تا اطلاع ثانوی حمله به ایران ممنوع
ديپلماسى ايرانى: حسنى مبارک، سقوط کرده و حالا همه به فکر آينده خاورميانهاند. خاورميانهاى که سالهاست براى ثبات آن تلاش مىشود اما به دليل وجود تضارب آراى شديد در آن و عدم هماهنگى جريانهاى سياسى موجود با يکديگر انديشه ثبات سياسى فعلا رويايى بيش نيست.
مصر همواره مرجع سياسى بسيارى از کشورهاى عربى بوده است. ناصريسم، پانعربيسم، سوسياليسم، اخوانيسم و غيره همگى خواستگاهشان يا در مصر بوده يا نزج و نموشان در جامعه عربى از اين کشور آغاز شده است. از اين رو غالب کارشناسان و تحليلگران سياسى و اجتماعى مصر را الگوى جامعه عربى دانسته و همواره گفتهاند که هر اتفاقى که در اين کشور بيفتد بر کل جامعه عربى تاثيرى عميق و شگرف مىگذارد.
از سويى مصر دوران مبارک نه تنها دوست غرب بلکه متحد و همپيمان امريکا و اسرائيل محسوب مىشد. رابطهاى فراتر از دوستى ساده ميان دو کشور، تا آن جا که ثبات بسيارى از تعاملات سياسى منطقه مبتنى بر رابطه مصر با امريکا و اسرائيل بود. حال با سقوط حسنى مبارک و فروپاشى نظام 30 سالهاش در پى تظاهرات مردمى و ميليونى مردم مصر، اين پرسش مطرح است که خاورميانه پس از حسنى مبارک به کدام سو خواهد رفت؟ در نبود حسنى مبارکى که حفظ رابطهاش با اسرائيل سبب شده بود تا بسيارى از تنشهاى عربى – اسرائيلى بدون احقاق حقوق ملت عرب فروکش کند، خاورميانه و جامعه عرب به کدام طرف سوق داده خواهد شد؟
روزنامه لبنانى المستقبل چاپ لبنان در يادداشتى به قلم محمد السماک به اين موضوع پرداخته و در همان ابتدا تاکيد کرده است که براى يافتن پاسخ پرسشهاى بالا لاجرم بايد سه محور مورد بررسى قرار بگيرد: محورهاى اسرائيلى، ايرانى و عربي. وى در اين باره مىنويسد: وقتى بحث محور اسرائيل را مطرح مىکنيم ناخودآگاه به جدال کهنه روابط مصر و اسرائيل و ايالات متحده امريکا مىرسيم. اين جدال حتى اگر کمکهاى مالى و سياسى و نظامى امريکا به مصر هم ادامه يابد کماکان وجود خواهد داشت. دليل آن روشن است، روابطى از اين دست تنها تعاملى ميان دولتها با يکديگر است و هيچ ربطى به مردم ندارد. به همين دليل هم مىتوانيم بگوييم که روابط مصر و امريکا از سال 1979 تا پايان دوران رياست جمهورى حسنى مبارک چيزى شبيه جنگ سرد بود تا يک رابطه عميق حسنه ميان دو مملکت. با سقوط نظام حسنى مبارک اين پل ارتباطى نيز فرو پاشيد. حالا اختلافهاى کهنه مجددا نمايان شدهاند. شوراى انتقالى چارهاى ندارد جز اين که به طور موقت از اين وضعيت محافظت کند مبادا که اين اختلافها کار را به انفجار بکشاند. اما اين همه چيز نيست. امريکا مسئوليت بزرگى به گردن دارد. در زمان حسنى مبارک ايالات متحده در حقيقت پل رابط ميان اسرائيل و مصر بود. رابطه امريکا با اسرائيل سبب مىشد که اين رژيم نقشى استراتژيک در بعد نفوذ سياسى امريکا در منطقه ايفا کند.
نويسنده يادداشت در ادامه به ضعف امريکا در منطقه اشاره مىکند و مىنويسد: پس از شکستهاى پياپى امريکا در خاورميانه به خصوص در جنگ فرسايشى عراق، اين کشور نمىتواند بيش از اين فشار جامعه عربى را تحمل کند. از اين رو است که بسيارى از کارشناسان رويهاى که باراک اوباما، رئيس جمهورى ايالات متحده در قبال پرونده مصر اتخاذ کرد را نشات گرفته از اين ديدگاه مىدانند و مىگويند که در فضايى که اعتماد به امريکا در منطقه به حداقل ممکن رسيده، واشنگتن چارهاى نداشت جز اين که پشت مبارک را خالى کند. به همين دليل است بسيارى از کارشناسان دوران فعلى مصر را با دوران انقلاب ايران در زمان شاه يا دوران مارکوس در فيليپين مقايسه مىکنند که جايگاه امريکا در ميان توده جامعه در هر دو کشور در کمترين ميزان خود بود.
السماک در ادامه به آينده روابط اسرائيل و امريکا در منطقه اشاره مىکند و معتقد است اين روابط در آينده ضعيف خواهد شد. وى در اين باره مىنويسد: رابطه اسرائيل و امريکا از دوران رياست جمهورى هرى ترومن در سال 1948 به راه خطا رفت. در آن دوران ترومن تحت فشار مشاورانش که تحت تاثير لابى يهودىها قرار گرفته بودند، مدت کوتاهى پس از اعلام موجوديت اسرائيل مجبور شد که اين رژيم را به رسميت بشناسد. ترومن در آن لحظه عبارت مشهورى بر زبان راند: «لازم است به نداى صدها هزار يهودى يا صهيونيستى که خواهان موفقيت اسرائيل هستند پاسخ مثبت دهم، چرا که در دواير انتخاباتىام اثرى از صدها هزار عرب نيست.» بدين ترتيب زمينه حضور صهيونيستها و لابىهاى صيهونيستى براى پيشبرد اهداف خود بدون در نظر گرفتن خواستههاى مردم خاورميانه در تمامى ارکان سياسى و اقتصادى امريکا به وجود آمد در حالى که اکنون به وضوح مشخص شده که اين راه راهى کاملا اشتباه و مغاير با خواستههاى عمومى جامعه عربى است. اما امريکا راه بازگشتى هم ندارد، همان طور که بر سر حمله به عراق به اعتراف بسيارى از کارشناسان از جمله استفان والت و جان مايشماير، تحت فشار لابى صهيونيستها مجبور به حمله نظامى به امريکا شد، اين بار نيز چارهاى ندارد که براى رهايى از فشار يهوديان و لابىها صيهونيستى که بىشک نفوذى بسيارى در دستگاه سياسى امريکا دارند، به همين راه خطاى خود ادامه دهد.
نويسنده در اين جا به محور سوم بحث خود يعنى ايران مىرسد و در ادامه مىنويسد: اما پيمودن اين راه خطا نه باعث مىشود اسرائيل کابوس تقويت دشمنانش در منطقه را نبيند و نه امريکا مىتواند براى تضعيف جريانهاى مخالف اسرائيل در منطقه کارى از پيش ببرد. حالا پس از سقوط حسنى مبارک، ايران و حمايتش از مقاومت به کابوسى ترسناک براى اسرائيل تبديل شده است. اگر تا ديروز اسرائيل از اين مىترسيد که محور ايران – حماس – حزب الله – سوريه امنيتش را به خطر مىاندازد اکنون اين کابوس ترسناکتر شده، اگر مصر متحد ديروز به جمع حاميان حماس و حزب الله بپيوندد و اين محور چهارگانه پنج گانه شود، آن گاه آخر و عاقبت اسرائيل به کجا خواهد رسيد. نگرانى اسرائيل فقط از اين نيست که در منطقه منزوى خواهد شد بلکه اکنون احساس مىکند که حلقه محاصره آن تنگتر شده است. با عبور آزادانه ناوهاى ايرانى از کانال سوئز با اجازه شوراى انتقالى نظامى مصر اسرائيل به روشنى ديد که ديگر نمىتواند به امنيت محيط دريايى خود چندان اطمينان داشته باشد. تا ديروز اسرائيل به خود مىباليد که توانسته با جدا کردن مصر از درگيرىهاى صلح اعراب و اسرائيل با امضاى معاهده کمپديويد، در صفوف يکپارچه عربى شکاف ايجاد کند. اسرائيل با همين پشتوانه توانسته بود اردن را نيز از جمع اعراب جدا کند. اين رژيم با همين ديدگاه توانسته بود عليه لبنان و غزه چندين جنگ راه بيندازد و درصدد سوداى جنگى تازه در غزه عليه حماس و در لبنان عليه حزب الله بود. ولى اکنون مىبيند که اين رويا نه تنها تبديل به کابوس بلکه تبديل به شکستى تلخ در کل عرصه سياسى عربى شده است. اسرائيل در حال حاضر بيش از هر لحظه خود را شکست خورده مىبيند، چرا که در حال حاضر بر سر غزه به شدت تحت فشار است، در لبنان همه چيز را از دست رفته مىبيند و در بعد مصرى نيز يک همپيمان مطمئن را به آسانى از دست داده است.
وى در ادامه مىنويسد: اسرائيل حتى در کنار ايالات متحده سوداى حمله نظامى به تاسيسات هستهاى ايران را داشت. در گذشته حسنى مبارک، رئيس جمهورى مصر اگر همپيمان اين دو در اين حمله نبود نسبت به انجام آن نيز بىميلى از خود نشان نمىداد و در کنار پادشاه عربستان حرف از لزوم "قطع سر افعى" مىزد. اما اکنون نه تنها وضعيت کاملا تغيير کرده بلکه اين اسرائيل است که بايد دست به دامن اين و آن شود که مبادا ايران حرکتى عليه آن انجام دهد. اکنون اسرائيل تلاش دارد، صفحه بازى تازهاى براى تغيير قواعد بازى در منطقه ايجاد کند. صفحهاى که مطابق با متغيرهاى منطقه باشد. متغيرهايى که هنوز مشخص نيست که ابعاد آن تا به کجاست.
نويسنده در نهايت مطلب خود را اين گونه به پايان مىرساند: ديگر نه اسرائيل و نه امريکا تا اطلاع ثانوى نمىتوانند حرف از برخورد نظامى با ايران بزنند. هر روز متغيرها نه به نفع آنها بلکه به نفع ايران در حال تغيير هستند. مهره سقوط دومينو از زين العابدين بن على در تونس آغاز شده به مصر و ليبى رسيده و در حال رسيدن به بحرين، يمن، عربستان، کويت، اردن، الجزاير و ديگر کشورهاى عربى است. امريکا و اسرائيل شايد در حال حاضر دوران شوکزدگى خود را سپرى مىکنند ولى اين مرحله به زودى پايان مىگيرد و بايد انتخاب کنند که آيا مىخواهند جزئى از همپيمانىهاى منطقهاى باشند يا اين که مىخواهند بيش از پيش انزوا را تجربه کنند. به هر صورت نبايد فراموش کنند که مراحل اوليه شکلگيرى همپيمانىهاى منطقهاى به زودى سپرى خواهد شد و آنها باز هم شاهد شوکهاى جديدى خواهند بود.
نظر شما :