طرابلس بهانه بود، تهران هدف؟
ديپلماسى ايرانى: انقلابهای به راه افتاده در خاورمیانه موجی از تحلیلها در خصوص نقش ایران را به راه انداخته است. همگان به دنبال نقشی برای ایران هستند. نقشی که با تعریفهای واشنگتن از تهران همخوانی داشته باشد. نیویورک تایمز در این خصوص مینویسد: یک سه شنبه در میانه ماه مارس بود که در یکی از اتاقهای کاخ سفید مشاوران و مباشران آقای اوباما او را احاطه کرده بودند. همگان در خصوص خیر و شر حمله به لیبی سخن میگفتند. در نهایت بحث تا بدانجا پیش رفت و کلیدی شد که به حساسترین نقطه ممکن رسید: ایران.
مشاور امنیت ملی ایالات متحده در این خصوص به آقای اوباما گفت: دولتمردان و روحانیون در راس در ایران به دقت حرکات شما را در این روزها زیر نظر دارند. هر شکستی که شما در این مرحله متحمل شوید به شکست سخنان شما که گفته بودید زمان معمر قذافی به پایان رسیده تعبیر خواهد شد. همگان شما را به ضعف متهم خواهند کرد. در تهران البته ضعف شما بدان معنا است که ایالات متحده نمیتواند و یا نمیخواهد مانع از برنامه هسته ای ایران شود.
یکی دیگر از مشاران آقای اوباما هم در این خصوص گفت: نمیخواهم با اغراق در خصوص شرایط ادعا کنم که این تصمیمی حیاتی و یا کلیدی است. اما هرگاه بحث ایران مطرح میشود ما وادار به موشکافی بیشتر ماجرا میشویم. همواره باید تبعات این تصمیمها بر تهران را هم در نظر بگیریم. در این مورد خاص حمله به لیبی باید توجه داشته باشیم که با این حمله ما توان خود را به رخ ایرانیها میکشیم.
ما در حال حاضر در عراق و افغانستان مشغول به عملیات نظامی هستیم و این در حالی است که با حمله به لیبی نشان خواهیم داد که ما توانایی لازم برای چندین نبرد در منطقه را هم داریم.
نیویورک تایمز در ادامه ادعا میکند که لیبی تنها بهانه ای بود و اصل کار در خصوص ایران است. نویسنده این یادداشت مینویسد: صحبتهایی که در آن روز میانی ماه مارس در خصوص لیبی در کاخ سفید رد و بدل شد نشان داد که حمله به لیبی تنها بهانه بوده است. معمر قذافی از اهمیت آنچنانی نزد نیروهای کاخ سفید برخوردار نیست. مساله اساسی ایران است. ایالات متحده در حقیقت لشکرکشی به لیبی داشت تا قدرت خود را با وجود درگیری در افغانستان و عراق به رخ ایرانیها نیز بکشد.
هر بار که آقای اوباما نیت کرد در خاورمیانه و یا شمال آفریقا دست به حرکتی استراتژیک بزند باید تاثیر این حرکت بر کل منطقه را برآورد میکرد: چگونه میتوان با این حرکت برنامه هستهای ایران را کند کرد؟ چگونه میتوان با فلان استراتژی در فلان کشور در حال تجربه انقلاب به ایران سیگنال داد؟
در شطرنجی که این روزها در خاورمیانه به راه افتاده حضور عنصری به نام ایران کار را سختتر از پیش کرده است. هر بار که بحث پیروزی و یا شکست ایالات متحده در منطقه به میان آمده این پرسش اساسی مطرح شده است که آیا با این حرکت ایران میتواند به قدرتی غیرقابل مقابله در منطقه بدل شود؟
هفته گذشته بود که در اتاق فکر کاخ سفید همگان به دنبال این پرسش بودند که با خیزشهای عمومی در بحرین، سوریه و یمن چگونه باید برخورد کرد؟ در تمامی این کشورها چه زمانی که مبنا بر سکوت بوده و چه آن هنگام که قرار بر اعتراض کاخ سفید گذاشته شده همواره این سوال مطرح بوده که آیا ایران از سکوت ما بهره مند میشود یا از واکنش نشان دادن ما؟
دو ماه و نیم پیش اوضاع در خاورمیانه بسیار متفاوت بود و البته پرونده هستهای ایران هم روزهای بهتری را از نظر آمریکاییها پشت سر میگذاشت. آمریکاییها اعتقاد داشتند که تحریمها نفس ایران را به شماره انداخته است. برنامه هستهای ایران روند بسیار کندی داشت و البته روسها هم فروش موشکهای اس سیصد به تهران را متوقف کرده بودند.
استاکسنت هم که ویروسی اینترنتی بود دست به کار شده و بخشهایی از نیروگاههای هستهای در نطنز و بوشهر را دچار اختلال کرده بود. همه چیز برای آمریکاییها مرتب بود که ناگهان بحث انقلابهای عمومی در خاورمیانه به راه افتاد. ملک عبدالله عربستان که زمانی به گواه ویکی لیکس ایران را افعی خوانده بود که باید سر از تن آن جدا شود اکنون بیش از آنکه نگران برنامه هستهای ایران باشد دغدغه مردمانی را دارد که در خیابانهای ریاض ممکن است حکومت آل سعود را به نگرانی بیندازند. بنابراین تمام این تحولات به گونه ای پیش رفتند که واشنگتن تمامی تحولات در خاورمیانه را از لنز ایران نگاه کند.
لیبی درس عبرت آمریکا برای ایران؟
باراک اوباما در آخرین سخنرانی خود ادعا کرد که لیبی بهترین نمونه است برای به تصویر کشیدن واقعیت توانایی ایالات متحده. ترجمه این جملات بدین معنا است که آمریکاییها میتوانند به این حمله به چشم نمایشی نظامی برای دندان نشان دادن به ایران استفاده کنند.
البته برخی تحلیلگران ادعا میکنند که اکنون و در این بازه زمانی نمیتوان به آسانی از عکس العمل ایران در قبال حوادث لیبی و دیگر مناطق خاورمیانه سخن گفت. شاید این حوادث در نهایت ایران را به کاری وادار کند که چند سال است غرب انتظار آن را میکشد: وادادن و بر سر میز مذاکره نشستن؟ گزینه دیگری هم وجود دارد که چندان به مذاق ایالات متحده خوش نخواهد آمد: به این باور سخت رسیدن که تنها راه برای مقابله با سرائیل و امریکا دستیابی به تسلیحات هسته ای است و نه چیزی کمتر.
اسرائیل و کاسه چه کنم چه کنم؟
بهار انقلابهای عمومی در خاورمیانه نشان داد که اسرائیلیها دیگر نمیتوانند بر روی متحدان عرب خود و البته واشنگتن برای مهار برنامه هستهای ایران چندان حساب باز کنند. اکنون بسیاری از تندروهای اسرائیلی این ادعا را مطرح میکنند که امریکا به اندازه ای سرگرم اوضاع در خاورمیانه است که نمیتوان چندان به این کشور و مقابله اش با ایران فکر کرد. اکنون بسیاری از تندروهای اسرائیلی این سوال را مطرح میکنند که آیا تلآویو میتواند پس از این همه سال وابستگی به ایالات متحده خود برای مقابله با نگرانیهایش دست به کار شود؟ اسرائیلیها بیم این را دارند که مبادا ایران به دنبال دستیابی به بمب هستهای باشد. اگر این ذهنیت دوباره پس از مدتی در اسرائیلیها رخنه بیندازد اوضاع برای باراک اوباما باز هم بدتر از پیش خواهد شد.
نظر شما :