مفاهیم جدید در دیپلماسی فرهنگی
نویسنده خبر:
عباس ملکی
به مناسب نوروز جشن بزرگ حوزه تمدنى ايران
1-برای فرهنگ معانی بسیاری آمده است. همچنانکه کلاکهولم در سال 1951 می گوید، فرهنگ شامل راه های روشمند تفکر، احساس و عکس العمل است. فرهنگ بوسیله نمادها بدست آمده و انتقال پیدا می کند. فرهنگ از دستاوردهای مشخص دستجات انسانی شامل فرآورده های تجسمی تشکیل می شود. شاید توجه به محصول و فرآورده ناشی از هم ریشگی دو لغت کشاورزی و فرهنگ در زبان لاتین است.
اما می توان فرهنگ را با توجه به ادبیات مدیریت و نظر گرت هافستده چنین تعریف نمود که "عبارتست از برنامه ریزی بهم پیوسته ذهن انسانها که بوسیله آن اعضای یک گروه انسانی را از دیگر گروه ها و دستجات متمایز می سازد". فرهنگ شامل نظام ارزشها می شود که خود عناصر تشکیل دهنده فرهنگ هستند.
ارزشها خود نشانه ای از افراد است، همچنانکه می تواند نشانه ای از گروه ها باشد. ارزش گرایشی است برای ترجیح دادن چیزی بر چیز دیگر. بعلت آنکه ارزشها در اوائل زندگی افراد شکل می گیرند، لزوما نباید همه آن ها منطقی باشند. حتی می تواند در یک فرد ارزشهای متناقض وجود داشته باشد مانند میل به آزادی و در عین حال برابری. بنابراین می توان گفت که فرهنگ ابتدا با فردیت سروکار دارد و آنگاه با جمعی از افراد.
2-سياستگذارى عمومى عبارت است از تصميم ها و سياستهايى که بوسيله مراجع مختلف بخش عمومى از قبيل مجلس، دولت و قوه قضائيه که نماينده حفظ منافع عمومى جامعه مى باشند، اتخاذ می شود.
دولت در مفهوم کلى، يک نهاد قانونى خط مشى گذارى عمومى است و بصورتهاى مختلف مانند قوانين، ضابطه ها و مقررات به تعيين سياستگذارى ميپردازد. يکى از مهمترين مسائل در سياستگذارى دولتى، تميز مابين آنچه که دولتها ميخواهند انجام دهند و آنچه که در واقع انجام داده اند مى باشد.
يعنى آنچه که دولتها انجام نداده اند و در آن بخش ها فعال نبوده اند نيز مهم است. نکته ديگر آن است که در تصميم گيرى دولتى، نقش بازيگران غير رسمى از جمله افکار عمومى و گروه هاى فشار نيز بايد لحاظ شود. سوم آنکه سياستگذارى دولتى تنها به مسائل مربوط به قوانين، فرامين دولتى، ضوابط و آئين نامه ها محدود نمى گردد.
فرآيند سازمانى، خط مشى هاى عمومى را حاصل عملکرد سازمانهاى مختلف بخش عمومى در جامعه مى داند. سازمانهايى که امروزه تار و پود جامعه را در بر گرفته اند، خط مشى گذاران عصر ما هستند که با اتکاء به قدرت تخصصى و قانونى خود به خط مشى هاى عمومى شکل و جهت مى بخشند. ساختار تشکيلاتى کشور و نحوه ارتباطات و حدود اختيارات واحدهاى مختلف هر يک بگونه اى درتعيين خط مشى هاى عمومى موثر و مطرح مى باشند.
3- سياست خارجى، اصولا در مورد فعاليت هاى يک کشور در محيط و شرايط خارجى است. سياست خارجى پروسه اى شامل اهداف مشخص، عوامل معين خارجى وابسته به اهداف فوق الذکر، توانايى کشور در رسيدن به نتايج مطلوب، توسعه يک استراتژى سودمند، اجراى استراتژى، ارزيابى و کنترل آن مى باشد.
در همين ارتباط، دیپلماسى ميتواند برنامه اى از فعاليت ها تعريف گردد که توسط تصميم گيران يک کشور در برابر کشورهاى ديگر و يا نهاد هاى بين المللى انجام شده تا به اهدافى که بنام منافع ملى آن کشور خوانده مى شود، برسند. نظام جهانى، روابط مابين کشورها و همچنين ظهور بازيگران بين المللى بغير از کشورها، به درجه اى رسيده است که نمى توان آن را با روابطى که تنها چند دهه پيش بوده است، مقايسه نمود. سياست خارجى نيز به همين ميزان اهميت پيدا کرده و عواملى که سياست خارجى را مى سازند، بيشتر و با اهميت تر گشته اند.
کنش، واکنش و کنش متقابل ميان کشورها به سطح بالايى رسيده است. در اولين سالهاى هزاره سوم، ديگر بدون داشتن روابط با ديگر کشورها ادامه حيات براى هيچ واحد سياسى امکان پذير نيست. دیپلماسی ابزار کار سیاست خارجی است.
4- يکى از عناصرى که جامعه دموکراتيک را تعريف مى کند، ميزان مشارکت مردم در فرآيند سياستگذارى است. هرقدر ميزان مشارکت مردم بيشتر باشد، بيشتر احتمال دارد که نهادهاى جامعه در معرض تقاضاهاى متعارض مردمى باشد که علايق و منافع مختلف آنهارا چند پاره کرده است. سياست خارجى يک کشور نیز برآيند پروسه پيچيده و چند وجهى تصميم گيرى است که تعداد متعددى از دستگاه هاى دولتى و غيردولتى در آن دخالت دارند. هرکدام از بازيگران هدف های متفاوتى را پى گيرى می کنند.
اين تفاوت دراهداف، زمانى که به تصميم گيرى مشخص در سياست خارجى نزديک مى شويم، منجر به بى تصميمى و يا رفتار ناهمساز توسط واحد هاى مختلف دخيل در سياست خارجى ميشود. ناهمسازى در اعمال سياست خارجى خود موجب پيامدهاى جدى در کاهش بازدهى و کم شدن اعتبار يک کشور در سطح جهانى می گردد. اين مسئله زمانى جدى تر ميشود که اهداف متخالف، بصورت همزمان در حال اجرا باشد.
بعنوان مثال با يک کشور قرار است که روابط تجارى همه جانبه داشته باشيم و در همان زمان قراراست که نسبت به نقض حقوق بشر در همان کشور بشدت اعتراض گردد. این جا هنر دیپلماسی است که چگونه تصمیم گیری نماید و با چه روش هایی تصمیم را به منصه ظهور برساند تا منافع ملی بهینه گردد.
5- برينگتون در کتاب خود، کالبد شکافى چهار انقلاب معتقد است که انقلابها به مانند کتب مقدس که الگوهاى مذهبی اند و جهان شمول، در آمال و آرزوهاى خود جهان شمولند. صدورانقلاب به عنوان يکى از مبانى اساسى ايدئولوژى انقلاب اسلامی ايران، از اهداف اصلى سياست خارجى نظام برآمده از انقلاب ايران بود. در واقع رهبران ايران بر اين باور بودند که کشور داراى رسالتى در تبليغ پيام خود در سراسر عالم است. در تعقيب اين سياست ايران دوهدف را دنبال مى کرد :
- تلاش برای آشنا سازی ملت ها نسبت به سرنوشت و منطقه خویش
- تلاش در بر قرارى جامعه اسلامى واحد( امت)، تا اينکه اسلام نقش سرنوشت ساز خود را در جامعه سازی ایفا نماید.
از يکسو انقلاب اسلامى بر نفى رابطه استکبارى، نفى اقتدار ابرقدرتها، حمايت از ملتهاى مظلوم، صدور انقلاب و ايستادگى بر مبانى اسلامى تکيه داشت، اما از سوى ديگر در نظام بينالملل، اينگونه تفکرات، موجب تزاحم با بسيارى از قواعد و باورهاى ديپلماتيک بين دولتها مىشد. طبيعتا در دهه اول انقلاب که باورهاى ايدئولوژيک و انقلابى، نقش پررنگترى را داشتند، اين پارادوکس عميقتر گشت.
اين تضاد در واقع مشکل هر انقلابى است و انقلاب طبيعتا با شرايط استقراريافته در نظام بينالملل در تضاد است و سعى مىکند در آن تحول ايجاد کند و وظيفه ديپلماسى نيز انتقال مسالمتآميز اين گرايش تحولمحور از درون انقلاب به منطقه و جهان است.
6- با این مقدمات دیپلماسی فرهنگی ایران می تواند در زمینه های زیر فعال باشد:
ارائه ایران و فرهنگ و تمدن ایرانی بعنوان یکی از تمدن های بزرگ جهان
ارائه تصویری خالص و مبتنی بر ارزشها از اندیشه اسلامی
تصویرسازی از تلفیق فرهنگ ایرانی با اندیشه اسلامی که عمدتا در مفاهیم شیعی متبلور است.
تبلیغ سنت ها، باورها، ایستارها، تاریخ، آثار و مظاهر باستانی، خرده فرهنگ ها و فرهنگ عمومی ایرانیان به مردمان سایر کشورها
7- در حالیکه از دیپلماسی فرهنگی سخن می گوئیم، لاجرم ذهن ها معطوف به کسانی میشود که قرار است حامل پیام فرهنگی ایران باشند. در این زمینه دیپلمات ها هستند که مسئولین اصلی در دیپلماسی فرهنگی می باشند. دیپلمات ها می توانند نقشی همانند ساختن پل مابین کشوری که از آن آمده اند و کشوری که در آن مقیم هستند داشته باشند.
مردمان عادی ممکن است در شناسایی تفاوت های فرهنگی مردمان مختلف دچار اشتباه شوند، زیرا هر رفتار ساده می تواند نشانه ای از وقار و احترام در یک جامعه باشد، درحالیکه همان رفتار در جامعه دیگری می تواند نمایانگر توهین باشد. جامعه هر کشور در زمینه نحوه تفکر، احساس و کنش دارای روش های خاص خود است که تفاوت های بسیاری با دیگران دارد، زیرا اجتماعی شدن آن مردم با دیگران متفاوت بوده است.
نحوه استفاده از قدرت، چگونگی برخورد با ابهامات، روابط درون خانواده، پیامدهای روابط اجتماعی، چگونگی نگاه به موضوع جنسیت در جامعه و همچنین مدت زمان خشنود شدن در زمانیکه یک نیاز یک انسان در جامعه برطرف می شود، در جوامع گوناگون با یکدیگر اختلاف دارند.
این وظیفه دیپلمات فرهنگی است که ابتدا فرهنگ عمومی کشوری که در آن ماموریت یافته است را کشف نماید. سپس تفاوت های فرهنگی مابین ایران و آن کشور را تبیین نماید و نهایتا برای آنکه منافع ملی کشور را بهینه نماید، باید سعی در نزدیک شدن به این مفاهیم و ایجاد ارتباط آن با مفاهیم اجتماعی ایران بنماید.
8- دیپلمات فرهنگی بیشتر از سیاستمداران داخل ایران باید در نحوه رفتار و گفتار مواظبت بخرج دهد. مخاطبین سیاستمداران داخلی مردمان همین کشور هستند و کم و بیش دارای فرهنگ های مشابه و در چارچوب فرهنگ ایرانی اسلامی هستند. اما در خارج از مرزهای کشور، مخاطبین نمایندگان فرهنگی ایران مردمانی هستند که دارای ویژگیهای دیگری هستند. باید خیلی مواظب بود که طوری حرف زد که هم پیام خودمان را به آنها برسانیم و هم با فرهنگ آنان برخورد منفی ننمائیم.
9- باید مواظب بود که دیپلمات های ما از هویت خودشان تهی نگردند. بدلیل تماس نزدیک با دیگر فرهنگ ها اگر تمهیدات خاص اندیشیده نشود، این امر می تواند تاثیرات متعددی بر شخص داشته باشد. به همین رو تمامی کشورها برای کاهش دادن این آسیب احتمالی سعی در تماس مداوم دیپلمات با کشور خودش را دارند. برگزاری سمینارهای سالانه، شرکت در جلسات آموزشی ضمن خدمت و همچنین محدود نمودن دوران ماموریت دیپلمات ها همه برای تضمین سلامت ماموران سیاسی و فرهنگی است.
10- و آخرین نکته این که ناقلان پیام های فرهنگی ایران تنها دیپلمات ها نیستند. در هزاره سوم، بدلیل امکان ارتباط بیشتر مابین مردمان جوامع مختلف، دیپلماسی فرهنگی منحصر به دست اندرکاران سیاست خارجی نیست. بلکه همه مردم، اعم از هنرمندان، بازرگانان، ورزشکاران، خبرنگاران، روحانیون و دیگر اقشار جامعه می توانند حاملان فرهنگ ایران باشند و دیگر جوامع را از غنای فرهنگی و تمدنی ایران آگاه سازند.
در سالهای اخیر استفاده از چهره های برجسته در زمینه های فرهنگ، هنر، ورزش و جامعه بعنوان سفیر در برخی از مفاهیم خاص مانند حقوق کودکان، مبارزه با برخی از بیماری ها و غیره متداول است. از نخبگان کشور در زمنیه های مختلف می توان برای آشناسازی جهانیان با ایران استفاده کرد.
نظر شما :