حمله به لیبی، توپ آمریکا در زمین اروپا
ديپلماسى ايرانى: کشور فرانسه در سال 1914 با تصويرى که هم اکنون از آن در ذهن داريم، کاملا متفاوت بوده است. الجزاير به عنوان يکى از استانهاى اين کشور بود که در سال 1961 به استقلال رسيد. در طول اين سالها کشورهاى مستعمره تحت نفوذ و سلطه کشورهاى استعماى بودند. امروز هم با توجه به تحولاتى که در برخى از کشورهاى شمال افريقا که روزى مستعمره اروپايىها بودند، شاهد آن هستيم که علاقه کشورهاى اروپايى به حل مناقشات در کشورى چون ليبى بيش از امريکاست. ايا اين امر به حس استعمارى اين کشورها برمىگردد يا سياست امريکاست که توپ را اين بار به زمين اروپايىها انداخت.
به اين بهانه با اسماعیل بشری، متخصص مباحث خلع سلاح در مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام و کارشناس اروپا گفتگو کرديم:
تا چه اندازه با اين نظريه موافق هستيد که با توجه به اينکه نيروهاى امريکايى در عراق و افغانستان درگير هستند، تمايلى به نقشافرينى در تحولات ليبى ندارد و اين وظيفه را به اتحاديه اروپا محول کرده اند و این اتحادیه هم دچار سردگمى است؟
امريکايىها استراتژى نظاميشان به گونه اى تعريف شده است که بتوانند حداکثر در دو منطقه بحرانى دو جنگ همزمان را پيش ببرند. در حال حاضر با توجه به اينکه در افغانستان به شکل تمام عيار درگير است و در عراق کمتر، ولى باز هم حضور دارد، به همين دليل باز کردن جبهه جديد براى نيروهاى امريکايى را مناسب نمىبينند. بنابراين امريکا به دليل اينکه پيش بينى مىکند که اگر درگير مساله ليبى شود، ممکن است نتواند خود را از درگيرىها نجات دهد، اروپا را ترغيب به مداخله و جنگ مىکند.
منافع فرانسه در شمال افريقا بيشتر از امريکاست و ليبى هم که در گذشته مستعمره ايتاليا بوده، به همين دليل همچنان خود را در اين کشور محق مىدانند. اما اين دخالت نمىتواند شروعى براى جنگ باشد، بلکه بيشتر مايلند که محدوديتها و ممنوعيتهايى براى قذافى طرح کنند تا نهايتا مساله ليبى به بهترين شکل حل شود.
به عقيده من اتحاديه اروپا بيشتر سعى بر اين دارد که موافقت شوراى امنيت را براى اين امر بگيرد، هم اکنون براى طرح اجرايى پرواز ممنوع که اروپا امريکا هر دو موافق ان هستند نيز منتظرند تا موافقت شوراى امنيت اعلام شود. يا به عبارت بهتر بگوييم ناتو. به اين دليل که ناتو هم اکنون در افغانستان درگير است و اگر قرار باشد که ليبى هم به آن اضافه شود، به درگيرىهاى آنها خواهد افزود. بنابراين در مساله ليبى ناتو هم بيشتر مايل است که منطقه پرواز ممنوع را اجرا کنند تا اينکه خود ناتو مستقيما وارد عمل شود.
آيا اجراى ممنوعيت پرواز که از سوى اتحاديه عرب پيشنهاد شده و اتحاديه اروپا هم موافقت خود را اعلام کرده، راهکار مناسبى براى پايان دادن به درگيرىها در ليبى خواهد بود؟
ليبى کشور بسيار وسيعى است، به همين دليل مناطق مسکونى و قابل سکونت آن همه در حاشيه درياى مديترانه است. بنابراين اگر بتوانند اين مناطق را کنترل کنند، روش خوبى براى کنترل کشتار در ليبى است.
به عقيده من اگر پرواز ممنوع را در نواحى حاشيه درياى مديترانه همانند بنغازى اعمال کنند، نتیجه خواهد داد و حتى مىتوانند کنترل کنند. در صورت اجراى اين طرح، ناوهاى ناتو مىتوانند به ساحل ليبى نزديک شده و اگر تخطى شود هواپيماهاى ليبى را هدف قرار دهند.
با توجه به گفته شما، اگر چنين اتفاقى بيفتد و هواپيماهاى ليبى مورد هدف قرار بگيرند، آيا اين اتفاق مىتواند مقدمه شروع يک جنگ باشد؟
زمانى که قانون منطقه پرواز ممنوع اعلام مىشود، ليبى به هيچ شکلى نمىتواند پرواز داشته باشد. همانطور که مىدانيد در زمان صدام براى عراق همچنين قانونى اعمال شد، در شمال عراق، کردستان و جنوب عراق هواپيماهاى عراقى اجازه پرواز نداشتند. صدام هم چنين کارى نمىکرد به دليل اينکه از عواقب آن مىترسيد. اگر درباره ليبى مجوز سازمان ملل باشد، بههيچ وجه هيچ هواپيمايى نمىتواند پرواز کند. زمانى که اين قانون اجرا شود، حتى هواپيماهاى مسافربرى هم نمى توانند پرواز کنند.
با توجه به اين امر که هر يک از کشورهاى اروپايى همانند فرانسه و از طرف ديگر امريکا هم انتخاباتى در پيش دارند، آيا مىتوان اينطور تحليل کرد که احتياط امريکا و کشورهاى اروپايى به اين دليل است؟
در انتخابات هر کشورى و مخصوصا امريکا که نقش مهم و تعيين کننده در مسايل بينالمللى دارند به طور قطع موضعگيرى و دخالتهاى آنها در تحولات منطقه بر انتخابات آنها اثرگذار خواهد بود. ولى کشورهايى که نقشافرينى زيادى در صحنه بينالمللى ندارند، مسايل داخلى آنها نقش تعيين کنندهاى خواهند داشت. اگرچه در امريکا مسايل داخلى معمولا براى مردم مهمتر است، اما مسايل بينالمللى هم ناگزير تاثيرگذار خواهد بود. همچنين حل و فصل هرکدام از اين معضلات بينالمللى براى رييس جمهورهاى وقت امريکا مىتواند به پيروزى آنها در اتنخابات بعدى در اين کشور کمک کند.
موضع اروپا در قبال کشورهايى که در گذشته مستعمره آنها بودند، چيست؟
اين امر ممکن است ريشه در سرمايهگذارى در اين کشورهاى مستعمره هم باشد. به عبارت ديگر بسيارى از اين سرمايهداران پس از اينکه کشورهاى مستعمره آزاد و مستقل شدند، سرمايههاى خود را از اين کشور خارج نکردند. به عنوان مثال در الجزاير که مسايل فرهنگى همانند اينکه همه به زبان فرانسه صحبت مىکنند و يا در تونس نيز که نفوذ فرانسه به اين اندازه بوده است. مىتوان نتيجهگيرى کرد که هنوز اثار استعمار آنها باقى است. مثال ديگر هم مىتوان ليبى را گفت که مستعمره ايتاليا بوده و نفوذ فرهنگى آنها در اين کشور کاملا مشهود است. ولى در عين حال مسايل اقتصادى هم وجود دارد. با استناد به اين دلايل شهاد تمايل بيشتر کشورهايى همچون فرانسه و ايتاليا براى نفوذ و يا مداخله در تحولات پيش امده در اين کشورها هستيم.
در پايان بايد اضافه کنم که در کشورهاى قاره افريقا کشورهاى فرانسوى زبانى داريم که کشورهاى مشترکالمنافع فرانسه به حساب مىايند. در حين اينکه انگلستان نيز همه کشورهاى مستعمره سابقش را درچارچوب کشورهاى مشترکالمنافع با عنوان همپيمان بريتانيا جمع مىکند. اين نشان دهنده ان است که علايق دوره استعمار چه به شکل فرهنگى و چه به شکل اقتصادى همچنيان در کشورهاى مستعمره پايدار است.
نظر شما :