انقلابهایی که «مقاومت» را بازتعریف کردند
دیپلماسی ایرانی: انقلابهای عربی یک به یک در حال تحققند و نظامهای دیکتاتوری در هر کدام از کشورهای عربی چه به نام جمهوری و چه به نام پادشاهی در حال سرنگونیاند. با آغاز انقلاب تونس و کشیده شدن آن به مصر، متحد استراتژیک غرب و سقوط حسنی مبارک، دوست صمیمی و نزدیک هر رئیس جمهوری غربی طی 30 سال گذشته و شعلهور شدن این مخزن انفجاری در دیگر کشورهای عربی نظیر لیبی، یمن، بحرین، اردن و الجزایر حال این پرسش مطرح است که با سقوط همپیمانان غربی آینده مقاومت در خاورمیانه به کجا خواهد رسید؟ آیا با به سرانجام رسیدن انقلاب مردمی که از اسرائیل دل خونینی دارند و میخواهند ستمهای قریب به 40 سالی که این رژیم با اشغال سرزمینهای عربی اعمال کرده به هر ترتیبی شده جبران کنند، مقاومت میتواند به دمیدن روحی تازه در خود امیدوار شود؟
روزنامه الحیات، چاپ لندن در یادداشتی به این موضوع پرداخته و مینویسد: آیا انقلابهای عربی بدون این که تاثیرات شگرفی بر جوامع بگذارند، پایان میگیرند؟ آیا کسانی که با عقل جمعی انقلابها را هدایت میکنند روحیه حاکم بر انقلابها را نادیده میگیرند؟ برای پاسخ به این پرسشها باید واقعیتها را دید و به خیابانهای شهرهای مختلف عربی رفت و از نزدیک مشاهده کرد که در دیالوگهایی که میان جوانان و مردم کوچه و بازار میگذرد و تلاش دارد تا از دنیای مونولوگ به عالم گفتگو و به دست آوردن اطلاعات گام بردارد چه میگذرد. این روزها در میان مردم ابزار ارتباط جمعی سریعی به وجود آمده که در گذشته در اختیار نسلهای قدیم نبود. اینترنت، موبایل و صفحههای اجتماعی مجازی چنان ارتباطی میان نسلها برقرار کردهاند که یک دنیای بیمرز و نزدیک به هم به وجود آمده است. جالب آن که ابزار سنجش صحت و سقم اخبار را نیز خود در اختیار دارند و خوب میدانند کدام اطلاعات موثق و صحیح و کدام اطلاعات کذب و دروغ است.
نویسنده این یادداشت در ادامه مینویسد: اگر به تاریخ جنگها و مقاومتها نظر بیندازیم، میبینیم که در نیمه اول قرن گذشته اشغالگران استعمار به اشغال کشورهای عربی پرداختند و پس از آن نیز اسرائیل جای آنها را گرفت و به اشغال سرزمینهای عربی پرداخت. موضوعی که سبب شد جریانهای مقاومت شکل بگیرند و به مرور به فکر کسب مقاصد سیاسی حرکت کنند. از ابتدای سال 2011 و از ابتدای زمانی که دو انقلاب تونس و مصر شکل گرفت واقعیت جدیدی ترسیم شد که با ماهیت مقاومت و حق تعیین سرنوشت عجین است. این بار مقاومت فقط در برابر اشغالگر خارجی نبود بلکه در برابر حکام مستبد پیرمردی بود که با زیر پا گذاشتن کرامت انسانها حکومتها را به زور قبضه کرده بودند و بی این سادگیها هم خیال رفتن نداشتند. در حال حاضر میتوانیم بگوییم که سه نوع مقاومت وجود دارد:
اول: مقاومتی که مخالفت با سرقت جغرافیایی را با حقایق خلط کرد و مباحثی را به وجود آورد که در حقیقت سوء استفاده از ایدئولوژیهای دینی و سیاسی بود. این شیوه مقاومت به جای آن که کمک به آزادی انسانها و ملتهای ستمدیده کند دستاویزی برای سرکوب ملتها شد. مثلا فعالیتهای القاعده نه تنها کمکی به مقاومت نکرد بلکه بر عکس تنها دستاویزی برای مستبدان و همپیمانان غربیشان به وجود آورد تا به واسطه آن به سرکوب مردم بپردازند و به بهانه مبارزه با تروریسم و افراطگرایی فضای امنیتی سنگینی را بر مردم تحمیل کرده و هر گونه قلع و قمعی را انجام دهند. فکر جهانی مقاومت با تعریف القاعده سبب شد تا امریکا به افغانستان لشکرکشی کند و در سال 2003 عراق را به اشغال خود در آورد. اکنون هم مشخص نیست با هشدارهایی که غرب مبنی بر کمک احتمال نفوذ القاعده در میان انقلابیون لیبی سر میدهد و از آن سو هم معمر قذافی این دروغ را دائما مطرح میکند، انقلابی که در این کشور جریان دارد به کجا بینجامد.
دوم: مقاومتهایی که با فرهنگسازی و با کسب جایگاه مردمی و همزمان استفاده از عقلانیت در برابر تحولات سیاسی شکل گرفتهاند. تا کنون ثابت شده که مشروعیت مقاومت یکی از ابزارهای موثر در پیشبرد فرهنگ مقاومت و بقای آن است. یعنی همان چیزی که حکام مصر و تونس از آن غافل بودند و همین مسئله سنگ بنای انقلابهای مردمی در منطقه شد. متغیری که لاجرم حکام عرب را به سمت استبداد نیز کشاند. مثلا حزب الله در لبنان، کسی نمیتواند نقش آن را در آزادسازی جنوب لبنان و مجبور ساختن اسرائیل از عقبنشینی از این منطقه در سال 2000 منکر شود. همین موضوع باعث تقویت بیش از پیش حزب الله در لبنان شد و توانست به واسطه حمایت ملی در دولت نفوذ کرده و صاحب جایگاه شود و نقشی موثر در معادلات لبنان ایفا کند.
سوم: مقاومت فلسطینی قدیمیترین مقاومت منطقه است. علی رغم این که فلسطینیها نخستین جامعهای بودند که مقاومت را فعال کردند ولی به دلیل این که به راه اشتباه افتادند و درگیری را از مقاومت در برابر اشغالگر به بحثهای فکری و ایدئولوژی کشاندند مسیر را از مسیر آزادی فلسطین خارج ساختند. پس از بروز این شکاف عمیق دیدیم که اسرائیل چگونه به انحای مختلف اشغال خود را بر سرزمینهای فلسطینی ادامه داد و در نهایت هم خود را از هر گونه پایبندی به اصول بینالمللی و تعهد در برابر فلسطینیان مبرا کرد. به روشنی میبینیم که اسرائیل در حال ساخت شهرکسازی در اراضی فلسطینی است در حالی که هیچ مقام فلسطینی توانایی مقاومت در برابر آن را ندارد و از سوی دیگر جریانهای حامی مقاومت نیز به دلیل عدم یکپارچگی جامعه فلسطینی بر سر بحث مقاومت نمیتواند به تنهایی در برابر تجاوزهای اسرائیل کاری از پیش برد.
نویسنده یادداشت در نهایت مینویسد: دفاع از نفس و جان امری روشن و غیر قابل انکار است. نیازی هم نیست که دلایل دینی و حقوقی و سیاسی بیاوریم تا ثابت کنیم فلسطینیان حق دارند در برابر بلعیده شدن سرزمینشان توسط اسرائیلیها مقاومت کنند، اگر هم رهبران عرب هم با حمایت خارجیها توانسته بودند بر خواستههای مردم خود غلبه کرده و با زیر پا گذاشتن کرامت انسانها به زور استبداد خود را بر مردم تحمیل کنند، امروزه این نظامها فروپاشیده و فرصتی پیدا شده تا مقاومت در برابر دشمن خارجی حال و هوای تازهای به خود بگیرد. انقلاب امر خوب و واجبی است چرا که وقتی مردم کشوری بتوانند خود را از دست حاکمان مستبد خود رها کنند قطعا خواهند توانست که سرزمینهای اشغالی خود را نیز از اشغالگران پس بگیرند. این حقیقتی غیر قابل کتمان از سوریه گرفته تا فلسطین است.
نظر شما :