/ویژه نامه نوروزی دیپلماسی ایرانی/
طوفان هويت در دنیای ديپلماسى
دیپلماسی ایرانی: دهه 1990 را مىتوان دهه اوجگيرى مفهوم هويت در محافل دانشگاهى ناميد. دهه 1980 نيز شاهد ظهور جنبشهاى اجتماعى جديد با نمودهاى هويتى پر رنگ در جوامع بود که توجه نظريهپردازان جنبشهاى اجتماعى را به خود جلب کردند.[1]
رشد، گسترش و تعميق فرايند جهانى شدن نيز از يکسو به ايجاد هويتهاى يکپارچه و جهانى و از سوى ديگر شکلگيرى هويتهاى ترکيبى (Hybrid) يا جهانى محلّى (Glocal) انجاميد.[2]
ظهور هويتهاى چندگانه، ابهام و اغتشاش در مرزهاى هويتى بين کشورها، نقش روزافزون ادراکات و برداشتهاى هويتى در تصميمگيرىها، از بينرفتن پيوند سنّتى بين هويت سياسى و دولت ـ ملت، نُضجگيرى هويتهاى جمعى جديد و سر برآوردن اشکال نوينى از خشونت مبتنى بر عرصه سياست هويت (Politics of Identity) همگى نشانگر اهميت روزافزون هويت در تعاملات جهانى است. اين نيروى دگرگونساز هويتى باعث تحول معنايى بسيارى از مقولهها و موضوعات بينالمللى شده است که ديپلماسى يکى از آنهاست.
کنشگران عرصه ديپلماسى در فرايندى از تعاملات سياسى، هويت خود و ديگرى را بر اساس معنىاى که براى کنشهاى خود و ديگرى قائل هستند برمىسازند و خود را نسبت به ديگرى يا ديگران تعريف مىکنند و نسبت خود را با آنها مشخص مىسازند[3].
بنابراين رويههاى تعاملى، قوامبخشِ هويتِ بازيگران ديپلماتيکاند و آنها را بازتوليد و يا دچار تحول مىکنند. بنابراين هويتِ کنشگرانِ ديپلماتيکْ در پيوند با رويههاى فرهنگى خاصى شکل مىگيرند که قدرت کارگزارى آنها در تمايز بخشى بين دوست / دشمن به عنوان مهمترين رويه ديپلماسى تکوين مىبخشند.
تعريف مرسوم از ديپلماسى آن را فرآيند ارتباط بين بازيگران بينالمللى براى پرهيز از جنگ مىداند. اما در تعاريف جديد، ديپلماسى به مثابه «وضعيتى انسانى تلقى مىشود که از تجربه زيست در دولتهاى داراى حاکميت فراتر مىرود» و يا به تعبير جيمز «ديپلماسى نظام ارتباطى جامعه بينالمللى» است. ديپلماسى در اين تعاريف جديد، محدود به کارگزاران دولتى نيست و مىتواند هر جايى که «مرزهاى هويتى وجود دارند و يا درنورديده مىشوند» وجود داشته باشد.
جوسن ديپلماسى را نهادى مىداند که نقش محورى در «بازتوليد اجتماعى جامعه دولتها» در نظام بينالملل دارد؛ يعنى نهادى است که هويت دولتها در نظام بينالملل را سامان داده و بازتوليد مىکند. به عبارت ديگر، ديپلماسى يک فرايند هويتساز است.[5]
جرويس نيز در کتاب منطق تصاوير در روابط بينالملل به اين نقش ديپلماسى توجه دارد. او معتقد است کنش دولتها جز در چارچوب نوعى ذهنيتِ مشترکِ بزرگتر در مورد رويههاى ديپلماتيک بىمعناست.[6]
ريچارد اشلى نيز عمل سياست خارجى را به وجود «سوابق [بيناذهنى] و مواد نمادين مشترک، براى خوراندن تفسيرهايى به رويدادها، خاموش کردن تفسيرهاى بديل، ساختاربندى رويهها، و هماهنگسازى تاريخسازى جمعى» وابسته مىداند.[7]
اگر ديپلماسى به عنوان گفتمانى هويتبخش در سطحى عام عمل مىکند، هويتهاى خاص نيز ديپلماسى را تحت تأثير قرار مىدهند. اين عنصر هويتى به عنوان يکى از عناصر معرّف ديپلماسى، دو گونه تغيير روشى و محتوايى در نهاد دپيلماسى ايجاد کرده است. در تغيير روشى شاهديم که رهيافت خاص موقعيت (Situation-Specific) که در آن همه بازيگران نسبت به موقعيتهاى خاص، واکنش مشابهى نشان مىدهند به رهيافت بازيگرمحور تبديل شده است که بازيگران با بسترهاى فرهنگى متفاوت، راهبردهاى مذاکراتى متفاوتى در پيش مىگيرند.
بهعبارت ديگر امروزه عوامل هويتى و ارزشى در ادراکات، راهبردها و راهکارهاى طرفهاى مذاکرهکننده از اهميت برخوردار شدهاند و در تبيين مذاکرات بينالمللى بايد مورد توجه قرار گيرند.
هويت منجر به تغيير محتوايى ديپلماسى نيز شده است. اگر بپذيريم که «تصميمات سياست خارجى از يکسو تحت تسلط معانىاى هستند که دولتها به ابژههاى اجتماعى مىدهند و از سوى ديگر فهمى که از خود دارند»[9]، بنابراين امکان شکلگيرى رويههاى جديد و تقويت روايتهاى نو در بين کشورها وجود دارد. در واقع آنچه منجر به تغيير گفتمانهاى سياسى و ديپلماتيک بين کشورها مىشود، ريشه در تغييرات هويتى بازيگران فروملّى، ملّى و فراملّى دارد که امکان شکلگيرى رويههاى دوستانه يا خصمانه ديپلماتيک بين کشورها را فراهم مىکند.[10] بنابراين هويت نه تنها منجر به تغيير و پيچيدگى روشهاى ديپلماتيک شده است بلکه مىتواند تغييرات محتوايى و گفتمانى بنيادين نيز در روابط بين کشورها بهوجود آورد.
[1] . بنگريد به ، حميرا مشيرزاده، درآمدى نظرى بر جنبشهاى اجتماعى، (تهران: پژوهشکده امام خمينى 1379)
.[2] بنگريد به رولاند رابرتسون، جهانى شدن: تئورىهاى اجتماعى و فرهنگ جهانى، ترجمه کمال پولادى، (تهران: نشر ثالث1380).
[3] . Alexander Wendt “Anarchy Is What States Make of It,” International Organization (1992) 46, 2: 391-425.
[4] . Thomas J Biesteker,. and Weber, Cynthia “The Social Construction of State Sovereignty,” in Thomas J. Biesteker and Cynthia Weber, eds., State Sovereignty as Social Construct (Cambridge: Cambridge University Press 1996) P. 12.
[5] . Christer Josson “Diplomacy, Bargaining and Negotiation.” in Walter Carlsnaes Thomas Riss and Beth A. Simmons, eds., Handbook of International Relations. (London: Sage Publication 2005), pp.213-17
[6] . تد هاف «نويد مکتب برسازى براى نظريه روابط بينالملل» در آندرو لينکليتر، نو واقعگرايى، نظريه انتقادى و مکتب برسازى، ترجمه عليرضا طيب، (تهران: انتشارات دفتر مطالعات سياسى و بينالمللي1386)، ص 491.
[7] . همان ص 460.
[8] . Jossen, op.cit., pp. 219-220.
[9] . حميرا مشيرزاده، تحول در نظريههاى روابط بينالملل، (تهران: سمت 1384)، ص 357.
[10]. Iver B. Neumann, “Returning Practice to the Linguistic Turn: The Case of Diplomacy.” Millennium (2002) 31, 3, p. 648.
نظر شما :