اروپا پشت بدنامی بوش پنهان شده

۰۱ اسفند ۱۳۸۶ | ۱۷:۲۰ کد : ۱۵۳۷ اخبار اصلی
هنری کیسینجر در گفت و گو با مجله آلمانی اشپیگل اعلام کرد جان مک کین بهترین فرد برای ورود به کاخ سفید است. او درباره مشکلات خیزش هند و چین سخن گفته و اعلام کرده، اروپا در مبارزه با اسلام رادیکال پشت آمریکا پنهان شده است.
اروپا پشت بدنامی بوش پنهان شده
دکتر کیسینجر، جان مک کین انتخاب شما برای ریاست جمهوری آمریکاست. مک کین هم اعلام کرده آماده است حتی 100 سال دیگر در عراق بماند. مطمئنید فرد مناسبی را انتخاب کرده اید؟
من و جان 30 ساله دوست هستیم. من به او اطمینان دارم. 
 
بیشتر آمریکایی ها خواستار عقب نشینی از عراق و حتی افغانستان هستند. اما شعار مک کین " عدم تسلیم " است.
 
او قصد داشت بین حضور نیروهای نظامی آمریکا در کشوری که درگیر جنگ داخلی است و نیروهای نظامی که به عنوان بخشی از نیروهای ائتلاف که مورد پذیرش مردم هستند تفاوتی قائل شود - مانند حضور در آلمان پس از جنگ جهانی دوم - او هیچگاه نگفت است که ما باید در عراق در قالب عملیات نظامی حضور داشته باشیم. وی دقیقا قصد داشت نقطه مقابل این بحث را مطرح کند.
 
دموکرات ها وعده عقب نشینی سریع داده اند. آیا گفته آنها صحت دارد؟
مسئله این است که نیروهای آمریکایی بر اساس توافقی سیاسی عقب نشینی می کنند؟ یا به خاطر اینکه آمریکا از جنگ خسته شده است این کا را انجام می دهند؟ در صورتی که گزینه دوم صحیح باشد، عقب نشینی نیروهای آمریکا فاجعه است.
 
شاهد افزایش خشونت ها خواهیم بود؟
احتمال افزایش کشتارها وجود دارد. اسلام رادیکال با عقب نشینی ما متوقف نمی شود. عقب نشینی سریع نیروها نشاندهنده ناتوانی قدرت غرب در منطقه است؛ گروه های رادیکال موقعیت بهتری پیدا می کنند و توانایی غربی ها در شکل دادن به وقایع کاهش خواهد یافت. 
 
اما بسیاری از اروپایی ها این دیدگاه را ندارند.
برخی اروپایی ها نمی خواهند درک کنند که این مسئله، مشکل آمریکایی ها به تنهایی نیست. نتایج این مسائل به همان اندازه که برای آمریکایی ها جدی است، برای اروپایی ها نیز جدی خواهد بود.
 
اروپا چه چیزی را نمی فهمد؟ آیا پاریس، لندن و برلین " جنگ علیه تروریسم " را به عنوان چالشی مشترک برای غرب نمی بینند؟
من اصطلاح " جنگ علیه تروریسم " را نمی پسندم. زیرا ترور یک شیوه است، نه یک جنبش سیاسی. ما در حال مبارزه با اسلام رادیکالی هستیم که به دنبال برانداختن عناصر متعادل دنیای اسلام است و از اساس، ساختارهای سکولار جوامع غربی را مورد چالش قرار می دهد. تمام اینها لحظات سختی در تاریخ اروپا خواهد بود.
 
چرا سخت؟
وقایع اصلی در تاریخ اروپا توسط دولت - ملت هایی اتفاق افتاد که طی صدها سال توسعه پیدا کرده بودند. در گذشته، هیچگاه در اذهان مردم اروپا نسبت به مشروعیت درخواست دولت از مردم برای فداکاری و وظیفه ای که بر گردن آنها قرار می گرفت، شکی وجود نداشته است. اما در حال حاضر تا حدودی ساختار دولت- ملت ها در اروپا کنار گذاشته شده است و متقابلا از ظرفیت توانایی حکومت ها کاسته شده است.
 
سی سال پیش شما خواستار یک پیش شماره برای تماس با تمام اروپا بودید...
... و اتفاق افتاد. در حال حاضر مسئله اینگونه است: دولت - ملت ها نه تنها بخشی از حاکمیت خود، بلکه قسمتی از نگاه خود به آینده را نیز به اتحادیه اروپا منتقل کرده اند. اکنون آینده آنها به اتحادیه اروپا گره خورده است، و اتحادیه اروپا نیز در مقایسه با دولت - ملت ها هنوز به یک دیدگاه کامل و یک ثبات قدم دست نیافته است. بنابراین یک نوع خلاء بین گذشته و آینده اروپا احساس می شود. 
 
از رهبران اروپایی چه انتظاری دارید؟ صدر اعظم آلمان، آنجلا مرکل، باید پا را فراتر گذاشته و از آلمانی ها بخواهد در جنگ علیه تروریسم فداکاری کنند؟
فکر می کنم آنجلا مرکل نیز مانند هر رهبر دیگری باید به انتخاب مجدد خود فکر کند. من احترام خاصی برای وی قائل هستم. اما من اروپایی های زیادی را نمی شناسم که منکر آن باشند که پیروزی اسلام رادیکال نتایج شدیدی برای غرب خواهد داشت. ولی از سوی دیگر، آنها علاقه ای به مبارزه از خود نشان نمی دهند. 
 
به طور مثال در افغانستان، ناتو به نیروهای آلمانی بیشتری در مناطق جنوبی احتیاج دارد؟
فکر می کنم که این مسئله کاملا واضح است که ایالات متحده نمی تواند برای همیشه و به تنهایی در راه منافع غرب مبارزه کند. بنابراین، دو حالت قابل تصور است: اول- غرب هیچ منافعی در منطقه ندارد و ما نباید بجنگیم. دوم- در منطقه منافع حیاتی برای غرب وجود دارد و بایستی جنگید. این بدان معنی است که به نیروهای ناتو وآلمانی بیشتری در افغانستان احتیاج داریم. آنچه که احساس خوبی به من نمی دهد این مسئله است که برخی از اعضای ناتو نیروهای خود را تنها برای ماموریت های غیر رزمی اعزام می کنند. این موضوع در دراز مدت مشکل ساز خواهد بود. 
 
بسیاری از آلمانی ها معتقدند که باید در مقابل تروریسم ایستاد، اما از طرف دیگر می گویند به خاطر تاریخ کشورشان نمی توانیم وارد مبارزه کامل و حقیقی شویم. شما کاملا با تاریخ آلمان آشنایی دارید-  خانواده تان زمانی که 15 سال بیشتر نداشتید آلمان را ترک کردند. اکنون عادلانه است که آلمان به محدویت های تاریخی خود اشاره کند؟
این موضوع را درک می کنم. اما این وضعیت پایدار نخواهد ماند. در نهایت نمی توان دو گروه از اعضا را در اتحاد ناتو در کنار هم داشت: گروهی که خواستار مبارزه هستند و گروهی دیگر که به صورت گزینشی عمل می کنند. این مسئله دوام نمی آورد. 
 
آیا فکر می کنید آلمانی ها را می توان متقاعد کرد که دیدگاه خود راتغییر دهند؟
آلمانی ها باید تصمیم بگیرند. اگر آنها به رفتار خود ادامه دهند، مطمئنا آلمان ملتی متفاوت از بریتانیا، فرانسه و یا دیگر کشورها خواهد بود. 
 
مخالفت اروپایی ها با حضور نظامی بیشتر در افغانستان و عراق به خاطر بی اعتمادی گسترده شان به قدرت آمریکا نیست؟
سال آینده دولتی جدید کارش را آغاز می کند. آن زمان درمی یابیم دولت بوش دلیل اصلی اختلافات بین آمریکا و اروپا بوده است. در حال حاضر، بسیاری از اروپایی ها پشت بدنامی بوش خود را پنهان کرده اند. این دولت در ابتدای کار چندین اشتباه مرتکب شد. 
 
بزرگترین اشتباه دولت بوش را چه می دانید؟
حمله به عراق با نیروی کم، انحلال ارتش عراق، اتحاد با برخی از کشورها بدون شناخت میزان وفاداری آنها. اما معتقدم جرج بوش به درستی چالش های جهانی پیش روی ما را دریافت، تهدید اسلام رادیکال را درک کرد، و با شکیبایی با آن به مبارزه پرداخت. در آینده از او به خاطر این کارها تقدیر خواهد شد.
 
50 سال دیگر، مورخین با میراث او مهربانانه تر برخورد خواهند کرد؟
زودتر از این ها اتفاق خواهد افتاد.
 
رئیس جمهور آینده ایالات متحده خواستار تعهدات بیشتری از سوی اروپایی ها خواهد شد؟
ممکن است دولت جدید بگوید ادامه کار بدون همکاری اروپایی ها امکان پذیر نیست. ممکن است از این بهانه به منظور عقب نشینی از عراق و افغانستان استفاده کند. البته فکر نمی کنم مک کین این کار را انجام دهد.
 
باراک اوباما معتقد است صحنه درگیری های پاکستان جایی است که آمریکا بایستی در آن پیروز شود. این گفته درست است؟
همیشه می توان گفت جنگ دیگری هم هست که باید در آن پیروز شد. جنگیدن در پاکستان چه معنایی می تواند داشته باشد؟ آیا باید قدرت نظامی را برای کنترل مناطق قبیله ای پاکستان استفاده کرد و در منطقه ای که بریتانیایی ها نتوانستند طی 100 سال آرامش برقرار کنند، دست به عملیات نظامی زد؟ آیا باید از قدرت نظامی خود برای جلوگیری از به قدرت رسیدن نیروهای رادیکال در دولت پاکستان استفاده کنیم؟ آیا باید از پاره پاره شدن پاکستان جلوگیری کرد؟ فکر نمی کنم چنین ظرفیت و توانایی داشته باشیم.
 
نظرتان در رابطه با چگونگی برخورد با اسلام رادیکال و حکومت های رادیکال منطقه چیست؟
نمی توان به طور همزمان حکومت عربستان سعودی، مصر و اردن را به نام دموکراسی سرنگون کرد و با اسلام رادیکال به مبارزه پرداخت. روند دموکراسی سازی و مبارزه با اسلام رادیکال دو بازه زمانی متفاوت نیاز دارند. 
 
آیا زمان بازنگری در ارزیابی های استراتژیک فرا رسیده است؟ شما تجربه آن را داشته اید: در دهه 1970، شما و ریچارد نیکسون با سفر به چین و دیدار با دیکتاتور کمونیست، مائو، دنیا را متحیر کردید.
ناگهان از خواب بیدار نشدیم و بگوییم، خوب، بد نیست با مائو هم صحبت کنیم. نیکسون و من معتقد بودیم، زمان آن فرا رسیده بود تا چین را به نظام بین الملل وارد کنیم. ما سعی کردیم واقعیات عینی را با ملاحظات اخلاقی پیوند دهیم. واقعیات عینی با تنش در روابط بین چین و شوروی تغییر پیدا کرد و پس از آن، شاهد تمایل پکن به همزیستی بودیم.
 
به میراث برگردیم؛ آیا ممکن است مورخین روزی به گذشته نگاه کرده و بنویسند ماجراجویی در عراق مانع تمرکز ایالات متحده بر چالش های استراتژیک دیگر شد، مانند خیزش سریع چین و هند؟
فکر می کنم اکنون ما با سه چالش روبرو هستیم: تضعیف دولت- ملت ها؛ خیزش چین و هند؛ و ظهور مشکلات و چالش هایی که به وسیله یک قدرت به تنهایی قابل حل نیست. مانند مسائل مربوط به انرژی و محیط زیست. ما باید با هر سه این مسائل به طور همزمان برخورد کنیم، در غیر این صورت در مقابل هیچ کدام موفق نخواهیم بود. خیزش چین مسئله ای جدی است. اما این بدان معنی نیست که مسائل دیگر مانند اسلام رادیکال را فراموش کنیم. 
 
چین یک شریک است یا یک رقیب؟
با چین باید به عنوان یک شریک بالقوه برخورد کرد. باید سیستمی طراحی کرد که کشورهای بزرگ آسیا - که در واقع دولت - ملت در معنای اروپایی آن محسوب نمی شوند، اما ترکیبی از فرهنگ های مختلف محسوب می شوند - نیز بتوانند در آن شرکت نمایند. راه دیگری نداریم. 
 
" دموکراسی های هدایت شده ای" مانند روسیه و چین در حال حاضر در زمینه های اقتصادی موفق تر از دموکراسی های غربی است؟ این مدل، مدل جدیدی است که ممکن است برای نسل های جدید جذاب تر باشد؟
مسئله مهم در دموکراسی های هدایت شده این است که آنها در حل مسائل مربوط به جانشینی مشکلات اساسی دارند. چین در حل این مسئله نسبت به دیگران موفق تر بوده است. معتقدم مدل دموکراتیک بهتر و بادوام تر است، اما نه به صورت اتوماتیک. البته این به دیدگاه ها و اهداف هم بستگی دارد. 

نظر شما :