مشروطهخواهی اساس خیزشها در کشورهای حوزه خلیج فارس
ديپلماسى ايرانى: در کشورهای پادشاهی که به دنبال هم تجربه اعتراضهای مردمی را دارند، شاهد تفاوتهای بسیاری هم در ساختار و هم شیوه برخورد آنها با مردم هستیم. کشورهای حوزه خلیج فارس از جمله عمان، بحرین، قطر و حتی عربستان هم به جمع صدرنشینهای خبری مبدل شدند. حسین رویوران، کارشناس مسائل خاورمیانه، رویکردها و خواستههای مردم در این کشورها با مصر و تونس مقایسه کرده و تاکید میکند که اگر در ساختار سنتی کشوری همچون عمان قبایل با هم اجماع کنند، مشروطه هم اتفاق خواهد افتاد.
تفاوت خیزشها در ساختارهای متفاوت کشورهای حوزه خلیج فارس با کشورهای شمال افریقا در چیست؟
ساختار اجتماعی در شیخ نشینهای خلیج فارس یک ساختار سنتی است. قطعا جوامعی مثل بحرین، عربستان و عمان که به نوعی از این تحولات تاثیر پذیرفته اند با جوامعی همچون مصر یا تونس متفاوت است. در کشورهای حوزه خلیج فارس که بدوی هستند، نهاد اجتماعی عشیره و قبیله است و معمولا فرمانبرداری از پایین به بالا ست و اساسا نظامهای سیاسی بر اساس جلب وفاداری سران قبایل صورت میگیرد.
اتفاقی که امروزه افتاده این است که تا حدودی در بحرین سنت شکنی اتفاق افتاده، همانطور که میدانید مردم در میدان مروارید جمع شدند و اعتراض خود را اعلام کرده اند. این امر نشان دهنده آن است که تاثیر پذیری اتفاق افتاده و سنتهای اجتماعی هم تا حدودی شکسته شدهاند. اما اساسا در جوامع سنتی امکان یکسره سازی کم است، زمانی این حرکت ممکن است رخ دهد که قبایل و سران آنها به این جنبش بپیوندند.
چرا در بحرین چنین اتفاقی رخ داده است؟ تفاوت بحرین با عمان در چیست؟
در بحرین چنین اتفاقی افتاده، به دلیل اینکه اساسا شکاف مذهبی وجود دارد و حقوق اکثریت در آنجا پایمال شده است. سران قبایل تا پایین هم در این کشور ناراضی هستند، به همین دلیل این اعتراضها در بحرین به سرعت گسترش پیدا کرد. برخی از مردم اهل سنت نیز که از این شرایط خفقان و انحصارگرایی ال خلیفه به ستوه آمدند به این جنبش پیوستند. به همین علت در بحرین اعتراضهای مردمی بسیار گسترده است. اما عربستان و عمان در اغاز راه است. به عبارت دیگر اکثریتی از قبایل معترض نشدند، بلکه در سطح محدودی اتفاق افتاد و ممکن است در آینده گسترش پیا کند.
در عمان با وجود اینکه وعده اصلاحات داده شده، اما مردم به تظاهرات ادامه دادند، مطالبات اصلی مردم چیست؟
عمان در دو دوره یکی در دهه 60 و دیگری در دهه 70 میلادی در برابر معترضان قرار گرفت، یکبار در برابر ناسیونالسیم و بار دیگر در برابر چپگرایان. در بار اول موفق شد مهار کند ولی در بار دوم با کمک رژیم شاهنشاهی ایران با اعزام نیرو، نیروهای زفار را مهار کرد. در هر دوبار ما شاهد بودیم که بخشی از جامعه بر اساس تفکرات وارداتی از مصر و بلوک شرق این قیامها را انجام دادند یعنی خارج از چارچوب سنتی. اما نتوانستند کار را یکسره کرده و یا آن را ادامه دهند. اما انچه که امروز در حال وقوع است، در شهر صحاری، شهری صنعتی است که بیش از صد شرکت غربی در آنجا سرمایهگذاری کردند. حرکت در چارچوب سنتی نیست، بلکه کارگران قیام کردند و به دنبال حقوقشان هستند که این نیز به نحوی سنت شکنی است، اما اجماع قبیلهای و نهادهای سنتی بر تغییر صورت نگرفته است. بنابراین در جمع بندی میتوان گفت که باز هم این حرکت یک حرکت بخشی است که تحت تاثیر شرایط منطفه اتفاق افتاده است.
در کشورهای حوزه خلیج فارس مردم به دنبال سقوط رژیم نیستند، برعکس مصر و تونس، به دنبال اصلاحات هستند، این اصلاحات چه چارچوبی دارد؟
در کشورهای شیخنشین خلیج فارس، امیر یا پادشاه از اختیارات بسیار گسترده برخوردار است و حتی واژه ملک نیز از مالکیت امده است. یعنی هرآنچه درامد کسب میکنند به حساب پادشاه واریز میشود و این ملک هست که مرحمت میکند و از ان برای دولت و مردم اختصاص میدهد. به عبارت دیگر فرقی بین درامد شخصی شاه و درامد ملی وجود ندارد. یعنی به عنوان مثال در عربستان صعودی از درامد صادرات ده میلیون بشکه نفت در روز فقط 50 درصد ان به مردم میرسد و در بودجه دولت قرار میگیرد. و بقیه آن به 5000 نفر از آل صعود میرسد. این امر به خودی خود نشان میدهد که اساسا نظام سیاسی مبتنی بر یک نوع تبعیض است. شهروندان درجه یک خاندان حاکمه و شهروند درجه دوم مردم هستند. همین وضعیت در بحرین است، آل خلیفه نه تنها انحصار قدرت و بودجه دولت را دارد بلکه حتی دو سوم وزرا نیزاز آل خلیفه است.
این نوع رفتارها برای مردم قابل قبول نیست و اصلاحاتی که مدنظر مردم بحث سلطنت مشروطه است. اینکه امیر یا پادشاه سلطنت کند وبراساس خواست مردم حکومت صورت بگیرد. یعنی مجلس منتخب وجود داشته باشد و کابینه بر اساس رای اعتماد آنها عزل و نصب شود. خواسته مردم بحث مشروطهخواهی است که در این کشورها به صورت گسترده مطرح میشود، چه در بحرین که به صورت شعار و چه در عربستان که به صورت نامه روشنفکران به پادشاه طرح شده است.
از مشروطهخواهی مردم صحبت کردید، آیا با توجه به ساختار این کشورها و نبود نهادهای مدنی میتوان انتظار وقوع انقلاب مشروطه را داشت؟
یک نمونه آن لیبی است که جامعه سنتی است. در لیبی 61 قبیله وجود دارد. تجربه نشان داده است که بله ممکن است و احتمال آن وجود دارد. اگر بین قبایل اجماعی صورت بگیرد میتوان انتظار وقوع چنین امری را داشت. هم اکنون بیش از 40 قبیله ضد قذافی هستند و حدود 90 درصد خاک لیبی ازاد شده و بدست انقلابیون افتاده است. قذافی هم در کمتر از 10 درصد باقی مانده است. بنابراین در جوامع سنتی میتوان تغییر را انجام داد، اما زمانی که قبایل اجماع کنند.
فکر میکنید سرکوب مردم در عمان تا چه حد پیش خواهد رفت، آیا میتوان سرنوشتی همانند لیبی برای آن متصور شد؟ عاقبت این اعتراضها به کجا خواهد انجامید؟
در عمان وضعیت خاص اجتماعی وجود دارد. در این کشور دو نهاد وجود دارد، یک نهاد اجتماعی قبیله است و دیگری مذهب اباضیست. مذهب اباضی که یکی از شاخههای خوارج است. این مذهب بیش از دوسوم جامعه است و خیلی مبنتی بر پذیرش ولی امر قرار نمیگیرد. برعکس دیگر مذاهب سنتی. در حالیکه در مذاهب سنی بر اساس ایه " اطیعوالله و اطیعوالرسول و اولامر منکم" به شدت تابع ولی امرهستند. درحالیکه خوارج خیلی پایبند به این امر نیستند و اگر رهبر انحرافی در آن ایجاد شد، ولایت آن ساقط میشود. این نوعی از تفکراباضی است که در آنجا وجود دارد و خود سلطان قابوس هم این مذهب را دارد. این افراد امامی هم دارند در شهر صلاله که با ان بیعت هم میکنند. بنابراین نظام و امام در آنجا تقسیم شده است و اینها یکی نیست. بله در این کشور احتمال دوگانگی از لحاظ تئوری وجود دارد.
و اما در مورد بحرین چطور؟
بحث بحرین کاملا متفاوت است. چراکه در این کشور مذهب رایج شیعه است و شیعه نیز به دلیل بحث اجتهاد و مرجع تقلید تابع روحانیت است و الان شیخ عیسی قاسم که رهبر شیعیان و در راس معترضین هست، این اجماع در بحرین به سرعت صورت گرفته و میتواند فشار لازم را به حکومت بیاورد تا اصلاحاتی که مردم خواستار ان هستند، صورت بگیرد.
در کشورهای حوزه خلیج فارس افرادی هستند که بدون تابعیت در این کشورها زندگی میکنند، آیا اعتراض این افراد در حدی است که یکی از اضلاع هرم قدرت معترضین محسوب شود؟
پدیده «بدون» که عربها به افرادی که بدون تابعیت هستند، میگویند. این پدیده بیشتر در کویت وجود دارد و در سرتاسر خلیج فارس نیست. در بحرین 10 هزار نفر بودند که مشکل آنها حدود ده سال پیش یعنی در سال 1999 و 2000 حل شد. اما در کویت بیش از 100 هزار نفر هستند، گاهی تظاهرات میکنند و به دنبال مطالبه حقوق خود هستند. اما این افراد به دلیل اینکه بخشی از مردم را تشکیل میدهند خیلی تاثیرگذار نیستند. اما اگر در کنار دیگر نیروها قرار بگیرند قطعا میتوانند تاثیرگذار باشند.
رابطه ایران بعد از این تحولات به ویژه با بحرین چگونه خواهد شد؟
بحرین به دلیل اینکه در داخل مشروعیت ندارد و اکثریت مردم نسبت به آن نظر مثبتی ندارند، به همین دلیل این نظام سعی میکند که مشروعیت خود را از عرصه بینالمللی تامین کند، به همین دلیل امریکا یکی از متحدین اصلی نظام بحرین است که ناوگان پنجم آن در این کشور استقرار دارد. شورای همکاری خلیج فارس نیز یکی از اهرمهای رژیم آل خلیفه در بحرین است. هرگونه تحول در بحرین میزان وابستگی این کشور به غرب و شیخ نشینهای خلیج فارس را کاهش خواهد داد و این به نفع ایران است. به این دلیل که نظامی که متکی بر ارای مردم باشد، ایران راحتتر میتواند باان تعامل داشته باشد، تا رژیمی که به غرب وابسته است. چراکه کشورهای غربی به ایران نوعی خصومت دارند، بر همین اساس وضعیت فعلی بر روی خصومت است، چراکه این کشور متحد غرب و شورای همکاری خلیج فارس است. در آینده به هر اندازهای که این وابستگی کم شود، برای رابطه با ایران فرصتسازی میکند.
نظر شما :