جنگ ستارگان؛ میراث سیاسی رمانهای علمی تخیلی
چین و روسیه در کنفرانس خلع سلاح سازمان ملل طرحی برای پیشگیری از تکرار جنگ ستارگان پیشنهاد کردند. آمریکا وانمود کرد شگفتزده شده است اما این پرسش باقی میماند که چین و روسیه با پیشبینی چه شرایطی این طرح را پیشنهاد کردهاند.
سرگئی لاوروف، وزیر خارجه روسیه 12 فوریه (23 بهمن) در کنفرانس سالانه خلع سلاح سازمان ملل متحد طرحی مشترک را به نمایندگی از روسیه و چین پیشنهاد کرد که محتوای آن تداعی کننده رویدادهای جنگ سرد و به ویژه رقابتهای تسلیحاتی بود که در دهه 1980 بین اتحاد جماهیر شوروی سابق و ایالات متحده جریان داشت. روسیه و چین در این طرح از کنفرانس خلع سلاح ژنو خواستند زمینه را برای توافقنامهای بینالمللی فراهم کند که با منع ارسال تسلیحات نظامی به مدار زمین و فضای بالای جو از گسترش رقابتهای تسلیحاتی خارج از کره زمین جلوگیری کند. در صورتی که این طرح مورد پذیرش و تایید اعضای کنفرانس قرار گیرد این اولین توافقنامهای خواهد بود که کنفرانس خلع سلاح ژنو توانسته است از سال 1997 تا کنون به آن دست پیدا کند.
اما اگر این پیشنهاد را مانند قطعهای از یک پازل کنار سایر تحولات جهانی در هفتههای اخیر قرار دهیم آن چه به دست میآید یک علامت سوال بزرگ است. سخنان اخیر ولادیمیر پوتین، رییس جمهور روسیه، درباره تداوم جنگ سرد یکی از این قطعات است.
پوتین 8 فوریه در واکنش به گردهمایی وزیران دفاع 26 کشور عضو پیمان آتلانتیک شمالی، ناتو، در ویلینوس، پایتخت لیتوانی، گفت: «تردیدی نیست که رقابت تسلیحاتی جدیدی در جهان آغاز شده و روسیه آغازگر آن نبوده است.» با این حال رییس جمهوری روسیه تاکید کرد این بار روسیه ثروتمند قدرت رقابت در این عرصه را دارد. او در این باره گفت: «ما مجبور به مقابله به مثل هستیم ... روسیه همیشه پاسخهای مناسبی برای چنین چالشهایی داشته و خواهد داشت.»
چند روز پس از این اظهار نظر پوتین، او بار دیگر در دیدار با رییسجمهور اوکراین نسبت به گسترش ناتو به سمت شرق هشدار داد و تهدید کرد در صورتی که اوکراین به ناتو بپیوندد روسیه موشکهای خود را به سمت کیف نشانه خواهد گرفت.
در حقیقت به نظر میرسد مسکو از تهدیدهای امنیتی غرب و در راس آن آمریکا که هر روز بیشتر و بیشتر به مرزهای این کشور نزدیک میشود بیمناک است. این روند از زمان طرح پیشنهاد نصب سامانههای سپر دفاع موشکی ایالات متحده در جمهوری چک و لهستان تشدید شده است. روسیه به رغم تکذیبهای مکرر مقامات آمریکایی، هدف از گسترش سپر دفاع موشکی به شرق اروپا را بر هم زدن موازنه قوای موشکی موجود بین روسیه و آمریکا میداند.
میراث جنگ سرد بزرگترین زرادخانههای موشکی و بیشترین کلاهکهای هستهای را در جهان برای این دو کشور باقی گذاشته است و آمریکا و روسیه برای تضمین بقای موازنه موجود در قدرت تسلیحاتی و همچنین کاستن از بار خطر تنشهای احتمالی در سال 2002 با امضای پیمان SORT به توافق رسیدند شمار موشکهای قاره پیمای خود را به طور متناسب و هماهنگ با یکدیگر تا سال 2012 به 2200 فروند کاهش دهند. اما زمانی که آمریکا مساله گسترش سپر دفاع موشکی را به شرق اروپا مطرح کرد روسیه در اعتراض، این تصمیم آمریکا را موجب خنثی شدن توان موشکی روسیه و در نتیجه بر هم خوردن موازنه تسلیحاتی موجود دانست. پوتین بار دیگر هفته گذشته ضمن تکرار این ادعا تاکید کرد که آمریکا هنوز نتوانسته است پاسخ قانع کنندهای برای نگرانیهای مسکو پیدا کند.
علاوه بر این، مسکو تابستان گذشته زمانی که اختلافات آمریکا و روسیه به اوج خود رسیده بود، در اقدامی که شاید بیشتر جنبه تبلیغاتی و هشدار به غرب را داشت تا جنبهای علمی و دفاعی، موشک RS-24 را آزمایش کرد که خود مدعی بود به واسطه سرعت عمل قادر به عبور از سد سپر دفاع موشکی است. پوتین هفته گذشته زمانی که از آغاز مجدد رقابت تسلیحاتی شرق و غرب سخن میگفت شاید با نیمنگاه و اشارهای به آزمایش این موشک متذکر شد که روسیه به لحاظ تواناییهای فنی و تکنولوژیک قادر است در هر رقابت تسلیحاتی شرکت کند و حتی اگر سلاحهایی برتر از طرف مقابل نسازد، قطعاً قادر است تسلیحاتی معادل تسلیحات پیشرفته طرف مقابل را تولید کند.
در مقابل، آمریکا گذشته از پافشاری بر بیخطر بودن سپر دفاع موشکی برای روسیه، مدعی است اجلاس اضطراری ناتو در واکنش به اقدامات نظامی اخیر روسیه است که به زعم جهان غرب رفته رفته «تفکر دوران جنگ سرد» را بر روابط بینالمللی حاکم میکند. البته آمریکا هنوز در برابر آن چه اقدامات تحریکآمیز نظامی روسیه میخواند، به طور رسمی واکنشی از خود نشان نداده است، اما مدعی است که با جدیت مشغول بررسی این اقدامات است.
روسیه در پی لغو یکجانبه معاهده کنترل سلاحهای متعارف در خاک اروپا که اواخر سال گذشته میلادی در دوما به تصویب رسید، طی چند هفته گذشته علاوه بر یک مورد نقض حریم هوایی نروژ (از اعضای ناتو)، نقض حریم هوایی ژاپن (در هفته گذشته)، و نزدیک شدن بیش از اندازه بمب افکنهای این کشور به خاک اسکاتلند، هفته گذشته نیز در اقیانوس آرام رو در روی یک ناو هواپیمابر آمریکایی قرار گرفت. مسکو این رویارویی را یک رویداد طبیعی و ساده قلمداد کرده که هنگام گشتزنی یکی از بمبافکنهای دوربرد توپولف 95 این کشور اتفاق افتاده است. اما پس از این که بمبافکن روس وارد حیطه حفاظتی ناوهواپیما بر آمریکایی شد، جنگندههای آمریکایی آن را تا خروج از این منطقه تعقیب (اسکورت) کردند. نظر مقامات نظامی آمریکا درباره جدیت این تهدید متفاوت است.
اما از سوی دیگر مسکو ادعای غرب درباره اقدامات روسیه را که تداعی کننده وقایع دوران جنگ سرد است، رد کرده و میگوید آمریکا آغاز گر زنجیرهای از تصمیمات و واکنشهای متعاقب آن بوده است که روسیه را ناگزیر میکند تا وارد دور جدیدی از رقابتهای تسلیحاتی شود. پوتین با تاکید بر این که نکته در اظهار نظری گفته است: «ما پایگاههای نظامی خود را در کوبا و ویتنام تخلیه کردیم و ببینید در مقابل آنها (ناتو و آمریکا) چه کردند؟ پایگاههای نظامی جدید آمریکایی در رومانی و بلغارستان برپا کردند.»
اکنون که رویدادهای چند هفته و چند ماه اخیر مانند قطعات پازل کنار هم قرار میگیرند این پرسش ظاهر میشود که اگر واقعاً آن چنان که پوتین مدعی است، روسیه ثروتمند امروز توان رقابت تسلیحاتی با غرب را دارد و خود را برای ورود به رقابتی نظیر آن چه در دوران جنگ سرد جریان داشت، آماده میکند، چرا برای منع رقابت تسلیحاتی در فضای خارج جو که در قالب برنامه موسوم به جنگ ستارگان در دوران جنگ سرد در جریان بود، پیش قدم میشود؟ و علاوه بر این نقش چین در این قضیه چیست و چرا با روسیه در این زمینه همکاری میکند؟
تسلیحاتی که اقتصاد را هدف میگیرند
هر چند به ظاهر پیشنهاد پیمان منع ارسال تسلیحات و پایگاههای نظامی به مدار زمین به تازگی از سوی چین و روسیه در کنفرانس خلع سلاح ژنو مطرح شده، اما حقیقت این است که این دو کشور سالها در پی آن بودهاند. رسانههای آمریکایی و دیگر رسانههایی که در نظام غربی حاکم پس از جنگ جهانی دوم ریشه دارند در تحلیل این اقدام چین و روسیه، آن را بیشتر به دلیل فقدان تکنیکهای لازم در این کشورها میداند که در نهایت تهدیدی برای دیگر پروژههای فضایی آنها به شمار میرود. حادثهای که سال گذشته میلادی موجب شد چین به اشتباه یکی از ماهوارههای خودش را هدف قرار دهد معمولاً اساس چنین تحلیلی قرار میگیرد.
در مقابل آمریکا مصرانه با امضای توافقنامهای رسمی در این باره مخالف است و برای دلیل مخالفت خود به این استدلال متوصل میشود که در حال حاضر هیچ یک از کشورهای جهان برنامهای برای ارسال تسلیحات پیشرفته به فضای بالای جو ندارند و در نتیجه بحث و تنظیم توافقنامه در این باره بیهوده است. اما لاوروف در جلسه ارائه این طرح در کنفرانس ژنو تاکید کرد هدف از این برنامه «پیشگیری از استقرار تسلیحات در فضای خارج جو، تهدید یا استفاده از زور بر ضد اشیا [و دستگاههایی] است که به فضا پرتاب میشوند.»
او هشدار داد «ارسال تسلیحات پیشرفته به فضا توسط یکی از کشورهای جهان به طور غیر قابل اجتنابی زنجیرهای از واکنشهای مشابه را از سوی دیگر کشورها در پی خواهد داشت و این به نوبه خود دور جدیدی از رقابتهای تسلیحاتی را در جهان آغاز خواهد کرد که زمین و فضا را در بر خواهد گرفت.» به گفته لاوروف هدف از ارائه پیشنویس پیمانی که تسلیم 65 کشور عضو کنفرانس خلع سلاح ژنو شده، پرکردن خلا موجود در قوانین مربوط به تسلیحاتی فضایی و مقید کردن شیوههای استفاده از فضای خارج جو است که در نهایت موجب تقویت امنیت عمومی و کنترل توسعه و تولید تسلیحات پیشرفته میشود.
با توجه به اظهارات لاوروف و تاکید او درباره احتراز روسیه از «زنجیرهای از واکنشها» که رقابتی تسلیحاتی را در فضای خارج جو غیر قابل اجتناب میکند، میتوان استنباط کرد روسیه و چین آغاز چنین زنجیرهای را به ضرر خود میدانند. اما در شرایطی که روسیه از توان رقابت تسلیحاتی دم میزند چرا از آغاز این زنجیره اجتناب میکند؟ آیا گفتههای پوتین یک بلوف سیاسی بوده است؟
در واقع این طور به نظر میرسد که سخنان پوتین بلوف نبوده اما شامل رقابت تسلیحاتی در عرصه جدیدی مانند فضای خارج جو نمیشده است. شاید پوتین به درستی دریافته باشد که هدف از رقابت تسلیحاتی ورای مرزهای متعارف زمین و هوا بیش از آن که تضمین تفوق نظامی باشد، رقابتی برای حذف یا تضعیف شدید رقبایی است که هنوز در عرصه اقتصادی به اندازه آمریکا رشد نکردهاند. به بیان دیگر جنگ ستارگان رقابتی انحرافی است که رقبای آمریکا را از عرصه اقتصاد، جایی که آمریکا در سالهای آینده شانس زیادی برای برتری ندارند، به عرصه رقابتهای نظامی سوق میدهد که در نهایت باعث محدود شدن روند رشد اقتصادی رقبای آینده آمریکا میشود.
آمریکا یک بار در دهه 1980 موفق شد با توصل به جنگ ستارگان رقیب بزرگ نظامی و ایدئولوژیک خود را شکست دهد و هر چند این شکست با فشار اقتصادی ناشی از رقابتهای تسلیحاتی به دست آمد، اما منجر به فروپاشی کامل اتحاد جماهیر شوروی شد؛ فروپاشی که از یک سو موجب استهزاء کمونیسم به عنوان رقیب ایدئولوژیک کاپیتالیسم شد و آن را از رقابت موثر با طرز تفکر حاکم بر غرب باز داشت و از سوی دیگر موجب اضمحلال قدرت نظامی اتحاد جماهیر شوروی شد که بیش از 15 سال طول کشید تا از خاکسترهای آن ارتش روسیه امروز بار دیگر به عنوان قدرتی در خور توجه سر بلند کند (هر چند که هنوز هم نتوانسته است در مقیاس دوران شوروی ظاهر شود). اکنون ظاهراً آمریکا در پی تکرار آن تجربه موفق است.
تجربه موفقی که هرگز تکرار نمیشود
به اعتقاد برخی از کارشناسها سال 1983 زمانی که رونالد ریگان رییسجمهور وقت ایالات متحده طرح اولیه دفاع استراتژیک (Strategic Defense Initiative) را پیشنهاد کرد، شمارش معکوس برای سقوط رژیم کمونیستی شوروی آغاز شد. در واقع طرحی که اندکی بعد نام جنگ ستارگان را به خود گرفت، در نوعی موزانه مثبت تسلیحاتی موسوم به «تضمین متقابل قدرت تخریب» (Mutual Assured Distriction) که در آن دوران بر روابط شرق و غرب حاکم بود و بر اساس قاعده «موازنه نش» (Nash Equilibrium)، قاعده بنیادین این سیستم، شوروی را خواه نا خواه وارد رقابتی تسلیحاتی در فضای بیرون از جو زمین میکرد که دولت این کشور به وضوح استطاعت مالی آن را نداشت. اقتصاد کمونیستی با توجه مبادلات محدود اقتصادی که درآمد دولت و دسترسی به منابع را کاهش میداد و یارانهها و خدمات دولتی که هزینهها را چند برابر میکرد توان رقابت را از مسکو میگرفت و تردیدی نبود که در چنین سیستمی، کرملین کمونیست محکوم به شکست است.
این پاشنه آشیل اتحاد جماهیر شوروی چیزی بود که شاید ریگان از آن آگاهی کامل داشت و به همین خاطر هزینههای هنگفت جنگ ستارگان را متقبل شد که بیشتر به رمانهای علمی تخیلی شبیه بود و بسیار بیهوده به نظر میرسید. در واقع شاید هرگز قرار نبود آینههای عظیم مداری تشعشعات مخرب لیزر را به سمت موشک بالستیک روسی منعکس کنند که از پایگاه هستهای مداری به سمت خاک ایالات متحده پرتاب شده بود یا توپهای الکترونیک مداری هرگز برای هدف قرار دادن پرتابه فضایی رقیب طراحی نشده بودند. هدف این طرح تنها به زانو در آوردن اقتصاد مسکو بود که در این کار نیز موفق شد.
اما امروز اقتصاد محور اصلی رقابت قدرتهای بزرگ در عرصه جهانی است. آمریکا طی روند طبیعی تاریخ، روزهای اوج را پشت سر گذاشته و اکنون در برابر قدرتهای نو ظهور اقتصادی، نظام هژمونی خود را در معرض خطر میبیند. پل کندی و رابرت گیلپین، محققان امور بینالملل، تاریخ جهان را توالی حاکمیت کشورهای قدرتمند میدانند که هر یک به نوبه خود ظهور کرده، نظامی مطابق با منافعشان در عرصه روابط بینالملل حاکم میکنند و پس از مدتی در برابر قدرتی نوظهور کنار میروند. به طور تاریخی همواره این دورههای گذار با خشونت و جنگ بین هژمونیهای رو به افول و قدرتهای نوظهور همراه بوده است اما با توجه به معادلاتی که امروز بر جهان حاکم هستند، قدرتهای نوظهور از جنگ به عنوان ابزار براندازی هژمونی قدیم و هژمونیهای قدیم از جنگ به عنوان ابزار دفاع از نظامی که متضمن منافعشان بوده، محروم شدهاند.
در این شرایط آمریکا با بر هم زدن تعادل و موازنهای که ابزار جنگ را از طرفین میگیرد (موازنه مثبت تسلیحاتی) دو گزینه در برابر طرف مقابل یا قدرت نوظهور اقتصادی قرار میدهد: طرف مقابل یا باید وارد رقابت تسلیحاتی با آمریکا شود یا بپذیرد که آمریکا به واسطه تفوق نظامی ابزار جنگ را به عنوان گزینهای برای حفظ نظام هژمونی خود در اختیار دارد و به این ترتیب هر قدر طرف مقابل (برای مثال کشوری مانند چین) رشد کند، هرگز قادر نخواهد بود نظام بینالمللی حاکم را به گونهای تغییر دهد که متضمن سود پکن باشد.
از سوی دیگر آمریکا هنوز به لحاظ اقتصادی قدرتمندترین کشور جهان محسوب میشود و تولید ناخالص داخلی آن (GDP) چه به صورت nominal و چه بر اساس محاسبه قدرت خرید (Purchase Power Parity) در راس فهرست جهانی قرار دارد. در این شرایط ورود به رقابت تسلیحاتی پرهزینهای با آمریکا برای اقتصادهای نوظهور و شاید شکننده، اگر به معنای نابودی محتوم نباشد به طور قطع صعود آنها را به جایگاه قدرت اول اقتصاد جهان برای مدت قابل توجهی به تعویق خواهد انداخت. این زمان به آمریکا اجازه خواهد داد تا به عنوان رهبر نظام بینالمللی که پس از جنگ جهانی دوم بر بخش قابل توجهی از جهان حاکم شده، ابتکار عمل را در فضای بینالمللی، در جایی که قدرتهای نو ظهور تصمیمات استراتژیک خود را اتخاذ میکنند، به دست گرفته و با تغییر شرایط محیطی در زمانی مناسبتر رشد آنها و در نتیجه افول خود را به آینده دورتری موکول کند.
اما واشینگتن به خوبی میداند برای این کار زمان بسیار اندکی در اختیار دارد. چین به عنوان بزرگترین قدرت اقتصادی نو ظهور جهان به سرعت در حال رشد است و به زودی در این عرصه در سطحی برابر با ایالات متحده قرار خواهد گرفت و حتی در مدت کوتاهی آمریکا را پشت سر خواهد گذاشت. بنا به پیشبینی نشریه آمریکایی «فارین افرز» (روابط خارجی) تولید ناخالص داخلی چین (بر اساس PPP) در فاصله سالهای 2015 تا 2020 حول و حوش رقم 23 تا 25 تریلیون دلار با آمریکا برابر خواهد شد و پس از آن، چین به لطف رقم رشد اقتصادی بزرگتر، تا سال 2030 قادر خواهد بود این میزان را تا 130 درصد تولید ناخالص داخلی ایالات متحده افزایش دهد.
بنابر این آمریکا در صورتی که بخواهد از طریق آغاز رقابت تسلیحاتی جدید با رقبای اقتصادیاش مقابله کند، زمان چندانی در اختیار ندارد و البته تنها راه برای مقابله موثر با آنها نیز رقابت تسلیحاتی در فضای بالا جو یا همان جنگ ستارگان است چرا که جنگ ستارگان علاوه بر هزینههای نجومیاش، به دلیل نوع فنآوری پیچیده و پیشرفتهای که احتیاج دارد در مقام مقایسه فشار بیشتری بر رقبای آمریکا وارد میکند تا بر خود آمریکا.
در حال حاضر فن آوری تسلیحات متعارف و حتی سلاحهای هستهای برای کشورهایی نظیر چین و روسیه نوعی فنآوری بومی محسوب میشود و برای مثال چین با تکیه بر نیروی کار ارزان داخلی میتواند با بودجه نظامی حدود 2/7 درصد بودجه نظامی آمریکا ارتشی را مسلح کند که به لحاظ تعداد نفرات سه برابر بزرگتر از ارتش آمریکاست. بودجه نظامی آمریکا در سال گذشته 623 میلیارد دلار بود و در رده اول جهانی قرار گرفت و در مقابل ارتش 7 میلیون نفری چین (که از این لحاظ در رتبه اول جهان قرار دارد) در رده بندی بودجه نظامی با 45 میلیارد دلار در رده چهارم جهان است. روسیه سال گذشته با کمتر از 37 میلیارد دلار هزینه نظامی در رده هفتم قرار داشت. علاوه بر این هزینههای نظامی چین که در سالهای اخیر تقریباً با نرخ رشد ثابت 18 درصد در حال افزایش بوده اگر به روند فعلی خود ادامه دهد در نهایت تا سال 2030 (یعنی زمانی که GDP چین 30 درصد بیشتر از تولید ناخالص داخلی آمریکاست) در نهایت از 30 درصد مخارج نظامی آمریکا تجاوز نخواهد کرد و این به معنای متضرر شدن ایالات متحده است (بر اساس پیشبینی ارائه شده در نشریه «روابط خارجی» بودجه نظامی آمریکا و چین در سال 2030 به ترتیب 808 و 234 میلیارد دلار است).
اما اگر آمریکا موفق شود چین و روسیه را وارد رقابت تسلیحاتی فضایی بکند اوضاع به گونهای دیگر خواهد بود. چین (و حتی روسیه امروز) در حاشیه امن کشورهای در حال توسعه قرار گرفتهاند که نه تولید کننده تکنولوژی بلکه مصرف کننده آن هستند و به همین خاطر حتی نرخ رشد اقتصادی دو رقمی نیز دور از دسترس آنها نیست در حالی که کشورهای توسعه یافته که ناچار به تقبل هزینههای سنگین تحقیقات و تولید تکنولوژی هستند (مانند آمریکا) هرگز حتی چنین نرخ رشدی را در خواب هم نمیبینند. در حقیقت بر اساس نظریهای اقتصادی ارتباط توسعه یافتگی و رشد اقتصادی به خاطر رابطه تولید و مصرف تکنولوژی و هزینههای مربوط به آن مانند نموداری سهمی است که با میل به نهایت، میزان رشد اقتصادی به صورت خطی موازی و نزدیک به ارقام ناچیز به حرکت ممتد به موازات محور توسعه یافتگی ادامه میدهد.
در این شرایط اگر آمریکا بتواند رقابت تسلیحاتی آینده با چین و روسیه را به حیطه جنگافزارهای فضایی بکشاند (که فنآوریشان بومی هیچ یک از این کشورها نیست) در حقیقت این کشورها را به دامی انداخته است که ناگزیر از تولید تکنولوژی خواهند بود و این مساله موجب کاهش نرخ رشد اقتصادی آنها میشود. از سوی دیگر آمریکا تحقیقات گستردهای را در این زمینه در دهه 1980 انجام داده و هزینه بسیاری صرف آن کرده است که البته نتایج آنها تا به امروز باقی ماندهاند و به همین خاطر در صورت آغاز دوباره جنگ ستارگان، ایالات متحده چند گام پیشتر از رقبایش، حتی روسیه خواهد بود.
در این بین این که چرا چین به عنوان هدف این رقابت تسلیحاتی در نظر گرفته شده (یا پکن خود چنین تصوری میکند) به رشد اقتصادی این کشور باز میگردد و پیشگیری از تصرف راس نظام هژمونی جهانی توسط این کشور. اما دلیل حضور روسیه در این کشمکش که حتی پررنگتر از حضور چین بوده و مسکو را واداشته پیش از پکن پیشنهاد منع رقابت تسلیحاتی در فضا را مطرح کند پرسشی است که باقی مانده است.
به همان صورت که پیشتر در تعریف تاریخ به نقل از پل کندی و رابرت گیلپین آورده شد، توالی قدرتهای هژمونیک (ظهور یکی و افول دیگری) در راس نظام جهانی غیر قابل اجتناب است و به عقیده برخی کارشناسان این روند ناگزیر در آینده روسیه را جایگزین چین خواهد کرد. بسیاری از کشورهای غربی میکوشند هند را که به واسطه حجم نیروی انسانی عظیم و ارزان با چین تشابه دارد به عنوان جایگزین آینده چین مطرح کنند اما حقیقت این است که در دهههای آتی اهمیت استراتژیک انرژی به اوج خود میرسد و روسیه که شاید بتوان آن را منبع انرژی جهان نامید در این برهه نقشی حساس را ایفا خواهد کرد که ممکن است با خردمندی رهبران آینده کرملین موجب صعود این کشور به راس هرم قدرت جهانی شود.
علاوه بر همه اینها روسیه با اتکا به فنآوری بازمانده از دوران جنگ سرد هنوز به عنوان یکی از مطرحترین تولید کنندگان سلاح و شاید نزدیکترین رقیب به آمریکا در این بازار باشد. روسیه با توجه به بودجه نظامی که در حال حاضر سالانه کمتر از 6 درصد بودجه نظامی آمریکاست در سال گذشته میلادی برای مثال توانسته است بیش از 5/6 میلیارد دلار صادرات تسلیحات داشته باشد در حالی که حجم صادرات ایالات متحده در همین سال اندکی کمتر از 8 میلیارد دلار بوده است. این وضعیت نشان دهنده سود خالص کلان روسیه در مقایسه با ایالات متحده است.
طبیعی است در این شرایط در صورت کشانده شدن عرصه رقابت تسلیحاتی به فضای بالای جو، هزنیههای نظامی این کشورها به طرز شگفتآوری افزایش پیدا کند. اما روسیه و چین با پیش دستی برای ارائه پیشنویس قانون منع گسترش رقابتهای تسلیحاتی به فضا هوشمندانه از ورود به دامی که شاید آمریکا به آن متوصل شود، خودداری کردهاند.
آخرین تلاشهای ابرقدرت محتضر
یکی دیگر از عواملی که باعث میشود جنگ ستارگان به عنوان یک گزینه برای مقابله با چین و روسیه مطرح شود ساختار هژمونی حاکم جهانی است که پس از جنگ جهانی دوم پیریزی شده است. جان آیکنبری، تحلیلگر نشریه «فارن افرز» درباره این نظام و تقابل چین با آن و ایالات متحده مینویسد: «به هر حال روزهای برتری بلامنازع آمریکا سر خواهند آمد و رقابتی نهایی برای صعود به راس هژمونی جهانی غیر قابل اجتناب مینماید. در این رقابت نهایی اگر قرار باشد آمریکا و چین رو در روی یکدیگر قرار بگیرند، شانس چین برای پیروزی بسیار بیشتر خواهد بود، اما اگر در این روز سرنوشت ساز چین مقابل نظامی منسجم و جهانی قرار بگیرد اوضاع به گونهای دیگر تغییر خواهد کرد و تاریخ جهان راه دیگری را در پیش خواهد گرفت.»
در حقیقت تحلیل فوق بر این اساس شکل گرفته است که نظام هژمونیک غرب محور به واسطه ویژگیهایی (از جمله سادگی عضویت و دشواری تغییر آن) بسیار پایدارتر از نظام هژمونی آمریکا به مثابه ابرقدرتی یکه و رو به افول است و تقابل چین با این نظام بر خلاف تقابل چین و آمریکا شانس زیادی برای پیروزی چین باقی نمیگذارد. در همین حال آمریکا در راس این نظام میتواند به بقای خود در مقام یک ابر قدرت امیدوار باشد. اما احتمالی که در این تحلیل گنجانده نشده، نه ظهور چین به نمایندگی جهان شرق بلکه احتمال ظهور نظامی شرق محور در برابر نظام هژمونیک حاکم است. چنین نظامی البته با اتحاد بسیار غیر محتمل چین و روسیه شاید محقق شود.
در واقع هر چند روابط چین و روسیه در سطحی نیست که بتوان اتحادی مستحکم را برای این دو کشور متصور شد، اما نمیتوان انکار کرد که روابط جمهوری فدراتیو روسیه و نظام استحاله یافته کمونیستی حاکم بر چین امروز بسیار بهتر از دورانی که دو کشور تحت نظامهای سرسخت کمونیستی اداره میشدند.
با نگاهی گذرا به تاریخ روابط اتحاد جماهیر شوروی و جمهوری خلق چین به سادگی میتوان دید که پدیدهای بینالمللی موسوم به «شکاف چین و شوروی» (Sino Soviet Split) فصل قطوری از تاریخ این دوران را میسازد. مائو تسه تونگ زمانی که هنوز مبارزی کمونیست بود در پایان جنگ جهانی دوم به رغم نصایح ژوزف استالین، رهبر وقت اتحاد جماهیر شوروی نه تنها به مبارزه با نیروهای دولت جمهوری چین و جنبش حاکم ناسیونالیستی کومینتانگ ادامه داد بلکه در نهایت موجب سقوط دولت چیانگ کایشک و فرار او به جزیره تایوان شد. به اعتقاد بسیاری از کارشناسان تاریخ این نقطه آغاز اختلافات چین و اتحاد جماهیر شوروی بود چرا که استالین با دولت ناسیونالیست چیانگ کایشک قرارداد تفاهم امضا کرده بود.
اختلافات چین و شوروی زمانی شکلی جدی به خود گرفت که پس از مرگ استالین، نیکیتای خروشچف جانشین او شد و به این ترتیب قدرت در این کشور به دست تجدید نظر طلبان (Revisionists) افتاد. این اختلافات پس از انقلاب فرهنگی مائو در تابستان 1967 به اوج خود رسید و در نهایت دو کشور را تا سال 1969 در آستانه جنگ با یکدیگر قرار داد. گزارشهایی که پس از سقوط اتحاد جماهیر شوروی منتشر شدند نشان دادند که شوروی در این مقطع نقشه دقیقتر و حساب شدهتری برای مقابله هستهای با چین داشت تا ایالات متحده. اما پس از درگیریهای مرزی کوتاه مدت در 1969 روابط دو کشور رفته رفته به سمت تنشزدایی حرکت کرد و این روند یک بار با مرگ مائو در سال 1976 و یک بار با سقوط اتحاد جماهیر شوروی در سال 1991 شتابی مضاعف به خود گرفت.
اکنون دو کشور با توجه به «پیمان همکاریهای دوستانه و همجواری صلحآمیز» که در سال 2001 بین پکن و مسکو امضا شده و متضمن اتحادی استراتژیک، اقتصادی، و حتی نظامی (که البته به طور مستقیم در معاهده ذکر نشده است) بین دو طرف است و همچنین نقش دو کشور به عنوان برجستهترین اعضای سازمان همکاریهای شانگهای زمینه را برای ائتلاف احتمالی دو کشور بیش از تمام دوران تاریخ معاصر مهیا کرده است.
چنین ائتلافی در دراز مدت و در صورت دوراندیشی رهبران روسیه و چین امروز میتواند به بنای یک نظام هژمونیک جهانی و شرقمحور بیانجامد که در آرماگدون سیاسی (جنگ آخر زمان یا روز رویارویی نهایی هژمونی غرب با چین یا هر قدرت نو ظهور دیگر) به کمک شرق آمده و نظام غربی حاکم برابر نظامی همتای خود قرار دهد. این به معنای تغییر معادلات بینالمللی و دو قطبی شدن مجدد جهان خواهد بود. نباید فراموش کرد که ایجاد چنین نظامی چندان بعید و غیر ممکن نیست. نگاهی اجمالی به تاریخچه سازمان ملل به خوبی نشان میدهد در صورت دور اندیشی و حرکت مناسب رهبران شرق، سازمان همکاریهای شانگهای پتانسیل لازم را برای تبدیل شدن به نهادی جهانی برابر با این سازمان دارد که البته نسخه شرقی آن و بنا شده بر اساس ارزشهای متفاوت خواهد بود. البته در این راه شرق باید درسهای بسیاری از غرب بیاموزد.
عوامل بازدارنده جنگ ستارگان
در این بین فاکتورهای دیگری نیز ممکن است ایالات متحده را از انتخاب جنگ ستارگان به عنوان عامل بازدارنده قدرتهای اقتصادی نوظهور منصرف کند که از آن جمله توان اطلاعاتی و جاسوسی کشورهای نو ظهور است. روسیه به عنوان وارث کاگب و چین به کمک جمعیت 5/3 میلیون نفری چینیتبارهای آمریکایی (که شاید برخی از آنها مایل به خدمت به سرزمین مادریشان باشند) توانستهاند در سالهای اخیر به تهدید اطلاعاتی جدی برای آمریکا تبدیل شوند.
در یکی از جدیدترین نمونه از فعالیتهای اطلاعاتی این کشورها، آمریکا در یک روز خبر از کشف دو پرونده جاسوسی داد که طی آن چهار چینیتبار آمریکایی که برای چین فعالیت میکردند دستگیر شدند. در یکی از این دو پرونده یک مهندس سابق شرکت هواپیماسازی بوئینگ متهم شد جزئیات ساخت شاتلهای فضایی آمریکا و اطلاعاتی از سایر برنامه های فضایی آمریکا را در اختیار چینی ها گذاشته است. دونگفان گرگ چونگ 72 ساله که یک چینیتبار تبعه آمریکاست حدود 30 سال در صنایع فضایی آمریکا و به خصوص در شرکت راکویل اینترنشنال و شرکت بوئینگ مشغول کار بوده است.او در سال 2002 بازنشسته شد اما تا سال 2006 بطور قراردادی با بوئینگ همکاری می کرد. بر اساس بیانیه دادگستری آمریکا چونگ متهم است که اطلاعات محرمانه شرکت بوئینگ درباره شاتلهای فضایی، هواپیماهای ترابری نظامی سی 17، و موشک دلتا 4 را در اختیار چین قرار داده است. او همچنین متهم است که 24 دستورالعمل محرمانه مربوط به بمب افکن های استراتژیک و مافوق صوت «بی 1» را به چین فرستاده است. به گفته بازجوهای این پرونده چونگ از سال 1979 به «خدمت به سرزمین مادری» ابراز تمایل کرده و همکاری خود را با سرویسهای اطلاعاتی چین آغاز کرده است. به طور خاص یکی از موارد جاسوسی چونگ، موشک دلتا 4، از سری موشکهای دلتاست که در دهه 1980 بسیاری از تجهیزات مربوط به جنگ ستارگان را به مدار زمین منتقل میکرد. این موشک البته کاربردهای غیرنظامی نیز دارد.
چنین توان اطلاعاتی که بیش از 2/1 درصد از جمعیت آمریکا را به جاسوسهای بالقوه تبدیل میکند در صورت آغاز رقابت تسلیحاتی جدی بین چین و آمریکا از یک سو باعث آسیب دیدن بافت اجتماعی آمریکا میشود (چرا که به تبع بسیاری از چینیتبار برای مثال اجازه فعالیت در مراکز استراتژیک یا تحصیل در رشتههای حساس مرتبط را نخواهند داشت) و از سوی دیگر هزینه عظیمی را برای تقویت نظام ضد جاسوسی آمریکا (در برابر این خیل عظیم از جاسوسهای بالقوه) بر واشینگتن تحمیل خواهد کرد. علاوه بر این، در چنین شرایطی سرمایهگذاری بیشتر چین روی فعالیتهای اطلاعاتی و جاسوسی صنعتی – نظامی گزینهای کاملاً منطقی برای پکن خواهد بود اما این مساله برای واشینگتن به منزله پذیرفتن این خطر است که بخشی از دستاوردهای نظامی – صنعتی آمریکا که با صرف هزینه و وقت بسیار به دست آمده، با هزینهای بسیار نازلتر به راحتی در اختیار چین قرار گیرد. چین به خاطر این که به لحاظ سطح فنآوری تسلیحاتی و نظامی فاصله زیادی از آمریکا دارد از اقدامات مشابه از سوی آمریکا فارغ است.
کنت وینستین، دستیار دادستان کل آمریکا در امور امنیت ملی، پس از افشای پرونده جاسوسی چونگ در اظهار نظری در این باره که شاید منعکس کننده نگرانی پنهان بسیاری از مقامات آمریکایی بود، گفت: «برخی دولتها مصمم به دستیابی به اسرار تجاری آمریکا هستند تا بتوانند توانایی های نظامی خود را گسترش دهند. موارد امروز حاکی از آن است که وزارت دادگستری نیز به همان اندازه مصمم به خنثی کردن این تلاش هاست و افرادی را که با جاسوسی اقتصادی امنیت ملی و اقتصادی ما را تضعیف می کنند، دستگیر و تحت پیگرد قرار می دهد.»
با در نظر گرفتن مجموع این شرایط و قرار دادن آن در کنار موقعیت فعلی آمریکا به عنوان داعی امنیت جهانی و واکنش اولیه این کشور به پیشنهاد مشترک چین و روسیه که متذکر شده است در حال حاضر «هیچ کشوری برنامهای برای ارسال تسلیحات به فضا ندارد» به نظر میرسد تنها ارائه پیشنهاد منع استقرار تسلیحات در فضای بالای جو به کنفرانس خلع سلاح ژنو، کافی بوده است تا جنگ ستارگان را به عنوان ابزاری برای مقابله آمریکا با قدرتهای نوظهور، از واشینگتن بگیرد. البته به قطع روسیه و چین پیشنهاد خود را تا امضای نهایی پیمانی بینالمللی در این باره ادامه خواهند داد.
نظر شما :