شرارتورزی از سر دیانت یا دینورزی از سر شرارت
ما در جهان مدرن زندگی میکنیم. انکار کلی این واقعیت در معصومانهترین شکل آن نبرد دنکیشوتوار با آسیابهای بادی و در نفرتانگیزترین حالت تروریسم و یازده سپتامبر است. فاجعهای که بیش از همه در خدمت و به نفع سیاستهای اروپا و آمریکا بود. وجود ما در کهکشان مدرن از سپهر همگانی جداشدنی نیست. حتی اگر کسی که مدرنیته را مظهر ابلیس میداند در جنگلی یا غاری معتکف شود و در امان از نیروهای کنترل حکومت مادتاً و فکراً به عصر حجر یا قرون وسطی برگردد، تنها شخص خودش را از ابلیس مفروضاش نجات داده است. اما اگر توهم او به وجود اجتماعی گسترش یابد، باید به کوههای افغانستان سفر کند و مخربترین جنگافزارهای تکنیکی را به سوی ابلیساش نشانه رود.
او اکنون از جهان مدرن، مدنیت و تفکرش را بیکمترین شناختی به عنوان افکار کفار دفع کرده اما ابزار مادی همان کفار را بغل کرده است تا اسلام هراسی آن کفار را با گویاترین شواهد عینی موجه جلوه دهد. دینی که او برای آن جان خود را میدهد پاسخ هر امر مغایری را با گلوله میدهد نه با کلمه. هرقدر نیز که کسی با اسلام دشمن باشد نمیتواند انکار کند که این دین چون همه ادیان بزرگ نیروی بنیان نهادن تمدن و فرهنگی بزرگ را داشته است؛ در بستر آن فیلسوفان، متکلمین، دانشمندان، مجالس بحث و مناظره، مکاتب حکمی و عرفانی و مدارس و نظامیههای به یادماندنی زاده و بالیدهاند.
اکنون با عینک سلفیها همه این تمدن را به دخل و تصرف و تحریف ایرانیان نسبت میدهیم، لیکن بیدرنگ از سلفیها سلفیتر میشویم: نخستین مؤمنان با دریافت درونمایه کلمه ایمان آوردهاند نه با چیزی بیرونی چون زور، ارعاب، مقام اجتماعی و منافع شخصی. اما در کوههای افغانستان فناتیکهایی میبینیم که به جای کلمه با گلوله سخن میگویند. فناتیسم و تعصب ایمان مؤمنان سلف را نقش نزده است. فناتیسم بعدها پدید آمده است.fanum یا معبدِ همه فناتیکها یا متعصبان خدا نیست. شرارت نفس است. این نفس را با خدا مشتبه میکنند. از سر دیانت شرارت نمیورزند، از سر شرارت دین میورزند. این شرارت آن روی هستی مدرن است که نهایت آن در بمب اتمی متجسم میگردد یعنی: نهایت زور محض و غایت غیاب معنا و کلمه؛ چیزی سهمناک که برحسب نمادهای سنتی ملل همان شیطان، ابلیس، لوسیفر، دیو، دجال و اهریمن است. بمب اتمی شکل تمامت خواهانه همان مسلسلی است که پابرهنگان کوههای افغانستان به مثابه مجانینِ عقلانیت مدرن بر دوش میکشند: همه این سلاحها یعنی مدرنیته در وجه ویرانگرش.
طالبان ابزار مدرن را برای هدف مقدس بازگشت به سنت به کار میبرند. این پندار نه فقط خطا بل دینورزی در خدمت شرارت نفس است. چرا؟ چون انبوه کشتن و از دور کشتن همان قدر مدرن است که از دور دیدن و انبوه دیدن با تلویزیون و از دور شنیدن و انبوه شنیدن با رادیو. بازتولید انبوه کلمه و تصویر و صدا همان قدر مدرن است که کشتار انبوه و تکنیکی و از دور. دلیل وقوع آدمسوزان نازیها، بمباران هیروشیما و نسلکشیها و جنگهای جهانسوز بیش از اسناد منطق مدرن است. ما در جهان مدرن زندگی میکنیم و این یعنی: اشتداد وجود اجتماعی در حد تغییر کیفی. جامعه مدنی به اقتضای این اشتداد تنها شیوه همسازی متمدنانه با جهان مدرنی است که دیکتاتوری و استبداد در آن از برکت امکانات تکنیکی مهار و کنترل فاجعه بارتر و ویرانگرتر از هر عصری میگردد.
نظر شما :