سیاست آمریکا در برابر ایران: متناقضنما، نه متناقض
دیپلماسی ایرانی: یکی از پرسشهای کلیدی در مورد وضعیت کنونی پرونده هستهای جمهوری اسلامی ایران و نقش ایالات متحده در آن، به موضوع انسجام و یا تناقض در سیاست خارجی آمریکا ارتباط دارد. پرسش این است که سیاست آمریکا در برابر جمهوری اسلامی و موضوع هستهای آن، دارای انسجام و هماهنگی است یا از تناقض و ناهماهنگی رنج میبرد؟ آمریکا از سویی با همراهی دیگر اعضای شورای امنیت و اتحادیه اروپایی، به شدت و گستردگی تحریمها علیه جمهوری اسلامی میافزاید، اما از سوی دیگر، نسبت به سیاست مذاکره و حتی همکاری با ایران تأکید میگذارد. آشکار است که درک واقعبینانه و دقیق رفتار آمریکا در برابر جمهوری اسلامی، از آنجا که بر امنیت و منافع ملی ایران تأثیرگذار است، دارای اهمیت ویژه در شرایط کنونی است.
میدانیم که ایالات متحده با روی کارآمدن اوباما، سیاست مذاکره با جمهوری اسلامی را به طور رسمی اعلام کرد و گامهایی درجهت نیل به مذاکره با مقامات ایران مانند فرستادن پیام و نامه و مانند اینها برداشت. این سیاست مسالمت جویانه آمریکا دو هدف عمده را دنبال کرده و میکند. نخست، همگامی تنگاتنگ و منسجم میان آمریکا با اتحادیه اروپایی و دیگر کشورها. دوم، همراه کردن افکار عمومی جهان با این شعار که آمریکا در پی حل مسالمت آمیز پرونده هستهای ایران از رهگذر مذاکره و گفتوگو است و در صورت تحقق این روش، به گزینه نظامی حاجت نخواهد بود.
پس از مشاهده واکنشهای جمهوری اسلامی، آمریکا سیاست فشار سیاسی و تحریمهای اقتصادی و نظامی را علیه ایران، چه به صورت یکجانبه و چه همراه با دیگر اعضای شورای امنیت، اتحادیه اروپایی، کانادا، استرالیا، ژاپن و شماری از دیگر کشورهای آسیایی و هم چنین عربی، آغاز کرد. به نظر میرسد درک منطق سیاسی ایالات متحده علیه جمهوری اسلامی، اگرچه از ظرافت و پیچیدگی خاصی برخوردار است، اما غیرقابل فهم نیست. آمریکا هم اکنون در کار تداوم سیاست خود در برابر جمهوری اسلامی به شکل «فشار- مذاکره – فشار- مذاکره ... » است؛ به این معنی که از نظر آمریکا، «میزان فشار» علیه ایران باید به حدی افزایش یابد تا واکنش مناسب جمهوری اسلامی - آن گونه که موردنظر آمریکا و متحدان جهانی او است - شکل بگیرد.
سیاست غرب دربرابر پرونده هستهای جمهوری اسلامی چیست؟
سیاست راهبردی غرب (آمریکا و متحدانش) برخورداری ایران از انرژی هستهای درچارچوبی محدود با پائینترین حد غنیسازی اورانیوم است، بهگونهای که نیازهایی مانند برق و امور پزشکی تأمین شود، اما غنیسازی در مقیاس پایین زیر کنترل آژانس بینالمللی انرژی اتمی باشد تا به درجهای افزایش نیابد که اجرای طرحهای نظامی را در جهت تولید کمکافزارهای هستهای ممکن سازد. باورمن آن است که آمریکا و متحدانش، فشارها و تحریمها را تا حدی علیه جمهوری اسلامی افزایش و گسترش خواهند داد تا این سیاست –برابر محاسبه آنها- کارگر افتد و ایران چارچوب طراحی شده آن را بپذیرد. تأکید نسبت به اعمال گزینه نظامی تا سطح آمادگی آمریکا برای حمله، مکمل اجزای سیاست خارجی آمریکا و متحدان در قبال جمهوری اسلامی است؛ یعنی اعمال همزمان:
1. تحریمهای اقتصادی و نظامی
2. فشارهای سیاسی
3. فشارهای روانی – تبلیغاتی
4. تهدید به حمله نظامی
آشکار است که برپایه آنچه گفته شد سیاست آمریکا و متحدان در برابر جمهوری اسلامی از منطق درونی منسجم و سازگاری برخوردار است. به نظر میرسد کسانی که در رفتار آمریکا در قبال ایران «تناقض» (Contradiction) میبیند، میان دو مفهوم «متناقض» (Contradictory) و «متناقض نما» (Paradoxical) دچار خلط مبحث شدهاند. میتوان در نگاه ابتدایی، میان افزایش تحریمها و تکرار سیاست مذاکره، تناقض مشاهده کرد؛ اما با نگاه به ژرفای منطق سیاسی- دیپلماتیک آمریکا در برابر ایران، آنچه نمایان میشود، امری متناقض نما است، نه پدیدهای متناقض و ناساز. بیتردید، اشتباه در چنین محاسبهای، میتواند پیآمدهای ویرانگری برای ایران به همراه داشته باشد.
تردیدی وجود ندارد که ضرورت مذاکره جمهوری اسلامی با آمریکا و متحدان آن برسر مسائل مشترک -همانند مذاکره با هر دولت دیگر- بدیهیتر از آن است که حاجت به استدلال و ذکر شواهد و قرائن داشته باشد. قطعاً هر مذاکره روشن و دارای انسجام در راستای رسیدن به هدفهای مشخص، کاری ضروری و سودمند است، به شرط آن که طرفین مذاکره از صلاحیت، اقتدار و شجاعت لازم برخوردار باشند. اما «مذاکره» (Negotiation) را نباید با «گفتوگو» (Dialogue) و مناظرههای جنجالی و عوامپسند یکی دانست. دو کشور آمریکا و ایران میتوانند پیرامون مسائل مشترک با یکدیگر «مذاکره» کنند؛ اما اینکه با اوباما بنشینیم و در مورد حلوفصل مسائل مهم جهانی صحبت کنیم، موضعی پرسش برانگیز است: آیا دولت یا دولتهایی از خانواده جهانی، به آمریکا و جمهوری اسلامی نمایندگی دادهاند که بنشینند و درباره مسائل مهم جهانی با هم صحبت کنند؟ حال اگر فرض کنیم که نشستن و رسیدگی کردن به مسائل مهم جهانی، کاری لازم و سودمند از نقطهنظر امنیت و منافع ملی دو کشور است و اختیارات لازم نیز اخذ شده است، بایستی طرفین چنین مذاکرهای از توازن کیفی و کمی قدرت نیز برخوردار باشند. این موضوع، امری سلیقهای نیست، بلکه از قواعد حتمی سیاست ورزی در روابط بینالملل است که عقل سلیم و تجربه صحت آن را تصدیق میکند. هرگاه توازن قدرت در اینگونه موارد وجود نداشته باشد، موضوع ازحد حرف و شعار فراتر نمیرود؛ چنان که میبینیم نرفته است.
اینکه اوباما از امکان همکاری میان آمریکا و جمهوری اسلامی در ارتباط با افغانستان (مبارزه با مواد مخدر، معضل طالبان و...) سخن میگوید، اما در «عمل» چنین همکاریای اتفاق نمیافتد، حکایت از جایگاه همکاری میان دو کشور در چارچوب استراتژی جهانی و منطقهای ایالات متحده دارد. از مواضع آمریکاییها میتوان فهمید که فقط آنگاه که مسأله هستهای جمهوری اسلامی بر پایه شرایط مندرج در قطعنامههای شورای امنیت در مورد ایران حلوفصل شود، چنین همکاریهایی میتواند میان آمریکا و جمهوری اسلامی شکل بگیرد.
موضوع حمله نظامی به ایران را از دو نظر میتوان مورد توجه قرار داد. به نظر میرسد تا زمانی که روش «فشار- مذاکره- فشار- مذاکره ...» از سوی ایالات متحده علیه جمهوری اسلامی اعمال میشود، همان طور که گفته شد تهدیدهای نظامی را میباید جزئی از راهبرد کنونی آمریکا در قبال ایران دانست تا فشارها به درجهای برسد که جمهوری اسلامی را -به زعم آمریکا- وادار به پذیرش قطعنامههای شورای امنیت و دستشستن از بلندپروازیهای هستهای خود کند. هرگاه روش این اعمال فشار درجهت وادارکردن ایران به خواستهای آمریکا و متحدان جواب ندهد، امکان به کارگیری گزینه نظامی بسیار جدی خواهد بود. این گزینه میتواند از سوی اسرائیل و یا آمریکا به کارگرفته شود. ممکن است اسرائیل وارد عمل شود، اما با پشتیبانی آمریکا، مراکز مهم نظامی، اتمی و صنعتی ایران هدف قرار گیرد. این حمله میتواند غافلگیر کننده، برقآسا و کوتاه مدت باشد؛ بدون اینکه آمریکا خود را درگیر نبرد زمینی با جمهوری اسلامی کند.
در شرایط حساس و پرتنش کنونی، عمل به موارد زیر میتواند در کاهش تهدیدها و خطرهایی که در کمین امنیت ملی و منافع ملی ایران است ، کارساز باشد:
1. محاسبه و توزین دقیق میزان قدرت جمهوری اسلامی برای تحقق بخشیدن به هدفهای سیاسی، نظامی و اقتصادی خود؛ بازنگری در این هدفها و تدوین صورتبندی واقعبینانهای از آنها.
2. اعمال سیاستهای مبتنی بر تغییر و اصلاح درکشور در جهت پایان دادن به بحران سیاسی کنونی در پرتو جلب رضایت مردم و اعتمادسازی، در عرصه داخلی و سیاست خارجی.
3. استفاده از ظرفیتهای مذاکره و چانه زنی با طرفهای خارجی، اعم از اتحادیه اروپایی، آمریکا و دیگر اعضای شورای امنیت، کشورهای همسایه، کشورهای آسیایی و جهان عرب، در چارچوب موضوعهای مشترک ناظر به امنیت و منافع ملی ایران.
4. پایان دادن به شگردهای جنجال برانگیز، ماجراجویانه و تحریک آمیز در عرصههای تبلیغاتی و سیاسی؛ تمرکز دقیق و توام با تواضع به مسائل و مشکلات عدیده ایران، پذیرش واقع بینی و دست شستن از توهم زحمت افزای «مدیریت جهان».
5. دعوت صادقانه و توام با برنامهریزی از اندیشه وران، مدیران و کارشناسان دانشآموخته، متعهد، و با سابقه در پرتو مشارکت ملی، در جهت برون بردن کشور از شرایط بحرانی و جلوگیری از تنگتر شدن حلقه محاصره جهانی و منطقهای ایران.
نظر شما :