توصیه نیویورک تایمز به کاخ سفید
رهبر ایران با جملات زیبا متقاعد نمی شود آقای اوباما
باراک اوباما در الگوبرداری از نیکسون نمی تواند تمام و کمال جزئیات را رعایت کند. در آن زمان مائو برای پذیرش سلطه امریکا در برخی موارد مهیا بود اما ایران از سی و سه سال پیش تاکنون دست رد بر هرگونه اداره تک قطبی جهان توسط امریکا زده است.
"اگر بر روی شتر شرط بندی می کنی ، ارتفاع در را بلند بگیر" این جمله ضرب المثلی است افغان. همزمان با بالاگرفتن احتمال تنش میان ایالات متحده و ایران هر دو طرف باید ارتفاع ظرفیت تحمل خود را بالا ببرند تا فرصتی برای نفس کشیدن دیپلماسی پیدا شده و از هرگونه تنش هم جلوگیری شود.
روزنامه نیویورک تایمز در این خصوص می نویسد: این ایالات متحده است که باید با استراتژی پیش رفته و اولویت های خود را در مواجهه با ایران مشخص کرده و سپس راهی عملی را برای رسیدن به این اهداف در پیش بگیرد. امریکا برای برون رفت از این بن بست طولانی با ایران باید بداند ایران امروز به چه چیزهایی در سطح بین المللی نیاز دارد؟ طبیعی است که ایران هرگز تمام قد تسلیم ایالات متحده نمی شود و دقیقا به همین دلیل واشنگتن باید اولویت های خود در مواجهه با تهران را دقیق قید کند. کاخ سفید باید بداند که چه گزینه هایی را می تواند روی میز قرار دهد تا هر دو طرف به حداقلی از خواسته های خود برسند.
نویسندگان این مطلب برای نیویورک تایمز در این خصوص می نویسد: امریکایی ها در بالابردن ارتفاع ظرفیت سیاسی خود در سطح بین المللی ید طولانی دارند. فرانکلین روزولت در سال 1933 با اتحاد جماهیر شوری سابق ارتباط برقرار کرد تا بتواند نیروی مخالف موجود در آلمان و ژاپن را مهار کند. روزولت با حکومت کمونیستی در شوروی سابق مخالفت جدی داشت اما به دلیل مصلحت های سیاسی دست به این حرکت زد. ریچارد نیکسون هم برای بالا بردن دست خود در معامله با شوروی سابق با چینی ها طرح دوستی ریخت. نیکسون به ظاهر دست دوستی با چینی ها داد اما هیچ گاه تعهد امریکا به تایوان را از یاد نبرد و به موقع اعتراض های خود را هم در این خصوص به گوش چینی ها رساند. در تمامی این شرایط روسای جمهور امریکا خلاف میل و نظر بسیاری از مشاوران دست راست خود عمل کردند.
باراک اوباما چهل و چهارمین رئیس جمهوری امریکا هم گام های نخست در مواجهه با ایران را درست برداشت: مشکل اینجاست که دست اوباما تنها برای انجام کارهایی باز است که امنیت ملی واشنگتن را تمام و کمال تامین کند.
نخستین سوال این است که اوباما چگونه باید جرقه آغاز اینچنین دیپلماسی را بزند؟ نحوه برخورد نیکسون با چین برای اوباما در مواجهه با ایران درس آموز است.
نیکسون پیش از سفر به چین در سال 1972، سه محور برای مذاکرات خود مشخص کرد:
1. آنها چه می خواهند؟
2. ما به دنبال چه هستیم؟
3. چه مطالبه های مشترکی میان آمریکا و چین است؟
وی پاسخ پرسش های خود را اینگونه داد:
1.چینی ها یک هدف دارند و آن هم برخورداری از تعریف خاص خود در میان جهانیان است، تایوان را دوباره به سلطه خود درآورند و امریکا را از آسیا بیرون برانند.
2. آمریکا هم به دنبال راهی است که بتواند آینده خود در آسیا را تامین کند و البته احتمال تماس فیزیکی با چین را هم به حداقل برساند
3. در آن زمان هم ایالات متحده و هم چین به دنبال راهی بودند که از برخورد فیزیکی با هم بکاهند و آرامش آسیا را هم تامین کنند.
باراک اوباما در مواجهه با ایران می تواند به سه پرسش نیکسون اینگونه پاسخ دهد:
1. ایران به رسمیت شناخته شدن انقلاب خود را می خواهد، نقشی در خور شان و منزلت حاکمیت ایران در منطقه ، تکنولوژی هسته ای ، خروج نیروهای امریکایی از خاورمیانه و لغو تمامی تحریم ها.
2. امریکا از ایران می خواهد که به سمت تسلیحات هسته ای نرود، امنیت رژیم صهیونیستی را به خطر نیندازد؛ با اعراب رابطه حسنه داشته باشد ، از گروه های مبارز فلسطینی و لبنانی حمایت نکند و البته خللی هم در مسیر انتقال نفت و گاز مورد نیاز بین المللی ایجاد نکند.
3. مطالبه های مشترک ایران و امریکا هم عراق و افغانستان است. پایان فعالیت های طالبان و القاعده و خط بطلانی بر جنگ در منطقه.
با این چهارچوب می توان توافقنامه نهایی میان ایران و امریکا را به نوعی تصور کرد. امریکا باید انقلاب ایران را به رسمیت شناخته و به آن احترام بگذارد. ایران به همکاری های منطقه ای با امریکا بخصوص در قبال افغانستان و عراق تن دهد و دو طرف هم یک بار بر سر یک میز تمامی موارد اختلاف را مورد بحث و بررسی قرار داده و حل و فصل کنند.
آژانس بین المللی انرژی هسته ای و شورای امنیت هم می توانند در ازای بازدید مداوم از تاسیسات هسته ای ایران حق مسلم این کشور برای برخورداری از انرژی صلح آمیز هسته ای را به رسمیت بشناسند. همزمان با موافقت ایران با این داد و ستد با آژانس تحریم ها نیز اندک اندک لغو خواهند شد.با این اعتمادسازی شاید از واهمه رژیم صهیونیستی از ایران هم کاسته شود و البته امریکا هم باید تمام تلاش خود را بدون هیچ گونه برخورد دوگانه برای خاورمیانه عاری از تسلیحات هسته ای به کار گیرد.
ایران و امریکا در منطقه منافع مشترک بسیاری دارند. بحث مقابله با طالبان و القاعده ، بحث مبارزه با مواد مخدر و بحث جاده ابریشم انرژی که از خلیج فارس می گذرد. ظواهر امر حاکی از این است که شاید موارد اختلاف میان ایران و امریکا بسیار باشد اما در قبال داستان هایی که در بالا ذکر شد اتفاق نظر دارند.
باراک اوباما در الگوبرداری از نیکسون نمی تواند تمام و کمال جزئیات را رعایت کند. در آن زمان مائو برای پذیرش سلطه امریکا در برخی موارد مهیا بود اما رهبری ایران از سی و سه سال پیش تاکنون دست رد بر هرگونه اداره تک قطبی جهان توسط امریکا زده است. حافظه تاریخی ایرانی ها نقش مخرب امریکا را در تاریخ سیاسی این کشور از یاد نمی برد: امریکا در سقوط مصدق در 1953 دست داشت ، در حمایت از خاندان پهلوی ید طولانی داشت ، از حمله صدام حسین به ایران در دهه هشتاد حمایت کرد و در تمام این سالها تلاش کرد ایران را منزوی و منزوی تر کند.رهبری ایران مردی نیست که با حرف متقاعد شود ، او را باید با عمل متقاعد کرد. درست مانند نیکسون که پیش از نزدیکی به چین فعالیت های امریکا در تبت را متوقف کرد در قبال ایران هم امریکا باید پیش قدم های مقدماتی را بردارد. هیچ تضمینی وجود ندارد که دیپلماسی اوباما در قبال تهران جواب دهد اما ضمانتی بر موفقیت جنگ هم وجود ندارد. با این حال تنها دیپلماسی است که می تواند مانع از تکرار اشتباهات آمریکا در تایوان و عراق در قبال ایران شود.
*ویلیام لورس دیپلمات امریکایی که زمانی سفیر کشورش در چکسلواکی و ونزوئلا بود.
توماس پیکرینگ معاون سیاسی وزیر امور خارجه در دوران ریاست جمهوری بیل کلینتون بود و سابقه سفارت در روسیه، رژیم صهیونیستی ، اردن و نمایندگی کشورش در سازمان ملل را دارد.
ترجمه: تحریریه دیپلماسی ایرانی
روزنامه نیویورک تایمز در این خصوص می نویسد: این ایالات متحده است که باید با استراتژی پیش رفته و اولویت های خود را در مواجهه با ایران مشخص کرده و سپس راهی عملی را برای رسیدن به این اهداف در پیش بگیرد. امریکا برای برون رفت از این بن بست طولانی با ایران باید بداند ایران امروز به چه چیزهایی در سطح بین المللی نیاز دارد؟ طبیعی است که ایران هرگز تمام قد تسلیم ایالات متحده نمی شود و دقیقا به همین دلیل واشنگتن باید اولویت های خود در مواجهه با تهران را دقیق قید کند. کاخ سفید باید بداند که چه گزینه هایی را می تواند روی میز قرار دهد تا هر دو طرف به حداقلی از خواسته های خود برسند.
نویسندگان این مطلب برای نیویورک تایمز در این خصوص می نویسد: امریکایی ها در بالابردن ارتفاع ظرفیت سیاسی خود در سطح بین المللی ید طولانی دارند. فرانکلین روزولت در سال 1933 با اتحاد جماهیر شوری سابق ارتباط برقرار کرد تا بتواند نیروی مخالف موجود در آلمان و ژاپن را مهار کند. روزولت با حکومت کمونیستی در شوروی سابق مخالفت جدی داشت اما به دلیل مصلحت های سیاسی دست به این حرکت زد. ریچارد نیکسون هم برای بالا بردن دست خود در معامله با شوروی سابق با چینی ها طرح دوستی ریخت. نیکسون به ظاهر دست دوستی با چینی ها داد اما هیچ گاه تعهد امریکا به تایوان را از یاد نبرد و به موقع اعتراض های خود را هم در این خصوص به گوش چینی ها رساند. در تمامی این شرایط روسای جمهور امریکا خلاف میل و نظر بسیاری از مشاوران دست راست خود عمل کردند.
باراک اوباما چهل و چهارمین رئیس جمهوری امریکا هم گام های نخست در مواجهه با ایران را درست برداشت: مشکل اینجاست که دست اوباما تنها برای انجام کارهایی باز است که امنیت ملی واشنگتن را تمام و کمال تامین کند.
نخستین سوال این است که اوباما چگونه باید جرقه آغاز اینچنین دیپلماسی را بزند؟ نحوه برخورد نیکسون با چین برای اوباما در مواجهه با ایران درس آموز است.
نیکسون پیش از سفر به چین در سال 1972، سه محور برای مذاکرات خود مشخص کرد:
1. آنها چه می خواهند؟
2. ما به دنبال چه هستیم؟
3. چه مطالبه های مشترکی میان آمریکا و چین است؟
وی پاسخ پرسش های خود را اینگونه داد:
1.چینی ها یک هدف دارند و آن هم برخورداری از تعریف خاص خود در میان جهانیان است، تایوان را دوباره به سلطه خود درآورند و امریکا را از آسیا بیرون برانند.
2. آمریکا هم به دنبال راهی است که بتواند آینده خود در آسیا را تامین کند و البته احتمال تماس فیزیکی با چین را هم به حداقل برساند
3. در آن زمان هم ایالات متحده و هم چین به دنبال راهی بودند که از برخورد فیزیکی با هم بکاهند و آرامش آسیا را هم تامین کنند.
باراک اوباما در مواجهه با ایران می تواند به سه پرسش نیکسون اینگونه پاسخ دهد:
1. ایران به رسمیت شناخته شدن انقلاب خود را می خواهد، نقشی در خور شان و منزلت حاکمیت ایران در منطقه ، تکنولوژی هسته ای ، خروج نیروهای امریکایی از خاورمیانه و لغو تمامی تحریم ها.
2. امریکا از ایران می خواهد که به سمت تسلیحات هسته ای نرود، امنیت رژیم صهیونیستی را به خطر نیندازد؛ با اعراب رابطه حسنه داشته باشد ، از گروه های مبارز فلسطینی و لبنانی حمایت نکند و البته خللی هم در مسیر انتقال نفت و گاز مورد نیاز بین المللی ایجاد نکند.
3. مطالبه های مشترک ایران و امریکا هم عراق و افغانستان است. پایان فعالیت های طالبان و القاعده و خط بطلانی بر جنگ در منطقه.
با این چهارچوب می توان توافقنامه نهایی میان ایران و امریکا را به نوعی تصور کرد. امریکا باید انقلاب ایران را به رسمیت شناخته و به آن احترام بگذارد. ایران به همکاری های منطقه ای با امریکا بخصوص در قبال افغانستان و عراق تن دهد و دو طرف هم یک بار بر سر یک میز تمامی موارد اختلاف را مورد بحث و بررسی قرار داده و حل و فصل کنند.
آژانس بین المللی انرژی هسته ای و شورای امنیت هم می توانند در ازای بازدید مداوم از تاسیسات هسته ای ایران حق مسلم این کشور برای برخورداری از انرژی صلح آمیز هسته ای را به رسمیت بشناسند. همزمان با موافقت ایران با این داد و ستد با آژانس تحریم ها نیز اندک اندک لغو خواهند شد.با این اعتمادسازی شاید از واهمه رژیم صهیونیستی از ایران هم کاسته شود و البته امریکا هم باید تمام تلاش خود را بدون هیچ گونه برخورد دوگانه برای خاورمیانه عاری از تسلیحات هسته ای به کار گیرد.
ایران و امریکا در منطقه منافع مشترک بسیاری دارند. بحث مقابله با طالبان و القاعده ، بحث مبارزه با مواد مخدر و بحث جاده ابریشم انرژی که از خلیج فارس می گذرد. ظواهر امر حاکی از این است که شاید موارد اختلاف میان ایران و امریکا بسیار باشد اما در قبال داستان هایی که در بالا ذکر شد اتفاق نظر دارند.
باراک اوباما در الگوبرداری از نیکسون نمی تواند تمام و کمال جزئیات را رعایت کند. در آن زمان مائو برای پذیرش سلطه امریکا در برخی موارد مهیا بود اما رهبری ایران از سی و سه سال پیش تاکنون دست رد بر هرگونه اداره تک قطبی جهان توسط امریکا زده است. حافظه تاریخی ایرانی ها نقش مخرب امریکا را در تاریخ سیاسی این کشور از یاد نمی برد: امریکا در سقوط مصدق در 1953 دست داشت ، در حمایت از خاندان پهلوی ید طولانی داشت ، از حمله صدام حسین به ایران در دهه هشتاد حمایت کرد و در تمام این سالها تلاش کرد ایران را منزوی و منزوی تر کند.رهبری ایران مردی نیست که با حرف متقاعد شود ، او را باید با عمل متقاعد کرد. درست مانند نیکسون که پیش از نزدیکی به چین فعالیت های امریکا در تبت را متوقف کرد در قبال ایران هم امریکا باید پیش قدم های مقدماتی را بردارد. هیچ تضمینی وجود ندارد که دیپلماسی اوباما در قبال تهران جواب دهد اما ضمانتی بر موفقیت جنگ هم وجود ندارد. با این حال تنها دیپلماسی است که می تواند مانع از تکرار اشتباهات آمریکا در تایوان و عراق در قبال ایران شود.
*ویلیام لورس دیپلمات امریکایی که زمانی سفیر کشورش در چکسلواکی و ونزوئلا بود.
توماس پیکرینگ معاون سیاسی وزیر امور خارجه در دوران ریاست جمهوری بیل کلینتون بود و سابقه سفارت در روسیه، رژیم صهیونیستی ، اردن و نمایندگی کشورش در سازمان ملل را دارد.
ترجمه: تحریریه دیپلماسی ایرانی
نظر شما :