کسی چه میداند، شاید ایران برای یمن نسخه پیچید
دیپلماسی ایرانی: یمن همانند لیبی و بحرین روزهای سرنوشتسازی را از سر میگذراند. علی عبدالله صالح پس از خونریزیهای فراوان به این نتیجه رسیده که باید از قدرت کنارهگیری کند. به رغم این که دیگر ارتش با او نیست و قبایل یک به یک به جمع تظاهرکنندگان میپیوندند، ولی عبدالله صالح هنوز مردد است. از سویی برای بسیاری از کارشناسان مسجل است که آینده یمن هر چه باشد همانند بحرین تاثیری شگرف بر کل شبه جزیره عربی میگذارد. به ویژه این که با عربستان سعودی کشوری که ادعای تعیین تکلیف برای جامعه عربی میداند نیز هممرز است.
روزنامه الشرق الاوسط، چاپ لندن در یادداشتی به قلم مشاری الذایدی، به این موضوع پرداخته است. در ابتدای این یادداشت میخوانیم: ژنرال علی محسن الاحمر، (یکی از مطرحترین چهرههای نظامی یمن و رئیس هنگ اول ارتش این کشور) در حالی انضمام خود را به صف انقلابیون اعلام کرد که تاکید داشت که انقلاب میدان التغییر در صنعا انقلاب جنوب یمن یا شمال منحصرا برای الحوثیها – زیدیها یا حتی جریان ملی در تعز نیست. علی محسن شخصیتی جنجالی در یمن است کسی که سابقه نظامی غامضی دارد و بسیاری از ارتشیها خود را وفادار به او میدانند. شخصیت او شکل گرفته از یک حمایت قبیلهای است، او برآمده از قبیله الاحمر است و رهبری آن را نیز بر عهده دارد. در عین حال از چهرههای نزدیک به اسلامگرایان جهادی محسوب میشود، کسی که سابقه اخوانی دارد تا آن جا که در زمان جنگ جداییطلبان و حزب سوسیالیست او از جنوب از چهرههای جهادی محسوب میشد. او در یک بحران مسکوتی با علی عبدالله صالح روزگار سپری میکرد، کسانی که به تحولات یمن آگاهی دارند و علی محسن را نیز خوب میشناسند به این نکته به خوبی واقفند که دلیل اصلی اختلاف آنها ادعا بر سر کرسی ریاست جمهوری است. به خصوص این که عبدالله صالح در فکر جانشینی فرزندش احمد به جای خودش است که این مسئله باعث شده تا اختلافهای این دو بسیار شدت بگیرد. این نشان میدهد که چندان هم مدعیان دلشان به حال دموکراسی در یمن نمیسوزد.
نویسنده در ادامه مینویسد: این فقط علی محسن الاحمر نیست که انضمام خود را به جمع تظاهرکنندگان اعلام داشته، بسیاری دیگر از چهرههای سیاسی و نظامی یمن نیز اعلام کردهاند که در کنار تظاهرکنندگان به مبارزه با علی عبدالله صالح ادامه میدهند. اما انضمام علی محسن دو نکته مهم در خود نهفته دارد. نخست این که او تنها کسی بود که در میدان تغییر در برابر دانشگاه صنعاء به همراه سه ژنرال دیگر انضمام خود را به تظاهرکنندگان اعلام کرد و نطق غرایی سر داد و نکته دیگر این که وی کسی است که بیشترین نزدیکی را به اخوان و حزب اصلاح دارد. بدین ترتیب این پرسش به وجود میآید که آیا ما شاهد انقلاب اخوان المسلمین در یمن هستیم؟ آیا این اخوانیها هستند که اعتراضهای مدنی را رهبری میکنند و زیر سایه وجهه نظامی چهرههایی مثل محسن الاحمر پروژه خود را پیش میبرند؟ آیا واقعا آنچه در یمن رخ میدهد یک انقلاب دموکراتیک تمام عیار است یا اخوانیها هستند که جریان را علیه حکومت رهبری میکنند؟
الذایدی سپس این پرسش را مطرح میکند که اگر فرض را بر این بگذاریم که اخوان المسلمین توانسته در عالم واقع رهبری انقلاب را در یمن برعهده بگیرد و اسلامگرایان و نظامیان را پشت سر خود داشته باشد، بدین ترتیب آیا ریاست آینده یمن را آنها بر عهده خواهند گرفت؟
وی سپس مینویسد: مسئلهای که بیش از همه پیچیده است، به مواضع حوثیها باز میگردد، موضع آنها در این تحول شگرف چیست؟ آیا به جانشینی اخوانیها تن میدهند؟ اگر رضایت دهند آیا میپذیرند کسی مثل ژنرال علی محسن که کشتار و نبرد با آنها را فرماندهی میکرده، رئیس جمهوری آینده یمن شود؟ مواضع حوثیها نسبت به همپیمانان اخوانیها یعنی سلفیهای جهادی که شیعیان را کافر میدانند و حوثیها را خائن، چه خواهد بود؟
الذایدی سپس به مواضع ایران در قبال یمن میپردازد و مینویسد: میتوان تصور کرد که میان اخوانیها و حوثیها آشتی برقرار شود. چرا که ایران بر هر دوی آنها مسلط است و میتواند پل ارتباطی آنها با یکدیگر شود. از ابتدای انقلاب اسلامی ایران مواضع تهران با اخوانیها بسیار نزدیک بود و این نزدیکی سال به سال هم بیشتر شد. مثلا کمال الهلباوی از چهرههای موثر اخوان نزدیکی بسیاری به ایران دارد. وی از اعضای سابق مکتب ارشاد است و چهره بینالمللی اخوان در جهان محسوب میشود. کسی چه میداند شاید یمن در روزهای آخر و هنگامی که جنبش اخوان به مرحله پیروزی بیش از پیش نزدیک شد، حمایت ناگهانی ایران از انقلابیون یمن باعث شود تا نسخه ایرانی برای این کشور پیچیده شود و یمن از بحران فعلیاش به سلامت خارج شود.
وی سپس مینویسد: نیاز به گفتن نیست که ما در حال صحبت درباره یمن بعد از پیروزی انقلابیم. کاملا مشخص است که ظلم و فساد حکومت کار را به جایی رسانده که پیروزی انقلاب قطعی است. با کشتهها و زخمیهایی که یمن تا کنون داشته رسیدن به این هدف دور از ذهن نیست. اما آنچه محل مناقشه است، نقش ایران در تحولات آتی یمن است. کدام کشور میخواهد آینده یمن را رقم بزند. ایران خود را پیروز انقلابهای عربی معرفی میداند آیا این بدان معنا است که حکومتی که در یمن بر سر کار میآید متمایل به ایران خواهد بود؟
وی سپس مینویسد: روابط اخوانیها با یمن یک رابطه قدیمی است. از زمانی که در یمن امامیها و حکومت متوکلیه بر سر کار بود اخوانیها در یمن حضور داشتند. حتی بسیاری بر این اعتقادند که کودتایی که در سال 1948 علیه امام یحیی حمید الدین رخ داد و باعث ترور وی و شماری دیگر از مقامات یمنی وقت شد، محرک و عامل اصلی آن اخوانیها بودند. علاقه و رابطه حسن البنا با یمن مشهور بود. حتی اخوانیها ابایی ندارند که بگویند در میثاق مقدس ملی خود با بنا همپیمان بودند و مرکز فعالیتشان را قاهره میدانستند.
نویسنده در نهایت مینویسد: این رویاهای قدیمی و روابط ریشهای ظاهرا دوباره اکنون متبلور شده است، گویا انقلاب مصر هبه ارزشمندی برای انقلابیون یمن است. اگر در مصر اخوانیها توانستند با ارتشیها کنار آمده و شورای انتقالی را به رسمیت بشناسند و خود نیز جایگاهی سیاسی در مصر جدید داشته باشند، اکنون یمنیها نیز در این اندیشهاند که با کمک حمید الاحمر و با پشتوانه سیاسی ایران جایگاه تازهای برای خود در یمن دست و پا کنند و رویای قدیم خود را محقق سازند. سئوالی که در این جا مطرح میشود این است که مجموعه کشورهای خلیج فارس در این معادله کجا قرار دارند؟ این پرسشی است که تاریخسازان شبه جزیره عربی حتما بعدا پاسخی برای آن خواهند داشت.
نظر شما :