حمله به بهانه قذافی با هدف مهار اسلام‌گرایان

۱۶ فروردین ۱۳۹۰ | ۱۸:۱۸ کد : ۱۰۸۹۱ آمریکا
گفتاری از فواد ایزدی، کارشناس مسائل امریکا، برای دیپلماسی ایرانی

ديپلماسى ايرانى: پیش از این نوعى تحليل در ايران وجود داشت که اتفاقاتى که در خاورميانه رخ می‌دهد از پيش برنامه‌ريزى و هدايت شده است، اما من با اين تحليل موافق نيستم. به عقيده من اين اتفاقات به صورتى پیش امد که حتى امريکا را نیز غافلگير کرد، از اين نظر شايد کلمه غافلگير را بتوان بکار برد که تحولاتى که در خاورميانه رخ داد از پيش هم قابل پيش بينى بود. به دليل مشکلاتى که در اين منطقه وجود دارد و نوع برخوردی که امريکا با مردم در منطقه داشته است، شکل گيرى چنين قيام‌هايى بعيد به نظر نمى‌رسيد، اما شدت اين قيام‌ها در اين تاريخ امريکايى‌ها را به نوعى شگفت‌زده کرد و آن را با اين شدت پيش‌بينى نمى‌کردند.

 همانطور که مى دانيد سيستم وزارت‌خارجه امريکا نهادى است که نگاه به بيرون دارد و سعى مى‌کند با شرايط جديد خود را تطبيق دهند. بنابراين اولين کارى که به ذهن امريکايى‌ها رسيد اين بود که از شرايط به وجود امده به نفع خود استفاده کنند. به ويژه سرانى که بيش از سى سال مورد حمايت امريکا بوده از صحنه قدرت کنار زده شدند و اين ضربه کمى براى امريکا نبود. از طرف ديگر ما با اين تحولات شاهد خاورميانه جديدى بوديم که اولين شعار آنها هم نه به امريکا با بيرون کردن کسانى که دست‌نشانده اين کشور بشمار مى‌امدند، بود.

به همين دليل سياست امريکا اين بود تا بتواند صدمات اين تحولات را کم کند و در نتيجه تصميم گرفت که مسير اين حرکت را به سمتى که خودش مى‌خواست، سوق دهد. اگر اقاى بن على در تونس يا اقای مبارک در مصر حضور نداشتند فرد ديگرى کم و بيش با همان خصوصيات وتنها با وجهه ديگرى برسرکار آوردند. اگر هم قرار است تغييرى انجام شود، مديریت شده باشد.

به عنوان مثال افرادى که در تونس جايگزين بن على شدند در همان حزب بودند، البته اين افراد دچار مشکل شده ومجبور شدند استعفا دهند، ولى هنوز ما در تونس شاهد حکومت مردمى نيستیم. امريکايى‌ها قصد دارند که مسير تحولات را به سمتى سوق دهند که اگر قرار است انتخاباتى هم شکل بگيرد باز از افرادى بر مسند قدرت بيايند که هماهنگ با امريکا عمل کنند. در مصر نيز به همين شکل است.

در ليبى داستان متفاوتى بود. با توجه به سابقه‌اى که امريکا با قذافى و به واسطه نفتى که ليبى داشت، وجود داشت، رويکرد امريکا با دوکشور تونس و مصر متفاوت بود. شايد يکى از مهمترين مسايل در ليبى همان نفت بود، چراکه امريکا مى خواست مطمئن شود که نفت به دست اسلام‌گراها نخواهد افتاد. زمانى که ديدند تحولات جدى در ليبى در حال شکل‌گيرى است و بخش عمده قيام گنندگان اسلام‌گرا هستند، شعار مبارزه با قذافى را دادند و حمله نظامى را پيشنهاد دادند. اما هدف اصلى و اوليه اين بود که نيروى نظامى خود را وارد ليبى کنند تا مطمئن شوند گروه‌هاى اسلام‌گرا به قدرت نمى‌رسند. و هدف دوم آنها اين بود که بتوانند قذافى را از ليبى بيرون کنند و فرد دست‌نشانده خود را بر سرقدرت بياورند. چراکه قذافى ديگر در چندسال گذشته با غرب هماهنگ بود ولى شخص متعادلى نبود که بتوانند روى آن حساب کنند. بنابراين هدف اصلى آنها اين بود.

در بخش‌هاى ديگرى که ما شاهد حرکت‌های مردمى هستيم. در مورد بحرين که سياست کاملا دوگانه‌اى وجود داشت. در بسيارى از کشورهاى منطقه امريکايى‌ها شعار دموکراسى را سر مى‌دادند اما در مورد بحرين حتى چنين شعارى هم ندادند. جنايت‌هايى که وجود دارد را سرپوش گذاشتند. اگر رسانه‌هاى غربى را دنبال کنيد شاهد هستيم که در مورد بحرين کوچکترين خبرى داده نمى‌شود. با اينکه در بحرين اتفاقات جدى مى‌افتد، اما به طور کامل اين سانسور خبرى اتفاق افتاده است. که اين امر نشانه برخورد دوگانه امريکاست.

درباره يمن نيز سياست تقريبا شبيه ليبى است و امريکا دوست ندارد که قدرت به دست اسلام‌گراها بيفتد. اما تفاوت در اين است که يمن نفت ندارد و به همين دليل حساسيت نسبت به آن کمتر است. اما از طرف ديگر هم به دليل اينکه هم‌مرز عربستان است و به واسطه نفتى که عربستان دارد، امريکايى‌ها توحه خاص به آن دارند. و دريمن نيز با توجه به اينکه اقاى عبداالله صالح با مردم خودش بسيار شديد رفتار مى‌کند، اما باز در رسانه‌هاى غربى کشتار مردم پوشش ضعيفى دارد. دولتمردان امريکايى هم نسبت به مسايل يمن سياست دوگانه‌اى دارند و در حقيقت چراغ سبزى به عبدالله صالح نشان داده ‌اند.

اين تحليلى از وضعيت فعلى است و در آينده هم به نظر مى‌رسد که روند به همين شکل باشد. به عبارت ديگر شوک اوليه از امريکايى‌ها ازبين رفته و کم کم مهره‌هاى خود را شناسايى مى‌کنند. حالت جديدى که در خاورميانه شاهد ان خواهيم بود ديگر با آنچه که در گذشته وجود داشته متفاوت خواهد بود. بايد در کشورهاى خاورميانه انتخابات مردمى برگزار شود و مردم به کمتر از آن رضايت نخواهند داد.

هم اکنون امريکايى‌ها بايد سياست خود را که حمايت از ديکتاتورها بوده، تغيير دهند و به معناى ديگر آنها افرادى را در کرسى حکومت قرار دهند که همپيمان با آنها هستند، با استفاده از ابزارى که در کشورهاى ديگر استفاده مى‌کردند. همانطور که مى‌دانيد در کشورهايى که انتخابات بود، اما امريکايى‌ها با هزينه‌هايى که توسط برخى نهادها در اين کشورها مى کردند، همانند صندوق ملى دموکراسى که نهاد دولتى امريکايى است و کار اصلى آن اين است که کانديداهاى مختلف که هماهنگ با سياست‌هاى امريکا هستند را شناسايى کند و از آنها حمايت مالى کند. اين روشى است که سال‌ها امريکا از آن استفاده کرده است.

درباره جهان عرب خيلى نيازى به استفاده از اين روش نبوده است، چراکه ديکتاتورها خدمت خود را مى‌کردند و امريکا تنها نيروهاى امنيتى – اطلاعاتى آنها را حمايت کرده، آنها را تعلیم داده و یا سلاح در اختیار آنها قرار‌داده است. این حالت عوض می‌شود که باید از همپیمانان خود حمایت مالی کنند و سیستم جهان عرب به سمتی پیش می‌رود که با این موقعیت غیراشنا نبوده وهر آنچه که در کشورهای دیگر انجام می‌دادند امروزه هم در کشورهای دچار تحول پیاده کنند.

در پاسخ به این سوال که آیا بین عربستان و امریکا در مورد بحرین و لیبی معامله‌ای انجام شده‌ یا خیر؟ به عقیده من خیلی نیاز به معامله‌بین کشور عربستان و امریکا وجود ندارد، چراکه عربستان از دولت‌های سرسپرده امریکاست. عربستان نسبت به بحرین حساس است، به این دلیل که اکثریت مردم بحرین شیعه بوده و هم مرز با بحرین افرادی که تبعه عربستان هستند نیز شیعه‌اند. اگر در بحرین یک جکومت مردمی ایجاد شود، عربستان از این امر واهمه دارد که شیعیانی که هم مرز با بحرین هستند هم قیام کنند و خواستار این باشند که حکومت به انها توجه بیشتری کند. با توجه به اینکه نفت عربستان هم بیشتر در منطقه شرق است این ترس برای دولت عربستان بیشتر هم شده است. به این دلیل که عربستان از نفت این منطقه بدون توجه به نیازها وخواسته‌های مردم انجا استفاده می‌کردند و هم اکنون از اینکه این سیستم بهم بخورد ترس دارند. درنتیجه این امر که عربستان نسبت به بحرین حساس است، خیلی امر پیچیده‌ای نیست.

از طرف دیگر امریکایی‌ها هم به دلیل اینکه ناو پنجم آنها در بحرین مستقر است، حساسیت بیشتری نسبت به این کشور دارند. بنابراین امریکا و عربستان که زیرمجوعه امریکاست تصمیم گرفتند که با بدترین نوع و شیوه با مردم بحرین مقابله کرده و با کشتار مردم را ارام کنند.

این سیاستی بود که اجرا می‌شد که ما در لیبی نیز شاهد حرکت‌هایی بودیم. درباره لیبی هم باید گفت که سال‌ها امریکایی‌ها به دولت قذافی سلاح ‌فروختند. هم اکنون به لیبی رفتند تا سلاح‌هایی را که خود آنها به قذافی داده را از بین ببرند تا بدست قیام‌کنندگان نیفتد. دولت لیبی در زمینه اقتصاد و نفت و مدیریت دولت ضعیفی بود و پول نفت را به غربی‌ها می‌داد تا انها زیرساخت‌هایی را در این کشور بنا کنند. حال امروز امریکایی‌ها این زیرساخت‌ها را نابود می‌کنند. مشابه همان عملی که در عراق انجام دادند، زیرساخت‌ها و سلاح‌هایی را به صدام تحویل دادند و بعد خود آنها همان سلاح‌ها را از بین بردند. دوباره امروز شاهد هستیم که اماده‌اند تا پول بگیرند و دوباره شروع به بازسازی آنچه که نابود کرده بودند، کنند.

در حقیقت به نوعی با توجه به مشکلات اقتصادی که در امریکا وجود دارد، نوعی اشتغال زایی برای کارخانه‌های خودایجاد کرده‌اند. به عبارت دیگر اگر کشوری تا اندازه‌ای سلاح خریداری کرده و زیرساخت‌های خود را تامین کرده باشد، دیگر آن بازار بکر برای خرید سلاح نخواهد بود. در این موارد نیز امریکا به این موضوع فکر کرده است که بتواند با نابود کردن این زیرساخت‌ها دوباره کشورها را تبدیل به یک بازار بکر برای خود کنند. فرد دیگری در راس حکومت قرار بگیرد و ان منابعی را که از فروش نفت بدست می‌اورد، به امریکایی ها تقدیم کند تا انها نیز دوباره شروع به فروش سلاح و زیرساخت ‌به این کشورها کند و بازار از دست رفته را بار دیگر بدست بیاورد.

در پایان می توان اینگونه نتیجه‌گیری کرد که این اتفاق‌ها باید رخ می‌داد و خیلی نمی‌توان تحلیل کرد که معامله‌ای بین عربستان و امریکا بر سر بحرین و لیبی انجام شده است، این روندی بود که باید طی می‌شد. همان سیاست که در لیبی توسط امریکا هدایت و پیاده شد در بحرین توسط عربستان پیاده شده است.  


( ۲ )

نظر شما :