سفیر بریتانیا از تسخیر سفارت میگوید
چیلکات 52 ساله که در سالهای 2008 تا 2011 ،یک چهره دیپلماتیک انگلیسی در واشینگتن بوده در گفت و گوی تلفنی با خبرنگار واشینگتن پست از کنت، منطقهای در جنوب انگلیس که وی یک هفته نخست بازگشت به خانه را در آنجا سپری کرده، ماجرای اشغال سفارت و فرارش را شرح داده است. وی در این مصاحبه ادعاهایی در مورد این اعتراضهای داشته است.
ساختمان اصلی سفارت در میدان فردوسی مرکز تجمع بسیاری از معترضان بوده،این طور نیست؟
بله. اما در 5 هفتهای که از زمان ورود من به تهران میگذشت ما شاهد هیچ اعتراضی نبودیم. من در مورد آنها شنیده بودم و در کمال صداقت باید بگویم که امیدوارم بودم پیش از ترک تهران با دست کم یکی از این اعتراضات مواجه شوم.آنها واقعا جمعیت پرسر و صدایی بودند و شعار سر میدادند و حتی سنگ پرتاب میکردند. این در حالی است که پلیس به ما گفته بود انتظار رویدادی از این دست را داشته باشیم. ما هم مانند هر تظاهرات دیگری که نحوه پاسخ سفارت به آن در لاک خود فرو رفتن است، در لاک خود فرورفتیم. البته پرسنل کلیدی به ساختمانها و نگهبانی منتقل شدند. پرسنل محلی نیز سفارت را ترک کردند. دیگر پرسنل و خانوادههایشان نیز به دیگر ساختمان سفارت در قلهک رفتند که چند مایل دورتر واقع شده است.ما از طریق تلفن همراه و ثابت با یکدیگر در تماس بودیم و پلیس هیچ چیزی در مورد تظاهرات نگفت.
کی و چه زمانی متوجه شدید که این یک اقدام معمول نیست؟
یک ساعت اول همان چیزی بود که انتظارش را داشتیم. در مورد اینکه چه تعداد دانشجو بیرون بودند نمیتوان نظر قاطع داد اما چند صد نفری بودند که نیمی از آنها را زنان تشکیل میدادند. من در طبقه بالای ساختمان حضور داشتم و 9 نفر دیگر هم با من بودند و از پنجرههای طبقه بالا جمعیت را زیر نظر داشتیم. سنگهای پرتاب شده به شیشهها برخورد میکردند. اما موضوع زمانی جدی شد که تعدادی از معترضان به سمت سفارت و جایی که پرچم قرار داشت حرکت کرده و تلاش کردند پرچم را پایین بکشند. در این زمان بود که ما فهمیدیم موضوع عادی نیست. این یک حمله بزرگ بود و پلیس ایران هیچ اقدامی انجام نمیداد. البته ما حدود 12 نگهبان داشتیم اما هیچ کدام از آنها به اندازهای مجهز و مسلح نبودند که بتوانند با حملهای از این دست مقابله کنند. مدتی بعد دانشجویان پرچم ایران را به جای انگلیس بر سر در سفارت برافراشته کردند.
آیا این اتفاق خاطره گروگانگیری اعضای سفارت آمریکا در تهران در سال 1979 را در ذهن شما تداعی نکرد؟
من سرگرم بررسی واکنشی بودم که باید انجام می دادیم و سگ من پامکین نیز که از شلوغی بیزار است در آغوش من بود. صدای دانشجویان به گوش میرسید که سعی میکردند به ساختمان سفارت وارد شوند و شیشهها را میشکستند. صدای آژیر خطر نیز در فضای سفارت به گوش میرسید. من با همسرم جین، که با دوستان ایرانی خود بود از طریق تلفن در ارتباط بودم. باید به طور شفاف و با دقت فکر می کردم. سپس دانشجویان به داخل سفارت بمبهای دست ساز پرتاب کردند. دو نفر از همکارانم تلاش کردند شعلهها را خاموش کنند اما نتوانستند. من در بالای پلهها ایستاده بودم و هر آن انتظار داشتم یکی از معترضان از پلهها بالا بیاید. ما همچنین می دانستیم که باغ قلهک نیز مورد حمله قرار گرفته است و این بسیار نگران کننده بود. بعدها شنیدیم که 7 نفر از پرسنل ما موقعیت بسیار دشواری را در زمان حمله به باغ قلهک سپری کردهاند.
آنها مجبور شده بودند برای 2 تا 3 ساعت بدون اینکه کلمهای بر زبان بیاورند روی زمین بشینند .
بله باید گفت خاطره اشغال سفارت آمریکا همه جا بود اما بیشتر ما باید روی موقعیتی که در آن گرفتار بودیم تمرکز میکردیم . ناگهان بوی دود همه جا را پر کرد و من تصمیم گرفتم بیرون بروم.
شما بیرون رفتید؟
ما به طبقه همکف رفتیم و از طریق چشمی در بیرون را نگاه کردیم. به نظر می رسید که حمله کنندگان محل را ترک کردهاند. ما میتوانستیم در کمال ناباوری بیرون برویم. من قلاده پامکین را نبسته بودم و به همین دلیل از کرواتم به عنوان قلاده برای این حیوان استفاده کردم. ما سعی کردیم آتش را خاموش کنیم. این درحالی بود که 2 یا 3 ساعت از شروع حمله گذشته بود و تازه صدای ماشینهای آتش نشانی که به سفارت میرسیدند،شنیده میشد.
آیا زمان داشتید که همه چیز را با خود ببرید؟
بار دیگر این بخشی اورژانسی از کار بود. هر کدام از ما یک کیف کوچک داشتیم که در آن پاسپورت،یک دوربین و یک کاپشن بود. این در حالی است که از پرسنل باغ قلهک این کیفها گرفته شده بود و پاسپورتهایشان نیز به سرقت رفته بود. در همین حال بود که دو پلیس با لباس فرم به سمت ما آمدند و گفتند که به ساختمان کوچکی برویم که از سایر ساختمانهای سفارت جداست و در فاصلهای اندک با آنها قرار دارد.
شما به آنها اعتماد کردید؟
من هیچ گزینه دیگری نمیدیدم. این ساختمان کوچک پر از شیشه شکسته شده بود. با تاریک شدن هوا ما داخل این ساختمان دور از پنجرهها نشستیم و منتظر ماندیم. در همین زمان پلیسهای ضد شورش هم آمدند اما هنوز نمیدانستیم که چرا در زمان حمله پلیس وارد عمل نشد و اجازه داده اوضاع تا این حد غیر قابل کنترل شود.
باید گفت که این یک رویداد سورئال بود. سرانجام دو فرمانده پلیس، و نمایندهای از وزارت امور خارجه داخل این ساختما موچک شدند و ما فهمیدیم که برخی مقامات عالیرتبه به دانشجویان گفتهاند کافی است،محل را ترک کنید. و آنها با اتوبوس و وسیلههای دیگر محل را ترک کردند.
پس شما توانستید خارج شوید؟
نه این یک زمان بحرانی دیگر بود. پلیس به ما اجازه نداد خارج شویم و هیچ کس نمیدانست چرا. آنها مسلح نبودند اما باتوم ،نارنجک و جلیقه ضد گلوله داشتند. برای 2 تا 3 ساعت ما با آنها چانه زنی میکردیم . به نظر رسید که آنها قصد دارند تا زمانی که رئیس پلیس تهران بازدید کامل از همه آسیبهای ایجاد شده به عمل آورده،ما را در آن ساختمان نگهدارند. سرانجام به من اجازه داده شد تا با رئیس پلیس تهران گفت و گو کنم. وی به من گفت که اوضاع خوب است و او من را آزاد کرده است. من هم به وی گفتم که این به طور روشن یک رویداد تحت حمایت دولت بود و در این صورت برای ایران عواقب جدی به همراه خواهد داشت. پس از این گفت و گوی کوتاه ما سوار ماشین شدیم و ساختمان سفارت را ترک کردیم.
آیا توانستید هیچ یک از داراییهای خود را به همراه داشته باشید؟
در آن بعد از ظهر نه. ما 23 نفر بودیم که تعدادمان با خانوادههایی که با ما زندگی میکردند بیشتر هم میشود. 16 نفری که صبح روز بعد ایران را ترک کردند تنها 130 پوند بار داشتند. تقریبا هیچ چیز. فقط لباسی که آن را پوشیده بودند. اما مدتی بعد 7 نفر از ما به ساختمان سفارت برگشتیم تا آنچه متعلق به ما بود را برداریم. من به ساختمان سفارت رفتم ضمن بازدید خسارتها عکس گرفتم. اکنون داراییهای ما که از ایران آوردهایم هنوز در چمدانهایمان است، تعدادی کتاب، پیانو، عکسهای خانوادگی و دیگر وسایلی که زمانی که شما برای زندگی به کشور دیگری نقل مکان میکنید با خود به همراه میبرید. این در حالی است که با توجه به جدا شدن هارد رایانه من توسط افراد معترض، اطلاعات تحصیلی و مطالعاتی من نیز از بین رفته است. این تنها یک حمله ساده نبود زیرا آنها از هر چیزی که میتوانسته برای آنها اطلاعات تامین کند،استفاده کردهاند. همانگونه که در مارجای اشغال سفارت آمریکا انجام دادند. هدف ما در آن روز آخر این بود که همه وسایل مهم و ضروری را با خود ببریم. این در حالی است که باید حقوق کارمندان محلی نیز پرداخت میشد. همچنین ما پرچم ایران را پایین کشیدیم ولی نتوانستیم پرچم انگلیس را سر جای خود برگردانیم. به نظر میرسد که این پرچم سوزانده شده بود.
آیا به ایران باز میگردید؟
دوست دارم که بازگردم. ایرانیان مردم خوشرویی هستند و اغلب آنها با آنچه به نام آنها انجام شد موافق نیستند. اما به عنوان یک دیپلمات خارجی شما نمیتوانید در کشوری کار کنید که به قوانین کنوانسیون ژنو عمل نمیکند. به همین دلیل نمیدانم که چگونه ممکن خواهد بود در این کشور با تاریخ و فرهنگ غنی، هیات دیپلماتیک را دوباره راهاندازی کرد.
یک روز پس از اشغال سفارت یعنی 30 نوامبر، سالگرد ضیافت شام معروفی بود که در سال 1943 در رزیدانس سفارت به مناسبت 69 سالگرد تولد وی برگزار شد. جایی که او نشسته بود بین فرانکلین روزولت و ژوزف استالین بود. من وجین هم قصد داشتیم به همین مناسبت ضیافتی برگزار کنیم و من سفیر روسیه و سوئیس که حافظ منافع آمریکا در ایران است را دعوت کرده بودم تا به من در ضیافتی که روح استالین،روزولت و چرچیل در آن حضور داشتند،ملحق شوند. من از آرشیو سفارت چند دقیقه از صدای ضبط شده ای را کشف کردم که به کنفرانسی در تهران مربوط میشود،زمانی که سه بزرگ برای تدوین استراتژی علیه آلمان نازی مشورت میکنند. این اوراق با مهر فوق سری جدا شده بودند اما در جریان حمله به سفارت ناپدید شده اند.
نظر شما :