ششمین بخش از گفتوگوهای آخرین وزیر خارجه قذافی با العربیه
قذافی گفت به ایتالیایی ها گلوله هدیه می دهم
دیپلماسی ایرانی: "خاطرات سیاسی" مجموعه برنامههایی است که شبکه العربیه از نیمههای اکتبر سال جاری میلادی روزهای جمعه پخش میکند. در این برنامه، طاهر برکه، روزنامهنگار و خبرنگار لبنانی العربیه با چهرههای سیاسی مطرح دنیا مصاحبههایی را انجام میدهد که عموما بازگوکننده خاطرات آنها در دوران قبول مسئولیتشان است. خاطراتی که با همراهی و تعاملشان با رهبران سیاسی مختلف جهان همراه است. طاهر برکه نخستین برنامه خود را با عبدالرحمن شلقم، وزیر امور خارجه سابق لیبی و آخرین نماینده لیبی در سازمان ملل که تا قبل از آغاز انقلاب اخیر این کشور در این سمت بود و با آغاز انقلاب از نظام قذافی جدا شد، انجام داد که اتفاقا با قتل معمر قذافی همراه شد. دیپلماسی ایرانی در نظر دارد هر هفته به طور مرتب این سلسله مصاحبهها را منتشر کند. تا کنون پنج بخش از این مصاحبهها پیش رویتان قرار گرفته است که همگی آنها در آرشیو دیپلماسی ایرانی قابل دسترسی هستند و اکنون ششمین بخش آن پیش رویتان قرار میگیرد:
وقتی تو سفیر بودی، مثلا در ایتالیا و در تمامی مناصبی که بعدا منصوب شدی، البته الآن میخواهم درباره دورانی صحبت کنم که سفیر بودی، آیا تو خودت تصمیم میگرفتی یا این که همه چیز منحصرا در اختیار شخص معمر قذافی بود و او درباره همه چیز خودش تصمیم میگرفت حتی اگر خارج از دایره اختیاراتش باشد؟
نه معمر خودش چیزهایی میخواست که همیشه از همه میخواست. مثلا نسبت به تاریخ لیبی به ویژه در دوران فاشیست و غوغاها و کشتار او میخواست همیشه قهرمان باشد؛ مثلا در قصههای مرتبط با ایتالیا و دیگران. گفتم به تو پیش من به رغم این که توضیحاتی میداد یا اعترافهایی میکرد یا ابراز تاسفی که ابراز میداشت نکاتی را نیز یادآور میشد که بیشتر اخطار بود. مثلا بر سر ایتالیا مستقیما پس از انقلاب دستور به اخراج نزدیک به 30 هزار ایتالیایی از لیبی داد و قانونی را در شورای انقلابی در سال 1970 به تصویب رساند که به موجب آن همه شرکتهایی که میخواهند در لیبی فعالیت کنند فعالیتشان در تمامی زمینههای ساخت و ساز رقابت و مناقصهها و مزایدهها مجاز است اما باید ایتالیا برای شرکتهایش از شورای رهبری انقلاب تایید بگیرد، سپس به تایید نخستوزیری، وزارت امور خارجه و وزارت اقتصاد و دارایی هم برسد. شرکتهای ایتالیایی نخستین شرکتهای فعال در لیبی بودند و همچنان هم هستند.
از خوش شانسی من، ]وقتی که من به عنوان سفیر به ایتالیا رفتم[ وزیر امور خارجه ایتالیا جولیو آندریوتی و نخستوزیر بتینو کراکسی بودند. آندریوتی شخصیت با فرهنگ و خوشبین بود و در حزب دموکراتیک مسیحی عضویت داشت و به دنیای عرب و دیگر مسلمانان علاقه داشت. من با او آشنا شدم. من در آن موقع جزء 12 کشور عربی بودم که با آنها ارتباط داشتم، ارتباط ایتالیا با دیگر کشورها ]عربی[ قطع بود. ایتالیا درگیر تروریسم بود به گونهای که سفیری که قبل از من بود کشته شد و مسئول اطلاعرسانی که با من بود نیز کشته شد یعنی ترور شد. من همیشه با خودروی ضدگلوله در خیابانها حرکت میکردم و از سوی محافظانم به شدت محافظت میشدم. تصوری که از ما بود هم سلبی بود، ایتالیا هم بههم ریخته بود و هر روز یک نفر کشته میشد یا ربوده میشد مثلا آندامارو کشته شده بود، خلاصه ایتالیا به هم ریخته بود. من تلاش کردم هدف اولم بهبود تصویر ما باشد. تا آنجا که میشد با اهالی فرهنگ و نویسندگان و ادیبان ارتباط برقرار کردم و و و تا آخر؛ و تلاش کردم که زبان ایتالیایی را یاد بگیرم، به طور عمومی با آن آشنا بودم و ظرف 6 ماه توانستم آن را یاد بگیرم به گونهای که دیگر نیاز به مترجم نداشتم و شروع به خواندن ادبیات ایتالیا کردم.
هدف اولم بستن پرونده گذشته بود و مثلا به آندریوتی، وزیر امور خارجه ]ایتالیا[ پیشنهاد دادم که در مکان به دار آویخته شدن عمر مختار مدرسه بسازیم، در مکان قتل خلیفه بن عسکر مثلا بیمارستان بسازیم، در جای حضور معسکر بن عقیلی یک مجموعه مسکونی بسازیم تا به گونهای تلاش کنیم این جاهای تبلیغاتی را به جاهای دیگر تبدیل سازیم. آندریوتی با آن درک بافرهنگی که داشت این حقیقت را پذیرفت.
پیش معمر قذافی آمدم، آخرین پرواز که به پرواز صبح میرسید را گرفتم و با معمر قذافی دیدار کردم، یعنی یک پرواز ویژه بود که با آن میآمدم و بر میگشتم. مثلا یک روز در هفته میآمدم و بر میگشتم. خودش بین طرابلس و رم یک ساعت و بیست دقیقه پرواز است. یک روز رفتم پیش معمر قذافی در حالی که فضای رابطه میان ما و ایتالیا واقعا متشنج بود. یعنی حملات رسانهای و تهدید بر روابط حاکم بود. قبلش رفتم پیش آندریوتی و گفتم یک پیام ایجابی برای معمر قذافی به من بده. یک پیام شفاهی داد. گفتم نه یک چیز بنویس. گفتش که با سفرا ما این گونه برخورد میکنیم، گفتم اشتباه است. بعدش گفتم خوب یک هدیه به معمر قذافی بده. گفت که اکنون هدیهای پیش خودم ندارم که بدهم. یک چیزهای تحفهای روی میزش بود گفتم یکی از همینها را به عنوان هدیه بده. گفتش که اینها یادگاریهای من هستند. گفتم خوب یک عکسی از رم قدیم یا یک چیز در این زمینهها به من بده. او هم به من داد و من هم برای معمر بردم. به او ]معمر[ گفتم که یک هدیه برای او بده. عصبانی بود و فحش میداد و به شدت هیجان داشت و میگفت این کار را میکنم و آن کار را میکنم. در آخر گفتم یک هدیه به من بده که برای آندریوتی ببرم. گفت به او فوشک میدهم. فوشک در لهجه لیبی که اصل آن ترکی است به معنای گلوله است. گفتم بدون گلوله برادر معمر بدون این چیزها. عصبانی بود و به احمد رمضان گفت که عبدالرحمن را به سازمان امنیت ببرید که بگیرندش و به عزالدین بگویید که او را بگیرند. خارج شدم و برگشتم به هتل، یک خورده بعد احمد به من زنگ زد و گفت کجایی. گفتم که هنوز قرار است مرا عزالدین بگیرد، من در هتلم. گفتش که برایت چیزهایی آمده است. بیست صندوق ترفاس ]نوعی قارچ وحشی[ یا همان کما بود که ایتالیاییها خیلی دوست دارند. آنها را گرفتم و با خود بردم به ایتالیاییها دادم.
پرسیدی چه به دست آوردی، توانستم مشکلات چهار هزار لیبی را که در ادارهجات دولتی گیر کرده بودند، حل کنم. دانشآموزان لیبیایی را در ایتالیا آموزش دادم. توانستیم معضل بدهیها را با بخششهایی که تا 50 درصد رسید حل و فصل کنیم. یعنی خیلی بخششها شد. بعد از آن توانستیم به عادیسازی روابط برسیم و بر روی بیانیه مشترک کار کردیم. سپس معاهده دوستی که واقعا مهم است و تا هم اکنون به قوت خود باقی است را بستیم. توانستیم بر اساس آن بزرگراهی دو طرفه به طول 1800 کیلومتر از مرزهای مصر تا مرزهای تونس بسازیم. هر سال به یک صد دانشجوی لیبیایی فرصت آموزشی داده میشود. الآن من رئیس آکادمی لیبی در ایتالیا هستم که همچنان در این سمت ماندهام که در آن مطالعات مختلف انجام میدهیم از جمله پژوهش درباره لیبی و همچنین مطالعاتی درباره موضوعات دیگر داریم. کتابهای مختلف چاپ کردهایم. کتابخانه بزرگی هم در آکادمی به زبان عربی برای کسانی که زبان عربی یاد گرفتهاند، بنا کردهایم.
ادامه دارد...
نظر شما :