عراق جديد، متفاوت با آنچه رسانه ها می گویند
اگر به عراق سفر کنیم، بوضوح میبینیم شنیدهها با وقایع جاری تفاوتهای بسیاری دارد. یعنی واقعیت بر خلاف آنچه رسانهها تلاش در القای آن دارند تا نشان دهند عراق کشور ناامنی است که مردم در اوج بدبختی و فلاکت زندگی میکنند، نیست.
چندی پیش به صورت زمینی به عراق سفر کردم. بسیار واضح و بیپرده بگویم، قبل از عزیمت بواسطه خبرهایی که از رسانهها میشنیدم گمان میکردم از دم مرز تا شهرهای مقصد ماشینهای بمبگذاری شده و گروههای شبهنظامی جان مرا تهدید کردهاند.
من چهار سال پیش یعنی چهار ماه پس از سقوط رژیم بعث نیز به عراق سفر کرده بودم از این رو مطلب پیش رو نیز تا حدودی به مقایسه این دوران یعنی عراق چهار سال پس از سقوط با آن دوران نیز خواهد بود.
مقر مرزی مهران نسبت به چهار سال گذشته که هیچ چیز جز یک بیابان لمیزرع بود، بسیار تغییر یافته است. دولت ایران در این مکان یک فضای مناسب و مرتب با خدمات رفاهی لازم نظیر خودروهای سواری تاکسی برای انتقال از مرز به شهر مهران، پایانهای کوچک، سرویس بهداشتی و یک سالن انتظار قابل قبول ساخته است که رضایت زائران و مسافران را تا حد قابل قبولی تامین میکند.
از پایگاه مرزی ایران که بگذریم وارد فضای عراق میشویم. فضای مناسب برای مسافران در خاک عراق محدود است، پس از آن وارد یک فضای نامناسب، خاکی و خستهکنندهای میشویم که نبود امکانات برای انتقال مسافران تا پایانه، مسافران را میآزارد.
در این جا با فضایی برخورد کردم که تا اندازهای برایم جای تامل داشت. مرزبانان عراقی هنگامی که به مسافران ایرانی بر میخورند آنها را وارد یک صف طولانی برای گشتن و تفتیش وسایل میکنند. در حالی که اگر یک مسافر عراقی به این مرحله برسد احترام کامل به او میگذارند و با مهربانی وی را از صف طولانی مسافران خارج کرده و وی را تا خاک عراق و تا باجه مهر پاسپورت هدایت میکنند.
همچنین سربازان آمریکاییها با سگهای بزرگشان در کنار سربازان عراقی ایستادهاند و ورود و خروج مسافران را کنترل میکنند گرچه هیچ بیاحترامی به مسافران نمیکنند و رفتارشان مودبانه است. گفته میشود علت اصلی این کار کنترل مسافران برای جلوگیری از ورود اسلحه و مواد مخدر است. هنگامی که پاسپورت مسافران را بررسی میکنند، احترام کامل به وی ادا میکنند و به او خوشآمد میگویند.
در خاک عراق گشت نظامی شدید است. پس از کمی کنکاش متوجه میشوم «دیوید پترائوس» فرمانده نیروهای آمریکایی در عراق به همراه عدهای از مقامهای آمریکایی به کنار مرز مهران آمدهاند تا اوضاع امنیتی کنار مرز از نزدیک بررسی کنند. البته افزایش تدابیر امنیتی نیز باعث نمیشود تا رفتار سربازان آمریکایی با مسافران بد شود. صدای هلیکوپتر بر فراز منطقه دائما شنیده میشود و مشخص است که وضعیت، یک وضعیت عادی نیست.
هنگامی که وارد خاک عراق میشوم بر عکس دفعه پیش که به عراق آمدم و بدبختی، وضعیت اسفبار و مصیبتهای وارده بر مردم توی ذوق میزد و انسان بدبختی آنها را از نزدیک لمس میکرد، این بار دیگر به آن گونه نبود. هنوز چهرههای خندان و بذلهگوییهای پلیس و بازرسان عراقی در ذهنم است. با وجود این که پاسگاههای پلیس در جادههای میان شهری بسیار است و به گونهای است که مسیر یک ساعته را تا سه ساعت و نیم طولانی میکند اما به هیچ عنوان با بیاحترامی و تندی رفتار رو به رو نشدم.
رفتار آسوده و مهربانانه را در میان مردم عراق نیز احساس میکنید. بذله گوییهای رستوران داران، همسفران و کلا مردم عادی دست کمی از پلیس ندارد. کمتر کسی ناراحت است. هنگامی که با مردم صحبت میکنم همه بر این نکته اتفاق نظر دارند که اوضاع بسیار بهتر شده و به آینده نیز بسیار امیدوارند.
البته شاید این وضعیت برای جنوب عراق که نسبت به دیگر نقاط امنتر است به این گونه باشد. ظاهرا بهبودی وضعیت معیشتی و گذر زمان باعث شده تا دیگر کمتر به سراغ بدبختیهای گذشتهشان روند.
«اسعد حمود» یکی از شهروندان اهل دیوانیه که در یک رستوران بین راهی نسبتا تمیز به او بر میخورم به من میگوید، «اوضاع خیلی بهتر شده است. همه منتظر آغاز جدی روند بازسازیها و عمران هستند. ما نیز دلمان میخواهد مانند دبی و ابوظبی و تهران پیشرفت کنیم. مطمئنیم که با بهبود اوضاع تا چند سال دیگر ما نیز مثل آنها میشویم. ما پیشرفت و عمران را احساس میکنیم و به عینه میبینیم اما روند آن کند است. علت اصلی آن نیز فساد اداری و نبود دولت قدرتمند است. البته به قدرت گرفتن دولت هم امیدواریم.»
از او میپرسم چه چیزی تو را میآزارد، میگوید، «نبود امنیت و رکود و کندی در بازسازی کشور. اگر امنیتمان تامین شود، بسیاری از مشکلات ما نیز حل خواهد شد. مردم میدانند نوری مالکی آدم خوبی و به فکر بازسازی و جبران مافات است اما هنوز قدرت و قوت لازم را ندارد. از لحاظ عمران نیز بسیاری از امکانات اولیه را نداریم. هنوز مشکل برق حل نشده و خیلی مشکلات این چنینی مردم را میآزارد.»
بصره
در راه رفتن به درون خاک عراق مرد مسن 67 سالهای با من همصحبت میشود. میگوید نامش «ابوالخطیب» است و در بصره زندگی میکند. پدر 9 دختر و دو پسر است و لیسانس حسابداری دارد. سالها در وزارت برق عراق در بصره فعالیت میکرده و بازنشسته همان وزارتخانه است. میگوید: «دو تا از دخترانش وکیل است، یکیشان پزشک، یکیشان پرستار و دو تاشان فوق لیسانس زبان عربی و انگلیسی دارند. یک پسرش نیز مهندس برق است و یکی دیگر نیز در حال تحصیل در دانشگاه در رشته حقوق است.»
از او میپرسم: «اوضاع بصره چگونه است؟»
میگوید: «شهر کاملا ویران شده است. دیگر به سختی میتوانی یک خیابان آسفالت شده مرتب در شهر بیابی. همه حسرت بصره قدیم را میخورند. از بصره هیچ چیز نمانده. صدام آن را کاملا ویران کرد.»
سپس میافزاید: «پس از قیام مردم جنوب در انتفاضه 91 پس از جنگ کویت صدام به فکر انتقامگیری از مردم عراق بویژه مردم جنوب که شیعه بودند، افتاد.آنچنان ویرانی ایجاد کرد که دیگر هر کاری کنیم نمیتوانیم به همین سادگیها آبادانی را به آن برگردانیم. همه چیز نابود است. صدام عراق را نابود کرد. تمام شهرها را ویران کرد و در عوض فقط برای خود کاخ ساخت. مردم در فقر و نکبت جان میدادند اما او با همدستی سازمان ملل و کشورهای اروپایی و عربی برای خود کاخ میساخت. صدام حتی ارزاق و خوراک را هم از ما محروم کرد. وقتی قانون نفت در برابر غذا را در عراق اجرا کردند، او تنها نفت را میداد و پولهای بخس آن را میگرفت و غذاهای آن را از ما محروم میکرد.»
سپس به انتقاد از کشورهای عربی میپردازد و میگوید: «صدام عراق را محل چپاول کشورهای عربی کرده بود. برای این که بتواند بقای خود را دوام دهد، پولهای کلان به آنها میداد و از جان و مال ما میزد. علی عبدالله صالح رئیس جمهوری یمن چقدر پول از صدام گرفت. چقدر از خاک جغرافیایی عراق را به اردن داد تا ملک حسین و پسرش از او حمایت کنند. عربستان و امارات و فلسطین چقدر از صدام استفادهها بردند. برای همین هم وقتی بنا شد سقوط کند، عربها بیش از همه ناراحت بودند.»
از او میپرسم نظام جدید عراق چطور است، میگوید: «خوب است. تلاش دارد به داد مردم عراق برسد.»
«آیا بازسازیها آغاز شده؟»
میگوید: «آری. اما آنقدر ویرانیها زیاد است که دولت هر چه تلاش میکند، بازسازیها و عمران دیده نمیشود. تمام زیر ساختهای عراق نابود شده. برق نداریم. وضعیت آب خوب نیست. وضعیت سوخت چندان مساعد نیست. نیازهای ابتدایی مکانهای مورد نیاز برای عمران مهیا نشده است. مثلا وقتی برق نباشد خود به خود بسیاری از کارخانهها و مکانهای خدماترسانی نیز تعطیل میشوند.»
«آیا بصره هم مانند برخی از شهرهای عراق مهاجر داشت؟»
«بله داشت. عدهای هم تلاش میکردند از بصره خارج شوند تا روند مهاجرت را بزرگ کنند تا دولت را ناکارآمد جلوه دهند. اما پس از مدتی دیدند کارشان فایده ندارد و خودشان به خانههایشان بازگشتند. اصولا عراق ناامن بود اما بصره کمتر از دیگر شهرهای عراق ناامن شد.»
از من شماره تماس و آدرس میگیرد و شماره خود و محل سکونتش را نیز به من میدهد. پس از آن اصرار میکند که با او بصره بیایم. با این که راهم به آن سمت نبود، میروم. به او با خنده میگویم، «ارتباطاتان پس از سقوط صدام با دنیای بیرون بیشتر شده، این طور نیست؟»
میگوید: «حتما همین طور است. این انگلیسیها و آمریکاییها بودند که به ما اجازه دادند سفر کنیم و دنیای جدید را حتما ببینیم. آنها هستند که به ما میگویند رابطه بهترین وسیله برای گسترش مناسبات است. چون انسان یک موجود اجتماعی است. یک بار یک انگلیسی در بصره به من گفت، باید شعارتان این باشد که انسان اجتماعی است و باید در اجتماع زندگی کند. هیچ گاه خود را جدای از اجتماع تصور نکنید. این اجتماع میتواند از بصره شروع شود و تا کل عراق و جهان گسترش یابد.»
در بصره مرا با برادرش آشنا میکند. مردی که دو سال از وی بزرگتر است و آژانس مسافرتی دارد. مردی خندان که مهماننوازی و ترتیب دادن یک سفره رنگارنگ برای پذیرایی از من مرا بسیار متعجب و خجالتزده میکند. آنچنان رفتار مهربانانه و پدرانهای دارد که به هیچ وجه احساس غربت نمیکنم. در حالی که تلاش میکند لقمهاز از ماهی بومی خودشان برایم بگیرد از او میپرسم آیا با وضعیت فعلی عراق، کسی توان سفر کردن دارد؟
قبل از آن که به سئوالم جواب دهد، میگوید: «حال که به عراق آمدهای دیگر نباید از نگاه تلویزیون و شبکههای عربی به عراق نگاه کنی. عراق با آنچه تبلیغ میکنند بسیار تفاوت دارد. یک هفته این جا باشی خودت موضوع را میفهمی.»
سپس به پرسشم پاسخ میدهد و میگوید: «بله. مردم وضعشان خیلی خوب شده و خوب سفر میکنند. وضعیت سفر پس از سقوط صدام 500 درصد افزایش یافته و روز به روز نیز بیشتر میشود.»
«عموما به کجا میروند؟»
«ایران، سوریه، لبنان، اردن و دبی که البته الآن نزدیک به شش ماه است که اماراتیها سفر عراقیها به کشورشان را ممنوع کردهاند و بنا بر این دیگر به کسی به آنجا نمیرود. اما ایران بسیار میروند. خصوصا مشهد و قم.»
«چرا امارات به آنها اجازه ورود نمیدهد؟»
«اختلافهای شیعه وسنی بسیار شده است. به همین دلیل آنها اجازه سفر عراقیها به کشورشان را نمیدهند. بویژه این که خیل عظیمی از بعثیها نیز به امارات رفتهاند و در آنجا سرمایهگذاریهای کلان کردهاند و به دولت امارات فشار میآورند که از سفر کردن اتباع عراقی به خاک عراق خودداری کنند تا امنیتشان بیشتر تامین شود.»
«وضعیت معیشت چگونه است؟»
«خیلی خوب. خصوصا نسبت به زمان صدام اصلا قابل مقایسه نیست. من هم زمان صدام همانند برادرم در وزارت برق در بصره بودم. من یکی از کارکنان خدمات اداره برق بصره بودم. حقوق بازنشستگیم زمان صدام 15 هزار دینار بود که به هیچ وجه کفاف یک روز زندگی مرا نمیداد. قیمت یک کیلو گوشت 8 هزار دینار بود. تخم مرغ دانهای 250 دینار بود. نان را سیصد دینار میخریدیم. حال خودت حساب کن چگونه باید با 15 هزار دینار یک ماه را سر میکردیم.»
در ادامه میافزاید: «اما اکنون حقوق من 300 هزار دینار است. دولت هم به صورت ماهیانه جیرهای برای هر نفر تعیین کرده که به اندازه یک نفر آرد، برنج، تمام حبوبات، چای، شکر، قند، خرما و غیره میدهد. تنها پول حمل و نقل را از ما میگیرند که بسیار جزئی است تقریبا 500 دینار است. الآن وضعیت ما عراقیها بسیار خوب شده. عصر نکبت و بدبختی به پایان رسیده. آزادی کامل داریم. هر کار بخواهیم انجام میدهیم. هر جا بخواهیم میرویم. اگر دولت قدرت بگیرد و مشکل خدماترسانی نیز حل شود، مشکلاتمان باز هم کمتر خواهد شد.»
در بصره چندان احساس آرامش نمیکنیم و خیلی زود تصمیم میگیرم این شهر را ترک کنم. بر خلاف گفتههای مردم شهر وجود افراد شبه نظامی که عموما وابسته به جیش المهدی و حزب فضیلت هستند، ترس و دلهره را در آدم بوجود میآورد. از این رو تصمیم میگیرم خیلی زود شهر را ترک کرده و به نجف که مقصد من در این سفر است، بروم.
البته دو روز بعد در شهر آشوب میشود و دست کم 150 نفر کشته و زخمی میشوند.
دیوانیه
در حدود 50 کیلومتر مانده به شهر نجف اشرف وارد شهر دیوانیه میشوم. در سال 2003 آنچه از این شهر به یاد دارم، شهری ویران، سراسر خاک و بی روح بود که مردم آن تازه فهمیده بودند که میتوانند از خانههایشان بیرون بیایند و هوایی تازه کنند.
این جا هم همانند بسیاری از شهرهای عموما جنوبی عراق جز خرابی و ویرانی چیزی دیده نمیشد. مردم همه داغدار بودند و کثرت مصیبتهای وارده رغبت و فرصتی برای رسیدگی به امور شخصی به آنها نمیداد. خودروهای فرسوده با رانندههای خسته و کسل که لباسهای مندرسشان در ذوق هر غریبهای میزد به گونهای بود که گمان میکردید به یکی از دور افتادهترین شهرهای یک کشور فقیر پا گذاشتهاید.
اما این بار وضعیت بسیار فرق میکرد. خانههای نو نوا شده گوشه گوشه شهر دیده میشدند. دیگر خبری از آوار و خرابی به آن صورتی که در گذشته دیده بودم، نبود. در بیشتر مناطق مصالح ساختمانی از خاک گرفته تا آهن برای ساخت و ساز بر روی زمین ریخته شده بود و خانههای نیمهکاره که منتظر تکمیل ساخت یا بازسازی بودن بسیار دیده میشدند.
خانههای مجلل و زیبایی هم دیده میشدند. از «ابو مکی» رانندهای که مرا به نجف میرساند کیفیت این خانهها را پرسیدم. به من گفت: «چندان ذوق برت ندارد. این خانهها فقط ظاهرش قشنگ است. واردش که بشوی حالت به هم میخورد. مردم عراق به ظاهر خیلی اهمیت میدهند ولی کاری با داخل ندارند.»
اما آنچه برای من اهمیت داشت، افزایش درآمدها و رشد اقتصادی مردم بود که میتوانستند چنین خانههایی را بسازند. تعداد خانهها هم انگشت شمار نبود. به واسطه ترافیک، بسته شدن راهها توسط پلیس و ایستهای بازرسی مجببور شدیم از چندین خیابان در این شهر بگذریم. آنچه توجه مرا جلب کرد، تعدد خانههای به قول عراقیها ظاهرا مجلل بود.
اهمیت این موضوع زمانی بیشتر میشود که متوجه میشوم هزینههای ساخت و ساز در عراق به شدت بالا رفته و قیمت مصالح ساختمانی نیز بسیار گران شده است. به گونهای که در برخی مناطق هزینه ساخت مسکن معادل 70 تا 80 درصد قیمت زمین است. علت اصلی این افزایش قیمت آغاز عمران و بازسازی و افزایش ساخت مسکن و خانه در شهرهای مختلف عراق است.
در شهر دیوانیه پویایی سیاسی و مذهبی بوضوح دیده میشود. عکس بسیاری از چهرههای مذهبی نمایان است. از جمله مقتدی صدر که میگویند کنترل شهر بیشتر تحت تاثیر او و طرفداران اوست. همچنین شنیدم که عکس مقتدی پیش از این بیشتر بوده اما اکنون بسیار کمتر از دفعات پیش شده است.
در میدان مرکزی شهر که نامی بر روی آن دیده نمیشود مجسمه شاهین یعنی همان سنبل عراق قرار دارد که به خاطر ایام محرم با پارچه سیاهی که بر روی آن «اسلام علیک یا ابا عبدالله» نوشته شده، پوشیده شده است و زیر آن نیز عکس مقتدی صدر با چهره جدی و عصبی در هنگام سخنرانیش دیده میشود.
از ترافیک پیش آمده استفاده میکنم و به میان مردم میآیم. یک عابر پیاده از اهالی شهر که ایستاده و ترافیک موجود را تماشا میکند، میپرسم: «وضعیت سیاسی اینجا چگونه است؟ آیا مردم دیوانیه از مقتدی صدر حمایت میکنند؟»
پاسخ میدهد: «چندان میان مردم حرفی از مقتدا یا غیر مقتدا نیست. اینجا حجم تبلیغات زیاد است اما این بدان معنا نیست که کسی طرفداری از فرد خاص یا گروه خاصی میکند.» <p class="MsoNormal" dir="rtl" style="MARGIN: 0in 0in 0pt; DIRECTION: rtl; unicode-bidi: e
نظر شما :