شاید جنگ سرد جدیدی در راه باشد

۱۷ مهر ۱۳۸۷ | ۰۳:۳۲ کد : ۱۱۲۱۴ نگاه ایرانی
نویسنده خبر: سید جلال ساداتیان
گفتارى از سيد جمال ساداتيان، تحليلگر مسائل منطقه‌اى و استراتژيک
شاید جنگ سرد جدیدی در راه باشد
یک سلسله حوادثی در سطح جهان در حال وقوع است که اینها ریشه در نظام بین الملل یا به تعبیر دیگر نظم نوین جهانی دارد. این نظم جهانی یک سابقه دیرینه و تاریخی دارد که حداقل آن را از سال 1648 و ظهور و دولت های جدید در نظر می گیرند.
 
بعد از جنگ دوم جهانی دو قطب در دنیا ظهور کرد. امریکا به عنوان یک قدرت جدید وارد عرصه بین الملل شد. اتحاد جماهیر شوروی هم که جایگزین امپراطوری تزاری شده بودند و از اواخر جنگ جهانی به عرصه بین‌الملل وارد شده بودند، بعد از جنگ دوم به عنوان یک قدرت اتمی و هسته ای جدید وارد روابط بین الملل شدند که رویارویی این دو قدرت در برلین بود و پس از آنکه دیوار برلین کشیده شد، جهان به دو قطب تقسیم شد. بحث رقابت های تسلیحاتی، به‌خصوص تکنولوژی هسته ای کار را به آنجا رساند که جنگ ستارگان آقای ریگان مطرح شد و نهایاتا اتحادیه جماهیر شوروی از هم پاشید. بدین معنا که هم کشورهای بلوک شرق به اصطلاح آزاد شدند و هم روسیه، محور این قطب به 15 کشور تقسیم شد و روسیه فعلی به وجود آمد.
 
پس از فروپاشی شوروی غربی ها بر این تصور بودند که باید روسیه را بیشتر مهار و کنترل کنند. در راس غرب هم ایالات متحده امریکا بود که اعتبار این فروپاشی را 100 درصد به حساب خودش گذاشت و اعلام کرد که تکنولوژی و قدرت نظامی و اقتصادی امریکا شوروی را از پا درآورد. از این تاریخ به بعد یک نظم نوین جهانی بر دنیا حاکم شده و این تعبیری بود که بوش پدر در جریان لشکر کشی به عراق به کار برد.
 
مشخصه های این نظم نوبن جهانی این بود که عناصر مختلفی از قدرت بر دنیا تاثیر دارند. این عناصر ثابت و متغیر قدرت عبارتند از منابع زیرزمینی، مدیریت، خرد رهبری، انسجام و وحدت مردم، فلسفه وجودی کشورها، جمعیت کارآزموده و آموزش دیده، وسعت کشور و ... در مجموعه این عوامل قدرت نظامی را تا قبل از فروپاشی شوروی در راس همه قدرت ها به حساب می آوردند و معتقد بودند که به تعبیر مائو، قدرت از لوله توپ و یا لوله تفنگ خارج می شود. اما بعد از این فروپاشی، امریکایی ها و استراتژی جدید تعریف جدیدی را مطرح کرد و گفت که این قدرت اقتصادی بود که حتی بر قدرت اتمی غلبه کرد و اتحاد جماهیر شوروی را به شکست کشاند. پس دنیا وارد فضای ژئواکونومیک شده، یعنی برتری قدرت اقتصادی و تکنولوژی نسبت به سایر قدرت ها. در این شرایط، قدرت اتمی و نظامی نفی نشدند اما درجه اهمیت نخست را از دست داد و مراحل بعدی قرار گرفت. با این تعریف اعتقاد امریکایی ها بر این تعبیر قرار گرفت که دیگر در دنیا همکاری ها و رقابت ها اقتصادی است که جایگاه کشورها را تعیین می کند و هر کشوری که دراین عرصه فعالیت بیشتر و نقش بیشتری را ایفا کند می تواند جایگاه بالاتری را برای خودش تعریف کند. به عنوان مثال از اروپا به عنوان یک منطقه ژئواکونومیک نام بردند و در میان آنها انگلستان، آلمان، فرانسه و تا حدودی ایتالیا ادعای رهبری داشتند. در آسیا نیز چین، ژاپن و تا حدودی کره و هند این شرایط را داشتند. در قاره امریکا و حوزه کارائیب، کشور امریکا و در منطقه خاورمیانه هم کشوری را نمی توانستند انتخاب کنند. اما بر اساس نقشی که برای این منطقه قائل شدند و آن هم نقش تامین انرژی جهانی بود، خاورمیانه سنتی و معروف را توسعه دادند و به عنوان خاورمیانه جدید از آن یاد کردند و افغانستان، پاکستان و بخشی از شبه قاره هند و حوزه دریای خزر را به آن اضافه کردند و گفتند که این محدوده خاورمیانه جدید است و فلسفه وجودی که امریکایی ها برای این منطقه قائل بودند تامین انرژی جهانی است. پس از این نظر حوزه دریای خزر را به حوزه خلیج فارس اضافه کردند و این مجموعه خاورمیانه بزرگ را تعریف کردند. در این شرایط این سوال مطرح شد که رهبر این خاورمیانه بزرگ کیست؟
 
به عقیده آنها، سه کشور عربستان، عراق و ایران بالقوه می توانند رهبری این منطقه را برعهده بگیرند چراکه به ترتیب عربستان، عراق و ایران دارای بیشترین ذخایر هیدروکربنی و به‌خصوص نفت در منطقه هستند. (هرچند در برخی از ارزیابی ها، عراق در صدر این لیست قرار دارد) اما این کشورها هر کدام دارای مشکلاتی هستند که در راستای استراتژی های امریکا نیست. بنابراین امریکا تصمیم گرفت تا این منطقه را آرام کند و این کشورها را به تغییر رفتار وادار کنند و مسائل و مشکلاتی را در این منطقه حل کنند.
 
با این تصور و با این تعریف و استراتژی از اوایل دهه 1990، امریکایی ها آمدند و دوران جدیدی را تعریف کردند و خواستند که بر این اساس دنیا را کنترل کنند. به این معنا که امریکا خودش در راس قرار بگیرد و نمایندگان منطقه های استراتژیک هم در اینجا حضور داشته باشند اما منطقه حاکم بر روابطشان منطقه اقتصاد باشد و ایالات متحده همه اینها را به چالش و رقابت در حوزه اقتصادی فرا می خواند و خودش هم در راس قوا قرار بگیرد. این تعریفی بود که بوش پدر آن را شروع کرد، آقای کلینتون آن را ادامه داد و آقای بوش پسر همین مسیر را  پی گرفت. در راستای این استراتژی اینها چهار نقطه بحرانی را در این منطقه جدید شناسایی کردند. چرا که فکر می کردند که با اروپا مشکل چندانی ندارند و مشکلات اروپا به سارایوو، کوزوو مربوط می شد که آقای کلینتون با این مشکلات دست و پنجه نرم کرد و تا حدودی توانست هم روس ها و هو اروپایی ها را تحقیر بکند و آنها را متوجه این موضوع بکند که اگر امریکا نباشد شما نمی توانید کاری بکنید. مشکل کوچک دیگری هم که در آسیا بود برسر مسئله کره شمالی و تایوان بود که با تشکیل یک کارگروه چهار طرف، ژاپن، کره، امریکا و چین توانستند این مسائل را حل و فصل کنند.
 
اما در این منطقه امریکایی ها با معضلات جدی مواجه بودند که البته این معضلات جدی را امریکا از ابتدا تعبیر و تفسیر درستی از آنها نداشت. یکی از این مشکلات افغانستان بود. امریکایی ها طالبان را خودشان برای مقابله با اتحادیه جماهیر شوروی به عنوان نیروهای جهادی علم کردند. این نیروهای جهادی به بروز طالبان انجامید و این طالبان حالا برای امریکا معضلی شده بود. اما ریشه این طالبان حالا دیگر فرهنگی شده. غیر از مباحث سیاسی که در به وجود آمدن طالبان تاثیر داشت، بخش حفاظت اطلاعات ارتش پاکستان و پول عربستان و عمارات و همچنین ایدئولوژی وهابی گرایی عربستانی، حالا از مدارس پاکستان به شکل طالبان بروز کرده بودند.
 
11 سپتامبر نقطه آغازینی برای مبارزه با تروریسم بود که امریکایی ها طالبان را از بین ببرند چراکه ریشه 11 سپتامبر را در تفکرات و شیوه های عملکرد طالبان دیدند. طالبان سرنگون کردند و دولت وحدت ملی را در افغانستان سرکار آوردند به این امید که ریشه همه این قضایا بخشکد. که امروز شاهد این موضوع هستیم که ریشه طالبان خشکیده نشده و به نحوی حتی پاکستان را هم متاثر کرد. به طوری که دولت خانم بوتو در آن زمان سقوط کرد و آقای مشرف هم که سرکار آمد به راحتی نتوانست با این شرایط کنار بیاید و همیشه با بحران رو به رو بود. بايد ديد دولت فعلی هم که بر سر کار آمده، چقدر در مهار شرایط بحرانى کنونى موفق خواهد بود. دولت افغانستان هم که کمابیش متزلزل بوده، هرچند که در ظاهر امریکایی ها در آنجا موفق بوده اند اما غربی ها از شرایط افغانستان خسته شده اند.
 
نکته مهم دیگر بحث عراق است. امریکایی ها عليرغم موفقیت هایی که در عراق به دست آورده اند اما عراق یک نقطه چالشی جدی برای امریکایی ها شد که در سایه آن برخی از قدرت های دیگر از جمله متحدین دیروز امریکا که امریکا به آنها در حمله به عراق بی اعتنایی کرده بود و همچنین سازمان ملل و روس ها و چینی ها و برخی از همسایه های عراق از جمله ایران همه بهره لازم را از این گرفتاری امریکا بردند و امریکا را تا آنجایی که می توانستند تضعیف کردند. این تضعیف شرایطی را ایجاد کرد که در داخل امریکا هم یک سری رقابت های حزبی دستمایه خوبی را از موضوع عراق پیدا کردند.
 
یکی از برنده ترین گروه هایی که از شرایط عراق بهره لازم را برد و از گرفتاری های امریکا سود جست روسیه است. روسیه آقای پوتین بعد از دوران منفعل یلتسین و شرایطی که در روسیه به وجود آمده بود، به سمت ایجاد یک انسجام در داخل روسیه گام برداشت. افزایش قیمت انرژی و نفت، به آقای پوتین بسیار کمک کرد و روسیه توانست به سرعت خودش را احیا کند و محصولات نفتی از جمله خود نفت خام را در بازار بریزد و به یک قدرت و توان مالی بسیار بالایی دست پیدا کند و این به طور مضاعف به روسیه جدید کمک کرد تا بتواند ساختار قدرت خود را شکل دهد. با به وجود امدن این شرایط، گروه آقای پوتین کاملا در این کشور حاکم شدند و پس از روی کار آمدن آقای مدودف، شاهد آن هستیم که وی نیز نیرویی است که کاملا در راستای همان برنامه ها عمل می کند.
 
در چنین شرایطی و با چنین وضعیتی طبیعی است که روسیه سیاست های غربی را در نگاه به شرق بر نمی تابد. نگاه به شرقی که ناتو آن را دنبال می کرد، هدفش محدودتر کردن روسیه بود و استقرار قوای خودش در نقاط سوق‌الجیشی و حساس روسیه تا بتواند، روسیه را روز به روز محدود تر بکند و لذا برخی از کشورهای حوزه امنیتی سابق روسیه را حالا هر کدام به یک کشور مستقلی تبدیل شده بودند را به عضویت ناتو در آورد. آخرین بحثی که در این خصوص مطرح شد، عضویت گرجستان و اوکراین در ناتو بود. به موازات این بحث استقرار موشک های میان برد امریکایی در مرز لهستان و همچنین رادار پیشرفته در جمهوری چک بود که پس از این روس ها جدی تر مخالفت خود را اعلام کردند و آقای پوتین در زمان ریاست جمهوری­اش انتقادهای را در اجلاس امنیتی اروپا از استقرار سپر دفاع موشکی بیان کرد و بعد از آن اعلام کرد که این اقدام غرب را تلافی خواهد کرد و هواپیماهای دوربرد اتمی خودش را به پرواز درآورد، برخی از تانک‌هایش را جابه جا کرد و یک اجلاس سه جانبه ای، متشکل از هندی ها، چینی ها و روس ها را با حضور لاوروف، وزیر امور خارجه روسیه در دهلی تشکیل دادند.
 
در ماجرای حزب الله هم که توانست 33 روز در مقابل نیروهای اسراییلی مقاومت بکند، بعدها مشخص شد موشک های ضد تانک را روس ها در اختیار حزب الله قرار داده بودند که توانست تانک های مرکاوای اسراییل را منهدم کند. این نوع تحرکات روسیه از دید امریکایی ها پنهان نماند و آنها بیشتر بر مواضع خودشان پافشاری کردند و حتی قبل از آن در اجلاسی که در بلژیک برای عضویت اعضای جدید در ناتو برگزار شد آقای بوش سفری به اوکراین داشت که اعتراض روس ها را در پی داشت؛ تحریکی هم از ناحیه ساکاشویلی در گرجستان صورت گرفت تا در حقیقت به قضایای این منطقه سرو سامان دهد وناتو را بیشتر پشتیبان خود قرار دهد. شاهد این بودیم که نیروهای گرجی حمله کردند. گرجستان از قبل در آبخازیا و اوستیا تحریکاتی را انجام داده بودند، نیروهای روسی با قدرت وارد گرجستان شدند و نه تنها آبخازیا را از تحریکات قبلی پاک کردند،  نیروهای خودشان را کاملا آنجا مستقر کردند و حتی وارد گرجستان شدند و بندر پوتی مهمترین بندر وارداتی گرجستان را اشغال کردند که هنوز هم بازگشایی نشده.
 
شرایط یکه تازی امریکا تا حدودی به پایان رسیده و یک نوع جنگ سرد جدید آغاز شده. خانم رایس اعلام کرده است که ما نمی خواهیم روسیه را از دست بدهیم. حتی برای آبروداری اخیرا اعلام کرده اند باید بررسی کنیم و ببینیم حرکت تحریک امیز آقای ساکاشویلی عمدی بوده و یا سهوی که زمینه های تهاجم روسیه را ایجاد کردند این درحالی است که پیش از این اولتیماتوم داده بودند که نیروهای روسی باید از آبخازیا خارج شودند. امروز نه تنها تلویحا استقلال آبخازیا و اوستیای جنوبی را پذیرفته اند، بلکه تهاجم روسیه را توجیه می کنند. چرا که نمی خواهند شرایط را از آنچه هست بدتر کنند. ولذا می بینیم که روسیه در حوزه هایی دیگری که می تواند ، نه تنها در مرزهای خود با غرب، امریکا و ناتو چالش ایجاد می کند. یعنی به سمت یک نوع جنگ سرد جدید و قطب‌بندی جدید را فراهم کند.
 
روسیه با کارت ایران هم به خوبی بازی می کند. حتی با کارت فلسطین نیز به خوبی بازی می کند و از شرایط به وجود آمده در نقاط مختلف به خوبی استفاده می کند. همه اینها در سایه گرفتاری بود که برای امریکایی ها در عراق به وجود آمد. به‌خصوص این روزهای آخری که آقای بوش و تیمش نمی توانند کاری بکنند، فعالیت های روس ها دوچندان شده است. از یک طرف اعلام کرده اند که می خواهند در خصوص موشک شهاب با ایران قرار داد ببندند. از طرف دیگر سوریه را تجهیز می کنند. چندی پیش نیز اعلام شد که روسیه 8 زیر دریایی اتمی جدید را با چند کلاهک اتمی دوربرد فعال می کنند تا به نقاط استراتژیک دنیا ارسال کنند. اینها همه نشان از آغاز یک نظام و نظم جدید در جهان است. یعنی بعد از دوران نظام دوقطبی و جنگ سرد و پایان آن 1990 بود یک دوره 17-18 ساله ای که برتری امریکا در آن به طور نسبی پذیرفته شده بود و اکنون چند سالی است که وارد شرایط چالشی جدی می شویم که یک روند نظم جدیدی تری در انتظار است. این نظم جدید می تواند یک نظام دوقطبی جدید و یا چند قطبی را بر دنیا حاکم کند.
سید جلال ساداتیان

نویسنده خبر


نظر شما :