برلین، همچنان برلین باقی میماند
اگر حوصله خواندن داشته باشید، میخواهم گوشههائی از خاطرات حدود چهل سال قبل خود، از چهار سال و چهار ماه، کار و زندگی در پشت دیوار برلین و یک کشور کمونیستی که از آغاز تا پایان، در پهنه چهار هزار سال تاریخ مدون بشریت، فقط چهل سال موجودیت داشت، را بازگو کنم. و مختصری از وقایع سیاسی این دوران را بطور گذرا با هم مرور کنیم.
در بین صفحات موسیقی 33 دور قابل پخش با گرامافونهای سوزنی قدیمی که بیادگار آن دوران همچنان حفظ کرده ام، علاوه بر کلکسیون موسیقیهای کلاسیک اروپائی از آثار بتهوون، موتزارت، کورساکف و چایکوفسکی و. . . مجموعه ای از آهنگهای ملی آلمانی که بعضا بازسازی شده آهنگهای قدیم زمان امپراتوری قیصر آلمانند، نیزباقی مانده اند. این صفحات مربوط به برلین در سالهای جنگ و دوران اولیه پس از آن است، که بنا به ذائقه و سلیقه المانها با ضرب اهنگ "مارش"، برای روحیه دادن به آلمانیهای شکست خورده تنظیم شده اند.
از جمله این آهنگهای قدیمی، یکی مارش “Berliner Luft” به معنای " هوای برلین" است، و دیگری “Ich hab’ noch einen Koffer in Berlin” با ترجمه تحت اللفظی یعنی "من هنوز چمدانی در برلین دارم " ولی معنای مفهومی آن این است که "هنوز دلم درهوای برلین است".
ولی معروفترین این ترانه ها که درزمان جنگ ساخته شده بود، وعلاوه برخوانندگان دیگر باصدای مارلن دیتریش” هنرپیشه وخواننده معروف زمان جنگ آلمان نیزضبط شده است. ، تصنیف وترانه ای است بنام :”Berlin bleibt doch Berlin” یعنی "برلین، همچنان برلین باقی میماند".
این آهنگ در سالهای آخر جنگ که ورق برگشته بود واوضاع در جبهه ها بر وفق مراد آلمان نازی نبود، برای تقویت روحیه آلمانها، چه درجبهه ها و چه در پشت جبهه ها ساخته شده بود. جالب اینکه گفته میشد، این ترانه محبوب " گوبلز" وزیر تبلیغات هیتلرهم بوده است.
من هنوز نسخه ای از آن صفحه سیاه کائوچوئی، همراه با قطعه کوچک سیمانی کنده شده از دیوار برلن را، در کتابخانه کوچک خودم، بیادگاردوران جوانی نگاهداشته ام.
اینک بعد از فروپاشی دیوار برلن، وقتی عکسها و فیلم های ودیده های خودم را از بقایای خرابه های جنگ دوم جهانی در برلن و دیگرشهرهای آلمان بیاد میاورم، این صفحه ها ی قدیمی واشعار وترانه آن معنای بیشتری میابند.
برای آنکه خوانندگان کمتر آشنا با تاریخ سیاسی-نظامی جنگ جهانی دوم ودوران بعد از آن، وارد فضای این نوشته ها شوند، مجبورم کمی هم در تاریخ برلن عقب برگردم.
این عقب گردموجب طولانی شدن مطلب میشود، ومن نگرانم علاوه بر شما خواننده پرحوصله و نجیب، که این مطالب را میخوانید، همکاران مسئول در هیات تحریریه سایت دیپلماسی ایرانی، علیرغم لطفی که دارند، نیزممکن است مرا ملامت کنند، که باز صاحب این قلم، عنان از کف داده، و بیش از سه هزار کلمه نوشته است.
ولی چه کنم که بقول حضرت مولانا "یک سینه سخن دارم، هین شرح دهم یا نه". پس ناگزیر بروال همیشگی خودم یعنی"سریال" نویسی، این مطلب را هم در دو قسمت می نویسم تا زیاد خسته نشوید.
***
در واپسین روزهای جنگ جهانی دوم پس از آنکه علائم شکست قطعی در جبهه های آلمان هیتلری پدیدار شد، نیروهای آرتش سرخ تحت فرماندهی مارشال ژوکف، اولین نیروهای پیشتازی بودند که ویرانه هائی بنام شهر های برلین، لایپزیگ، درسدن، ارفورت و. . را اشغال کردند.
برلن بزانو در آمده از طرف فرودگاه "شونه فلد" و "لیشتن برگ" واز جمله محله درجنوب شرقی و شرق برلن بتصرف قوای شوروی درآمد.
محله کارلسهورست بخشی از منطقه “Lichtenberg” در شرق برلن شرقی بود. در این محله پس از شکست آلمان درجنگ دوم جهانی، فیلد مارشال "کایتل"و فرماندهان نیروی دریائی و هوائی رایش المان، در تاریخ 9 مه 1945سند تسلیم بلاشرط کشورشان را به مارشال "گئورگی ژوکف" فرمانده "فرونت بلاروس"ارتش سرخ دادند.
ازچپ - ژنرال اشتومف فرمانده نیروی هوائی، فیلد مارشال کایتل رئیس ستاد ارتش آلمان و آدمیرال فون فریدبورگ
ازطرف نیروی دریائی المان هنگام امضای تسلیم بلاشرط آلمان در محله کارلسهورست برلن-9 مه 1945
از آن تاریخ تا سال 1994 ساخلو ومقرستاد ارتش شوروی در آلمان درمحله کارلسهورست برلن بود.
روسها پس از ان مناطق لیشتن برگ، پانکو، کوپنیک، ترپتو، وایسن زه منطقه مرکزی شامل آلکساندرپلاتز و دانشگاه هومبولدت و موزه پرگامون و خیابان معروف وتاریخی "اونتر دن لیندن" تا حد دروازه براندنبورگ، وبخش های متصل به آن تا ساختمان رایشتاگ راکه پرچم ارتش سرخ را برفراز آن برافراشتند، ونیز ساختمانهای بزرگ وتاریخی شهر و قصر ها و اپرا وکنسرت هال های تاریخی در آن قرارداشتند، را متصرف شدند. اگرچه در توافقات بعدی در "یالتا" رایشتاگ درسهم بخش متفقین غربی قرار گرفت.
بعد از تسلیم المانها در مقابل روسها، نیروهای ژنرال ایزنهاور نیز برای آنکه در تصرف پایتخت رایش سوم آلمان از متفق امروزین ورقیب ودشمن بالقوه فردا عقب نمانند با مرارت زیاد خود را به برلن رساندند و فرودگاه "تمپل هوف"، " شونه برگ"، "تییر گارتن"، "اشپاندائو" ومناطق "کرویتسبرگ" و"اشتگلیتس" و"تسلندورف" و "دالم وگرونه والد" را تصرف کردند.
انگلیسی ها هم به سهم خود م فرودگاه "گاتو" وقصرومنطقه "شارلتنبورگ"، "وست اند" و"هر اشتراسه" ومناطق شمال جنگلهای"گرونه والد" را اشغال کردند.
به فرانسه هم فرودگاه "ته گل"، "زیمنس اشتات" ومنطقه "راینیکندورف" وگذرگاهای مرزی "بورهولم اشتراسه" و "شوسه اشتراسه" رسید.
اولین دفتر سفارت ایران در جمهوری دموکراتیک آلمان پس از برقراری روابط سیاسی در 1352درکارلسهورست قرار داشت.
تا چهار سال بعد از خاتمه جنگ، یعنی تا سال 1949 نه در بخش شرقی رایش آلمان که در اشغال شوروی بود، ونه در غرب المان که به تصرف متفقین غربی در آمده بود، دولتی به اسم آلمان وجود نداشت. ونیروهای اشغالگر برحسب توافق بین خود در "یالتا" بعنوان سرزمین اشغالی آن را اداره میکردند.
تا اینکه درسال 1949در شرق دولتی بنام جمهوری دموکراتیک بریاست والتر اولبریشت(دبیر اول کمیته مرکزی حزب سوسیالیست متحده المانSED))، ودر غرب کشوری بنام جمهوری فدرال آلمان با صدر اعظمی کنراد آدناوئراز حزب دموکرات مسیحی (C. D. U. )درست کردند.
ولی آدناوئر تا سال 1955 حق داشتن وزارت امورخارجه و وزارت دفاع نداشت. کما اینکه به تشکیلاتی که به مسائل کشورهای خارجی میپرداخت از همان موقع اداره خارجه و یا “auslandsamt” نامیده میشد و بعدا که در دهه 70 میلادی به اداره امور روابط خارجی Auswetiges Amt تغییر یافت. این عنوانی بود که از 1870 که وزارت امورخارجه کنفدراسیون آلمان در زمان اتو فون بیسمارک در کنار دفتر صدر اعظم در خیابان ویلهلم برلین تاسیس شده بود، از این نام استفاده میشد. ولی بهر حال در هردو دوره به اختصاربه آن ”A. A. ” میگفتند.
ایران در جنگ جهانی دوم ابتدا در جنگ اعلام بیطرفی کرده بود و آلمان هیتلری اولین شریک تجاری ایران محسوب میشد. ولی پس ازشهریور 1320و اشغال ایران توسط نیروهای شورو ی و انگلستان، نا گزیراز سیاست بیطرفی کناره گرفت، وبا آلمان قطع رابطه کرد، و سپس در صف متفقین قرار گرفت ودر تئوری واز نظر حقوقی به آلمان اعلان جنگ داد. درب سفارت آلمان را در خیابان فردوسی تخته کردند، و تا برقراری مجدد روابط با آلمان فدرال، به باشگاه وزارت خارجه تبدیل شد.
تا اینکه پس از خاتمه جنگ جهانی، از ژوئیه1951 (در زمان دکتر مصدق) روابط سیاسی ایران با کشور تحت اشغال آلمان غربی مجددا برقرار شد.
آلمان در آن تاریخ وزارتخارجه نداشت، ولی یک ماه بعد سفارت ایران در «کلن» آغاز به کار کرد. اولین نماینده ایران در آلمان فدرال خلیل خان اسفندیاری پدر ثریا، همسر دوم شاه، بود. اما در 1955 پس از انکه المان به عضویت ناتو درآمد توانست حاکمیت ملّی خود را بهدست آورد و دارای وزارتخارجه شود. پس از این قضیه، روابط سیاسی با ایران به سطح سفارت کبری ارتقا پیدا کرد.
چون هنوز "بن"، پایتخت جدید آلمان فدرال، آماده نشده بود نمایندگان سیاسی خارجی در کلن، که فاصله زیادی با بن نداشت، استقرار پیدا کردند، اما از 1973 سفارتخانهها به تدریج به "بن" نقل مکان پیدا کردند. البته سالهای دهه پنجاه و شصت میلادی کنسولگری ایران در برلین غربی دائربود که یک کنسول افتخاری (ازایرانیان مقیم محل و خارج از کادر وزارتخارجه)امور کنسولی محدودی را انجام میداد، تا اینکه از سال 1966رسما سطح آن به سرکنسولگری ارتقاءیافت.
شهر برلین که در داخل قلمرو المان شرقی بود نیز به چهار قسمت تقسیم شده بود وتوسط قوای اشغالگر اداره میشد. پس از تاسیس دو دولت المانی، روسها برلین شرقی را بعنوان پایتخت جمهوری دموکراتیک اعلام کردند.
ولی چنین توافق شده بود که برلن غربی نباید توسط جمهوری فدرال آلمان اداره شود. برلن غربی شهردار مستقل انتخابی و مجلس سنای خاص خود را داشت.
این سرحدات و تقسیم بندی فقط بر روی نقشه فرماندهان نظامی بود. البته تابلوهائی به عابرین یاد آور میشدند که در منطقه اشغالی کدامیک از نیروهای متفقین هستند نیز وجود داشتند.
سیم خاردار و دیواری وجود نداشت. بطوریکه میتوان گفت در دهه 50 میلادی تقریبا هیچ محدودیت ترددی بین بخش شرقی و غربی برلن نبود.
بعضا دولت کنراد آدناوئر که مخالف ومنکر وجود دولت مستقل دیگری در مناطق شرقی آلمان بود، در خصوص برلن غربی نشانه های وابستگی واتصال برلن غربی به آلمان غربی، از خود نشان میداد. آنها دکترین هالشتاین را اعلام کرده بودند، وبموجب آن تحمل رابطه سیاسی هیچ کشوری با المان شرقی را نداشتند. متفقین غربی نیز از این تز حمایت میکردند.
جنگ تبلیغاتی بین نشریات رسانه ای "آکسل اشپرینگر" در غرب و روزنامه "نویس دویچلند" ارگان حزب سوسیالیست متحده(SED) درشرق بشدت ادامه داشت وبا مقالات تند به هم حمله میکردند وبه پر و پای هم می پیچیدند.
پس از عملیات بی سرانجام امریکا در حمایت از مهاجرین و ضد انقلابیون کوبائی در خلیج خوکها بر علیه فیدل کاسترو، خروشچف اتوبان هانور برلین را که تنها راه ترانزیت زمینی وارتباطی برلین را با آلمان غربی بودقطع کرد . این امر منجر به برقراری پل هوائی متفقین به برلن برای رساندن کالا و آذوقه وبرقراری ارتباط با برلین غربی شد.
سفر سال 1963 جان اف کندی به برلین وسخنرانی معروف او در "شونه برگ" برلین در ادامه وخاتمه این بحران بود. کندی به تقلید از رومی ها هزارسال پیش از آن که با افتخار و غرور میگفتند:"من یک رُمی هستم" به اهالی برلن قوت قلب میداد، که آنها باید افتخار کنند که یک برلینی هستند. لهجه بوستونی او هنگام ادای جمله آلمانی ”Ich bin ein Berliner” بدلها نشست واین جمله در خاطره تاریخ ماند.
دیوار برلن در بعد از نیمه شب یکشنبه 13 اوت 1961 هنگامیکه مردم برلن خواب بودند، در وسط خیابانهائی که مناطق تحت اشغال شوروی و متفقین غربی را بهم متصل میکردند، شروع به ساختن شد. ناگهان در طول شب سربازان آلمان شرقی سیم خاردار وتور سیمی کشیدند ورفت و آمد بین برلین شرقی و غربی ممنوع شد. قبل از آن ساکنین برلن شرقی میتوانستند براحتی در بخش های مختلف برلن غربی تردد، کار و خرید کنند وشب به خانه های خود در بخش شرقی برلن برگردند.
تکمیل دیوار معروف برلن در چهار مرحله انجام گرفت که تا سال تا سال 1975 طول کشید.
در فاز اول برپائی دیوار برلن که تا ژوئن 1962 طول کشید از بلوکه های سیمانی در نقاطی که معمولا مورد استفاده عبور کنندگان بین دوبرلن قرار میگرفت استفاده شد. دیوار دوم برای جلوگیری از فرار مردم به برلین غربی با مصالح بیشتری ساخته شد. در حقیقت تشخیص مرحله اول از دیوارهای فاز دوم مشکل بود.
بعد از سال 1965 ساخت فاز سوم دیوار برلن آغاز شد. در این مرحله دو دیواری که قبلا ساخته بودند برداشته شده وبجای آن با دیوارهای بتنی ومرتفع و طولانی در طول سرحد برلن شرقی که جزو متصرفات شوروی بود ساخته شد که اینک توسط بلوک شرق بعنوان "برلین، پایتخت جمهوری دموکراتیک آلمان "شناخته میشد.
ولی در آن روزگاران، نه آلمان فدرال ونه متفقین غربی(امریکا، بریتانیا و فرانسه) سرحد اُدِر- نایسه در شرق آلمان و لهستان را بعنوان مرز دولتی سرحدات آلمان برسمیت نمیشناختند. همچنین پدیده ای به اسم کشور جمهوری دموکراتیک آلمان را مورد پذیرش قرار نمیدادند.
طبیعتا آنها هچیک رابطه دیپلماتیک وسفارتخانه ای هم در برلن شرقی نداشتند. از نظر آنها شهر برلین از نظر حقوقی یک شهر اشغال شده توسط قوای چهار کشور متفق و پیروز در جنگ بود که تکلیف نهائی آن باید از طریق مذاکره ویا روشهای غیر آن مشخص میشد.
از 1975 در فاز چهارم تکمیل دیوار شروع شد. در این فاز دیواربا قطعات و مصالح پیشرفته و مرتفع تری ساخته شد که بر روی آن لوله های قطورومدور فاضلاب نیزکار گذاشته شده بود که عبور از روی ان را مشکل تر میساخت. همچنین به عرض یک خیابان پهن، دیوار دومی در داخل بخش اشغالی شوروی شهر وجود داشت . خاک های نرم بین دو دیوار را علاوه بر سیم خاردارهای دوطرف، شخم زده بودند تا در صورت عبور هر جنبنده ای رد آن بر روی خاکهای شخم زده عیان باشد، وهیچ تنابنده ای جرات نکند ونتواند قوانین جهان دو قطبی وجنگ سرد را بشکند واز ان عبور کند.
ولی در سایه امنیت و آرامشی که از حضور شاخ به شاخ نیروهای پیمان ناتو و پیمان ورشوو آتش پر قدرت آنها، بین این دو رشته دیوار حاکم بود، در تردد های روزانه ای که از مرز دو برلین داشتم، بارها گله های کبکی را میدیدم که نه از ژنرال میلکه و"اشتازی"آلمان شرقی میترسیدند، ونه ازسرویس جاسوسی "مارکوس ولف" معروف به "میشا" دربرلن شرقی که از او بعنوان یکی از اعجوبه های تاریخ جاسوسی جهان بود نام میبرند، خبر داشتند.
این پرندگان فارغ از این دغدغه های انسانها، آزاد و خرامان بر روی خاکهای نرم علامت گذاری شده، فارغ البال از صدای شلیک تیر شکار چیان، قهقهه میزدند و خرامان "یورقه"میرفتند، و هراس و اعتنائی به انسانهائی که از مرز میگذشتند - ومتوهم بودند که آدمهای مهمی هستند- نداشتند. از نظر انها آنجا امن ترین نقطه ممکن بود.
در طول دیوار احداث شده بین دو برلن که 43 کیلومتر بود، مجموعا 302برج دیده بانی وجود داشت که در آن نگهبانان مسلح دوربین به دست، و سیم خار دار و کابلهای برق (در بخش هائی هم تانک و زره پوش موضع گرفته بودند) وانواع و اقسام تجهیزات مخابراتی وکنترل و عکسبرداری در نقطه تلاقی نیروهای پیمان ناتو و ورشو مستقر بودند.
ده روز پس از انکه مرز بین دو برلن بسته شد(23 اوت 1961)فقط توریست های خارجی، دیپلمات ها و پرسنل نظامی متفقین غربی مجاز بودند که منحصرا از گذرگاه کنترل شده "فریدریش اشتراسه" عبور و تردد کنند.
بفاصله کوتاهی دژبان ارتش امریکا سومین "پست نگهبانی" را در فریدریش اشتراسه مستقر کرد. چون امریکا و غرب این نشانه گذاری ها را بعنوان مرز کشوری قبول نداشتند، از مرزبانان و اصطلاح مرزبانی استفاده نمیکردند وبه آن “Check-Point” میگفتند. اطاقکی هم که گذاشته بودند در حقیقت کیوسک M. P. یا همان دژبان ارتش امریکا و متفقین غربی بود.
امریکائی ها از این"چک پوینت"ها و پست های نگهبانی پلیس نظامی قبلا دو مورد برپا کرده بودند. هدف عمده از برپائی این "چک پوینت" ها آگاهی دادن به پرسنل نظامی خودشان بود که بدانند درحین حرکت درحال ترک منطقه خودی ویا وارد شدن به منطقه تحت اداره امریکا هستند. غیر از ان بازرسی امنیتی ویا گمرکی توسط غربی ها صورت نمیگرفت. اولین آن در مرز بین آلمان غربی و مدخل ورودی به خاک آلمان شرقی (در شهرک مرزی هلم اشتدت در نزدیکی هانور) بود.
برای اینکه اسمی از دو "قلمرو" در دوسوی ایست بازرسی برده نشود تا مبادا تلویحا از ان نوعی شناسائی مرز دولتی مستفاد شود. آنها بجای " قلمرو" از کلمه "بخش ویا Sector " استفاده میکردند.
برحسب حروف الفبای فونتیک، پست نگهبانی واقع درشهرک هلم اشتدت را "چک پوینت آلفا- Alpha" نامگذاری کردند. ایست بازرسی دوم که در حد فاصل برلن غربی و قلمرو آلمان شرقی درDrei Linden قرار داشت را به نشانه حرف B "چک پوینت براوو- Bravo " نامیدند.
در نتیجه سومین نقطه کنترل ارتش امریکا در "فریدریش اشتراسه" با حرف “C” مشخص میشد و معروف به "چک پوینت چارلی- Check-Point Charley " شد.
مرز "فریدریش اشتراسه" منحصرا مختص عبورتوریست های بیگانه، دیپلماتهای خارجی و پرسنل نظامی قوای متفقین بود و اتباع آلمان غربی و ساکنین برلین غربی حق عبور از آن را نداشتند، لذادر بین خارجیان این مرز معروفتر از گذرگاههای دیگر شده بود. اینک هروقت از مرز بین دو برلن ویا دیوار برلن ذکری به میان آید فورا "چک پوینت چارلی"متبادر به ذهن میشود. وحال آنکه دیپلماتهای اکردیته در جمهوری دموکراتیک آلمان(D. D. R. ) مجاز بودند همانند پرسنل نظامی متفقین، از 6 مرز دیگر بین دو برلین در "سکتور"های اشغالی امریکا، انگلیس و فرانسه در خیابانهای :
Borholmer Str. , ShusseStr. , InvalidenStr. , Heinrich Heine,
Sonnen Alee, وS. Bahnhof Friedrich Str.
بدون بازرسی توسط مامورین امنیتی آلمان شرقی به برلین غربی وارد شده وبدون محدودیت زمانی به برلین شرقی مراجعت کنند وهیچکس حق بازرسی این گروه را چه در بخش غربی وچه در بخش شرقی برلن را نداشت.
بعداز فروریختن دیوار برلن و از بین رفتن نظام دو قطبی، امریکائی ها در22 ژوئن 1990 اطاقک نگهبانی "چک پوینت چارلی" در "خیابان فریدریش" را برداشتند وآن اطاقک را عینا به "موزه متفقین" منتقل کردند.
از آنجائی که این کیوسک جنبه تاریخی داشت آلمانی ها با استفاده از عکسهائی که موجود بود دقیقا با همان ابعاد و رنگ آمیزی، و در همان محل اطاقک چوبی جدیدی بهمان شکل ساختند ونوشته ها وهشدارهای قدیمی امریکائی ها که بر دیوارها و شیشه های آن نوشته شده بود راتقلید کردند.
این مکان اینک یکی از جاذبه های توریستی شهر برلین است. روزانه هزاران توریست در برلین یکپارچه شده، از ان بازدید کرده و در کنار آن عکس یادگاری میگیرند. البته اکثر بازدید کنندگان نمیدانند که چه کلاهی سرشان رفته است واین اطاقک "چک پوینت چارلی" اصلی و واقعی نیست.
در جنب اطاقک نگهبانی موزه ای از ابزارها وعکسها های فرار و تونل ونقب زنی از زیر دیوار، از آلمانی هائی که از شرق به غرب گریخته ویا قربانی شده بودند بر پا شده است. برج دیده بانی آلمان شرقی نیزدر اواخر سال 2000 توسط المان ها تخریب شد.
بعد از آنکه "بهار پراگ" و اصلاحات دوبچک در چکسلاواکی با مداخله سرکوبگرانه نظامی ارتش سرخ در هم شکسته شد، دکترین برژنف رسما در سال 1968اعلام شد.
بموجب این دکترین شوروی به خود حق میداد حاکمیت هر کشوری که تلاش کند کاپیتالیسم را جایگزین مارکسیسم –لنینیسم کند را نقض کند.
این یک اخطار جدی به غرب وآلمان غربی هم بود. لذا معلوم شد که از بین بردن جمهوری دموکراتیک المان با این ترتیبات شدنی نیست و ریسک بروز جنگ هسته ای را دارد. لذا بفکر تشنج زدائی افتادند.
شوروی مدعی بود که برلین غربی اشغال شده توسط چهار دولت، بخشی از قلمرو آلمان فدرال نیست، و وضعیت حقوقی خاص خود را دارد. برلین غربی شهردار مستقل انتخابی و سنای جداگانه ای دارد که نمیتواند ونباید توسط المان فدرال وازبن اداره شود.
حال آنکه از سال 1949 که جمهوری فدرال المان در غرب و جمهوری دموکراتیک آلمان در بخش شرقی تاسیس شده بود، کمونیست ها برلین را بعنوان پایتخت جمهوری دموکراتیک آلمان اعلام کردند.
این در حالی بود که دولت فدرال آلمان بموجب قانون اساسی خود در انتظار وحدت مجدد دو آلمان بود وامیدوار بود که روزی از پایتخت موقتی در بن به پایتخت تاریخی خود برلین، نقل مکان کند. آلمان غربی روابط با حکومت کمونیستی آلمان شرقی را یک امر سیاست خارجی نمیدانست واین امور عمدتا در دفتر صدراعظم آلمان فدرال متمرکز بود و از آن تحت عنوان روابط داخلی بین آلمانها ویا ”Innerdeutsche Beziehung”یاد میکردند.
تا آن زمان بموجب دکترین هالشتاین (والتر هالشتاین وزیر خارجه آلمان فدرال در دولت کنراد آدنائر دربعد از 1955)چنانچه هرکشوری جمهوری دموکراتیک المان را برسمیت میشناخت و با آن رابطه سیاسی بر قرار میکرد، بلافاصله آلمان فدرال با آن کشور قطع رابطه سیاسی میکرد. این دکترین فقط اتحاد شوروی را از این قاعده مستثنی کرده بود.
یوگسلاوی در سال 1957 و کوبا در سال 1963 وقتی (D. D. R. ) را برسمیت شناختند آلمان غربی با انان قطع رابطه کرد. همینطور هنگامیکه در سال 1960 "گینه" سفیری برای آلمان شرقی تعیین کرد بلافاصله المان غربی سفیر خود را از این کشور فراخواند. بنحوی که گینه مجبور شد اعزام سفیر به برلین غربی را منکر شود.
البته از طرفی رفتارهای غیر قابل توجیه ودوگانه ای نیز در "دکترین هالشتاین" مشاهده میشد که حاکی از نا کار آمد بودن آن در بلند مدت بود.
مثلا هنگامیکه آلمان شرقی دفتری در قاهره برای ارتباط با جهان عرب دایر کرد آلمان فدرال هیچ عکس العملی نشان نداد. یا اینکه المان در سالهای 1967 و 1968 با رومانی و یوگسلاوی رابطه سیاسی برقرار کرد ولی این بهانه و توجیه مطرح شد که کشورهای کمونیستی مجبور به برقراری رابطه با آلمان شرقی هستند ونباید برای اینکار تنبیه و ملامت شوند.
همینطوردر سال 1969 دراقدامی مشابه، هنگام برقراری رابطه با برلین شرقی برعلیه کامبوج هیچ اقدامی نشد.
بتدریج این نظر قوت گرفت که "دکترین هالشتاین" وسیاست به انزوا کشیدن آلمان شرقی، بنوعی موجب انزوای نسبی خود المان غربی نیز خواهد شد.
در اکتبر 1969ویلی برانت از حزب SPD که قبلا شهردار برلن غربی بودبا ائتلاف با حزب دموکرات آزاد صدر اعظم شد. والتر شل از F. D. P. نیز در کابینه او وزیر خارجه بود.
لذا سیاست Ostpolitik ویلی برانت برای آشتی بین اروپای غربی و شرقی طراحی شد و "اگون بار"بعنوان مذاکره کننده اصلی با شرق تعیین شد.
من هنوز هم تردید دارم که نیاز به نزدیکی به شرق موجب شد که حزب دموکرات مسیحی از قدرت کنار برود و حزب سوسیالیست برای اولین باردر المان فدرال بروی کار آید، یا اینکه با روی کار امدن سوسیالیست ها برهبری ویلی برانت، سیاست نگرش به شرق طراحی شد. ولی بهر تقدیرسیاست عادی سازی روابط ویلی برانت با شرق موجب شد که درسال 1971جایزه صلح نوبل را به او دادند.
در راستای این سیاست ودرچهارچوب (Détente)غرب با شوروی، زمینه برای امضای نهائی قرارداد چهار جانبه در باره برلن در سال 1972 آماده شد.
قبل از آن در سال 1970 درراستای عادی سازی روابط آلمان با بلوک شرق، نمایندگان آلمان غربی در مسکو موافقتنامه "عدم توسل بزور در روابط فیمابین" را با شوروی امضا کردبودند. آلمان بصورت دوفاکتو مرزهای موجود آلمان شرقی و لهستان(سرحد اُدِر- نایسه) ونیز مرزهای خود با جمهوری دموکراتیک را پذیرفت. ضمن اینکه از خواست و آرمان خود مبنی بر وحدت دو آلمان در آینده دست نکشید.
شوروی هم در مقابل تعهد کرد که در اتوبان متصل کننده برلن غربی و المان فدرال مانعی ایجاد نکند. شوروی همچنین بصورت دوفاکتو پذیرفت که بین جمهوری فدرال آلمان و برلن غربی نوعی پیوستگی (Tie)وجود دارد . ولی تصریح شد که برلن غربی نباید توسط حکومت آلمان فدرال اداره شود.
این توافقات راه را برای آلمان شرقی و دیگران هموار ساخت. بموازات آن بین دو المان "قرارداد بنیادین" که به المانی به آن “Grundlagenvertrag”میگفتند بسته شد که بموجب آن اصل وجود دو دولت آلمانی پذیرفته شد.
بالاخره نمایندگان سیاسی سه دولت غربی در سطح سفیر، "موافقت نامه چهارجانبه یا Quadripartite Agreement" ویا چهار قدرت بزرگ جنگ جهانی دوم در 3 سپتامبر 1971 در باره برلن، مورد توافق قرار گرفت.
آنگاه در 3 ژوئن 1972 با امضای "الگ داگلاس هیوم"وزیر خارجه انگلیس، آندره گرومیکو وزیر خارجه شوروی، موریس شومان وزیر خارجه فرانسه و ویلیام راجرز وزیر خارجه امریکا قوت اجرائی پیدا کرد.
چون این موافقت نامه بصورت معاهده و پیمانی نبود لذا نیازی نداشت که به تصویب قوای مقننه اطراف امضا کننده برسد.
در تاریخ دیپلماسی عمومی از 1933 تا 1994 چهار موافقت نامه تحت عنوان “Quadripartite Agreement” وجود دارد که فقط سومین آن مربو ط به برلین است. ولی جالب اینکه در هیچ جای این قرارداد، ذکری ازکلمه "برلین" بمیان نیامده است.
در موافقتنامه چهارجانبه سال 1972ضمن تایید مجدد حقوق و مسئولیت های چهار دولت برای اینده برلین وبطورکلی آلمان، وتضمین عبور ترانزیت زمینی از طریق اتوبان هانور-برلین، ترتیباتی برای سفر اتباع وارتباطات دو طرف آلمان پیش بینی گردید، و تسهیلاتی برای بخش غربی شهر برلن پیش بینی شد وحداقل تبادل اجباری ارز های محکم غربی به مارک شرق با نرخ های رسمی در نقاط مرزی تعیین شده بود . شوروی مدعی بود بلحاظ بحران 1962- 1959 توافق مزبور ملغی شده است.
وپس از ان برای اولین بار از سال 1948 روسای دو دولت المانی با یکدیگر دیدار کردند و دو "ویلی" یعنی ویلی برانت صدر اعظم المان غربی و ویلی اشتوف نخست وزیر المان شرقی در شهر ایرفورت با یکدیگر ملاقات و گفتگو کردند. این دیدار مجددا در کاسل نیز تکرار شد.
اگرچه وی در سال 1974 بعد از انکه دستیار نزدیک او "گونترگیوم"جاسوس "اشتازی"آلمان شرقی از آب در آمد و ناگزیر از استعفا شد.
المان فدرال چون بموجب قانون اساسی خود، ونیز افکار عمومی نمیتوانست سیاست دو آلمان مستقل را رسما بپذیرد، بجای اعزام سفیر و گشودن سفارت در برلین شرقی، مبادرت به اعزام نماینده دائم و وافتتاح دفتر نمایندگی دائم (Staendige Vertretung) در آنجا نمود. حال آنکه جمهوری دموکراتیک آلمان در بن سفیر و سفارتخانه داشت. بدنبال آن آلمان غربی و آلمان شرقی که تا آن موقع به عضویت سازمان ملل متحد در نیامده بودند، با توافق چهار متفق زمان جنگ که همگی عضو دائم شورای امنیت ودارای حق وتو بودند در سال 1973 عضو سازمان ملل متحد شدند.
"اوست پُلیتیک" ویلی برانت و دتانت شرق وغرب زمینه ساز برگزاری کنفرانس امنیت و همکاری اروپا ئی درسال 1975 در هلسینکی شد.
اجازه دهید کمی ازسیاست های کلان ابر قدرتهای جهان دوقطبی فاصله بگیرم وبه شبه خاطرات خود از گوشه هائی از رویدادهای آن موقع داخل مملکت خودمان ونیز آنسوی دیوار برلن که بخدمت من بین سالهای 1973-1978مربوط میشود برگردم.
ولی فکر میکنم تا اینجا هم شما از خواندن خسته شده اید، و هم قلم مجازی من از نوشتن.
پس اجازه بدهید خاطرات خود از آن زمان را در قسمت دوم با هم مرور کنیم.
ادامه دارد. . .
نظر شما :