نگاه استفان والت به گزینه جنگ علیه ایران
چرا با ایران مذاکره نمی کنیم
وینستون چرچیل یکی از چهره های به یادماندنی در بین تندرو های آمریکایی شامل پیشتازان حزب جنگ است. اما همین چرچیل بود که همواره می گفت پرچانگی کردن بهتر از جنگ است. پس چه خواهد شد که به جای نیروی هوایی آمریکا، دیپلمات های آمریکایی به ایران بروند؟
دیپلماسی ایرانی : صدای کوبیدن بر طبل جنگ با ایران همچنان به گوش می رسد اما شرایط با آنچه در روز های پیش از جنگ عراق در سال 2002 و 2003 وجود داشت، یک تفاوت کلیدی دارد. در سال 2002 این نومحافظه کاران دولت بوش بودند که سودای حمله به عراق را سر دادند اما امروزه موضوع اقدام نظامی علیه ایران به اولویت سایر کشور ها از جمله اسرائیل و همچنین برخی گروه های مستقل و مفسران امنیت ملی در ایالات متحده تبدیل شده است.
این در حالی است که دولت اوباما رهبری جنبش های حامی جنگ را بر عهده ندارد، چرا که به درستی به این درک محاسباتی رسیده است که جنگ نه تنها اقدامی ضروری نیست، بلکه خردمندانه نیز نخواهد بود. به بیان بهتر آنها درگیر تهدید تورم شایعی نشده اند که هسته اصلی پرونده سازی شاهین ها برای جنگ را تشکیل می دهد.
اما یک نکته برجسته دیگر نیز در شرایط حاضر خودنمایی می کند و آن فقدان هرگونه دیپلماسی معنی دار بین آمریکا با ایران است که در صورت حمله به آن شماری از شهروندانش کشته خواهند شد. ایالات متحده از سال 1933 با جماهیر شوروی سابق روابط دیپلماتیک داشت و این دوره ای که کشتار میلیونی با فرمان استالین صورت گرفت را نیز شامل می شود. به بیان دیگر، ، حتی در دوره جنگ سرد و زمانی که ایالات متحده و جماهیر شوروی سابق کلاهک های هسته ای خود را به سوی یکدیگر نشانه گرفته بودند و نیز جنگ های نیابتی را در کره، ویتنام، آفریقا، خاورمیانه دنبال می کردند، آمریکا هیچگاه روابط خود را با جماهیر شوروی سابق قطع نکرد.
رهبران آمریکا و جماهیر شوروی سابق بارها در نشست ها و اجلاس های جهانی در قاره های مختلف با یکدیگر ملاقات کردند و دیپلمات های دو طرف در مورد موضوعات مورد نگرانی دوجانبه مذاکره کردند. البته دلیل این دیدار ها و مذاکرات، تسکین مقامات جماهیر شوروی سابق،دلجویی از آنها یا فراهم آوردن وسائل راحتی شان نبود، بلکه آمریکا با دیپلمات های جماهیر شوروی سابق گفت و گو می کرد تا بداند آنها به چه فکر می کنند تا از این طریق موضع واشینگتن در قبال آنها قابل تشریح باشد.
اما نتیجه این رویکرد چه بود؟نه تنها دو قدرت بزرگ جهانی توانستند به شیوه ای سودآور به طور دوجانبه همکاری کنند و ریسک های هسته ای را کاهش داده و ضمن مدیریت بحران، به جنگ ها خاتمه دهند، بلکه ایالات متحده نیز توانست در جنگ سرد پیروز شود و بدون درگیری مستقیم با جماهیر شوروی سابق دست بالا را از آن خود کند.
در واقع دیپلمات های آمریکایی توانستند همزمان با فروپاشی جماهیر شوروی سابق روابط خوبی با میخائیل گورباچف برقرار کنند. علاوه بر این وجود روابط بین روس ها و آمریکایی ها به زوال جامعه کمونیستی از طریق آموزش به قشر نخبه جوان نیز کمک کرد. این آموزش ها نشان داد که غرب بهتر عمل می کند و یک دشمن قسم خورده نیست.
این در حالی است که بر خلاف جماهیر شوروی سابق، ایالات متحده در 3 دهه گذشته با جمهوری اسلامی روابط دیپلماتیک نداشته است. این یک وقفه جدی است که حتی از تعلیق روابط آمریکا با چین پس از به قدرت رسیدن حزب کمونیست در چین در سال 1949 نیز طولانی تر است. از سوی دیگر تنها شمار اندکی از مقامات آمریکایی تجربه مستقیم همکاری با همتایان ایرانی خود را دارند. برخی از آمریکایی ها همان مقاماتی هستند که در جریان گروگانگیری سفارت آمریکا در تهران پس از انقلاب اسلامی با ایرانیان در ارتباط بودند. به این ترتیب واشینگتن از دسته بندی ها در ایران، نحوه تفکر، یا واکنش احتمالی جمهوری اسلامی به سیاست های آمریکا درک جامعی ندارد. این فقدان ارتباط موجب شده که آمریکا به این نتیجه برسد که راهی برای از سرگیری رابطه نیست و تنها گزینه های موجود تحریم و جنگ خواهد بود.
هرچند دولت اوباما تمایل دارد ژست خود را به گونه ای در جامعه بین المللی به تصویر بکشد که دست دوستی را به سوی ایران دراز کرده است اما باید گفت که کمال تلاش های خود را در این زمینه به عمل نیاورده است. حتی آمریکا قادر نیست به ایران پیشنهادی را ارائه کند که پاسخ آن مثبت باشد و همچنان بر موضع قدیمی خود یعنی عمل کردن جمهوری اسلامی به درخواست های کاخ سفید اصرار می ورزد. البته دولت اوباما در همراه ساختن جامعه جهانی با سیاست های آمریکا علیه ایران موفق عمل کرده است اما باید گفت که در این راه انرژی و زمان زیادی را صرف کرده در حالی که می توانست این انرژی را روی دستیابی به راهکاری قابل قبول برای دو طرف هزینه کند.
باید گفت که کوبیدن بر طبل جنگ در مورد کشوری که دانسته ها در مورد آن جامع نیست و به ندرت روابطی مستقیم با آن وجود داشته، گزینه ای نامانوس است. اما اینکه چرا ارتباطی وجود نداشته به نگرانی، غرور یا ضعف های سیاسی باز می گردد که از مذاکره اجتناب می کند. اما این رویکردی مورد انتظار از یک قدرت بزرگ و با اتکا به نفس نیست.
وینستون چرچیل یکی از چهره های به یادماندنی در بین تندرو های آمریکایی شامل پیشتازان حزب جنگ است. اما همین چرچیل بود که همواره می گفت پرچانگی کردن بهتر از جنگ است. پس چه خواهد شد که به جای نیروی هوایی آمریکا، دیپلمات های آمریکایی به ایران بروند؟
منبع : فارین پالیسی
این در حالی است که دولت اوباما رهبری جنبش های حامی جنگ را بر عهده ندارد، چرا که به درستی به این درک محاسباتی رسیده است که جنگ نه تنها اقدامی ضروری نیست، بلکه خردمندانه نیز نخواهد بود. به بیان بهتر آنها درگیر تهدید تورم شایعی نشده اند که هسته اصلی پرونده سازی شاهین ها برای جنگ را تشکیل می دهد.
اما یک نکته برجسته دیگر نیز در شرایط حاضر خودنمایی می کند و آن فقدان هرگونه دیپلماسی معنی دار بین آمریکا با ایران است که در صورت حمله به آن شماری از شهروندانش کشته خواهند شد. ایالات متحده از سال 1933 با جماهیر شوروی سابق روابط دیپلماتیک داشت و این دوره ای که کشتار میلیونی با فرمان استالین صورت گرفت را نیز شامل می شود. به بیان دیگر، ، حتی در دوره جنگ سرد و زمانی که ایالات متحده و جماهیر شوروی سابق کلاهک های هسته ای خود را به سوی یکدیگر نشانه گرفته بودند و نیز جنگ های نیابتی را در کره، ویتنام، آفریقا، خاورمیانه دنبال می کردند، آمریکا هیچگاه روابط خود را با جماهیر شوروی سابق قطع نکرد.
رهبران آمریکا و جماهیر شوروی سابق بارها در نشست ها و اجلاس های جهانی در قاره های مختلف با یکدیگر ملاقات کردند و دیپلمات های دو طرف در مورد موضوعات مورد نگرانی دوجانبه مذاکره کردند. البته دلیل این دیدار ها و مذاکرات، تسکین مقامات جماهیر شوروی سابق،دلجویی از آنها یا فراهم آوردن وسائل راحتی شان نبود، بلکه آمریکا با دیپلمات های جماهیر شوروی سابق گفت و گو می کرد تا بداند آنها به چه فکر می کنند تا از این طریق موضع واشینگتن در قبال آنها قابل تشریح باشد.
اما نتیجه این رویکرد چه بود؟نه تنها دو قدرت بزرگ جهانی توانستند به شیوه ای سودآور به طور دوجانبه همکاری کنند و ریسک های هسته ای را کاهش داده و ضمن مدیریت بحران، به جنگ ها خاتمه دهند، بلکه ایالات متحده نیز توانست در جنگ سرد پیروز شود و بدون درگیری مستقیم با جماهیر شوروی سابق دست بالا را از آن خود کند.
در واقع دیپلمات های آمریکایی توانستند همزمان با فروپاشی جماهیر شوروی سابق روابط خوبی با میخائیل گورباچف برقرار کنند. علاوه بر این وجود روابط بین روس ها و آمریکایی ها به زوال جامعه کمونیستی از طریق آموزش به قشر نخبه جوان نیز کمک کرد. این آموزش ها نشان داد که غرب بهتر عمل می کند و یک دشمن قسم خورده نیست.
این در حالی است که بر خلاف جماهیر شوروی سابق، ایالات متحده در 3 دهه گذشته با جمهوری اسلامی روابط دیپلماتیک نداشته است. این یک وقفه جدی است که حتی از تعلیق روابط آمریکا با چین پس از به قدرت رسیدن حزب کمونیست در چین در سال 1949 نیز طولانی تر است. از سوی دیگر تنها شمار اندکی از مقامات آمریکایی تجربه مستقیم همکاری با همتایان ایرانی خود را دارند. برخی از آمریکایی ها همان مقاماتی هستند که در جریان گروگانگیری سفارت آمریکا در تهران پس از انقلاب اسلامی با ایرانیان در ارتباط بودند. به این ترتیب واشینگتن از دسته بندی ها در ایران، نحوه تفکر، یا واکنش احتمالی جمهوری اسلامی به سیاست های آمریکا درک جامعی ندارد. این فقدان ارتباط موجب شده که آمریکا به این نتیجه برسد که راهی برای از سرگیری رابطه نیست و تنها گزینه های موجود تحریم و جنگ خواهد بود.
هرچند دولت اوباما تمایل دارد ژست خود را به گونه ای در جامعه بین المللی به تصویر بکشد که دست دوستی را به سوی ایران دراز کرده است اما باید گفت که کمال تلاش های خود را در این زمینه به عمل نیاورده است. حتی آمریکا قادر نیست به ایران پیشنهادی را ارائه کند که پاسخ آن مثبت باشد و همچنان بر موضع قدیمی خود یعنی عمل کردن جمهوری اسلامی به درخواست های کاخ سفید اصرار می ورزد. البته دولت اوباما در همراه ساختن جامعه جهانی با سیاست های آمریکا علیه ایران موفق عمل کرده است اما باید گفت که در این راه انرژی و زمان زیادی را صرف کرده در حالی که می توانست این انرژی را روی دستیابی به راهکاری قابل قبول برای دو طرف هزینه کند.
باید گفت که کوبیدن بر طبل جنگ در مورد کشوری که دانسته ها در مورد آن جامع نیست و به ندرت روابطی مستقیم با آن وجود داشته، گزینه ای نامانوس است. اما اینکه چرا ارتباطی وجود نداشته به نگرانی، غرور یا ضعف های سیاسی باز می گردد که از مذاکره اجتناب می کند. اما این رویکردی مورد انتظار از یک قدرت بزرگ و با اتکا به نفس نیست.
وینستون چرچیل یکی از چهره های به یادماندنی در بین تندرو های آمریکایی شامل پیشتازان حزب جنگ است. اما همین چرچیل بود که همواره می گفت پرچانگی کردن بهتر از جنگ است. پس چه خواهد شد که به جای نیروی هوایی آمریکا، دیپلمات های آمریکایی به ایران بروند؟
منبع : فارین پالیسی
نظر شما :