برنده خیزش های جهان عرب کیست؟

رقابت الگوها در منطقه

۱۲ فروردین ۱۳۹۱ | ۰۱:۱۲ کد : ۱۸۹۹۴۱۲ اخبار اصلی
دکتر حمیدرضا دهقانی پوده،‌ کارشناس مسائل خاورمیانه و نماینده ایران در سازمان کنفرانس اسلامی در گفتاری برای دیپلماسی ایرانی به الگوهای سیاسی ایدئولوژیک مطرح در خاورمیانه می پردازد و معتقد است رقابت اصلی در تحولات اخیر در جهان عرب بین الگوی ایران و ترکیه است.
رقابت الگوها در منطقه
 

دیپلماسی ایرانی: در یک سال و چند ماه گذشته در اثر خیزش های مردمی در جهان عرب نظم و ثبات در کشورهای عربی دچار تزلزل شد. این تغییرات فضایی را ایجاد کرد که مدل های مختلف سیاسی و ایدئولوژیک در خاورمیانه که هر کدام از سوی یکی از قدرت های منطقه ای  یا قدرت های غربی حمایت می شدند در مسیر جهت دهی به این تحولات در راستای منافع خود تلاش کنند.
 

چهار الگو

در یک نگاه کلی چهار مدل و الگوی سیاسی و ایدئولو‍ژیک را در منطقه قابل مشاهده است که در دهه های گذشته در حال رقابت با یکدیگر بوده اند.

الگوی اول،‌ به مدل‌ سنتی معروف است و عربستان سعودی نماد آن است. شاید مهم ترین خصوصیت این مدل این باشد که با روندهای مدرن حکومت داری از جمله دموکراسی و تحزب و ... چندان میانه ای ندارد.

الگویی دیگر مدلی است که انقلاب اسلامی به جهان عرضه کرده است که مدعی تلفیقی بین ارزش های اسلامی و الگوهای جدید حکومت داری است.

الگوی سوم نیز مدل اسلام اخوانی است که در حال حاضر ترکیه نماد آن است. در این مدل ساختارهای سکولار غربی پذیرفته شده ولی از آنجایی که توسط مسلمانان و اسلام گرایان پیاده می شود می تواند به تلاشی برای جلوگیری از تقابل با اسلام ارزیابی شود.

تفاوت این الگو با الگوی جمهوری اسلامی ایران را باید در مفهوم تعامل و یا جدایی دین از سیاست یافت. مدل ترکی، دین را در عرصه جامعه وارد نمی داند ولی به جهت این که دولتمردان آن مسلمانانی هستند که آداب اسلامی را در بعد فردی رعایت می کنند،‌ رنگ و بوی اسلامی پیدا می کند. این مسلمانان به دنبال این هستند که با روش های غربی و مدرن برای ملت های خود سعادت و رفاه به ارمغان بیاورند که نمونه این الگو در ترکیه دیده می شود و ممکن است در آینده در مصر و دیگر کشورهای عربی که در تحولات موسوم به بهار عربی یا بیداری اسلامی دچار تغییر شده اند چنین الگویی دیده شود.

در مقابل الگویی که در ایران مطرح است مدلی است که بر اساس شعار "دیانت ما عین سیاست ما و سیاست ما عین دیانت ماست" عمل می کند. یعنی این که دین را در عرصه سیاست و اجتماع وارد می داند و بر اساس ارزشهای دینی است که سیاست های خود را تنظیم می کند.

مدل چهارم نیز که می توان مدل غربی آن را نامید،‌ مدلی است که ر‍ژیم شاه نمونه کاملی از آن بود و هم اکنون برخی از کشورها از آن الگوبرداری می کنند. این مدل که مطلوب و مورد حمایت غرب بوده است معتقد است که با کنار گذاشتن ارزشها و معیارهای دینی و بومی باید به کلی با ارزشهای غربی همراه شد. نمونه این نوع تفکر در زمان حکومت رضا شاه و محمد رضا شاه در ایران و آتاتورک در ترکیه و حبیب برقیبه در تونس به وضوح دیده شد. این گرایش در منطقه هنوز نفوذ و حضور دارد هرچند از توان آن کاسته شده است.

 

موضع الگوها در مقابل خیزش های مردمی جهان عرب
 

با شروع خیزش مردمی در جهان عرب و آغاز تحول در نظام های سیاسی در کشورهای عربی،‌ این مدل ها هر کدام به نحوی در مقابل آن موضع گرفتند. دو مدل از این چهار مدل در تقابل با تحولات موضع گرفتند. یعنی مدل سنتی و مدل غربی موافق تحولات درجهان عرب و منطقه خاورمیانه نبوده اند. بنابراین به عنوان مثال دیده می شود که عربستان سعودی که مدل سنتی را نمایندگی می کند، به استثنای مسئله سوریه در مورد بقیه تحولات اخیر در خاورمیانه حامی حفظ وضع موجود و مخالف هرگونه تغییر و تحول در نظام های سیاسی بوده است. مدل غربی نیز هرچند حامی اصلاحات ظاهری در کشورهای عربی با هدف سکولار کردن جامعه است ولی از آنجا که ماهیت این تحولات چندان با کمال مطلوب این الگو همخوانی نداشته است لذا چندان از روند تحولات حمایت نکرده است. از سوی دیگر دو الگوی ایرانی و ترکی، از تحولات جهان عرب استقبال کرده اند و به نظر می رسد این دو الگو برای جلب نظر کنشگران و حاملان تغییر در این کشورها در حال رقابت بوده اند.

برای بسیاری از تحلیل گران و سیاستمداران این سوال به طور جدی مطرح بوده است که انقلابیون کشورهای عربی کدام یک از این الگوها را برای آینده کشور خود در پیش می گیرند. به نظر می رسد که مصر با توجه به ساختارها و نفوذ جریانات اسلام گرا در آن نرم نرمک به سمت الگوی ایران حرکت می کند،‌ در حالی که روند سیاسی در تونس این مسیر را به الگوی ترکیه نزدیک تر نشان می دهد. به هر حال بنیان های اجتماعی هر یک از کشورها و ساختار و ویژگی های خاص هر یک از این جوامع هم می تواند در گرایش به یکی از این مدل ها موثر باشد. مثلا در یمن با توجه به شرایط اجتماعی این کشور بعید است که اگر تغییرات عمیقی رخ دهد الگوی ترکیه در این کشور مقبول افتد. در یمن و حتی در مصر بنیاد گرایان و سلفی ها تلاش می کنند که حتی از مدل جمهوری اسلامی هم عبور کنند و به الگوی سنتی نزدیک شوند. با این وجود حداقل در مصر محیط و فضای اجتماعی این کشور اجازه چنین چیزی را نمی دهد.

چنانچه اشاره شد کمال مطلوب غرب مدل غربی است. اما از آنجا که این مدل در شرایط کنونی و با توجه به ویژگی های جنبش های اخیر در خاورمیانه امکان پیاده سازی ندارد،‌ غرب راه حمایت از الگوی ترکی را در پیش گرفته است چرا که غرب دو الگوی دیگر را مخالف خواست ها و ارزش های خود می داند. غرب در درجه اول با جمهوری اسلامی مخالف است سپس با الگوی سنتی مخالفت دارد. با الگوی سکولار و غربی موافق است ولی چون نمی تواند به الگوی سکولار دست پیدا کند و الگوی تر کیه هم با الگوی سکولار مشابهت ها و نزدیکی های زیادی دارد در نتیجه از این الگو حمایت می کند. خصوصا این که در الگوی ترکی نگاه این است که دین در عرصه اجتماع فعال نباشد.

 

تردید در مورد اهداف ترکیه
 

اما نگاه جنبش های مردمی در کشورهای عربی به مدل ترکی چیست؟‌ آیا با توجه به حمایت غرب از این مدل این کشورها کاملا از الگوی ترکیه تبعیت خواهند کرد. به نظر می رسد ابهاماتی در منطقه در مورد اهداف ترکیه از فعالیت های خود در منطقه و خصوصا حمایت از جنبش های مردمی وجود دارد. این سوال مطرح است که  آیا ترک ها به دنبال زنده کردن امپراطوری عثمانی هستند و یا ایجاد یک تمدن نوین اسلامی را مد نظر خود دارند؟ و یا در نیت خوانی ترک ها این بحث مطرح است که آنچه که از سوی این کشور در منطقه در حال انجام است به عنوان مقدمه و اقداماتی است که در نهایت منجر به پذیرفته شدن این کشور از سوی غرب به عنوان یک کشور توسعه یافته و خصوصا عضو اتحادیه اروپا است؟ به عبارت دیگر فعالیت های ترکیه در منطقه از باب مقدمی مطرح است و یا غایی؟ یعنی غایت هدف آنها وزن پیدا کردن برای پیوستن به اتحادیه اروپا است و یا به دنبال ایجاد الگوی اسلامی هستند و آن ایده را کنار گذاشته اند. هنوز بسیاری از اندیشمندان راضی نشده اند که بگویند ترکها به دنبال این هستند که نظم و ساختار جدیدی از الگوی ترسیم کنند و انگیزه زیادی برای آنها وجود ندارد که به عضویت اتحادیه اروپا در آیند. چرا که گام هایی که ترکیه بر می دارد به نحوی است که پل هایی که به مسیر اتحادیه اروپا ختم می شود را خراب نمی کنند. بلکه به نظر می رسد که به دنبال این هستند که قدرت خود در سطح منطقه را به نحوی بالا ببرند که غرب ناچار به پذیرش آنها در ساختارهای غربی شود.

 

تحولات درون زا یا برون زا؟
 

از ابتدای به راه افتادن جنبش های مردمی در کشورهای عربی این سوال مطرح بود که ماهیت تحولات جهان اسلام که ما آن را بیداری اسلامی نامیدیم و دیگران از آن به بهار عربی تعبیر کردند چیست و چه عواملی باعث آن شده است. یک اختلاف نظر جدی وجود داشت در مورد این که تا چه اندازه قدرت های خارجی به خصوص غرب در این تحولات دخیل هستند؟ گروهی معتقد بودند که این تحولات با طرح ریزی غرب و به صورت برون زا شکل گرفته و گروهی دیگر معتقد بودند این تحولات بر اساس خواست های مردمی و به صورت درون زا ایجاد شده است. آنهایی که مدافع این بودند که این تحولات داخلی نیست و قدرتهای بزرگ و عناصر خارجی به دنبال این تغییرات بودند به مسائلی اشاره می کردند. مثلا عنوان می کردند که وقتی در تونس و مصر تحولات رخ داد ارتش های دو کشور به نفع قدرت حاکم وارد صحنه نشدند و روسای جمهور  این دو کشور نتوانستند از ارتش برای بقای خود بهره بگیرند. حداقل در مورد ارتش مصر به عنوان ارتشی که در طول سالهای بعد از پادشاهی، از اوایل دهه 50 میلادی که ناصر قدرت را به دست گرفت و بعد سادات و سپس حسنی مبارک، همواره نقش اول را در مصر ایفا کرده این سوال مطرح بوده است چگونه این ارتش می تواند به یکباره کنار رود و از یکی از عناصر خود که قدرت را در سی سال گذشته در دست داشته حمایت نکند و به نفع او وارد عمل نشود؟ یا در مورد فرار زود هنگام بن علی نیز این تصور مطرح بود که غرب این موضوع را موجب شده است. این عده معتقد بودند  که غربیها به دنبال این بوده اند که تغییراتی در این کشورها صورت بگیرد، بنابراین با توجه به وابستگی این ارتش ها به غرب مانع از دخالت آنها در تحولات سیاسی و حمایت از دیکتاتورها شده اند.

اما طرفداران نظریه بیداری اسلامی معتقد بوده اند غربیها ممکن است چنین تصوراتی داشته باشند که با انجام تغییراتی جزئی در کشورهای عربی منافع خود را بیشتر تامین کنند ولی وارد کردن مردم به این معادله هم برای غرب سخت بوده و هست. چرا که مردم این کشورها وقتی وارد صحنه فعالیت شوند معلوم نیست به نفع آنها رای بدهند و آنها می دانند که مردم به نفع آنها رای نخواهند داد و تحولات یک سال گذشته نیز نشان داده است که مردم در راستای مورد نظر غرب حرکت نکرده اند و به گروههای دیگر رای داده اند. به این دلیل بعید است که غرب دست به چنین ریسکی بزند مردم را وارد این عرصه کند. لذا به نظر می رسد وقتی تحولات این کشورها با حضور مردم رقم می خورد دیگر نمی توان نقش کشورهای خارجی را نقش درجه اول دانست. به عنوان مثال آنچه که در مصر رخ داد نقش درجه اول با مردم این کشور بود. البته نقش کشورهای خارجی در همه این تحولات وجود داشته است ولی این نقش،‌ ثانویه بوده است. واضح است که غرب هم از این که از شر این دیکتاتورهای عربی خلاص شوند و تغییرات سطحی و آرام در این کشورها صورت بگیرد ناراحت نبوده اند. اما به دلیل حضور پر رنگ مردم در این تحولات در برخی موارد این تحولات از دست آنها خارج شده و به تحولات ‍ژرف و عمیق منجر شده است که مطلوب نظر آنها نبوده است. بنابراین نقش اول، اصلی و اساسی در تحولات یک سال گذشته در کشورهای عربی با مردم بوده است به این دلیل جمهوری اسلامی ایران این تحولات را بیداری اسلامی نامید و از آن حمایت کرد.

 

سوریه؛‌ بر خلاف جریان اصلی
 

با این وجود به نظر می رسد که در مورد سوریه،‌ این بحران از یک روند و پروسه به پروژه ای تبدیل شد تا با افزایش قدرت محور مقاومت به خصوص جمهوری اسلامی ایران در اثر بیداری اسلامی مقابله شود. لذا نقش قدرت های خارجی در این بحران بیش از نقش عوامل داخلی بوده است. لذا وقتی به تحولات این کشور نگاه می شود می بینیم که از حیث حمایت و مخالفت های مردمی و موازنه قوا در داخل این موازنه قوا اگر نگوییم به سمت طرفداران رژیم بشار اسد می چربد، حداقل بین مخالفین و موافقین برابری می کند. ولی وقتی به تحولات خارجی در مورد سوریه نگاه می کنیم در می یابیم میزان فشاری که از سوی قدرت های غربی و کشورهای عربی به حکومت سوریه وارد می شود اصلا با حجم تحولات داخلی تطابق و همخوانی ندارد. در نتیجه وضعیتی را برخلاف جریان اصلی تحولات در خاورمیانه و کشورهای عربی، در سوریه شاهدیدم. البته مطالبات مردم در سوریه واقعی است و حتی بخش هایی از جامعه که ساکت است در بعد داخلی در مورد اصلاحات در سوریه نظر مثبت دارند و موافقند که این تحولات به انجام اصلاحات در سوریه منجر شود. ولی آنچه که در خارج یعنی در سطح منطقه ای و بین المللی رقم می خورد فراتر از این بحث است و پروژه ای برای اهداف دیگری تنظیم شده است که آن اهداف با روند تحولات در خاورمیانه و شمال تطابق کامل ندارد. 


نظر شما :