این گزینه را از روی میز بردارید
یادداشتی از محمدرضا دبیری برای دیپلماسی ایرانی.
دیپلماسی ایرانی : این روزها تنور انتخابات امریکا داغ است .در کمیته های حزبی (Caucus) جمهوریخواهان در ایووا و نیوهمشایرکاندیداهای جویای نام برای آزمودن بخت خود ،وکسب وجاهت ملی حرفهای تند و عجیبی برای جذب رای دهندگان امریکائی میزنند.
از مسائل داخلی مانند بیکاری،مالیات وMedicare وMedicaid که بگذریم ،در سیاست خارجی ،مساله ایران و توسل به زور علیه ایران یکی از موضوعات جذاب برای جلب آرا رای دهندگان گزینشی امریکا در امده است.
دولت امریکا هم برای آنکه برای آنکه از این غافله عقب نماند ،یا اینکه جمهوری اسلامی را ترغیب و وادار به مذاکره "معنی دار" نماید، هر از گاهی بصورت ترجیع بندی توسط یکی از مقامات خود،تکرار میکند که "همه گزینه ها روی میز هستند".اسرائیلی ها هم از مدتها قبل علاقه ویژه ای به بعضی "گزینه" ها نشان میدهند،وبرادران عرب هم که بعضا آب از لب و لوچه شان سرازیر است.
اگرچه بسیاری معتقدند که “Might is Right” ولی خوب در این جهان کم نیستند هنوز کسانی که سهوا فکر میکنند لزوما "حرف حق از دهانه لوله توپ " در نمیاید.
معمولا رسم براین بود که من در نوشته های این ستون، دیپلماسی را با تاریخ مخلوط کنم .اجازه بدهید این بار هم ، علاوه بر تاریخ و دیپلماسی، مختصری چاشنی ملال آورحقوق بین الملل را هم به ان بیفزایم ببینیم چه معجونی از آب در خواهد آمد؟.امیدوارم حوصله خواندنش را داشته باشید.
*****
در ادبیات حقوق بین الملل کلاسیک،وحتی مدرن، در فصل قواعد توسل به جنگ (Jus ad Bellum )، از جمله به چند عنوان و اصطلاح و دکترین به شرح زیر بر میخوریم که از نظر علم حقوق در چهارچوب "دفاع مشروع" که حق طبیعی و ذاتی هر کشور مورد تجاوزاست، مورد بحث قرار میگیرند:
-Preventive War(بمفهوم نبرد به منظور جلوگیری از عملیات دشمن ،ویا جنگ پیشگیری کننده از جنگ اصلی، که درتاکتیک ها و درگیری های نظامی موضوعیت دارد، ولی در روابط بین المللی فاقد مبنای حقوقی است (.
Collective Self-defense – (یا دفاع از خود دستجمعی،که میتواند بصورت اتحادیه های نظامی پیش از وقوع خطر فوری تدارک دیده شده باشند ویا اینکه وضعیتی حاد تعدادی از کشورها را در معرض خطر و تهدید مشترک قرار دهد).
)-Preemptive Self-defenseبمعنای وارد آوردن ضربه اول بصورت پیشدستانه به کسی که نقشه حمله کردن دارد(
-Anticipatory Self-defense(یعنی دفاع از خود در مقابل حمله ای که قریب الوقوع است،که مترادف با همان حمله پیشدستانه است (.
این عناوین عمدتا بر مبنای سوابق حقوق عرفی مطرح هستند و در حقوق بین الملل قراردادی کمتر به آن پرداخته شده است.
حقوق بین الملل عرفی یکی از منابع حقوق بین الملل است ،که از جمله در کنار سایر منابع از قبیل اصول متبع و مقبول حقوق بین الملل و معاهدات و کنوانسیونهای تدوین شده بین الملل وآرا عمومی دیوانها و محاکم بین المللی جهان شمول ودکترین ها و عقاید علمای مسلم حقوق میتواند مورد استناد قرار گیرد.
در قرون 17و18و 19 وحتی قرن بیستم که حقوق بین الملل توسعه زیادی نیافته بود،البته حقوق بین الملل عرفی منبع مهم حقوق بین الملل بود که بویژه توسط کشورهای اروپائی عموما مورد استناد قرار میگرفت.
ولی در دوران توسعه و تدوین گسترده حقوق بین الملل ، وبعبارتی بعد ازتاسیس سازمان ملل متحد وضعیت بمقدار زیادی فرق کرده است.
تدوین وتصویب میثاق ها وکنوانسیونهای مهم بین المللی جهان شمول، نظیر منشور ملل متحد و کنوانسیون حقوق معاهدات،کنوانسیون حقوق دریا ها،کنوانسیون محیط زیست،کنوانسیون های چهارگانه ژنومربوط به در گیری های مسلحانه،کنوانسیون های وین در خصوص روابط دیپلماتیک وکنسولی،میثاقهای دوقلوی حقوق مدنی و سیاسی، وحقوق اقتصادی ،اجتماعی و فرهنگی،کنوانسیون منع اشاعه سلاح های هسته ای، بسیاری معاهدات چند جانبه معتبر بین المللی دیگر که ذکر همه آنها موجب اطاله و اطناب و تصدیع میشود،موجب شده است که پاره ای ازاین قواعد عرفی قرون گذشته مورد مناقشه باشند ودیگر آنچنان مورد تایید اکثر حقوقدانان قرن بیست ویکم نباشد.ولی این بمعنای کاستن از اهمیت ویا بی اعتباری قواعد عرفی حقوق بین الملل نیست.
"حق دفاع از خود پیشدستانه" ، یا "سبقت جویانه" ویا "پیشگیرانه" ویا هر ترجمه و یا واژه سازی دیگری که برا ی آن شده باشد در زمره این مقوله هستند.اگرچه محافل نزدیک به دولت های اسرائیل و امریکا ودوسه کشور قدرتمند دیگر سعی در قبولاندن آن بعنوان یک قاعده عام دارند.
ابتدا بیائید با هم ببینیم سوابق این عرف ویا "دکترین پیشدستانه" باز سازی شده برچه منوال بوده است؟ و چه میگوید و چگونه مورد استفاده و یا سوء استفاده قرار گرفته است؟ بعدا بفرض اعتبار ،به این نقطه برسیم که آیا قضیه جمهوری اسلامی ایران مصداق آن موضوع وشرائط هست یا نه؟
سابقه دکترین "دفاع از خود پیش دستانه"به نیمه اول قرن نوزدهم و قضیه کشتی "کارولاین"بر میگردد.
قضیه معروف به"کارولاین" عبارت از این بود ، که درسال 1837 گروهی کانادائی به رهبری فردی بنام"ویلیام مکنزی" برای جدائی واعلام استقلال از کانادا در بخشی از این کشور که امروزه "انتاریو" نامیده میشوند،سر به شورش برداشتند. ولی از قوای بریتانیا شکست خوردند وناگزیر در جزیره ای در سمت ساحل کانادائی رودخانه نیاگارا که سرحد بین دو کشور کانادا و امریکا است تجمع کردند، و در آنجا "جمهوری کانادا" را بر پا و اعلام استقلال کردند.
امریکائی ها با پول و اسلحه و تجهیزات از این شورشیان کانادائی حمایت میکردند . یک کشتی بخاری امریکائی بنام "کارولاین"نیز این کمک ها را به شورشیان میرساند.تا اینکه نیروهای کانادائی وفادار به انگلیسی ها در شبیخونی شورشیان جزیره نشین را قلع و قمع کرده و از جمله کشتی امریکائی کارولاین را در قلمرو آبهای امریکا به اتش کشیدند و لاشه نیمه سوخته و شکسته کشتی،در مسیر جریان آب از آبشار نیاگارا به پائین سقوط کرد.
در این عملیات بنا بروایتی یک امریکائی سیاه پوست وبنا بروایتی دیگر دوازده امریکائی نیز کشته شدند.دولت امریکا به شدت درمورد نقض قلمروامریکا و حمله به کشتی "کارولاینا" به بریتانیا اعتراض کرد که مورد پذیرش قرار نگرفت و کدورت فیمابین ادامه پیدا کرد.
تا اینکه 5 سال بعد در سال 1842در جریان مذاکره برای انعقاد قراردادی "دانیل وبستر" وزیر خارجه وقت امریکا، علی الاصول پذیرفت که "بنا به ضرورت دفاع از خود، استفاده از زوردر قلمرو کشوردیگری قابل قبول است".ولی اساسا وجود چنین ضرورتی در واقعه "کارولاینا" مورد پذیرش وزیر خارجه امریکا قرار نگرفت.
"لرد اشبرتون"وزیر خارجه بریتانیا نیزقبول کرد ،علیرغم اینکه اوضاع و احوال و شرایط بگونه ای بوده که آنها متعذِّر به معاذیری بوده اند، ولی معذلک از امریکا عذر خواهی کرد.
این واقعه مبنای توجیه "دکترین دفاع از خود پیشدستانه" شد.
این دکترین در ان زمان بر مبنای نظرات "هوگو گروسیوس" هلندی (متولد سوئد)در قرن هفدهم تئوریزه شد. گروسیوس که بعضی وی را پدر حقوق بین الملل خوانده اند، در کتاب خود که درسال 1625 تحت عنوان "قوانین زمان جنگ و صلح"نوشته است،از جمله چنین آورده است که در "دفاع از خود "،حمله پیشدستانه(Anticipatory Self-defense) در مواردی جایزاست، "نه فقط بعد از حمله ای که واقع شده است،بلکه در مواردی قبل از وقوع حمله ای که قریب الوقوع است ممکن است مبادرت به جنگ کرد". بعد ها "واتل" حقوقدان سویسی هم مطالبی در زمینه دفاع ازخود بگونه سبقت جویانه نوشت که مورد استفاده طرفداران این مکتب قرار گرفت.
مثالهای دیگر سوء استفاده از چنین حقی ،مورد اشغال دانمارک و نروژ توسط المان هیتلری بود،که به بهانه اینکه این کشورها مورد استفاده متفقین جنگ جهانی دوم قرار نگرفته واز آنجا به نیروهای المان یورش نبرند، بگونه پیشدستانه ای این کشورها را اشغال کرد.
اصلا چرا جای دور برویم،کشورخودمان ایران نمونه بارز قربانی شدن در مسلخ این دکترین وقاعده عرفی حقوق بین الملل بود. در شهریور 1320 کشورهای روس و انگلیس با این بهانه حقوقی که چون ایران پایگاه نفوذ عوامل آلمان نازی شده واز آنجا ممکن است به متفقین حمله کنند، از شمال و جنوب ایران را اشغال کردند.این پیشدستی فقط توجیه حقوقی قضیه بود.دلیل وانگیزه واقعی آنها راه مطمئن برای رساندن اسلحه و مهمات امریکائی به شوروی وتثبیت پشت جبهه و ممانعت از دسترسی به چاههای نفت قفقاز و ایران بود. ولی بهر حال محمل حقوقی هم لازم بود.
در موردی دیگر،جمال عبدالناصر در ماه مه 1967 بعنوان یک ژست وبلوف سیاسی و اعمال فشاروجلب افکار عمومی عرب، باصطلاح جوانان امروزی "جَوگیر" شد، و از نیروهای صلح سازمان ملل متحد - که بین مصر و اسرائیل حائل بودند،خواست که خاک مصر را ترک کنند.اوبدون داشتن آمادگی کامل برای جنگ،چند صد تانک و زره پوش را در مرز بین مصر و اسرائیل متمرکز کرد.
"اوتانت"دبیرکل سازمان ملل هم بفاصله کوتاهی بدون مشورت با شورای امنیت کلاه آبی ها را از منطقه حائل بیرون کشید.
اسرائیلی ها از توجیه حقوقی حمله پیشدستانه Anticipatory Self-defense بهره برداری کرده بسرعت حمله را آغاز کردند، و موشه دایان طی عملیات برق آسا،در جنگ شش روزه نیروهای اعراب را شکست داد وصحرای سینا و نوار غزه و غرب رود اردن و بلندی های جولان را اشغال کرد. که اعراب پس از گذشت حدود نیم قرن هنوز تاوان آن اشتباه و شکست را میپردازند.
اسرائیل در تکمیل توجیه حقوقی خود اینگونه تبلیغ میکرد، که ناصر در سخنرانی خود گفته بود : "اسرائیلی ها را به دریا خواهد ریخت" ولذا حمله اسرائیل برای دفاع از خود بوده است.اگرچه بعد هم صحت سند وماخذ چنین اِسنادی وچنین گفته ای از جانب ناصر بدرستی معلوم نشد، واین ادعا در همهمه و غوغای جنگ محو گردید.
همچنین هنگامیکه در سال 1981 در بحبوحه جنگ ایران و عراق،تاسیسات نیروگاه هسته ای "اوسیراک"عراق چند روز قبل از راه اندازی مورد حمله جنگنده های اسرائیلی قرار گرفت ،باز از این توجیه حقوقی نه چندان استوار این "دکترین" استفاده کردند.
حمله به صدام حسین وعراق در ده سال قبل به بهانه تهیه سلاحهای هسته ای و جنگ افزارهای کشتارجمعی و نیز حمایت از تروریسم در شرائطی که هنوز مجوز شورای امنیت برای چنین حمله ای گرفته نشده بود، در ابتدا با توجیه حقوقی دفاع از خود پیشدستانه صورت گرفت.شورای امنیت بعد از انکه در مقابل عمل انجام شده ای قرار گرفت ،طی قطعنامه ای انرا تنفیذ کرد. بهر حال در گزارش رسمی سیا که در در سال 2009 منتشر شد اعلام نمودند که هیچ اثری از هیچگونه سلاح هسته ای در عراق پیدا نکرده اند.
ولی این در شرائطی بود که عراق کاملا اشغال ، و صدام حسین بدار اویخته شده بود ،و زیر ساختهای صنعتی و اقتصادی عراق(باستثنای صنعت نفت) نابود شده بودند.
در اینکه صدام حسین با آنهمه جنایات،مستوجب چنین سرانجامی بود کمتر تردید هست.ولی صرفنظر از رفع جَوّ سرکوب وخفقانی که او بوجود آورده بود سالها وشاید نسلها طول بکشد تا خرابی های ناشی از جنگ ترمیم شوند.آثار اجتماعی،فرهنگی و روانی آن نیزکه بماند.
بنا بر آنچه در مطبوعات و رسانه های غربی بوضوح علنی شد، هنگامیکه جرج بوش در زمان قدرت "نئو کانز "ها از پنتاگون خواسته بود که نقشه عملیاتی برای حمله به تاسیسات توسعه هسته ای ایران را تهیه کنند، این دکترین حقوقی مطمح نظر انها بوده است.
در این بحث کاری هم به آن ندارم که اساسا آیا از نظر تاکتیکی ونظامی آنها قادر به چنین عملیاتی هستند یا نه؟ ویا اینکه عواقب آن برای منطقه چه خواهد بود ؟چون کشور 75 میلیونی ایران با این گستردگی که قابل مقایسه با عراق نیست.
فعلا موضوع بحث ، این نیست که اگر چنین ریسکی بکنند ،در مقابل چه لطمات و صدماتی خواهند دید؟ واساسا آیا حمله به تاسیسات ایران تامین کننده منافع ملی امریکا هست یانه؟ و آیا مالیات دهنده امریکائی بعد از گرفتاریهای امریکا درافغانستان و عراق وبا این رکود اقتصادی که دامنگیر جامعه امریکا شده است، وبرای جبران کسر بودجه دولت دراستراتژی دفاعی خود تجدید نظر میکنند،ایا افکار عمومی در چنین شرائطی زیر بار خواهد رفت که در یک مخمصه بزرگتر خود را گرفتار کند یا نه؟
تجربه نشان داده است که – بویژه درغرب بلحاظ خصیصه سوداگرانه آنها- تصمیمات بر مبنای احساسات و خواست افکارعمومی گرفته نمیشوند،بلکه با محاسبه هزینه و فایده سنجیده میشود ودر نهایت ،افکار عمومی همسو با تصمیمات سودا گرانه هدایت گردیده و شکل داده میشوند.
من فعلا به جنبه های دیگر موضوع کاری ندارم.بحث امروز من صرفا جنبه حقوقی قضیه است،وسوال این است که اگر دست به چنین عمل خطرناکی بزنند،آیا این عمل قابل توجیه با موازین حقوق بین الملل است؟
نیازی به یادآوری نیست که بغیر از مقدمه در هیچ یک از اصول و مواد منشور کلمه "جنگ" بکارنرفته است. چرا که سازمان ملل متحد حفظ صلح و امنیت بین المللی را جزو مقاصد واصول اولیه خودمیداند.
در بند 4 از ماده 2 اصول واهداف منشور،هرگونه تهدید به استفاده از زور ویا استعمال زور علیه تمامیت ارضی ویا استقلال سیاسی کشورهای دیگر ،ویا هر روش دیگری که با مقاصد ملل متحد مباینت داشته باشد منع شده است.
ولی منشور ملل متحد بر طبق ماده 51 حق دفاع از خود (Self-defense) را بصورت فردی ویا دستجمعی برای کلیه کشورهائی که مورد تهاجم قرار گرفته اند برسمیت میشناسد.
در منشور ملل متحد اشاره ای به حق دفاع سبقت جویانه و یا “Anticipatory Self-defense” نشده است.ماده 51 منشور فقط حق دفاع را فقط در صورت وقوع حمله تجاوزکارانه مورد توجه قرار داده است.
البته منشور اشاره تلویحی و ظریفی به این موضوع در چهار چوب فصل هفتم یعنی موارد تهدید صلح ،یا نقض صلح ویا عملیات تجاوزکارانه نموده است.
در ادبیات منشور "تهدید به نقض صلح" میتوان چنین استنباط شود که منظورهمان قریب الوقوع بودن حمله تهاجمی است.ولی مدلول فصل هفتم بهیچ وجه چنین مفهومی را بدست نمیدهد که چون احتمال تجاوز و حمله وجود دارد ،پس هر کشور بمیل و سلیقه و اختیار خود میتواند به چنین تهدید بالقوه ای واکنش نظامی بالفعل نشان دهد.
منشورچنین عکس العمل هائی رادر صورتی قابل پذیرش میداند که در چهارچوب مکانیسم های امنیت دستجمعی از طریق شورای امنیت صورت گیرد.برای چنین حالتی پیش بینی راهکارها از طریق شورای امنیت را نموده است.ولی از طرفی منشور کاملا وبصراحت نیز راه استفاده از حقوق بین الملل عرفی را در زمینه (anticipatory self-defense )نبسته است.
صرفنظر از اصول منشور ملل متحد، بر طبق قواعد عرفی حقوق بین الملل نیز برای آنکه پیشدستی در حمله دفاع از خود تلقی شود ،تهد ید خارجی باید حد اقل از چند خصیصه برخوردار باشد.
اول اینکه قریب الوقوع و حتمی ویا در اصطلاح انگلیسی (Imminent) باشد.
دوم اینکه تهدید جدی وپرقدرت (Overwhelming) باشد.
سومین شرط آن است که هیچ گزینه دیگری برای دفع آن در دسترس نبوده و درهای گفتگو ومذاکره برای دفع خطرکاملا بسته باشند.
با چنین تعاریفی آیا اسرائیل و یا امریکا و یا ائتلافی از کشورهای کوچک و بزرگ میتوانند مبنائی موجه بر اساس حقوق بین الملل برای حمله به ایران،اعم از یک حمله ضربه جراحی”Surgical Strike” ،ویا یک جنگ تمام عیار”Total War” به ایران تحمیل کنند،بدون اینکه عواقب وخیم بین المللی –سیاسی- اقتصادی و یا نظامی آنرا از طرف ایران و یا حامیانش بپذیرند، و حتی به ابعاد فاجعه انسانی آن نیاندیشند؟!
تجربه های قبلی در عراق،افغانستان ولیبی نشان داده است که با کنترل و در دست داشتن رسانه های ماهواره ای، در قلب و واژگونه نشان دادن ابعاد فاجعه انسانی در کوتاه مدت ،تا حدودی موفق بوده اند.
در خصوص اینکه ابعاد چنین درگیری در محدوده جغرافیائی ایران باقی بماند ،و آنها از عواقب وترکش های مصیبت بار چنین ماجراجوئی در امان بمانند،تردید های جدی وجود دارد.
این واقعیت باید درک شود که کشوری با وسعت جغرافیائی وسابقه تاریخی ایران و با جمعیت 75 میلیون نفری ودر جوار قدرتهای بزرگ نظامی و اقتصادی یعنی روسیه و چین و شبه قاره،لقمه وهدفی نیست که با عراق صدام حسین،لیبی قذافی،افغانستان ملاعمرویاکشورهائی که طعم تلخ بهارعربی را مزمزه میکنند، قابل مقایسه باشد، ویا اینکه گلوگیر نباشد.
نمیدانم مشابهت و ربط چندانی بین مسائل حقوقی، که شکسته وبسته ودر حد بضاعت مزجات خودم گفتم ،و داستان زیرکه بخاطرم خطور کرد ه وجود دارد یا نه؟
در کتابها و نوشتجات آمده است که در سالهای واپسین سلطنت احمدشاه قاجار ،خزانه خالی بود وقزاقها ده ماه مواجبشان پرداخت نشده بود.وشاه که احساس ترس ونا امنی میکرد، یا بخاطر نگرانی از امنیت خود، و یا بخاطر عشقی که به "کوت دازور" ودیار فرنگ داشت و شاید هم از شدت عشق به علم ودانش غربیان(چون درس خوانده در رشته حقوق دانشگاه سوربون پاریس هم بود)،وشاید هم توامان بلحاظ هرسه علت با هم ، در سواحل لاجوردی "نیس" و "کان" رحل اقامت افکنده بود.
در شرائطی که رضا خان سردار سپه در حال کشیدن صندلی شاهی از زیر پای او وتغییر سلطنت بود،مرحوم مدرس که بی نهایت نگران این اوضاع بود ،نامه ای به احمد شاه نوشت و به رحیم زاده صفوی سپرد ،تا او خود را بفرانسه برساند و شاه را ترغیب کند که به میهن مراجعت نماید وگرنه رضاخان فاتحه سلطنت قاجار را خواهد خواند.
رحیم زاده صفوی با وسائط ومشکلات سفر در ان زمان خود را به نیس رسانده ودر هتل "نِگرِسکو" این شهر که هنوز هم از هتل های معتبر آنجاست امانت مکتوب خود را به اهلش سپرد.
داستان این دیدار را رحیم زاده صفوی که اهل قلم بود نوشته است . به غالب احتمال شما هم اگر اهل خواندن تاریخ هستید ،در جائی گوشه هائی از آنرا خوانده اید.من متن آنرا پیش روی ندارم ولی مضمون تقریبی آن در خاطرم مانده است .نمیدانم در اینجا ویا جای دیگری گویا احمد شاه گفته بود: "برای من کلم فروشی در سویس گوارا تر از پادشاهی بر مشتی فقیر در ایران است".
القصه راوی نقل کرده است ، "وقتی از خطراتی که ممکن است از جانب رضا خان سردار سپه متوجه تخت سلطنت احمد شاه شود، را برای او بازگو کردم،"اعلیحضرت "فرمودند که رضا خان نمیتواند سلطنت سلسله قاجار را منقرض کند. زیرا استاد حقوق او در دانشگاه سوربون به او گفته است که بموجب یکی از مواد قانون اساسی مشروطه، سلطنت الی الابد ومنحصرا مختص خاندان قاجار است واین اصل قانون اساسی قابل تغییر نیست!
رحیم زاده صفوی که این استدلال را شنیده بود، میگوید که گفتم (بعید است جرات کرده باشد فی المجلس چیزی گفته باشد.احتمالا در دلش گفته بود ویا بعدا بر روی کاغذ نوشته است):اگر رضا خان و قزاقهای قلدرو قداره بند او، کاخ شاه را متصرف شدند و نایب السلطنه و خانواده پادشاه را از آنجا بیرون ریختند آنوقت استاد حقوق شما در دانشگاه سوربون کجاست که جوابشان را بدهد وجلویشان را بگیرد؟!"...
سلطنت به احمدشاه وفا نکرد واِلی الابد در خاندان قاجار برقرار نماند. ولی او تا پایان عمر سی وچند ساله اش به استاد حقوق دانشگاه سوربون وفادار ماند واز سلطنت استعفا نکرد.
از مسائل داخلی مانند بیکاری،مالیات وMedicare وMedicaid که بگذریم ،در سیاست خارجی ،مساله ایران و توسل به زور علیه ایران یکی از موضوعات جذاب برای جلب آرا رای دهندگان گزینشی امریکا در امده است.
دولت امریکا هم برای آنکه برای آنکه از این غافله عقب نماند ،یا اینکه جمهوری اسلامی را ترغیب و وادار به مذاکره "معنی دار" نماید، هر از گاهی بصورت ترجیع بندی توسط یکی از مقامات خود،تکرار میکند که "همه گزینه ها روی میز هستند".اسرائیلی ها هم از مدتها قبل علاقه ویژه ای به بعضی "گزینه" ها نشان میدهند،وبرادران عرب هم که بعضا آب از لب و لوچه شان سرازیر است.
اگرچه بسیاری معتقدند که “Might is Right” ولی خوب در این جهان کم نیستند هنوز کسانی که سهوا فکر میکنند لزوما "حرف حق از دهانه لوله توپ " در نمیاید.
معمولا رسم براین بود که من در نوشته های این ستون، دیپلماسی را با تاریخ مخلوط کنم .اجازه بدهید این بار هم ، علاوه بر تاریخ و دیپلماسی، مختصری چاشنی ملال آورحقوق بین الملل را هم به ان بیفزایم ببینیم چه معجونی از آب در خواهد آمد؟.امیدوارم حوصله خواندنش را داشته باشید.
*****
در ادبیات حقوق بین الملل کلاسیک،وحتی مدرن، در فصل قواعد توسل به جنگ (Jus ad Bellum )، از جمله به چند عنوان و اصطلاح و دکترین به شرح زیر بر میخوریم که از نظر علم حقوق در چهارچوب "دفاع مشروع" که حق طبیعی و ذاتی هر کشور مورد تجاوزاست، مورد بحث قرار میگیرند:
-Preventive War(بمفهوم نبرد به منظور جلوگیری از عملیات دشمن ،ویا جنگ پیشگیری کننده از جنگ اصلی، که درتاکتیک ها و درگیری های نظامی موضوعیت دارد، ولی در روابط بین المللی فاقد مبنای حقوقی است (.
Collective Self-defense – (یا دفاع از خود دستجمعی،که میتواند بصورت اتحادیه های نظامی پیش از وقوع خطر فوری تدارک دیده شده باشند ویا اینکه وضعیتی حاد تعدادی از کشورها را در معرض خطر و تهدید مشترک قرار دهد).
)-Preemptive Self-defenseبمعنای وارد آوردن ضربه اول بصورت پیشدستانه به کسی که نقشه حمله کردن دارد(
-Anticipatory Self-defense(یعنی دفاع از خود در مقابل حمله ای که قریب الوقوع است،که مترادف با همان حمله پیشدستانه است (.
این عناوین عمدتا بر مبنای سوابق حقوق عرفی مطرح هستند و در حقوق بین الملل قراردادی کمتر به آن پرداخته شده است.
حقوق بین الملل عرفی یکی از منابع حقوق بین الملل است ،که از جمله در کنار سایر منابع از قبیل اصول متبع و مقبول حقوق بین الملل و معاهدات و کنوانسیونهای تدوین شده بین الملل وآرا عمومی دیوانها و محاکم بین المللی جهان شمول ودکترین ها و عقاید علمای مسلم حقوق میتواند مورد استناد قرار گیرد.
در قرون 17و18و 19 وحتی قرن بیستم که حقوق بین الملل توسعه زیادی نیافته بود،البته حقوق بین الملل عرفی منبع مهم حقوق بین الملل بود که بویژه توسط کشورهای اروپائی عموما مورد استناد قرار میگرفت.
ولی در دوران توسعه و تدوین گسترده حقوق بین الملل ، وبعبارتی بعد ازتاسیس سازمان ملل متحد وضعیت بمقدار زیادی فرق کرده است.
تدوین وتصویب میثاق ها وکنوانسیونهای مهم بین المللی جهان شمول، نظیر منشور ملل متحد و کنوانسیون حقوق معاهدات،کنوانسیون حقوق دریا ها،کنوانسیون محیط زیست،کنوانسیون های چهارگانه ژنومربوط به در گیری های مسلحانه،کنوانسیون های وین در خصوص روابط دیپلماتیک وکنسولی،میثاقهای دوقلوی حقوق مدنی و سیاسی، وحقوق اقتصادی ،اجتماعی و فرهنگی،کنوانسیون منع اشاعه سلاح های هسته ای، بسیاری معاهدات چند جانبه معتبر بین المللی دیگر که ذکر همه آنها موجب اطاله و اطناب و تصدیع میشود،موجب شده است که پاره ای ازاین قواعد عرفی قرون گذشته مورد مناقشه باشند ودیگر آنچنان مورد تایید اکثر حقوقدانان قرن بیست ویکم نباشد.ولی این بمعنای کاستن از اهمیت ویا بی اعتباری قواعد عرفی حقوق بین الملل نیست.
"حق دفاع از خود پیشدستانه" ، یا "سبقت جویانه" ویا "پیشگیرانه" ویا هر ترجمه و یا واژه سازی دیگری که برا ی آن شده باشد در زمره این مقوله هستند.اگرچه محافل نزدیک به دولت های اسرائیل و امریکا ودوسه کشور قدرتمند دیگر سعی در قبولاندن آن بعنوان یک قاعده عام دارند.
ابتدا بیائید با هم ببینیم سوابق این عرف ویا "دکترین پیشدستانه" باز سازی شده برچه منوال بوده است؟ و چه میگوید و چگونه مورد استفاده و یا سوء استفاده قرار گرفته است؟ بعدا بفرض اعتبار ،به این نقطه برسیم که آیا قضیه جمهوری اسلامی ایران مصداق آن موضوع وشرائط هست یا نه؟
سابقه دکترین "دفاع از خود پیش دستانه"به نیمه اول قرن نوزدهم و قضیه کشتی "کارولاین"بر میگردد.
قضیه معروف به"کارولاین" عبارت از این بود ، که درسال 1837 گروهی کانادائی به رهبری فردی بنام"ویلیام مکنزی" برای جدائی واعلام استقلال از کانادا در بخشی از این کشور که امروزه "انتاریو" نامیده میشوند،سر به شورش برداشتند. ولی از قوای بریتانیا شکست خوردند وناگزیر در جزیره ای در سمت ساحل کانادائی رودخانه نیاگارا که سرحد بین دو کشور کانادا و امریکا است تجمع کردند، و در آنجا "جمهوری کانادا" را بر پا و اعلام استقلال کردند.
امریکائی ها با پول و اسلحه و تجهیزات از این شورشیان کانادائی حمایت میکردند . یک کشتی بخاری امریکائی بنام "کارولاین"نیز این کمک ها را به شورشیان میرساند.تا اینکه نیروهای کانادائی وفادار به انگلیسی ها در شبیخونی شورشیان جزیره نشین را قلع و قمع کرده و از جمله کشتی امریکائی کارولاین را در قلمرو آبهای امریکا به اتش کشیدند و لاشه نیمه سوخته و شکسته کشتی،در مسیر جریان آب از آبشار نیاگارا به پائین سقوط کرد.
در این عملیات بنا بروایتی یک امریکائی سیاه پوست وبنا بروایتی دیگر دوازده امریکائی نیز کشته شدند.دولت امریکا به شدت درمورد نقض قلمروامریکا و حمله به کشتی "کارولاینا" به بریتانیا اعتراض کرد که مورد پذیرش قرار نگرفت و کدورت فیمابین ادامه پیدا کرد.
تا اینکه 5 سال بعد در سال 1842در جریان مذاکره برای انعقاد قراردادی "دانیل وبستر" وزیر خارجه وقت امریکا، علی الاصول پذیرفت که "بنا به ضرورت دفاع از خود، استفاده از زوردر قلمرو کشوردیگری قابل قبول است".ولی اساسا وجود چنین ضرورتی در واقعه "کارولاینا" مورد پذیرش وزیر خارجه امریکا قرار نگرفت.
"لرد اشبرتون"وزیر خارجه بریتانیا نیزقبول کرد ،علیرغم اینکه اوضاع و احوال و شرایط بگونه ای بوده که آنها متعذِّر به معاذیری بوده اند، ولی معذلک از امریکا عذر خواهی کرد.
این واقعه مبنای توجیه "دکترین دفاع از خود پیشدستانه" شد.
این دکترین در ان زمان بر مبنای نظرات "هوگو گروسیوس" هلندی (متولد سوئد)در قرن هفدهم تئوریزه شد. گروسیوس که بعضی وی را پدر حقوق بین الملل خوانده اند، در کتاب خود که درسال 1625 تحت عنوان "قوانین زمان جنگ و صلح"نوشته است،از جمله چنین آورده است که در "دفاع از خود "،حمله پیشدستانه(Anticipatory Self-defense) در مواردی جایزاست، "نه فقط بعد از حمله ای که واقع شده است،بلکه در مواردی قبل از وقوع حمله ای که قریب الوقوع است ممکن است مبادرت به جنگ کرد". بعد ها "واتل" حقوقدان سویسی هم مطالبی در زمینه دفاع ازخود بگونه سبقت جویانه نوشت که مورد استفاده طرفداران این مکتب قرار گرفت.
مثالهای دیگر سوء استفاده از چنین حقی ،مورد اشغال دانمارک و نروژ توسط المان هیتلری بود،که به بهانه اینکه این کشورها مورد استفاده متفقین جنگ جهانی دوم قرار نگرفته واز آنجا به نیروهای المان یورش نبرند، بگونه پیشدستانه ای این کشورها را اشغال کرد.
اصلا چرا جای دور برویم،کشورخودمان ایران نمونه بارز قربانی شدن در مسلخ این دکترین وقاعده عرفی حقوق بین الملل بود. در شهریور 1320 کشورهای روس و انگلیس با این بهانه حقوقی که چون ایران پایگاه نفوذ عوامل آلمان نازی شده واز آنجا ممکن است به متفقین حمله کنند، از شمال و جنوب ایران را اشغال کردند.این پیشدستی فقط توجیه حقوقی قضیه بود.دلیل وانگیزه واقعی آنها راه مطمئن برای رساندن اسلحه و مهمات امریکائی به شوروی وتثبیت پشت جبهه و ممانعت از دسترسی به چاههای نفت قفقاز و ایران بود. ولی بهر حال محمل حقوقی هم لازم بود.
در موردی دیگر،جمال عبدالناصر در ماه مه 1967 بعنوان یک ژست وبلوف سیاسی و اعمال فشاروجلب افکار عمومی عرب، باصطلاح جوانان امروزی "جَوگیر" شد، و از نیروهای صلح سازمان ملل متحد - که بین مصر و اسرائیل حائل بودند،خواست که خاک مصر را ترک کنند.اوبدون داشتن آمادگی کامل برای جنگ،چند صد تانک و زره پوش را در مرز بین مصر و اسرائیل متمرکز کرد.
"اوتانت"دبیرکل سازمان ملل هم بفاصله کوتاهی بدون مشورت با شورای امنیت کلاه آبی ها را از منطقه حائل بیرون کشید.
اسرائیلی ها از توجیه حقوقی حمله پیشدستانه Anticipatory Self-defense بهره برداری کرده بسرعت حمله را آغاز کردند، و موشه دایان طی عملیات برق آسا،در جنگ شش روزه نیروهای اعراب را شکست داد وصحرای سینا و نوار غزه و غرب رود اردن و بلندی های جولان را اشغال کرد. که اعراب پس از گذشت حدود نیم قرن هنوز تاوان آن اشتباه و شکست را میپردازند.
اسرائیل در تکمیل توجیه حقوقی خود اینگونه تبلیغ میکرد، که ناصر در سخنرانی خود گفته بود : "اسرائیلی ها را به دریا خواهد ریخت" ولذا حمله اسرائیل برای دفاع از خود بوده است.اگرچه بعد هم صحت سند وماخذ چنین اِسنادی وچنین گفته ای از جانب ناصر بدرستی معلوم نشد، واین ادعا در همهمه و غوغای جنگ محو گردید.
همچنین هنگامیکه در سال 1981 در بحبوحه جنگ ایران و عراق،تاسیسات نیروگاه هسته ای "اوسیراک"عراق چند روز قبل از راه اندازی مورد حمله جنگنده های اسرائیلی قرار گرفت ،باز از این توجیه حقوقی نه چندان استوار این "دکترین" استفاده کردند.
حمله به صدام حسین وعراق در ده سال قبل به بهانه تهیه سلاحهای هسته ای و جنگ افزارهای کشتارجمعی و نیز حمایت از تروریسم در شرائطی که هنوز مجوز شورای امنیت برای چنین حمله ای گرفته نشده بود، در ابتدا با توجیه حقوقی دفاع از خود پیشدستانه صورت گرفت.شورای امنیت بعد از انکه در مقابل عمل انجام شده ای قرار گرفت ،طی قطعنامه ای انرا تنفیذ کرد. بهر حال در گزارش رسمی سیا که در در سال 2009 منتشر شد اعلام نمودند که هیچ اثری از هیچگونه سلاح هسته ای در عراق پیدا نکرده اند.
ولی این در شرائطی بود که عراق کاملا اشغال ، و صدام حسین بدار اویخته شده بود ،و زیر ساختهای صنعتی و اقتصادی عراق(باستثنای صنعت نفت) نابود شده بودند.
در اینکه صدام حسین با آنهمه جنایات،مستوجب چنین سرانجامی بود کمتر تردید هست.ولی صرفنظر از رفع جَوّ سرکوب وخفقانی که او بوجود آورده بود سالها وشاید نسلها طول بکشد تا خرابی های ناشی از جنگ ترمیم شوند.آثار اجتماعی،فرهنگی و روانی آن نیزکه بماند.
بنا بر آنچه در مطبوعات و رسانه های غربی بوضوح علنی شد، هنگامیکه جرج بوش در زمان قدرت "نئو کانز "ها از پنتاگون خواسته بود که نقشه عملیاتی برای حمله به تاسیسات توسعه هسته ای ایران را تهیه کنند، این دکترین حقوقی مطمح نظر انها بوده است.
در این بحث کاری هم به آن ندارم که اساسا آیا از نظر تاکتیکی ونظامی آنها قادر به چنین عملیاتی هستند یا نه؟ ویا اینکه عواقب آن برای منطقه چه خواهد بود ؟چون کشور 75 میلیونی ایران با این گستردگی که قابل مقایسه با عراق نیست.
فعلا موضوع بحث ، این نیست که اگر چنین ریسکی بکنند ،در مقابل چه لطمات و صدماتی خواهند دید؟ واساسا آیا حمله به تاسیسات ایران تامین کننده منافع ملی امریکا هست یانه؟ و آیا مالیات دهنده امریکائی بعد از گرفتاریهای امریکا درافغانستان و عراق وبا این رکود اقتصادی که دامنگیر جامعه امریکا شده است، وبرای جبران کسر بودجه دولت دراستراتژی دفاعی خود تجدید نظر میکنند،ایا افکار عمومی در چنین شرائطی زیر بار خواهد رفت که در یک مخمصه بزرگتر خود را گرفتار کند یا نه؟
تجربه نشان داده است که – بویژه درغرب بلحاظ خصیصه سوداگرانه آنها- تصمیمات بر مبنای احساسات و خواست افکارعمومی گرفته نمیشوند،بلکه با محاسبه هزینه و فایده سنجیده میشود ودر نهایت ،افکار عمومی همسو با تصمیمات سودا گرانه هدایت گردیده و شکل داده میشوند.
من فعلا به جنبه های دیگر موضوع کاری ندارم.بحث امروز من صرفا جنبه حقوقی قضیه است،وسوال این است که اگر دست به چنین عمل خطرناکی بزنند،آیا این عمل قابل توجیه با موازین حقوق بین الملل است؟
نیازی به یادآوری نیست که بغیر از مقدمه در هیچ یک از اصول و مواد منشور کلمه "جنگ" بکارنرفته است. چرا که سازمان ملل متحد حفظ صلح و امنیت بین المللی را جزو مقاصد واصول اولیه خودمیداند.
در بند 4 از ماده 2 اصول واهداف منشور،هرگونه تهدید به استفاده از زور ویا استعمال زور علیه تمامیت ارضی ویا استقلال سیاسی کشورهای دیگر ،ویا هر روش دیگری که با مقاصد ملل متحد مباینت داشته باشد منع شده است.
ولی منشور ملل متحد بر طبق ماده 51 حق دفاع از خود (Self-defense) را بصورت فردی ویا دستجمعی برای کلیه کشورهائی که مورد تهاجم قرار گرفته اند برسمیت میشناسد.
در منشور ملل متحد اشاره ای به حق دفاع سبقت جویانه و یا “Anticipatory Self-defense” نشده است.ماده 51 منشور فقط حق دفاع را فقط در صورت وقوع حمله تجاوزکارانه مورد توجه قرار داده است.
البته منشور اشاره تلویحی و ظریفی به این موضوع در چهار چوب فصل هفتم یعنی موارد تهدید صلح ،یا نقض صلح ویا عملیات تجاوزکارانه نموده است.
در ادبیات منشور "تهدید به نقض صلح" میتوان چنین استنباط شود که منظورهمان قریب الوقوع بودن حمله تهاجمی است.ولی مدلول فصل هفتم بهیچ وجه چنین مفهومی را بدست نمیدهد که چون احتمال تجاوز و حمله وجود دارد ،پس هر کشور بمیل و سلیقه و اختیار خود میتواند به چنین تهدید بالقوه ای واکنش نظامی بالفعل نشان دهد.
منشورچنین عکس العمل هائی رادر صورتی قابل پذیرش میداند که در چهارچوب مکانیسم های امنیت دستجمعی از طریق شورای امنیت صورت گیرد.برای چنین حالتی پیش بینی راهکارها از طریق شورای امنیت را نموده است.ولی از طرفی منشور کاملا وبصراحت نیز راه استفاده از حقوق بین الملل عرفی را در زمینه (anticipatory self-defense )نبسته است.
صرفنظر از اصول منشور ملل متحد، بر طبق قواعد عرفی حقوق بین الملل نیز برای آنکه پیشدستی در حمله دفاع از خود تلقی شود ،تهد ید خارجی باید حد اقل از چند خصیصه برخوردار باشد.
اول اینکه قریب الوقوع و حتمی ویا در اصطلاح انگلیسی (Imminent) باشد.
دوم اینکه تهدید جدی وپرقدرت (Overwhelming) باشد.
سومین شرط آن است که هیچ گزینه دیگری برای دفع آن در دسترس نبوده و درهای گفتگو ومذاکره برای دفع خطرکاملا بسته باشند.
با چنین تعاریفی آیا اسرائیل و یا امریکا و یا ائتلافی از کشورهای کوچک و بزرگ میتوانند مبنائی موجه بر اساس حقوق بین الملل برای حمله به ایران،اعم از یک حمله ضربه جراحی”Surgical Strike” ،ویا یک جنگ تمام عیار”Total War” به ایران تحمیل کنند،بدون اینکه عواقب وخیم بین المللی –سیاسی- اقتصادی و یا نظامی آنرا از طرف ایران و یا حامیانش بپذیرند، و حتی به ابعاد فاجعه انسانی آن نیاندیشند؟!
تجربه های قبلی در عراق،افغانستان ولیبی نشان داده است که با کنترل و در دست داشتن رسانه های ماهواره ای، در قلب و واژگونه نشان دادن ابعاد فاجعه انسانی در کوتاه مدت ،تا حدودی موفق بوده اند.
در خصوص اینکه ابعاد چنین درگیری در محدوده جغرافیائی ایران باقی بماند ،و آنها از عواقب وترکش های مصیبت بار چنین ماجراجوئی در امان بمانند،تردید های جدی وجود دارد.
این واقعیت باید درک شود که کشوری با وسعت جغرافیائی وسابقه تاریخی ایران و با جمعیت 75 میلیون نفری ودر جوار قدرتهای بزرگ نظامی و اقتصادی یعنی روسیه و چین و شبه قاره،لقمه وهدفی نیست که با عراق صدام حسین،لیبی قذافی،افغانستان ملاعمرویاکشورهائی که طعم تلخ بهارعربی را مزمزه میکنند، قابل مقایسه باشد، ویا اینکه گلوگیر نباشد.
نمیدانم مشابهت و ربط چندانی بین مسائل حقوقی، که شکسته وبسته ودر حد بضاعت مزجات خودم گفتم ،و داستان زیرکه بخاطرم خطور کرد ه وجود دارد یا نه؟
در کتابها و نوشتجات آمده است که در سالهای واپسین سلطنت احمدشاه قاجار ،خزانه خالی بود وقزاقها ده ماه مواجبشان پرداخت نشده بود.وشاه که احساس ترس ونا امنی میکرد، یا بخاطر نگرانی از امنیت خود، و یا بخاطر عشقی که به "کوت دازور" ودیار فرنگ داشت و شاید هم از شدت عشق به علم ودانش غربیان(چون درس خوانده در رشته حقوق دانشگاه سوربون پاریس هم بود)،وشاید هم توامان بلحاظ هرسه علت با هم ، در سواحل لاجوردی "نیس" و "کان" رحل اقامت افکنده بود.
در شرائطی که رضا خان سردار سپه در حال کشیدن صندلی شاهی از زیر پای او وتغییر سلطنت بود،مرحوم مدرس که بی نهایت نگران این اوضاع بود ،نامه ای به احمد شاه نوشت و به رحیم زاده صفوی سپرد ،تا او خود را بفرانسه برساند و شاه را ترغیب کند که به میهن مراجعت نماید وگرنه رضاخان فاتحه سلطنت قاجار را خواهد خواند.
رحیم زاده صفوی با وسائط ومشکلات سفر در ان زمان خود را به نیس رسانده ودر هتل "نِگرِسکو" این شهر که هنوز هم از هتل های معتبر آنجاست امانت مکتوب خود را به اهلش سپرد.
داستان این دیدار را رحیم زاده صفوی که اهل قلم بود نوشته است . به غالب احتمال شما هم اگر اهل خواندن تاریخ هستید ،در جائی گوشه هائی از آنرا خوانده اید.من متن آنرا پیش روی ندارم ولی مضمون تقریبی آن در خاطرم مانده است .نمیدانم در اینجا ویا جای دیگری گویا احمد شاه گفته بود: "برای من کلم فروشی در سویس گوارا تر از پادشاهی بر مشتی فقیر در ایران است".
القصه راوی نقل کرده است ، "وقتی از خطراتی که ممکن است از جانب رضا خان سردار سپه متوجه تخت سلطنت احمد شاه شود، را برای او بازگو کردم،"اعلیحضرت "فرمودند که رضا خان نمیتواند سلطنت سلسله قاجار را منقرض کند. زیرا استاد حقوق او در دانشگاه سوربون به او گفته است که بموجب یکی از مواد قانون اساسی مشروطه، سلطنت الی الابد ومنحصرا مختص خاندان قاجار است واین اصل قانون اساسی قابل تغییر نیست!
رحیم زاده صفوی که این استدلال را شنیده بود، میگوید که گفتم (بعید است جرات کرده باشد فی المجلس چیزی گفته باشد.احتمالا در دلش گفته بود ویا بعدا بر روی کاغذ نوشته است):اگر رضا خان و قزاقهای قلدرو قداره بند او، کاخ شاه را متصرف شدند و نایب السلطنه و خانواده پادشاه را از آنجا بیرون ریختند آنوقت استاد حقوق شما در دانشگاه سوربون کجاست که جوابشان را بدهد وجلویشان را بگیرد؟!"...
سلطنت به احمدشاه وفا نکرد واِلی الابد در خاندان قاجار برقرار نماند. ولی او تا پایان عمر سی وچند ساله اش به استاد حقوق دانشگاه سوربون وفادار ماند واز سلطنت استعفا نکرد.
نظر شما :