتو از ماموریت های آن در افغانستان و لیبی را بررسی کنیم. پس از فروپاشی شوروی و این که ناتو بر اساس تصور خود در جهان یک قطبی حرکت می کرد تصور برنامه ریزان استراتژیک ناتو براین بود که اینک بیش از هر زمان دیگری در مناطق مختلف جهان دست باز دارند.
اما تجربه جنگ های افغانستان و لیبی نشان داد انجام ماموریت های فرامرزی ناتو به سادگی دوران قبل نیست بلکه بر پیچیدگیهای آن افزوده شده است. دلایل زیادی برای این مشکلات و پیچیدگیها می توان شمرد اما به طور مشخص باید به این نکته اشاره کرد تصویری که برنامه ریزان نا تو از افغانستان داشتتند مبتنی بر این بود که طالبان و القاعده را به عنوان یک گروه مزاحم و مانع از سر راه بر می دارند و یک دولت همراه بر سر کار می آورند و آنجا را با موفقیت ترک می کنند. ولی به مرور دریافتند کار به این سادگی پیش نمی رود چرا که گروهای مختلفی در افغانستان درگیر بودند و دولت مرکزی به شکلی که آنها فکر می کردند نتوانست به راحتی و با موفقیت بر امور مسلط شود.
بنابراین ناتو هزینه های مادی و لجستیک فراوانی داد تا توانست تاحدی مسئله افغانستان را مدیریت کند.
ناتو با روی کار آوردن دولت کرزای و مذاکرات مخفیانه با سران طالبان و واگذاری مسائل امنیتی به افغان ها تلاش کرد آبرومندانه از افغانستان خارج شود. اما این به ان معنا نیست که ناتو به اهداف از پیش تعیین شده خود در افغانستان دست یافته است. به این دلیل که ناتو تصور می کرد که با حضور و کنترل در افغانستان و هموار کردن راه می تواند ماموریت های خود در مناطق پیرامونی را به نحو بهتری انجام دهد.
در لیبی نیز ناتو با بهانه عملیات انسان دوستانه و زیر چتر فصل هفتم منشور ملل متحد و دو قطعنامه ای که شورای امنیت به استناد ان صادر کرد وارد شد. هرچند این سازمان توانست به مخالفین قذافی برای سرنگونی حکومت او کمک کند ولی برای استقرار دولت مرکزی با توجه به بافت قبیله ای ان کشور هنوز مشگلاتی فرا روی ناتو است.
لذا در مورد میزان موفقیت ناتو در عملیات های جدید خود می توان گفت آنچه که مورد نظر برنامه ریزان ناتو بوده است به طور کامل برآورده نشده است. به عبارت دیگر هر چند در مناطقی از افغانستان قدرت از طالبان سلب شد و دولت کرزای در بخش زیادی از این کشور فعلا حضور دارد و در لیبی قذافی از قدرت برکنار شد ولی این ها به این معنا نیست که خواسته های ناتو در این سطح بوده است.
اینک ناتو برای ورود به مناطق بحرانی از جمله سوریه با محدودیت هایی روبرو است که از جمله ی آن می توان به سه مورد عمده اشاره کرد:
اول: تاثیر بحران مالی غرب بر فعالیت های ناتو و استنکاف دولت های عضو از پرداخت سهم خود در فعالیت های این سازمان است. کاهش پرداخت هزینه های ناتو از سوی دیگر کشورها تا جایی است که ویلیام هیگ وزیر دفاع سابق امریکا آن را "یک تهدید جدی برای ماموریت های ناتو" خواند، و لئون پانتا وزیر دفاع فعلی نیز به متحدین امریکا در سازمان ناتو هشدار داد که "دیگر نمی توانند جهت پوشش هزینه های ناتو روی امریکا حساب کنند." آمریکا که اصلی ترین تامین کننده بودجه ناتو است در یک دهه گذشته سهم خود از بودجه ناتو را از پنجاه درصد به هفتاد و پنج درصد افزایش داده است. اینک اما وزیر دفاع آمریکا هشدار می دهد که در دهه ی بعدی ارتش آمریکا با حدود چهارصد و پنجاه میلیارد دلار کسری بودجه مواجه خواهد بود. وی به اعضای ناتو یادآور می شود که "اگر اوضاع کسری بودجه ناتو وخیم تر شود امنیت ملی ما و شما (متحدان ناتو) مختل خواهد شد".
دوم: مشکل دیگر این است که کشورهای عضو ناتو به لحاظ سخت افزاری باید به سمت بهسازی و کوچک کردن ارتش خود حرکت می کردند. یعنی این کشورها از یک سو باید ابزار و لوازم دفاعی را به سازی کنند و به تجهیزات الکترونیکی بیشتر تجهیز شوند و از سوی دیگر سازمان دفاعی خود را به لحاظ تعداد و پرسنل کوچک کنند.
اما این امر نیز هنوز به طور جدی خصوصاً از سوی اعضای ضعیف تر مورد توجه قرار نگرفته است.تا جایی که راسموسن دبیرکل ناتو در گفتگو با روزنامه گاردین از شکاف اقتصادی عمیقی صحبت می کند که "ممکن است به عدم پیشرفت ناتو در دستیابی به تکنولوژی جدید برای اعضای دیگر ناتو منتهی شود." گرچه اخیراً انگلیس اعلام کرده در هشت سال آینده 20 درصد از نیروهای خود را کاهش خواهد داد اما کشورهایی مانند بلغارستان و رومانی برای دستیابی به تکنولوژی برتر و در نتیجه کاهش نیروها با چالش بزرگی روبرو هستند. آن ها در ابتدا امیدوار بودند که عضویت در ناتو موجب دریافت کمک های مالی بیشتر برای بهبود کیفی نیروها و امکانات نظامی شود. اما ریاضت های مالی در ناتو موجب گردیده که حرکت در جهت بهسازی نیروها به کندی صورت بگیرد.
سوم: مسئله دیگر در زمینه مشکلات پیش روی ناتو به کشورهای مخالف توسعه ناتو و حرکت آن به شرق مربوط است. در سالهای گذشته به مرور اولا بر تعداد این کشورها اضافه شده و ثانیا مخالفین سابق نیز بیش از گذشته به عمق اهداف نا تو پی می برند و بیش از گذشته مقابل ناتو ایستادگی می کنند. به طور مثال روسیه که در مراحل مختلف نسبت به حرکت ناتو به سمت شرق موضع گیری های کج دار و مریز می کرد به این نتیجه رسیده است که با اتفاقی که در لیبی رخ داد و به نوعی در دام ناتو افتاد، باید جدی تر و محکم تر نسبت به حرکت ناتو به شرق بایستند.
چین نیز از زمانی که اوباما طرح حضور ناتو در دریای چین و مانورهای مشترک با استرالیا، زلاند نو، فیلیپین و کشورهای حاشیه دریای چین را مطرح کرد نسبت به تحرکات ناتو بسیار حساس شد. هرچند آمریکا تلاش کرد به چین اطمینان دهد که این حرکت بر علیه منافع آنها نیست ولی واقعیت این است که پکن نگران این است که این حرکت ناتو به سمت دریای چین منجر به این شود که دامنه فعالیت های پکن را محدود کند. لذا مخالفین ناتو به خصوص روسیه و چین نسبت به گذشته با حساسیت بیشتری تحولات ناتو را دنبال می کنند.
بنابراین به سه دلیل ذکر شده از احتمال ورود ناتو به مناطق بحرانی کاسته شده است. این امر در مورد سوریه نیز صدق می کند. یعنی در کوتاه مدت به دلیل کمبود امکانات لجستیک و مالی و مخالفت جدی روسیه و چین، امکان بازی ناتو وجود ندارد. در حال حاضر سوریه به کلاف سردرگمی تبدیل شده است که ناتو بسیار محتاطانه تحولات آن را تعقیب می کند و تلاش می کند وارد بحران نشود.
شاهد مثال این رویکرد ناتو درخواست اخیر ترکیه برای اجلاس فوری و اضطراری ناتو پس از سقوط هواپیمای شکاری این کشور توسط سوریه بود. هرچند ناتو این عمل را محکوم کرد ولی بیانیه ناتو به نحوی نبود که ترکیه را راضی کند.در واقع ناتو تلاش کرد که ترکیه را به عنوان یکی از اعضای خود راضی نگه دارد. بنابراین در کوتاه مدت بعید است ناتو به طور مستقیم درگیر مسئله سوریه شود مگر این که روسها تغییر رویه دهند.
روسیه در حال حاضر به سختی درمقابل تغییر حکومت سوریه ایستادگی می کند و معتقد است که در هر طرحی برای آینده سوریه بشار اسد هم باید حضور داشته باشد. بعضی از تحلیلگران معتقدند که روسها به دلیل اهمیت استراتژیک سوریه تا انتها بر این موضع خواهند ایستاد. من امیدوارم تحلیل آن دسته از کسانی که معتقدند روسیه جدیدی در حال شکل گیری است که بر مواضع خود استوار خواهد بود، درست باشد ولی گذشته روسیه این امیدواری را کمرنگ می کند. گذشته روسها نشان می دهد اگر چه آنها در ابتدا محکم در این گونه مسائل موضع گیری می کنند به مرور بر اثر داد و ستدها از موضع خود عدول می کنند.
بنابراین روسیه در آینده ممکن است تمایل خود را برای رفتن بشار اسد به شرط بقای ساختار حکومت سوریه با گرفتن امتیازاتی مثلاً در مورد تغییر محل رادارهای موشکی ناتو در شرق اروپا و از قبیل آن نشان دهد. لذا حضور ناتو در بحران سوریه در مرحله فعلی با توجه به مخالفت روسیه محتمل نیست مگر این که معادلات به نحوی پیش رود که نقشی برای ناتو ایجاد شود.
ناتو در مسئله لیبی با مجوز شورای امنیت برای محافظت از جان شهروندان غیر نظامی وارد شد. غرب در حال تلاش است که وقایع سوریه را نیز به همان شکل بازتاب دهد. یعنی در صحنه افکار عمومی سعی می کند نشان دهد که حکومت اسد در حال کشتن شهروندان خود است. اگر بتواند این تصویر را جا بیندازد، "حفاظت از جان شهروندان سوری" می تواند توجیه مناسبی برای مداخله ناتو در این کشور باشد.
نظر شما :