بهار عربی یا بیداری اسلامی؟

گذر از دوگانه سکولاری- بنیاد گرایی

۰۷ فروردین ۱۳۹۱ | ۲۰:۰۷ کد : ۱۸۹۹۲۸۱ اخبار اصلی
غلامعلی خوشرو، معاون علمی دانشنامه اسلام معاصر در یادداشتی برای دیپلماسی ایرانی به تحلیل وقایع کشورهای عربی در 15 ماه گذشته می پردازد و معتقد است برای شناخت بهتر این تحولات باید از رویکرد رایج در غرب مبنی بر تلازم "سکولاریسم و دموکراسی"، "دینداری و استبدادی" گذر کرد.
گذر از دوگانه سکولاری- بنیاد گرایی

دیپلماسی ایرانی:جنبش هایی که طی 15ماه گذشته به رژیم های مادام العمر مصر وتونس خاتمه داد و بسیاری از کشورهای عربی را دچار تغییر ودگرگونی ساخت از جمله تامل انگیز ترین تحولات سیاسی نیم قرن اخیر است. تحلیل این جنبش ها وبررسی ماهیت ونیز پیامدهای آن همواره مورد مناقشه صاحبنظران بوده است. تبیین این تحولات با دوگانه سکولاریسم- بنیاد گرایی از آغازخدشه پذیر وشتابزده بوده است. آنها که این تحولات را با مفروضات سکولاریسم ودموکراسی در برابر بنیادگرایی و استبدادی تبیین می کردند در انطباق الگوی ذهنی خود بر واقعیت های سیاسی نا موفق بوده اند.

این جنبش ها را نمیتوان مبتنی برسکولاریسم دانست. چراکه جوانان، شخصیت ها و احزابی که به عنوان لیبرال ،سکولار و غربگرا شناخته میشوند گرچه در ابتدا مردم را به صحنه کشاندند و نقشی ابتکاری ایفا کردند، اما در فضای رقابتی و در انتخابات آزاد پس از مبارک و بن علی، توفیقی بدست نیاورده و به تدریج به حاشیه رانده شدند. درعوض احزاب و گروه هایی که سالها بسبب گرایشهای اسلامی از فعالیتهای سیاسی محروم بودند اکنون نقش آفرینان اصلی عرصه سیاست هستند. اشخاصی که به جرم اسلام گرایی سالها در زندان و تبعید به سر برده اند اکنون به شخصیت های بارز مورداعتماد واحترام مردم تبدیل شده اند. به علاوه اسلام- که دراین رژیم های به خشونت و زوراز حضور در سپهر عمومی منع شده بود- اکنون به مرجع اصلی قانونگذاری تبدیل شده است.

همچنین ،این تحولات را نمیتوان بنیاد گرایاانه لقب داد. چراکه اسلام گرایان ملاک دستیابی به قدرت را نه خشونت و زور و نه حمایت غرب بلکه رای مردم وانتخابات آزاد و شفاف قرار داده اند. آنها تنوع آرا و تکثر احزاب و رقابت منصفانه را پذیرفته و مردم را در انتخاب شیوه زندگی آزاد و مختار گذاشته اند. آنها همچنین خود رابه رعایت حقوق شهروندی به خصوص رعایت حقوق زنان واقلیت ها ملتزم میدانند. البته اسلامگرایان خود از طیف وسیعی تشکیل شده که آرا و رویکردهای مختلف را در بر میگیرد. تا آنجا که برخی سلفی ها مردم سالاری را کفر میدانند وخواستار ایجاد خلافت اسلامی هستند. با اینحال گرچه بعید است که سکولارهای رادیکال و بنیادگراهای افراطی بتوانند خود را بر اکثریت مردم تحمیل کنند، اما این چالش هیچگاه بطور کامل محو نخواهد شد.

بنابراین باید سرشت این تحولات را در اتکا واحترام به رای مردم و توسل به حقیقت دین حنیف جستجو کرد. دو عامل اصلی در جابه جایی قدرت و تحرک اجتماعی یکی رای مردم و دیگری دین اسلام است. براین اساس می توان مردم سالاری دینی را به عنوان بارزترین شاخصه این تحولات قلمداد کرد. ایجاد تعادلی موفق بین اسلام و مردم سالاری امر خطیری است که نیاز به اجتهاد مستمر و اخلاق مدنی و خرد جمعی دارد. به عبارت دیگر اسلام گرایان اکنون در برابر آزمون بزرگ تاریخ قرار گرفته اند. آیا آنها میتوانند کشتی طوفان زده خود را از میان بادهای مخالف سکولاریسم و امواج سهمگین بنیادگرایی به سوی ساحل دموکراسی دینی هدایت کنند و نیز همواره در حرکت باشند؟

با بررسی تاریخ نیم قرن اخیردر شمال آفریقا و خاورمیانه آشکار می شود که رژیم های پیشین با تکیه بر ملی گرایی عربی در مقابل استعمارگران غربی به استقلال دست یافت. پان-عربیسم برای چند دهه به شعارغالب و رویکرد مسلط در منطقه درآمد و به کانون آمال اعراب تبدیل شد و در اشکال ناصری و بعثی در تحولات سیاسی بروز و ظهور یافت. جنبش های جدید و تحولات اخیر این روند ملی گرایانه و سکولار و اقتدار گرا را تغییر داد. با زوال این نوع حکومت ها، احزاب اسلامی در رقابتی آزاد و منصفانه بر رقیبان ملی گرا و لیبرال خود پیروز شدند. این پیروزی تا حدود زیادی معرف نا کارآمدی رژیم های ملی گرا و سکولارپیشین بود. رژیم هایی که علی رغم شعار وحدت اعراب عملا قادر نبودند به اتحاد اعراب و استقلال واقعی و هویت بومی دست یابند.

این رویکرد ملی گرایانه عربی نتوانست مسئله ی فلسطین را- که به حاد ترین مسئله ی جهان اسلام و غرب تبدیل شده بود- به سرانجامی مورد قبول برساند. از این بدتر آنکه حتی آرمان فلسطین بازیچه ی حکومت های سازش کارو مدعی قرار گرفت. در این چند دهه استاندارد زندگی در بین اکثریت مردم ارتقا نیافت و بیکاری و عقب ماندگی به شکاف بیشتر فقیر و غنی منجر شد.

در بستر این واقعیات بود که مردم به صحنه آمدند و رویکرد جدیدی مطرح کردند که در نگاه غربی ها به بهار عربی تبدیل شد. این در حالی بود که ضدیت با دیکتاتورها تنها یک وجه این حرکت ها را تشکیل میداد، وجه دیگر آن مخالفت با مداخلات بیگانگان در منطقه و نیز امور داخلی خود بود . برای سالیان طولانی مردم مسلمان منطقه از چهار جهت تحت فشار خود کامگی، فساد، غرب گرایی و سکولاریسم قرار داشتند. اکنون این دیوار ها یک به یک فرو می ریزد، چرا که مردم رویکرد تازه ای به سیاست و جامعه پیدا کرده اند و آن عبارت است از:
مقابله با دیکتاتوری واقتدار گرایی وعوامل رعب آور نظامی و امنیتی آن،
مخالفت با فساد اقتصادی و اجتماعی درمیان حکمرانان و دستگاه بوروکراسی.
مبارزه با حضور و نفوذ غرب در فرهنگ و جامعه،
رویگردانی از سکولاریسم تحمیلی مبتنی بر منع دین از حضور درجامعه و سیاست.

گروهی این تحولات را بهار عربی نامیده اند و گروهی بیداری اسلامی. بسته به اینکه از چه زاویه ای به این جنبش ها بنگریم قرائت ما متفاوت خواهد بود. اگر بهار عربی را جنبشی دموکراتیک مبتنی بر طبقه ی متوسط با رویکردی سکولار و در جهت نزدیکی به غرب تلقی کنیم، بی تردید نادرستی چنین برداشتی در عمل به خوبی آشکار شده است. اکنون احزاب نزدیک به اخوان المسلمین که در انتخابات مصر و تونس پیروز شده اند بیشتر متکی به آرا طبقات محروم جامعه بوده و دارای هویتی دینی و نگرشی مستقل هستند. پس چگونه بهار عربی به سرنگونی دیکتاتورهای حامی غرب و تقویت اسلام گرایان منجر شده است؟ در این شرایط بهتر است بهار عربی را زمستان غرب گرایی لقب دهیم.

اگراز زاویه ی دیگری بنگریم می توان این فرایند را بیداری اسلامی نامید. چرا که اسلام گرایان توانستند همبستگی خویش را تقویت کرده و با سازماندهی و هشیاری در عرصه ی سیاست فعالانه مشارکت کنند. آنها با اعلام مواضع سیاسی و فرهنگی خویش به تفکیک رویکرد خود با سکولار ها و لیبرال ها و غرب گرا ها پرداختند و بر هویت دینی و اهداف ملی خویش پافشاری کردند. مقصود از بیداری این نیست که انها با مشارکت فعالانه در عرصه های سیاسی و فرهنگی به همه اهداف خود دست یافته اند ،بلکه اشاره به در آمدن از خواب زدگی و دوری از سستی و انفعال است. به عبارت دیگر کسب نوعی خود آگاهی و هوشیاری نسبت به جایگاه خویش و اهداف پیش رو است.

اسلام‌گرایان طی چند دهه بصورت سازماندهی شده، تحت عناوینی چون متحجر، افراطی و تروریست، محصور و سرکوب شدند. ایجاد هراس و بدبینی نسبت به آرمانها و خواسته‌های سیاسی اسلام‌گرایان و ایجاد سوءظن نسبت به اهداف نهایی مسلمانان در عمل آنها را از عرصة سیاست همگانی به زندان و تبعید و انزوا کشاند. اما آنها توانسته‌ اند با روشهای دیگری نظیر فعالیت در امور عام المنفعه موقعیت خود را در جامعه تثبیت کنند.

آنچه که امروز درتونس و مصر شاهد هستیم آزادی‌خواهی مردم در برابر دیکتاتوری است. اسلام‌خواهی مردم در برابر سیاست‌های وارداتی و برخوردهای خشن گذشته در برابر فرهنگ و سنت دینی است. عدالت‌جویی مردم در برابر فساد و تبعیض و فقر است. اکنون شاخة سیاسی اخوان‌المسلمین تحت عنوان حزب"‌آزادی و عدالت" فعالیت می‌کند که این خود نشان می‌دهد که اسلام‌گرایان آزادی و عدالت را دوگوهر نایاب درجامعة امروز مصر می‌دانند.

در اینجا باید از یک مغالطه ی خطرناک بر حذر بود. همانطورکه نباید با بهار عربی نامیدن این فرایند آن را مصالحه جو،سکولار و غربی تلقی کرد. بر همین قیاس نباید با بیداری اسلامی لقب دادن این جنبش ها آن را بنیاد گرا،ستیزه جو،افراطی وخشونت طلب نامید. بر این اساس نباید گفت اگر این فرایند بهار عربی نیست پس بنیاد گرایی است بلکه باید به عناصر اصلی این فرایند توجه کرد و آن اتکا به رای مردم و تکیه بر اسلام است. در نتیجه مردم سالاری دینی وجه بارز این مجموعه تحولات است.

امرور اسلام گرایان-برحسب آنچه در برنامه های خود اعلام کرده اند- نمی خواهند اسلام را به اجبار به جامعه برگردانند بلکه آنها در صدد رفع موانع امنیتی و سیاسی هستند که مسلمانان از مشارکت فعال در عرصه سیاسی و مدنی باز می داشت.. اسلام‌گرایان در مصر و تونس می‌گویند ما موانع دعوت به اسلام را از میان برمی‌داریم، مردم خود به فطرت خویش انتخاب می‌کنند. ما روش زندگی محبت‌آمیز و دور از فساد و تبعیض و اختناق را پی می‌گیریم، مردم خود صراط مستقیم را می‌شناسند. ما با اسلام هراسی مقابله می‌کنیم چرا که تحت این نام چند ده حرکت‌های اسلامی را سرکوب و منزوی کرده اند. ما اسلام را به عنوان مرجع مهم قانون‌گذاری در نظر می‌گیریم. اما نهایتاً‌این مردم هستند که با مشارکت آزادانه در انتخابات، روش زندگی و نیز حاکمان خود را برمی‌گزیند

اینکه دین تا چه حد در تنظیم روابط سیاسی و اقتصادی و فرهنگی نقش ایفا کند موضوعی است که هم از لحاظ نظری چالش انگیز و شایسته بحث و بررسی است و هم از لحاظ عملی با ازمون و خطا تصحیح و تکمیل میشود. بر قراری تعادلی موزون و موفق بین آراء مردم و اهداف و ارزشهای دینی چالشی بنیادی است که به بصیرتی عمیق و اجتهادی مستمر نیاز دارد. به عبارت دیگر تامل در این جنبش ها می تواند برسش های مهمی را در نسبت بین آرا مردم و ارزش های دینی در میان عالمان و متفکران مطرح سازد.

چنانچه خاورمیانه که مهد ادیان بزرگ الهی است با دو عنصر مردم سالاری و دینداری آشتی کند و نقش مردم و ارزشهای دینی در تصمیم های کلان حکومتی مد نظر باشد می توان به اینده ای با ثبات برای منطقه و روابطی مبتنی بر احترام و همکاری متقابل با غرب و جامعه ای بر نشاط و همراه با معنویت امید داشت.

این تحولات شرایط مناسبتری را برای تعامل وتفاهم با غرب فراهم میآورد مشروط بر اینکه در غرب نیز نگرش و رویکرد تازه ای نسبت به مسلمان ایجاد شود. این مهم مستلزم پذیرش هویت دینی مسلمانان واحترام به ارزشها و کنش های انان به جای ترویج ارزشهای سکولاری وگذر از کلیشه انطباق ناپذیری ذاتی اسلام و مردمسالاری و قبول این واقعیت که در جوامع اسلامی، دینداری و مردم سالاری لزوما نافی یکدیگر نیستند. باید ازرویکرد رایج ومانوس در غرب مبنی بر تلازم "سکولاریسم ودموکراسی"، "دینداری و استبدادی" گذر کرد و پارادایم جدید مردمسالاری دینی رابرای شناخت بهتر این تحولات به کار گرفت.

 

 

  

نظر شما :