سوریه: یک قرن در یک نگاه
رویکردهای متفاوتی برای درک موضوع وجود دارد.یکی از این رویکرد ها(ازجمله نگاه نوشتار پیش روی) معتقد است که مشکل سوریه را باید دریک چشم انداز تاریخی بلند مدت تر بررسی کرد.اگر از این مدخل بخواهیم به مطلب نگاه کنیم،ناگزیر در تونل زمان و تاریخ باید حدود یک قرنیبه عقب برگردیم.
تاریخ سیاسی یک قرن اخیر سوریه ،هرچند مختصر،مفصل تر از آن است که در سه-چهارهزار کلمه بگنجد.لذا ناگزیر برای آنکه شما هم حوصله تان از خواندن سر نرود،آن را دوقسمت خواهم نوشت.بخش اول به سوریه در بین دوجنگ جهانی اختصاص خواهد داشت. در قسمت دوم به سوریه بعد از جنگ جهانی دوم تا به امروز ومسائل روزخواهم پرداخت.
*****
پایان جنگ جهانی اول با تغییرات شگرفی در صحنه روابط بین المللی همراه بود.از جمله نتایج جنگ جهانی اول ،فروپاشی و اضمحلال چهار امپراطوری بزرگ دنیا یعنی،امپراتوری اتریش و هنگری (خاندان هابسبورگ)،امپراتوری رایش آلمان (خاندان هوهنزولرن) ، امپراتوری روسیه تزاری(خاندان رومانف)و بالاخره ازهم پاشیدن امپراتوری عثمانی (آل عثمان) وتقسیم ماترک آن بین فاتحان جنگ جهانی اول بود.
در تاریخ قرن بیستمی عثمانی به بخش نسبتا کوچکی از قلمرو این امپراتوری بنام شام و یا شامات در شرق مدیترانه برمی خوریم، که در زمان حیات امپراتوری عثمانی از نظر تقسیمات اداری به چندین "ولایت" و "متصرفیه" و "سنجاق" تقسیم می شد.
از نظر جغرافیائی مشکل زیادی در درک قلمرو آن وجود ندارد. ولی از نظر ترکیب قدرت و ساختار جمعیتی کشور جدید "جمهوری عربی سوریه" ، در مقطع زمانی مورد بحث ،نیاز هست که ابتدا که نگاهی ولو گذرا به قومیت ها و اقلیت ها در سوریه بیاندازیم.
برداشت غیر حرفه ای عام این است که سوریه بزرگ، یک قلمرو اسلامی است که مردمانی نوعا مسلمان در آن زندگی میکنند.این برداشت اگرچه ناصواب هم نیست،ولی نیازمند توضیحاتی است.
بعد از ظهور وتثبیت امپراتوری اسلام ،سوریه خط مقدم و خاکریز اول تلاقی وبرخورد و احیانا تعامل با جهان آنروز یعنی امپراتوری رم شرقی و اقوام وادیان مطرح آن زمان یعنی یهود و نصارا وآئین های میتراومانی و سایر فرقبود.از نظر تاریخی ونژادی، در ان اقوام سامی عرب و یهودی کنعانی،ارمنی و اسوری، کُرد کوه نشین و فنیقی دریانورد و هیتی های آناتولی موطن گزیده اند.لذا سوریه ای که امروز راجع به آن صحبت می کنیم علاوه بر اکثریت مسلمان سنی و شیعه، موطن اقلیت های قومی و مذهبی دیگری هم هست که به پیچیدگی کار می افزایند.این موزائیک را شاید بشود بشرح زیر تقسیم بندی کرد:
- سنی ها: اکثریت جمعیت سوریه سنی مذهب هستند.مسلمانان سنی 75 درصد جمعیت سوریه را تشکیل می دهند. از نظر تعدادبه ترتیب علویان، مسیحیان،دروزی ها و اسماعیلی ها اقلیت های مذهبی دیگر را تشکیل می دهند.
-علوی ها: این گروه در سوریه بزرگترین اقلیت مذهبی بشمار میروند.انها از نظر اعتقادی شاخه ای از تشیع هستند.علویان برحسب نوشتجات مختلف حدود 10 تا 15 درصد جمعیت سوریه را تشکیل می دهند.
رئیس جمهورکنونی بشار اسد و بطور کلی خانواده اسد از علویان هستند.به همین دلیل علویان فقط از نظر تعداد بزرگترین اقلیت نیستند، بلکه متنفذترین گروه در ساختار قدرت سوریه بشمار میروند. بسیاری از آنان بالاترین مقامات حزبی،دولتی،ارتشی و سرویس های امنیتی را کنترل میکنند، و بیش از دیگران به خانواده اسد وفادارند.اما بدلیل همین وابستگی به خاندان بشاراسد، در صورت تغییر قدرت احتمالی در سوریه بیش از دیگران لطمه خواهند خورد.
-مسیحیان: طبق بعضی آمارها مسیحیان حدود 10 درصد جمعیت کشور را تشکیل می دهند، اگرچه خود آنها مدعی درصد بیشتری هستند. بخشی از مسیحیان سوریه پیرو کلیسای ارتدوکس یونانی هستند و درصدی نیز تابع کلیسای کاتولیک می باشند. مسیحیان بیشتر در حوالی دمشق، حمص و لاذقیه سکونت دارند.
-دروزی ها: حدود 500 تا 700 هزار دروزی در جنوب سوریه زندگی می کنند. دروزی ها فرقه مذهبی اند که عقایدشان بر پایه علوم خفیه و یکتاپرستی است.آنها خود را "موحدون" مینامند.این فرقه باطنی از اسماعیلیه منشعب شده است.بنیان گذار اولیه واصلی این مذهب،بنا بر بعضی نوشته ها ،یک ایرانی بنام حمزه بن علی زوزنی معروف به لباد میباشد، که آنرا در اوائل قرن پنجم هجری در قاهره بنیان نهاد. تعالیم این مذهب معتقد به الوهیت "الحاکم بامر الله" است. در حل حاضر ولید جنبلاط، رهبر دروزی های لبنان است.
-اسماعیلی ها: در سوریه حدود 200 هزار نفر هستند. اسماعیلیه شاخه ای از اسلام شیعی است و در سراسر جهان حدود 15 میلیون پیرو دارد. آنها آقا خان محلاتی را رهبر مذهبی خود میدانند.
-کردها: بزرگترین اقلیت قومی سوریه را اکراد تشکیل می دهند. یعنی حدود 2 میلیون نفر از جمعیت 23 میلیون نفری سوریه کرد هستند. که حدود 10 تا 15 درصد جمعیت این کشور را تشکیل می دهند. بخشی از این کردها از تیره "کرمانج" هستند و بیش از آنکه با اکراد شمال عراق نسبت داشته باشند، با کردهای اطراف دریاچه وان ترکیه قرابت دارند. کردها بیشتر درنواحی نزدیک به مرز ترکیه زندگی میکنند. فعالیت سیاسی کردها در سوریه آزاد نیست. فعالیت حزب اتحاد مردمی کردها، یکی از قدیمی ترین احزاب کرد سوریه ، غیر قانونی است. سازمان کردی دیگری نیز بنام شورای ملی کردهای سوریه نیز اخیرا اعلام وجود کرده که متشکل از 10 حزب و جمعیت کرد است.آنها ظاهرا بدنبال یافتن روش های دموکراتیک برای حل قضیه کردهاهستند.
اجازه دهید بازهم در تاریخ دیپلماسی کمی به عقب تر برگردیم.
در بین متفقین در طول جنگ جهانی اول، بریتانیا بیش از همه در مناطق عرب نشین خاورمیانه برعلیه عثمانی نقش داشت وموفق تر بود.عاقبت نیز در 30 اکتبر 1918آدمیرال کالتروپ انگلیسی و رئوف بیگ وزیر دریاداری عثمانی بر روی ناو بریتانیائی آگاممنون در بندر "مودروس" واقع در جزیره یونانی لِمنوسواقع در شمال دریای اژه ،قرارداد ترک مخاصمه ای امضا کردند، که بموجب آن عثمانی تمام پادگانها و ساخلوی نظامی خود را در خارج از آناتولی به متفقین تسلیم کرد.همچنین متفقین حق اشغال قلاع و استحکامات بغازهای داردانل و بسفر را بدست آوردند.آنهااجازه یافتند که "در صورت اغتشاش"هر نقطه از قلمرو عثمانی را که مخل امنیت آنان باشد اشغال کنند.
بموجب این قرارداد، تمامی بنادر،خطوط اهن ونقاط سوق الجیشی عثمانی در اختیار متفقین قرار گرفت،وعثمانی ها در جبهه با روسها میبایست مناطق متصرفی را تخلیه و به خطوط و مرزهای قبل از آغاز جنگ برگردند.علیرغم اینکه در قراداد ترک مخاصمه ذکر نشده بود، متفقین قسطنطنیه را نیز اشغال کردند.این قرارداد با معاهده "سِور"در 1920 تکمیل شد .ولی قرارداد سِور بلحاظ شروع جنگ استقلال ترکیه قوت اجرائی پیدا نکرد.
انگلیسی ها در طول جنگ برای آنکه عربها را بر ضد قوای عثمانی بشوراند و بسیج کند،به احساسات ناسیونالیستی عربها دامن زدند،و بویژه توسط سرهنگ تامس ادوارد لاورنس(معروف به لورنس عربستان) وعده های فریبنده ای به اعراب برای تشکیل کشور مستقل خودشان در سرزمین های جدا شده از عثمانی داده بودند.وعده انگلیسی ها به اعراب در طول جنگ این بود که پرچم عربها از حلب در شمال سوریه تا عدن در جنوب یمن باهتزاز در خواهد آمد.این مطلب نه به این وسعت، ولی بنوعی در قراداد سِرّی سال 1916 (سایکس- پیکو)که دوسال بعد از آغاز جنگ جهانی برای تقسیم غنائم بعد از جنگ بامضا رسید نیز منعکس شده بود.
در این قرارداد در خصوص سرزمینهای عرب خاورمیانه از جمله آمده بود که "فرانسه و بریتانیای کبیر یک دولت عربی مستقل یا کنفدراسیون دولت های عرب را با حاکمیت یک رئیس عربی مورد شناسایی قرار خواهند داد".همچنین در این قرارداد که در حین جنگ بصورت مخفی بین فرانسه و انگلستان برای تقسیم "هلال خصیب" وسرزمین های عربی بین خودشان بسته شده بود،بدون انکه مالکیتی داشته باشند کنترل سوریه،لبنان ،شمال بین النهرین و کیلیکیه (جنوب ترکیه امروزومناطق ساحل مدیترانه) در حوزه نفوذ فرانسوی ها قرارگرفته بود واختیارفلسطین،دره اردن،وتمامی مناطق حاشیه خلیج فارس وبغداد وشبه جزیره عربستان به بریتانیا داده شده بود.بموجب این توافق نامه قرار بود اورشلیم بصورت بین المللی اداره شود.
قبل از آن در سال 1915 انگلیسی ها درتکمیل قرارداد 1907طی قرارداد محرمانه دیگری با روسیه تزاری تمامی ایران را کلابه دو حوزه نفوذ شمالی و جنوبی بین خود تقسیم کرده بودند.همچنین در توافقات بین روس و انگلیس و فرانسه چنین مقرر شده بود که منطقه ارمنی نشین ونیز بخش شمالی مناطق کردنشین عثمانی، وقسطنطنیه و بغازهای داردانل و بسفور و مناطق اطراف آن درسهم تزارهای روس قرار گیرند.
البته مفاد قرارداد سایکس پیکو ودیگر توافقات حین جنگ متفقین،پس از خاتمه جنگ در معاهدات صلح پاریس بلحاظ تغییر اوضاع و احوالدستخوش تحولاتی گردید وکاملا رعایت ولحاظ نشدند.
بعد از انقلاب اکتبر 1917 بلشویک ها در روسیه ،نسخه ای از توافقات فوق الذکر در آرشیو اسناد محرمانه روسیه بدست لنین و تروتسکی افتاد و آنها این قراردادها را برای بیداری ملل شرق افشا کردند.
با چنین پیش زمینه ای،جند روزقبل از شکست کامل عثمانی در جنگ و وامضا قراردادترک مخاصمه در"مودرس"در اکتبر 1918 ،نیروهای بریتانیائی بفرماندهی مارشال آلنبی،در معیت سرهنگ "لورنس" درحالیکه جنگجویان شورشی حجاز برهبری فیصل پسر شریف حسین مکه آنها را همراهی میکردند همزمان با تسلیم عثمانی وارد دمشق شدندوفیصل تحت چترحمایت آلنبی بلافاصله اولین حکومت عربی را در اکتبر 1918دردمشق اعلام نمود.
شرق مدیترانه یعنی سرزمین هائی که اینک سوریه، لبنان، اردن، اسرائیل و استان هاتای ترکیه را شامل میشود، در تئوری، قلمرو اولین حکومت عربی در مستملکات عثمانی را تشکیل میداد، که با پشتیبانی نیروهای ژنرال آلنبی با مرکزیت دمشق اعلام موجودیت کرد .این حکومت عربی ولایت دیرالزور،ولایت حلب، ولایت دمشق ، ولایت بیروت و فلسطین و از جمله "متصرفیه اورشلیم" در زمان عثمانی را شامل می شد.
رقابت ها و مناقشات دو کشور فاتح اروپائی یعنی انگلستان و فرانسه بر سر تقسیم غنائم خاورمیانه آنان را وا داشت تا رهبران دو کشور(لوید جرج و الکساندر میلراند) طی توافقات "کنفرانس سان رمو"که در اوریل 1920با حضور رئیس دولت ایتالیا و سفیر ژاپن برگزار شد، کشورهای عرب نشین خاورمیانه را به با جزئیات بیشتری به دو حوزه نفوذ بین خود تقسیم کنند.
در این کنفرانس تصمیم گرفته شد که طبق میثاق جامعه ملل سرزمین هائی که قبلا در خاورمیانه تحت حاکمیت عثمانی اداره می شدند در طبقه بندی " آ " سیستم "ماندا" قرار گیرند، و اختیاردار آن دوکشور فرانسه و انگلستان باشند.
بدین ترتیب اداره حوزه شرقی و غربی (شامل سوریه و لبنان امروزی وکیلیکیه درجنوب آناتولی) به فرانسه واگذار شد و اداره حوزه جنوبی یعنی فلسطین و ماوراء اردن و بین النهرین در سهمیه بریتانیا قرار گرفت.حدود و سرحدات این حوزه ها نیزدر ابتدا تا سال 1933دقیقا معین و مشخص نبود.
در اجرای توافقات، فرانسوی ها ژنرال "هانری گورو"را به سمت "کمیسر عالی در سوریه وکیلیکیه" منصوب کردند.
نشت و انتشار این اخبار موجب تحریک عرق ملیدربین جوانان عرب گردید که احساس می کردند به خواست و ارمان "پان عربیسم" آنها خیانت شده است. لبه تیز این جوشش وغلیان ناسیونالیزم عربی در مرحله اول متوجه استعمارگران جدید فرانسه وانگلستان بود که به آرزوهای اعراب برای داشتن اتحادیه ای از حکومت های مستقل عربی خیانت کرده بودند و جانشین امپراتوری عثمانی شده بودند.
ژنرال آلنبی در اجرای قرارداد محرمانه "سایکس-پیکو" که برای تقسیم حوزه نفوذ در "هلال خصیب" بین فرانسه و انگلستان منعقد شده بود، دست دولت نیم بند عربی را فقط در مناطق داخلی، و به عبارت بهتر(حوزه شرقی) باز گذاشته بود. (حوزه جنوبی) یعنی فلسطین وعراق برای بریتانیا حفظ شده بود.
پس از توافقات پشت پرده،قوای فرانسه در 8 اکتبر 1919در بیروت پیاده شدند وتمامی مناطق ساحلی لبنان تا نقوره(درحوزه غربی)را از نیروهای انگلیسی تحویل گرفتند، و بلافاصله حکومت محلی عرب را منحل اعلام کردند.در دسامبر 1919 قوای انگلیس برای اجتناب از در گیر شدن با فرانسویان از دمشق نیز عقب نشینی کردند ودولت نوپای عرب پرنس فیصل را در مقابل نیروهای فرانسه به حال خود واگذاشتند.
فیصل از نوامبر 1918 به اروپا سفر کرد و تلاش مذبوحانه وبی نتیجه ای در لندن و پاریس کرد تا موضع دولت خود را تقویت وبرسیاست دول فاتح تاثیر بگذارد.اودر کنفرانس صلح پاریس از راه ندادن های او به جلسات و بی اعتنائی های دول فرانسه و انگلستان، دریافت که ادامه پادشاهی او در سوریه بدون دادن امتیازات بزرگ کار ساده ای نخواهد بود.
وی به زودی متوجه شد که در سال 1917 بالفور وزیر خارجه بریتانیا به روتچیلد وعده برپائی دولت یهود را در فلسطین داده است. فیصل با ژرژ کلمانسو نخست وزیر فرانسه و وایزمن رهبر صهیونیست ها برای مهاجرت یهودیان به فلسطین به توافق رسیدند، و هنگامیکه عکس فیصل و وایزمن در لباس عربی منتشر شد. یاس و سر خوردگی و به تبع آن نا ارامی ها جوانان عرب شدت گرفت و تظاهرات ضد خاندان هاشمی شروع شد.
با وجود این، کنگره ملی سوریه که اعضا آن اخیرا انتخاب شده بودند، در مارس 1920 فیصل ابن حسین از خاندان هاشمی را به پادشاهی سوریه برگزید. فیصل نیز رجل ملی گرای سوری بنام "هاشم الاتاسی" رابه نخست وزیری برگزید. او نیز کابینه ای مرکب از ناسیونالیستهای سوری تشکیل داد. که یک جوان 36 ساله شجاعی بنام "یوسف العظمه" وزیر جنگ آن بود. فرانسوی ها این دولت رافاقد مشروعیت و بی اعتبار دانستند.
حکومت فیصل که هنوز جمازه سواران از حجاز آمده، بدنه اصلی قوای مسلح و گارد او را تشکیل می دادند، و نیز ملی گراهای سوری اصرار بر مقاومت کردند.ژنرال گورو کمیسر عالی فرانسه آنها را نیروهای اشغالگرازحجازآمده خواند، و طی اولتیماتومی که به فیصل داد،برلزوم پذیرفتن قیمومت فرانسه تاکید کرد و انحلال ارتش عربی را در مهلت چهار روزه خواستار شد .
فیصل تسلیم شد و دستور ترک مقاومت داد و به ارتش فرمان مرخصی داد. ولی مردم خشمگین قیام کردند در خیابانهای دمشق گرد آمدند.وزیر جنگ یوسف العظمه نیز زیر بار نرفت وبا بخشی از نیروهای سوری تصمیم به مقاومت گرفت.
ژنرال "هانری گورو" سوار بر اسب در حال سان دیدن از قوای فرانسه قبل از نبرد با نیروهای ملی گرای سوری در منطقه میسلون در غرب دمشق
مبارزان و داوطلبان جوان و پر شوربرای جلوگیری از ورود فرانسویان در میسلون 12 کیلومتری غرب دمشق صف ارائی کردند. در 24 ژوئیه 1920جنگی در میسلون بین نیروهای فرانسوی بفرماندهی ژنرال "ماریانو گویبه"و عربهای ناسیونالیست به فرماندهی "یوسف العظمه" درگرفت.مدافعان استقلال سوریه در نبرد با وجود شهامت بسیار شکست خوردند. یوسف العظمه وهزاران جوان بیگناه سوری دیگر زیر اتش توپخانه فرانسوی ها کشته شدند، و دولت عربی وقت نیز سقوط کرد.فیصل نیز از سوریه اخراج و به لندن رفت.
میگویند یک هفته پس از نبرد میسلون، اهالی عافیت طلب دمشق هنگام ورود ژنرال گوروبه دمشق استقبال عظیمی از او کردند.تا بدانجا بر طبق بعضی نوشته ها، برخی از چاپلوسان عرب اسبهای کالسکه حامل ژنرال گورو را باز کردند و خود به جای اسبها مشغول کشیدن کالسکه شدند!!
بدین ترتیب عمر پادشاهی فیصل در سوریه 136 روز بیشترطول نکشید.
بعد از کنفرانس قاهره وقتی انگلیسی ها،شخصیت برجسته و مطلوبی در عراق نیافتند، پادشاهی عراق را بجای سوریه به فیصل پیشنهاد کردند، و او فورا پذیرفت و در سال 1921 پادشاه عراق شد. برای او که از طائف و حجاز آمده بود دمشق و بغداد فرق چندانی با هم نداشتند. در هیچ یک از این سرزمین ها، مردمان بومی هموندی قبیله ای با او نداشتند، و شناخت دیرینه ای از او بین قبائل بین النهرین و شام موجود نبود. او اگر حمایت انگلیسی ها نبود در هیچکدام از این دو کشورفرمانروائی پیدا نمیکرد.
فیصل و حییم وایزمن در 1918
فرانسوی ها از ابتدا برای آنکه ظرفیت بالقوه جنبش ملی گرائی را درمناطق تحت اختیار خود کنترل ، تضعیف وخنثی کنند، تلاش کردند از مذهب بر علیه ناسیونالیسم بهره برداری کرده و با تقویت اقلیت های مذهبی ودر عین حال تفکیک آنها، به تحکیم قدرت خود بپردازند.
بر این اساس فرانسوی ها در ابتدا برنامه داشتند که در حوزه تحت اختیار خود در سوریه سه دولت و یا ایالت بر اساس فرقه های مذهبی ایجاد کنند. یک دولت علوی در شمال، یک دولت از مسلمان سُنّی در مرکز، و بالاخره ایالت دروزی در جنوب که این سه دولت بصورت یک فدراسیون عناصر تشکیل دهنده کشور سوریه بشمار می رفتند.علاوه برآن همچنین فرانسوی ها در جبل لبنان کشور مسیحی ومستقل لبنان را نیز بر پا ساختند. "سنجاق الکساندرتا" در ساحل شمالی بصورت یک واحد خارج از فدراسیون بگونه ای خودمختار اداره می شد.
کشور سنی که اکثریت جمعیت سوریه را در بر می گیرند، در عمل ، و در منطقه مرکزی هیچگاه بوجود نیامد.
در اول سپتامبر 1920 ژنرال "گورو" طی اعلامیه ای تاسیس (دولة لبنان الکبیر) را اعلام نمود که در حقیقت منطقه امنی برای کلیه مارونی های (متصرفیه جبال لبنان) بود.در آن موقع لبنان اولین کشور عربی بود که مسیحیان در ان در اکثریت بودند. در تشکیلات عثمانی ها "متصرفیه" یک واحد اداری خود مختار در امور داخلی خود بود. سکنه مسلمان اطراف جبل لبنان که دارای اکثریت مارونی مسیحی بودند، از ترس آنکه زیر چتر کشور کلا مسیحی "لبنان الکبیر" و یا لبنان بزرگ بروند، سر به شورش برداشتند و نا ارامی ها ادامه یافت. پسوند "کبیر" که فرانسوی ها برای لبنان انتخاب کرده بودند دارای بار معنائی نا مطلوبی برای مسلمانان بود.
لبنان علاوه بر جبال لبنان که دارای اکثریت مارونی بود،مناطقی مسلمان نشین را نیز شامل می شد که لزوما جزو "متصرفیه" مارونی جبال لبنان نبودند. این مناطق شامل لبنان شمالی،لبنان جنوبی،دره بقاع و بیروت می شد.
لذا مسلمانان از ابتدا با تصمیم فرانسوی ها برای تشکیل لبنان کبیر مخالفت کردند، و حاضر به دریافت کارت هویت شهروندی لبنان نشدند.عنوان "لبنان کبیر" تا سال 1926 باقی ماند ولی با افزایش تنش ها از ماه مه 1926 این نام به "جمهوری لبنان" تغییر یافت. هنگامیکه وحدت مصر و سوریه ( و بعدا یمن جنوبی) مطرح شد مسلمانان لبنان خواستار پیوستن به سوریه شدند ،واین امر اولین دور جنگهای 1958 مسلمانان و مسیحیان در لبنان را موجب شد.
در سال 1926 فرانسوی ها سعی کردند با جلب مارونی ها به گسترده کردن قلمرو مسیحی ها بپردازند. در شرق، دره بقاع را که اساسا مسلمان نشین بود به لبنان منضم کردند.و در غرب شهرهای طرابلس، بیروت و صیدا و صور و طیرتا نقوره به آن اضافه شدند.
آنچه در عمل حاصل شد این بود که سوریه به غیر از لبنان، به 5 منطقه نیمه خود مختار تقسیم شد.این 5 منطقه عبارت بودند از کوه های دروز، حلب، بندر لاتاکیه (یا لاذقیه امروزین)،دمشق، و سنجاق الکساندرتا.
طبیعی است که اداره جبال دروز به دروزی ها که عمدتا در آن متمرکز هستند واگذار شود.علویان که بزرگترین اقلیت مذهبی بودند در مناطق ساحلی شمالی در ایالت لاتاکیه (لاذقیه) مجتمع شدند، و بالاخره به "سنجاق الکساندرتا" را نیز خودمختارنسبی داده شد.
مخالفت و اعتراض ناسیونالیستهای سوری با چنین تقسیماتی سودی نبخشید واز انجا که فرانسویان به سبک مستعمرات خود در شمال افریقا با خشونت با معترضین و مخالفین برخورد می کردند، ملی گراهای عرب عمدتا در دمشق منزوی، سرخورده و سرکوب شدند. معذلک با خشم فروخورده خود کم و بیش منسجم باقی ماندند.
در این مدت زبان فرانسه بصورت اجباری در مدارس تدریس می شد و دانش اموزان در مدارس سرود "مارسییز" می خواندند. بانکداران فرانسوی کنترل و مدیریت اقتصاد سوریه را در دست گرفته بودند.شورش های پراکنده ای مانند شورش شیخ اسمعیل حریر در حوران ، و یا قیام سلطان پاشا الاطرش در کوههای دروز که با کمک ناسیونالیست ها به دمشق نیز حمله کرد، ولی غیر از بمباران شدن و به جای گذاشتن چند هزار کشته، به سرانجام ملموسی نرسیدند.
فقط هنگامیکه عراقی ها در مارس 1924 حق داشتن مجلس را از انگلیسی ها کسب کردند، فرانسوی ها نیز اجازه دادند که ناسیونالیست های سوری حزب خلق به ریاست فریس الخوری را تاسیس کنند.ملیون سوری درخواست داشتند که استقلال سوریه مورد پذیرش قرار گیرد و وحدت کشور تضمین شود. در سیاست داخلی آنها خواستار تعلیم و تربیت اصیل ملی و آزادیهای مدنی بودند. این ها در شرائطی بود که فرانسویان کشور را به شش پاره تقسیم کرده بودند.و در سال 1925 حلب و دمشق ادغام شدند و لبنان تحت کنترل فرانسه به یک جمهوری مستقل تبدیل شد.
در زمانی که که فرانسویان در سوریه فرمانروائی داشتند، سوریه پناهگاه آوارگان و پناهجویانی از کشورهای همسایه بودند که در آنجا تحت فشار قرار داشتند.از جمله می توان به کاروان کردهائی که در بین سالهای 1924تا 1938 از ترس حکومت اتاتورک از شرق و جنوب آناتولی به سوریه آمده بودند،و یا ارامنه ای که به دلایل مشابه در طی دو دهه بعد از سال 1925فرار کرده بودند، و به همین نحو آسوریهائی که از تهاجم 1933 عراقی ها پناهنده شده بودند، در زمره میهمانان ماندگار سوریه بودند.
اتاتورک خواستار ان بود که سنجاق الکساندرتا که تعداد قابل توجهی ترک زبان در آن زندگی می کردند به ترکیه واگذار شود.این منطقه حوالی اسکندرون، وانطاکیه را شامل می شد.
در سال 1936 در جریان مذاکرات برای عهد نامه ترکیه و فرانسه، ترکیه بگونه جدی تری خواستار الحاق ایالت "الکساندرتا"ی سوریه به این کشور شدند.
قضیه حتی در جامعه ملل هم مطرح شد.جامعه ملل در سال 1937چنین تصویب کرد که این منطقه باید بصورت ایالت جداگانه بگونه یک واحد خودمختار سیاسی اداره شود.در سپتامبر 1938 مجلس این منطقه بدنبال درگیریهائی که بین ترکها و عربها اتفاق افتاد،رای داد که این منطقه جدااز "سیستم ماندا"بصورت جمهوری مستقلی اداره شود.
"هاتای" نامی بود که اتاتورک برای انجا انتخاب کرده بود. جمهوری "هاتای" بمدت یکسال تحت سرپرستی و دفاع مشترک ترکها و فرانسویان ادامه حیات داد. بفاصله کمی ترکیه و فرانسه در ژوئیه 1939وارد مذاکره شدند و فرانسه از الحاق این جمهوری به ترکیه استقبال کرد.ناسیونالیستهای سوریه در اعتراض به این تصمیم فرانسه به خیابانها آمدند و "الاتاسی" رئیس جمهور وقت سوریه بعنوان اعتراض استعفا داد.
بالاخره همزمان با اغاز جنگ جهانی دوم رفراندومی هدایت شده در آنجا برگزار شد و اکثریت خواهان الحاق به ترکیه شدند واز آن پس این منطقه بعنوان استان هاتای به خاک ترکیه منضم شد.
از 30 نوامبر 1936 دولت فرانسه به سوریه حق خودگردانی داخلی داده بود. از این زمان به بعد از جبهه "وطنیون" کسانی مانند شکری القوتلی، هاشم الاتاسی و تاج الدین الحسنی فقط زیر نظر کمیسرعالی فرانسه ،عنوان پست ریاست جمهوری سوریه را داشتند.
در ژوئیه 1941 نیروهای انگلیسی همراه با تعدادی از افسران فرانسه آزاد(مخالفین المان نازی به رهبری ژنرال دوگل) به سوریه حمله و ان را اشغال کردند. سوریه اعلام استقلال کرد. فرانسه اعلامیه ای صادر نمود وضمن قبول استقلال کشور سوریه، اضافه کرد که این استقلال به وضعیت "سیستم ماندا" که به تایید جامعه ملل رسیده است خدشه ای وارد نخواهد کرد. در نتیجه عملا این استقلال شبیه نوعی "تعارف سیاسی" بود. لذا استقلال حقوقی آن به عنوان یک جمهوری مستقل تا اول ژانویه 1944 که به رسمیت شناخته شد به تعویق افتاد.
در ماه مه 1945 فرانسوی ها مجددا دمشق را بمباران کرد وسعی کردند تا رهبران منتخب سوریه را دستگیر کنند.این در شرائطی بود که فریس الخوری نخست وزیر منتخب سوریه در سانفرانسیسکو در کنفرانس تاسیس سازمان ملل متحد در حال دادن اعلامیه استقلال سوریه بود. بالاخره در اثر فشار استقلال طلبان و حمایت انگلستان ، نیروهای فرانسوی در اوریل 1946 خاک سوریه را تخلیه کردند واستقلال سوریه جنبه عملی و جدی بخود گرفت.
پس از استقلال سوریه وخروج آخرین سرباز فرانسوی،برای دومین بار شکری القوتلیاز جبهه وطنیون (ملیون) به ریاست جمهوری رسید
استقلال سوریه پایان راه نبود. آغاز کار و گرفتاریها بود.
این گرفتاریها از نوع دیگری بود که در قسمت دوم به آن خواهم پرداخت.
نظر شما :