بیست و یکمین یادداشت از سلسله نوشته های سرکیس نعوم
به اعتقاد آیپک البرادعی مزدور ایران است
سرکیس نعوم، روزنامهنگار و متفکر مشهور لبنانی سلسله مقالاتی را در روزنامه لبنانی النهار منتشر کرد که با توجه به تحولات فعلی منطقه به ویژه انقلابهای عربی افقی تازه پیشروی بسیاری از تحلیلگران بهخصوص ناظران مسائل خاورمیانه قرار میدهد.
این یادداشتها در حقیقت ماحصل سفر نعوم به ایالات متحده و دیدارش با مقامهای مختلف امریکایی و متفکران و استراتژیستهای آن کشور است.
نعوم عمده این یادداشتها را به صورت گفتوگو و موجز بدون ذکر نام مصاحبهشدگان و فقط با اشاره به پست و جایگاه آنها در ۶۳ قسمت تهیه و منتشر کرد. تعدادی از این یادداشتها که عمدتا از شماره ۵۰ به بعد بود در نوبتهای مختلف در دیپلماسی ایرانی منتشر شد.
دیپلماسی ایرانی در مکاتبهای با سرکیس نعوم متن اصلی یادداشتها را تهیه کرد. "دیپلماسی ایرانی" با توجه به اهمیت و جذابیت این مطالب هر پنجشنبه یک مورد را در اختیار مخاطبان قرار خواهد داد.
نعوم خود در مقدمهای که برای دیپلماسی ایرانی نوشته، درباره این یادداشتها مینویسد: «من ستوننویس ثابت النهار هستم. النهار را میشناسید، یکی از قدیمیترین روزنامههای لبنانی و عربی است. این روزنامه را میتوان به جرات یکی از پرتیراژترین و پرمخاطبترین رسانههای کاغذی لبنان دانست. اگر چه با برخی افکار دوستانم در روزنامه النهار موافق نیستم ولی همگی تلاش میکنیم که دموکراسی را رعایت کرده و بدون تحمیل اندیشههایمان به یکدیگر در کنار هم برای النهار یادداشت بنویسیم و تلاش کنیم روزنامه وزینی را تحویل خوانندگان دهیم.
بیشک در ایجاد چنین فضایی غسان التوینی، رئیس و مدیرمسئول روزنامه النهار که لطف و محبت بسیاری به تکتک روزنامهنگاران و خبرنگاران النهار دارد، نقشی مهم ایفا کرده است. من هر سال یک یا دو بار چند هفتهای را در لبنان نیستم. چندین سال است که به ایالات متحده میروم و در این کشور و سازمانها و ارگانهای مختلف آن میگردم.
به واشنگتن میروم و در ادارههای دولتی آن سرک میکشم و به نیویورک که مرکز بسیاری از اندیشکدهها و پژوهشکدههای امریکایی است میروم و ضمن این که سری هم به سازمان ملل میزنم و با نمایندگان کشورهای جهان در این سازمان به گپ و گفت مینشینم، با بسیاری از مقامات سابق، مشاوران فعلی، بسیاری از استراتژیستها، متفکران و صاحبنظران بحث و تبادل نظر میکنم. دیگر رویهام شده، وقتی به لبنان باز میگردم نتیجه این گپ و گفتها را در قالب یادداشت در روزنامه النهار منتشر میکنم. اهمیت این یادداشتها در این است که تلاش کردهام تمامی مناقشهها و بحثهایی که با مقامات مختلف امریکایی و غیرامریکایی درباره تحولات مختلف دنیا داشتهام را به رشته تحریر در آورم.
بهخصوص و بهطور خالص مسائل مرتبط با خاورمیانه، جهان اسلام، جهان عرب و لبنان. البته امسال من سفر ۱۰ روزهای هم به سیدنی استرالیا داشتم که طی آن جایزه جهانی "جبران خلیل جبران" که یکی از مهمترین جوایز حائز اهمیت برای لبنانیها است و نزدیک ۳۰ ساله است به روزنامهنگاران و پژوهشگران برتر لبنانی استرالیایی، لبنانی امریکایی و عرب داده میشود، دریافت کردم. امید است این یادداشتها مورد توجه خوانندگان محترم قرار بگیرد.»
بخشهای اول تا بیستم این یادداشتها هفتههای گذشته منتشر شد که در آرشیو دیپلماسی ایرانی همگی آنها قابل دسترسی هستند و اکنون بیست و یکمین بخش از این سلسله مقالات تقدیمتان میشود:
مسئول بسیار عالیرتبه امریکایی در یکی از بزرگترین جمعیتهای یهودی امریکایی نظری به پاسخ های من در باره لبنان نداد بلکه فورا به مصر پرداخت و گفت: «ارتش مصر و فرماندهانش با ما هستند. اما نمیدانم اگر اسلامگرایان افراطی اختلال ایجاد کنند چه بر سر کارمندان قشر متوسط و طبقه متوسط اجتماع خواهد آمد. همین طور نمیدانیم که گستردگی این نابهسامانیها چقدر خواهد بود. به هر حال همکاری و هماهنگی میان آنها با واشنگتن ادامه دارد. دکتر محمد البرادعی لیاقت رهبری مصر را ندارد. او خود را کنار اخوان المسلمین قرار داده است. به اعتقاد من او مزدور ایران است و مصری ها به عنوان رئیس جمهورشان او را نمی پذیرند.»
جواب دادم: «عمرو موسی دبیر کل ]سابق[ اتحادیه عرب هم هست. اما او جزئی از نظام سابق است. اما به رغم آن اقبال مردمی گستردهای دارد. بین موسی و البرادعی کدام را ترجیح می دهی؟ شاید موسی بهتر باشد به رغم این که برخی او را به انجام کارهای مهورانه متهم میکنند.» جواب داد: «شاید عمرو موسی بهتر باشد. اما یک گزینه سومی نیز وجود دارد. گزینه خطرناکی که باید اجازه نداد که بر اوضاع مسلط شود. حماس در غزه آزادانه تردد می کند و القاعده در سینا آزادانه حضور دارد. همه سازمانهای مصر در سینا آتش گرفتهاند و حرفهایی زده میشود مبنی بر این که القاعده میخواهد در آنجا منطقهای برای خود ترتیب دهد. باید به سرعت برای مهار مخاطرات آن کاری کرد. کاخ سفید به استثنای اوباما به هیچ وجه صلاحیت لازم برای اداره امور را ندارد. عربستان سعودی اداره امور توسط هیلاری کلینتون را رد کرد. بشار اسد حتی تماس تلفنی با هیلاری کلینتون را نپذیرفت. گفت او وزیر خارجه است و باید با وزیر خارجهمان ولید العلم صحبت کند. جوانان انقلابی (رهبرانشان) بیشترشان برقراری جلسه با وی را هنگامی که به قاهره آمد، رد کردند.»
پرسیدم: «عربستان و بحرین چطور؟» جواب داد: «عربستان با فرستادن ارتشش به بحرین اشتباه کرد. این مساله باعث میشود که ایران تلاش کند ثبات داخلیاش را متزلزل کند.» سپس تحلیل کرد: «من فکر نمیکنم اگر ایران این کار را هم بکند خطایی کرده باشد. چرا که عربستان آن کار را کرد تا ایران اوضاع را به نفع خود در بحرین تغییر ندهد و در نتیجه تغییرات مطابق مصالحش رقم نخورد و به دیگر کشورهای حاشیه خلیج فارس کشیده نشود. کویت به همین راه میرود. ایران شبکه گستردهای را در بحرین به راه انداخته و از آن با جدیت استفاده میکند. ایران سوریه، عراق و غزه را در اختیار گرفته و اکنون هم تلاش میکند و میخواهد که کل خلیج فارس را از طریق بحرین به کنترل خود در آورد.»
نظر دادم: «عربستان میبایست به پادشاه بحرین فشار میآورد که مطالبات اصلاحطالبان یا حداقل برخی از آنها را پاسخ دهد. 70 درصد یا 60 درصد یا 65 درصد از شهروندان بحرینی شیعیان عرب هستند. چرا باید عربستان و به همراه آن پادشاه بحرین شیعهها را ایرانی خطاب کنند در حالی که آنها خودشان همیشه به عرب بودنشان افتخار میکنند و خواستند که بحرین کشور عربی مستقلی باشد؟» جواب داد: «فراموش نکن که بحرین استان سیزدهم ایران بوده است.»
سپس با این مقام عالیرتبه در بزرگترین تجمع یهودیهای امریکا درباره اوضاع عربستان سعودی بحث شد. از یک سو درباره اختلافها و رقابتهای موجود در هیئت حاکمه و بیماری شاهزادههای آن بحث کردیم و از سوی دیگر درباره دلایل اختلاف عربستان با سوریه. در این جا به روابط سوریه با فرانسه اشاره کرد و گفت: «فرانسه عملا چیزی به سوریه نداد و فرانسه همان طور که مصریها میگویند بدون هیچ فشاری دوباره زاده شد در زمانی که دروازههایش و سپس دروازههای اروپا را به روی نظام اسد و بشار اسد، رئیس جمهوری سوریه باز کرد. روابط پاریس و دمشق همچنان خوب نیست.»
سپس پرسید: «نظرت درباره حکومت میقاتی و مولفههایی که دولتش را تشکیل میدهد، چیست؟» جواب دادم: «او دوست سوریه است و این کشور بود که او را برای نخستوزیری لبنان انتخاب کرد. خواست که همه طرفهای محلی، منطقهای و بینالمللی دیگر غیر از سوریه به رغم تناقضاتشان با سوریه آن را تایید کنند. کشورهای متناقض بر خلاف مواضعشان عجلهای ندارند، آنها وقت را از دست رفته دیدند و برای همین ترجیح داند که به التزامات مختلف و حتی آن التزماتی که شاید امکان وفاداری به آنها نیست نیز پایبند باشند. 8 مارس از این وضعیت ناراحت است و شاید نسبت به آن تردید دارد و 14 مارس نیز میخواهد که دولت جدید را سرنگون کند. تا این که سوریه با مشکلات داخلی مواجه شد. شاید هم وقت زیادی نداشته باشد. اما همپیمانان لبنان نمیخواهند وضعیت فعلی ادامه داشته باشد چرا که دولت سعد حریری که اکنون استعفا داده است و کنار رفته در حالت فوقالعاده و وضعیت سخت میتواند به قدرت بازگردد.»
پرسید: «ولید جنبلاط چه میخواهد؟» جواب دادم: «او موضعی را گرفت که بتواند جایگاهش را حفظ کند و از طایفهاش حمایت شود و این موضع را هم تغییر نداده است، حداقل تا کنون.» پرسید: «آیا تو مطمئنی؟» جواب دادم: «بله. مگر این که به این درک برسد که حزب الله و سوریه ایران دیگر موجودیتی ]در عرصه سیاسی[ نخواهند داشت یا متحمل خسارتهای سنگین خواهند شد یا شکست سنگینی خواهند خورد.» پس از آن درباره آینده مسیحیها پرسید که با صراحت جواب دادم و پاسخ هم قاطع و تند از نظر بسیاری از افراد بود در حالی که من نظرم را واقعگرایانه میدانستم.
نظر شما :