فراز و فرودهای دیپلماسی حزب عدالت و توسعه
ترکیه در سوریه دست غرب را گرفت
گفتاری از سیامک کاکایی، کارشناس مسایل ترکیه، برای دیپلماسی ایرانی
دیپلماسی ایرانی : رویکرد ترکیه در قبال سوریه از این جهت قابل تامل است که چرخشی در این سیاست به چشم می خورد. بدین معنا که از ابتدای سال میلادی جاری یعنی در یازده ماه گذشته که خاورمیانه دستخوش بحران های عظیم اجتماعی در کشورهای مختلف شد، ترکیه مسیری را در دالان سیاست خارجی خود ایجاد کرد که برپیگیری روند تحولات کشورهای منطقه ویا چگونگی بهره برداری از این روند یا ایجاد فرصت های سیاسی به منظوربهره گیری در آینده نگرش خودش به خاورمیانه و یا تغییرات در اولویت های سیاست خارجی در این منطقه مبتنی است.
بر همین اساس اگر نوع مواضعی که ترکیه در قبال تحولات تونس، مصر و لیبی و برخی از کشورهای خاورمیانه دشاته را مورد بررسی قرار دهیم تا هنگامی که تحولات به سوریه رسید، تناقض هایی در این نوع نگرش به چشم میخورد. به عبارت دیگر ترکیه در تحولات تونس و مصر سعی کرد ارایه دهنده الگوی سیاسی یا حکومتی به این کشورها باشد و از روند انقلاب مردمی در این کشورها استقبال کرد و زمانی که خیزش مردمی به کشوری چون لیبی رسید شاهد نشست سیاست خارجی ترکیه از ریتم حمایت گرانه از انقلابهای منطقهای بودیم. در حقیقت این کشور در ماه های اول کاملا از رژیم قذافی حمایت کرد، اما به دلیل آنکه روند تحولات تا اندازه زیادی شتاب داشت، ترکیه با اوج گیری تظاهرات مردمی ناچار شد تا تغییری در سیاست خود ایجاد کند.
درتحولات کشورهای حاشیه خلیج فارس نیز به نوعی سیاست خارجی این کشور آمیخته با سکوت است که این سکوت نشات گرفته از منفعتی است که ترکیه در این کشورها از گذشته جستجو می کرد و شاید بخش عمده آن شاید به دو پیش فرض برگردد.
الف، نگرانی که ترکیه و کشوری همچون عربستان نسبت به روند تحولات در بحرین و یمن داشتند از این جهت که منجر به تقویت جایگاه ایران شود.
ب، نگاه ترکیه نگاه اقتصادمحور و یا سرمایه محور است. کشوری مثل عربستان با توجه به جایگاهی که در نقل و انتقال سرمایه در خاورمیانه دارد و به تبع آن کشورهای شورای همکاری خلیج فارس و سرمایههایی که کشورهای عربی در ترکیه دارند نیز به عنوان یک مساله تاثیرگذار بر نگرش ترکیه بر تحولات در این دو کشور که آمیخته با سکوت بود. سکوتی که در آن محافظه کاری به چشم می خورد.
در مورد سوریه به یکباره سیاست ترکیه تغییر پیدا کرد. ترکیه پس از چند هفته که اعتراض ها در سوریه شکل گرفت، مشخص شد که رویکرد جدیدی را نسبت به تحولات منطقه در پیش گرفته و این در حالی بود که سوریه هم همسایه دیوار به دیوار ترکیه است.
اینبار شیوه سکوت، محافظه کاری و منفعت نگری که در سیاست خارجی ترکیه بود به نظر می رسد در ارتباط با سوریه شکل و شمایل دیگری پیدا کرد. این نقاط تناقض در سیاست خارجی ترکیه بیشتر به چشم می خورد که چطور میشود ترکیه نسبت به تحولات سوریه برآشفته می شود و از مخالفان دولت بشاراسد حمایت می کند. همچنین ترکیه به پایگاهی برای پناهجویان و مخالفان سوری تبدیل شد. به مرور پس از چند ماه اعتراضها در سوریه عملا ترکیه به پایگاه مخالفان بشار اسد تبدیل شد و به ساماندهی و سازماندهی گروه های مخالف اقدام کرد.
حتی ترکیه در هفته های اخیر بحث از ایجاد منطقه حایل در نواحی مرزی با سوریه کرده است. هدف آنها از اعلام چنین طرحی نشان دادن حساسیت های ترکیه نسبت به وضع شهروندان معترض سوری است. یعنی ترکیه از یک سو تلاش می کند تا خود را مدافع حقوق شهروندی نشان دهد اما از نگاه دیگر این خود شاید نوعی نشان دادن تخاصم در مواضع با سوریه ای است که اردوغان یک سال پیش از آن به عنوان همکار استراتژیک نام میبرد. از طرف دیگر استقبال کشورهای اروپایی و امریکا از این موضعگیری و همنوایی بین مواضع ترکیه و اتحادیه عرب در ارتباط با روند تحولات سوریه بیانگر پدیدار شدن جبههای (غرب، عرب و ترکیه) همسو علیه سوریه است.
به عبارت دیگر این سیاست نشان دهنده تغییری در سیاست خارجی ترکیه است که منجر به بازنگری در اولویتهای سیاست خارجی این کشور است. یا دست کم تغییر همان تئوریهایی که رجب طیب اردوغان در دروه دوم حکومت خودش مبتنی بر رویکردهای منطقهای، حمایت از کشورها، افزایش ارتباط با کشورها، گسترش همکاری های راهبردی با همسایگان و در نهایت منجر به خلق تئوری تنش صفر با همسایگان از سوی داوود اوغلو شد. در مسیر این تئوری بود که همکاریهای ترکیه و سوریه به سمت همکاریهای راهبردی پیش رفت و دو کشور قراردادهایی را در زمینههای مختلف به ویژه بعد استراتژیک امضا کردند که از آن با عنوان عمق استراتژیک هم نام بردند. حتی اردوغان از بشاراسد در سفرهای سال گذشته اش به عنوان دوست خود نام برده است. بنابراین روابط این دو کشور از تنشهای دهههای نود که در دوران حافظ اسد وجود داشت، اینبار در دوران بشاراسد و طیب اردوغان به فضاسازی نوینی گرایش پیدا کرد که دو کشور را نمیتوان با پیوند خوردن ارتباطهای سیاسی و اقتصادیشان از هم منفک کرد. بر همین اساس است که از همکاری استراتژیک آنها در آنکارا و دمشق نام برده میشود.
اما این پرسش مطرح میشود ترکیه نسبت به کشورهای دیگری که دستخوش تحولات و انقلاب شدند، شاید در مورد سوریه به یکباره تغییر سیاست داد و این تغییر در شرایطی است که سوریه همسایه ترکیه است و کشورهای دیگری که در خلیج فارس و شمال افریقا بودند در مناطق پیرامونی و دورتری قرار داشتند، در حالیکه سوریه در منطقه مرزی ترکیه محسوب می شود. بنابراین می توان این پاسخ را داد که ترکیه در مسیر تغییر سیاست خارجی خودش حرکت می کند و محورهای نوینی در سیاست خارجی ترکیه در خاورمیانه به چشم می خورد:
اولین محور به تئوری رجب طیب اردوغان برمی گردد که در دوره سوم زمامداری حزب عدالت و توسعه مطرح کرد با عنوان کشور راهبرو پیشتاز که عملا نشان داده است دولت اردوغان نگرش جدیدی در دیپلماسی خود تعریف می کند و با دو دوره گذشته کاملا متفاوت است. در دوره پیش اردوغان تلاش کرد اعتمادسازی به انضمام گسترش روابط در خاورمیانه را در دستور کار سیاست خارجی خود قرار داده و به آن عمل کند. به عبارت دیگر توانست هم در میان دولتها و هم در میان ملتها به سمت نوسازی سیاست خارجی خود حرکت کند که از آن با عنوان نگاه به شرق یا خاورمیانه نام برده شد. بنابراین دوره سوم هماهنگ و همسان است با تحولات در خاورمیانه. به عبارت دیگر انتخابات پارلمانی ترکیه زمانی آغاز شده که خاورمیانه دنبال نقطه قوت سیاست حزب عدالت و توسعه بوده است و در دوره سوم نیز شاهد تمرکز زیادی بر این امر بودیم. اما اینبار به نقطه تفاوتی در سیاست خارجی ترکیه تبدیل می شود.بنابراین تحلیل گران از سیاست خارجی ترکیه در چند ماه اخیر تعریف نوینی را ارائه دادهاند.
محور دومی که در سیاست خارجی آن به چشم می خورد این است که ترکیه سعی میکند خود را از بعد مساله دفاع از حقوق ملتها وارد صحنه کند و یا از زاویه حقوق بشر یا اقدامات بشردوستانه هر اقدامی کند. به عبارت دیگر این سه واژه را در سیاست خارجی ترکیه در ارتباط با خاورمیانه میتوان لمس کرد که برای این مساله مانور تبلیغاتی رسانهای زیادی هم انجام دادهاند.
محور سومی که باید مطرح کرد این است که ترکیه از منظر و یا مقام برتری به خاورمیانه نگاه میکند.به عبارت دیگر جایگاه سیاسی خود را در موقعیت فراتری میبیند که این جایگاه به ترکیه کمک می کند تا در چانهزنیها و پیشبرد محورهای سیاسی که از آن حمایت میکند به شکل جدیدتری عمل کند.
محور چهارم نیز همسویی و همنوایی سیاست خارجی ترکیه در خاورمیانه است با سیاستی که امریکا و غرب پیگیری میکند. این همسویی در ارتباط با کل تحولات منطقه کاملا آشکار بوده، به ویژه در ارتباط با سوریه کاملا محسوس است. بدین معنا که به شکلی ترکیه نگرش خودش را نسبت به سوریه تقسیمبندی کرده که کاملا از دل آن تابع و نگاه غرب به سوریه پدیدار میشود و این نگاه در سیاست خارجی ترکیه برمیگردد به اینکه در سالهای اخیر هم که ترکیه بحث از نگاه به شرق کرده باز از دل آن نگاه زاویه غرب بوده است.دلیل آن هم این است که مبتنی بر ائتلاف و اتحاد با غرب بوده و هنوز هم از این اتحاد خارج نشده است.
به رغم نگرش هایی که در خاورمیانه ایجاد شد وتنشهایی که بین ترکیه و اسرائیل بوجود آمد که خود منجر به حمایت منطقهای از ترکیه شد و همچنین دفاع از حقوق فلسطینیها، از مردم غزه ، بحث گسترش روابط با خاورمیانه، بهبود روابط با همسایگان و … اکنون این سیاست فرجام دیگری پیدا کرده که تنش صفر با همسایگان منجر به تنش با همسایگان شده است.
بنابراین چه تغییری در سیاست خارجی ترکیه پدید آمده که تئوری داوود اوغلو اکنون با سیاست برامده از آن در نقطه تقابل است. در اینجا موضوع با روند تحولات سوریه گره خورده است.
اگر از منظر سخنان مقامات ترکیه در ارتباط با سوریه موضوع را مورد بررسی قرار دهیم، پیداست که خط مشی و مواضع ترکیه در مورد این کشور چیست و فرجام این سیاست به کجا منتهی خواهد شد.به عنوان مثال آقای رجب طیب اردوغان صراحتا اعلام کرد کسی دیگر انتظار ندارد که سوریه به مطالبات بینالمللی پاسخ دهد و یا سوریه هم اکنون بر روی لبه شمشیر یا تیغ قرار دارد. همچنین داوود اوغلو وزیرخارجه ترکیه نیز اعلام کرده که نظام سوریه رفتنی است. آن سوتر آقای عبدالله گل رییس جمهوری ترکیه سخن از دگرگونی سیاسی در سوریه میکند و با این عنوان که اعلام کرده سوریه به بنبست رسیده است. بنابراین با تحلیل محتوای سخنان مقامات ترکیه کاملا آشکار است که این کشور در ارتباط با مسایل سوریه و تحولات بعدی این کشور اسب خود را زین کرده است. بدین معنا که فرجام کار در مورد سوریه نوع خط مشی جدید سیاست خارجی ترکیه در ارتباط با خاورمیانه است و مفهمومی که باز نشانههایی از تغییر در اولویت های سیاست خارجی به چشم می خورد را به همراه دارد،
این سخنان نشان می دهد که ترکیه در قبال همسایگان از سیاست متوازن عدول می کند و به شیوه ای سیاست تهاجمی به خود گرفته است که در نقطه تقابل با نگرش سنتی ترکیه در مقابل خاورمیانه است. نگرشی که در دهههای پیشتر و به ویژه تا زمان تورکوت اوزال رییس جمهور فقید ترکیه این کشور را از ورود به منازعات خاورمیانه باز میداشت. اکنون به نظر می رسد که سیاستگذاران ترکیه علاقمند به مشارکت در منازعات هستند تا به این روش ترکیه را در عرصه های سیاسی و اجتماعی خاورمیانه فعال نشان دهند.
همچنین این دیدگاه نیز تقویت شده است که ترکیه برای آینده خاورمیانه نقش جدیدی را ایفا میکند که در قالب آن مفهوم خاورمیانه جدید را به ذهن متبادر می کند. در حقیقت همان بازخوانی پروندهای را که دستکم ده سال پیش در دوره جرج بوش که بحث از خاورمیانه جدید میشد و اینکه ترکیه میتواند نقش ایفا کند، به نمایش گذاشته است. اکنون این ذهنیتها پیش میآید که ترکیه سردمدار خاورمیانه جدیدی است که امریکا در منطقه تعقیب میکند. بنابراین ترکیه احساس میکند از وضعیتی که در خاورمیانه و به ویژه آنچه که در سوریه پیش آمده به عنوان فرصت برتر سیاسی استفاده میکند و این عنصر فرصتطلبی و منفعتجویی در خاورمیانه کاملا خود را نشان میدهد و در نتیجه ترکیه وارد مرحلهای در سیاست خارجی خود میشود که از ابزارهای نرم هم استفاده میکند. به شکلی که بتواند درون محیط درونی ترکیه را مصون از تحولات منطقهای بدارد و خود را در منزلت برتری ببیند که احساس کند نظام سیاسی ترکیه نظامی با ثبات ، با دموکراسی فعال و قوی است که آینده ساختار سیاسی خاورمیانه منطبق با آن چیزی خواهد بود که شبیه ترکیه است.
بنابراین تعارضاتی که در سیاست خارجی ترکیه در دست کم شش ماه اخیر و یا در فرایند تحولات خاورمیانه به چشم میخورد کاملا مشخص است که مدار سیاست خارجی این کشور بر پیشبرد منافعی است که تیم اردوغان تعریف کردند و از این بعد همان نئوعثمانگرایی نیز به شکلی پدیدار میشود. یا به عبارتی باید گفت ترکیه از این منظر هم به تحولات منطقه هم نگاه میکند.
به طور خلاصه میتوان گفت که ترکیه از نقش فعال به سمت نقش برتر منطقهای حرکت میکند و آن عبارت کشور پیشتاز که اردوغان پیگیر است در این ارتباط کاملا محسوس است. همچنین ترکیه برای آینده سیاست خارجی خودش در منطقه تلاش میکند تا بتواند تبدیل به کشوری تعیین کننده در مسیر تحولات منطقه شود که با سیاست امریکا و غرب هماهنگ است. فرصتطلبیهای ترکیه در مورد سوریه بخشی از جوهره سیاست خارجی ترکیه است و این دیپلماسی را میتوان از این بعد پردازش کرد. آنچه که هم اکنون برای افکار عمومی منطقه و یا همسایگان مورد سوال است، این است که تئوری تنش صفر با همسایگان در کجا تعریف شد و چرا عقیم ماند
بر همین اساس اگر نوع مواضعی که ترکیه در قبال تحولات تونس، مصر و لیبی و برخی از کشورهای خاورمیانه دشاته را مورد بررسی قرار دهیم تا هنگامی که تحولات به سوریه رسید، تناقض هایی در این نوع نگرش به چشم میخورد. به عبارت دیگر ترکیه در تحولات تونس و مصر سعی کرد ارایه دهنده الگوی سیاسی یا حکومتی به این کشورها باشد و از روند انقلاب مردمی در این کشورها استقبال کرد و زمانی که خیزش مردمی به کشوری چون لیبی رسید شاهد نشست سیاست خارجی ترکیه از ریتم حمایت گرانه از انقلابهای منطقهای بودیم. در حقیقت این کشور در ماه های اول کاملا از رژیم قذافی حمایت کرد، اما به دلیل آنکه روند تحولات تا اندازه زیادی شتاب داشت، ترکیه با اوج گیری تظاهرات مردمی ناچار شد تا تغییری در سیاست خود ایجاد کند.
درتحولات کشورهای حاشیه خلیج فارس نیز به نوعی سیاست خارجی این کشور آمیخته با سکوت است که این سکوت نشات گرفته از منفعتی است که ترکیه در این کشورها از گذشته جستجو می کرد و شاید بخش عمده آن شاید به دو پیش فرض برگردد.
الف، نگرانی که ترکیه و کشوری همچون عربستان نسبت به روند تحولات در بحرین و یمن داشتند از این جهت که منجر به تقویت جایگاه ایران شود.
ب، نگاه ترکیه نگاه اقتصادمحور و یا سرمایه محور است. کشوری مثل عربستان با توجه به جایگاهی که در نقل و انتقال سرمایه در خاورمیانه دارد و به تبع آن کشورهای شورای همکاری خلیج فارس و سرمایههایی که کشورهای عربی در ترکیه دارند نیز به عنوان یک مساله تاثیرگذار بر نگرش ترکیه بر تحولات در این دو کشور که آمیخته با سکوت بود. سکوتی که در آن محافظه کاری به چشم می خورد.
در مورد سوریه به یکباره سیاست ترکیه تغییر پیدا کرد. ترکیه پس از چند هفته که اعتراض ها در سوریه شکل گرفت، مشخص شد که رویکرد جدیدی را نسبت به تحولات منطقه در پیش گرفته و این در حالی بود که سوریه هم همسایه دیوار به دیوار ترکیه است.
اینبار شیوه سکوت، محافظه کاری و منفعت نگری که در سیاست خارجی ترکیه بود به نظر می رسد در ارتباط با سوریه شکل و شمایل دیگری پیدا کرد. این نقاط تناقض در سیاست خارجی ترکیه بیشتر به چشم می خورد که چطور میشود ترکیه نسبت به تحولات سوریه برآشفته می شود و از مخالفان دولت بشاراسد حمایت می کند. همچنین ترکیه به پایگاهی برای پناهجویان و مخالفان سوری تبدیل شد. به مرور پس از چند ماه اعتراضها در سوریه عملا ترکیه به پایگاه مخالفان بشار اسد تبدیل شد و به ساماندهی و سازماندهی گروه های مخالف اقدام کرد.
حتی ترکیه در هفته های اخیر بحث از ایجاد منطقه حایل در نواحی مرزی با سوریه کرده است. هدف آنها از اعلام چنین طرحی نشان دادن حساسیت های ترکیه نسبت به وضع شهروندان معترض سوری است. یعنی ترکیه از یک سو تلاش می کند تا خود را مدافع حقوق شهروندی نشان دهد اما از نگاه دیگر این خود شاید نوعی نشان دادن تخاصم در مواضع با سوریه ای است که اردوغان یک سال پیش از آن به عنوان همکار استراتژیک نام میبرد. از طرف دیگر استقبال کشورهای اروپایی و امریکا از این موضعگیری و همنوایی بین مواضع ترکیه و اتحادیه عرب در ارتباط با روند تحولات سوریه بیانگر پدیدار شدن جبههای (غرب، عرب و ترکیه) همسو علیه سوریه است.
به عبارت دیگر این سیاست نشان دهنده تغییری در سیاست خارجی ترکیه است که منجر به بازنگری در اولویتهای سیاست خارجی این کشور است. یا دست کم تغییر همان تئوریهایی که رجب طیب اردوغان در دروه دوم حکومت خودش مبتنی بر رویکردهای منطقهای، حمایت از کشورها، افزایش ارتباط با کشورها، گسترش همکاری های راهبردی با همسایگان و در نهایت منجر به خلق تئوری تنش صفر با همسایگان از سوی داوود اوغلو شد. در مسیر این تئوری بود که همکاریهای ترکیه و سوریه به سمت همکاریهای راهبردی پیش رفت و دو کشور قراردادهایی را در زمینههای مختلف به ویژه بعد استراتژیک امضا کردند که از آن با عنوان عمق استراتژیک هم نام بردند. حتی اردوغان از بشاراسد در سفرهای سال گذشته اش به عنوان دوست خود نام برده است. بنابراین روابط این دو کشور از تنشهای دهههای نود که در دوران حافظ اسد وجود داشت، اینبار در دوران بشاراسد و طیب اردوغان به فضاسازی نوینی گرایش پیدا کرد که دو کشور را نمیتوان با پیوند خوردن ارتباطهای سیاسی و اقتصادیشان از هم منفک کرد. بر همین اساس است که از همکاری استراتژیک آنها در آنکارا و دمشق نام برده میشود.
اما این پرسش مطرح میشود ترکیه نسبت به کشورهای دیگری که دستخوش تحولات و انقلاب شدند، شاید در مورد سوریه به یکباره تغییر سیاست داد و این تغییر در شرایطی است که سوریه همسایه ترکیه است و کشورهای دیگری که در خلیج فارس و شمال افریقا بودند در مناطق پیرامونی و دورتری قرار داشتند، در حالیکه سوریه در منطقه مرزی ترکیه محسوب می شود. بنابراین می توان این پاسخ را داد که ترکیه در مسیر تغییر سیاست خارجی خودش حرکت می کند و محورهای نوینی در سیاست خارجی ترکیه در خاورمیانه به چشم می خورد:
اولین محور به تئوری رجب طیب اردوغان برمی گردد که در دوره سوم زمامداری حزب عدالت و توسعه مطرح کرد با عنوان کشور راهبرو پیشتاز که عملا نشان داده است دولت اردوغان نگرش جدیدی در دیپلماسی خود تعریف می کند و با دو دوره گذشته کاملا متفاوت است. در دوره پیش اردوغان تلاش کرد اعتمادسازی به انضمام گسترش روابط در خاورمیانه را در دستور کار سیاست خارجی خود قرار داده و به آن عمل کند. به عبارت دیگر توانست هم در میان دولتها و هم در میان ملتها به سمت نوسازی سیاست خارجی خود حرکت کند که از آن با عنوان نگاه به شرق یا خاورمیانه نام برده شد. بنابراین دوره سوم هماهنگ و همسان است با تحولات در خاورمیانه. به عبارت دیگر انتخابات پارلمانی ترکیه زمانی آغاز شده که خاورمیانه دنبال نقطه قوت سیاست حزب عدالت و توسعه بوده است و در دوره سوم نیز شاهد تمرکز زیادی بر این امر بودیم. اما اینبار به نقطه تفاوتی در سیاست خارجی ترکیه تبدیل می شود.بنابراین تحلیل گران از سیاست خارجی ترکیه در چند ماه اخیر تعریف نوینی را ارائه دادهاند.
محور دومی که در سیاست خارجی آن به چشم می خورد این است که ترکیه سعی میکند خود را از بعد مساله دفاع از حقوق ملتها وارد صحنه کند و یا از زاویه حقوق بشر یا اقدامات بشردوستانه هر اقدامی کند. به عبارت دیگر این سه واژه را در سیاست خارجی ترکیه در ارتباط با خاورمیانه میتوان لمس کرد که برای این مساله مانور تبلیغاتی رسانهای زیادی هم انجام دادهاند.
محور سومی که باید مطرح کرد این است که ترکیه از منظر و یا مقام برتری به خاورمیانه نگاه میکند.به عبارت دیگر جایگاه سیاسی خود را در موقعیت فراتری میبیند که این جایگاه به ترکیه کمک می کند تا در چانهزنیها و پیشبرد محورهای سیاسی که از آن حمایت میکند به شکل جدیدتری عمل کند.
محور چهارم نیز همسویی و همنوایی سیاست خارجی ترکیه در خاورمیانه است با سیاستی که امریکا و غرب پیگیری میکند. این همسویی در ارتباط با کل تحولات منطقه کاملا آشکار بوده، به ویژه در ارتباط با سوریه کاملا محسوس است. بدین معنا که به شکلی ترکیه نگرش خودش را نسبت به سوریه تقسیمبندی کرده که کاملا از دل آن تابع و نگاه غرب به سوریه پدیدار میشود و این نگاه در سیاست خارجی ترکیه برمیگردد به اینکه در سالهای اخیر هم که ترکیه بحث از نگاه به شرق کرده باز از دل آن نگاه زاویه غرب بوده است.دلیل آن هم این است که مبتنی بر ائتلاف و اتحاد با غرب بوده و هنوز هم از این اتحاد خارج نشده است.
به رغم نگرش هایی که در خاورمیانه ایجاد شد وتنشهایی که بین ترکیه و اسرائیل بوجود آمد که خود منجر به حمایت منطقهای از ترکیه شد و همچنین دفاع از حقوق فلسطینیها، از مردم غزه ، بحث گسترش روابط با خاورمیانه، بهبود روابط با همسایگان و … اکنون این سیاست فرجام دیگری پیدا کرده که تنش صفر با همسایگان منجر به تنش با همسایگان شده است.
بنابراین چه تغییری در سیاست خارجی ترکیه پدید آمده که تئوری داوود اوغلو اکنون با سیاست برامده از آن در نقطه تقابل است. در اینجا موضوع با روند تحولات سوریه گره خورده است.
اگر از منظر سخنان مقامات ترکیه در ارتباط با سوریه موضوع را مورد بررسی قرار دهیم، پیداست که خط مشی و مواضع ترکیه در مورد این کشور چیست و فرجام این سیاست به کجا منتهی خواهد شد.به عنوان مثال آقای رجب طیب اردوغان صراحتا اعلام کرد کسی دیگر انتظار ندارد که سوریه به مطالبات بینالمللی پاسخ دهد و یا سوریه هم اکنون بر روی لبه شمشیر یا تیغ قرار دارد. همچنین داوود اوغلو وزیرخارجه ترکیه نیز اعلام کرده که نظام سوریه رفتنی است. آن سوتر آقای عبدالله گل رییس جمهوری ترکیه سخن از دگرگونی سیاسی در سوریه میکند و با این عنوان که اعلام کرده سوریه به بنبست رسیده است. بنابراین با تحلیل محتوای سخنان مقامات ترکیه کاملا آشکار است که این کشور در ارتباط با مسایل سوریه و تحولات بعدی این کشور اسب خود را زین کرده است. بدین معنا که فرجام کار در مورد سوریه نوع خط مشی جدید سیاست خارجی ترکیه در ارتباط با خاورمیانه است و مفهمومی که باز نشانههایی از تغییر در اولویت های سیاست خارجی به چشم می خورد را به همراه دارد،
این سخنان نشان می دهد که ترکیه در قبال همسایگان از سیاست متوازن عدول می کند و به شیوه ای سیاست تهاجمی به خود گرفته است که در نقطه تقابل با نگرش سنتی ترکیه در مقابل خاورمیانه است. نگرشی که در دهههای پیشتر و به ویژه تا زمان تورکوت اوزال رییس جمهور فقید ترکیه این کشور را از ورود به منازعات خاورمیانه باز میداشت. اکنون به نظر می رسد که سیاستگذاران ترکیه علاقمند به مشارکت در منازعات هستند تا به این روش ترکیه را در عرصه های سیاسی و اجتماعی خاورمیانه فعال نشان دهند.
همچنین این دیدگاه نیز تقویت شده است که ترکیه برای آینده خاورمیانه نقش جدیدی را ایفا میکند که در قالب آن مفهوم خاورمیانه جدید را به ذهن متبادر می کند. در حقیقت همان بازخوانی پروندهای را که دستکم ده سال پیش در دوره جرج بوش که بحث از خاورمیانه جدید میشد و اینکه ترکیه میتواند نقش ایفا کند، به نمایش گذاشته است. اکنون این ذهنیتها پیش میآید که ترکیه سردمدار خاورمیانه جدیدی است که امریکا در منطقه تعقیب میکند. بنابراین ترکیه احساس میکند از وضعیتی که در خاورمیانه و به ویژه آنچه که در سوریه پیش آمده به عنوان فرصت برتر سیاسی استفاده میکند و این عنصر فرصتطلبی و منفعتجویی در خاورمیانه کاملا خود را نشان میدهد و در نتیجه ترکیه وارد مرحلهای در سیاست خارجی خود میشود که از ابزارهای نرم هم استفاده میکند. به شکلی که بتواند درون محیط درونی ترکیه را مصون از تحولات منطقهای بدارد و خود را در منزلت برتری ببیند که احساس کند نظام سیاسی ترکیه نظامی با ثبات ، با دموکراسی فعال و قوی است که آینده ساختار سیاسی خاورمیانه منطبق با آن چیزی خواهد بود که شبیه ترکیه است.
بنابراین تعارضاتی که در سیاست خارجی ترکیه در دست کم شش ماه اخیر و یا در فرایند تحولات خاورمیانه به چشم میخورد کاملا مشخص است که مدار سیاست خارجی این کشور بر پیشبرد منافعی است که تیم اردوغان تعریف کردند و از این بعد همان نئوعثمانگرایی نیز به شکلی پدیدار میشود. یا به عبارتی باید گفت ترکیه از این منظر هم به تحولات منطقه هم نگاه میکند.
به طور خلاصه میتوان گفت که ترکیه از نقش فعال به سمت نقش برتر منطقهای حرکت میکند و آن عبارت کشور پیشتاز که اردوغان پیگیر است در این ارتباط کاملا محسوس است. همچنین ترکیه برای آینده سیاست خارجی خودش در منطقه تلاش میکند تا بتواند تبدیل به کشوری تعیین کننده در مسیر تحولات منطقه شود که با سیاست امریکا و غرب هماهنگ است. فرصتطلبیهای ترکیه در مورد سوریه بخشی از جوهره سیاست خارجی ترکیه است و این دیپلماسی را میتوان از این بعد پردازش کرد. آنچه که هم اکنون برای افکار عمومی منطقه و یا همسایگان مورد سوال است، این است که تئوری تنش صفر با همسایگان در کجا تعریف شد و چرا عقیم ماند
نظر شما :