خاطرات دنيس رايت از ماموريت در ايران
ديپلماسى ايرانى: مذاکرات نفت در دو جبهه موازى شروع شد و دو تا سه ماه ادامه پیدا کرد. در یک جبهه نمایندگان کمپانی هاى عضو کنسرسیوم بودند که رئیس امریکایى شرکت استاندارد اویل نیوجرسى با کمک رئیس هلندى شرکت شل و یکى از مدیران شرکت نفت انگلیس و ایران رهبرى آنها را بر عهده داشتند و در جبهه دیگر نمایندگان دولت بریتانیا بودند و سر راجر استیونس سفیر بریتانیا که در اواسط ماه فوریه به تهران رسیده بود شخصاً آنها را سرپرستى ميکرد. ریاست مذاکرهکنندگان ایرانى در هر دو بخش با دکتر على امینى بود. وظیفه هیئت اول تنظیم قرارداد اصلى بود که ميبایست در آینده بر طبق آن عمل شود و وظیفه هیئت دوم توافق بر سر مسئله غرامتى بود که ميبایست از سوى دولت ایران به بریتانیا پرداخت شود.
دنیس رایت ميگوید پس از آن برخورد اولیه شاه خود را از مذاکرات کنار کشید و سکوت اختیار کرد تا در مراحل آخر پشتیبانى خود را از طرح تشکیل کنسرسیوم اعلام کرد.
مسئله مهم دیگر که در آن زمان مطرح بود الحاق ایران به پیمان بغداد بود که در اکتبر ۱۹۵۵ اتفاق افتاد. شاه حتى پیش از حل مسئله نفت خواستار کمک ما براى تجهیز قواى نظامى ایران بود و در این باره فشار وارد ميآورد و آنگاه که عراق و پاکستان و ترکیه پیمان بغداد را امضا کردند بر فشار و اصرار خود افزود. او پیوستن به این پیمان را وسیلهاى براى دریافت تجهیزات نظامى ميدانست. ولى ما (دولتمردان بریتانیایى) در تهران و لندن بر آن بودیم که ثبات سیاسى و اقتصادى بسیار مهمتر از ساز و برگ نظامى است و فکر ميکردیم که مردم ایران عضویت در پیمان بغداد را خوش نميدارند و این امر سبب ميشود که تزلزل در جبهه داخلى بیشتر شود و در نهایت پاسخ ما آن بود که البته موافقیم ایران روزى به این پیمان ملحق شود اما تصمیم درباره وقت آن را به خود شاه واگذار ميکنیم و «امریکایيها هم که در آغاز امر مشوق شاه در این امر بودند با ما همآواز گشتند و تا اوت ۱۹۵۵ ما به یک صدا سخن ميگفتیم.»
این تاریخ مورد اشاره دنیس رایت تاریخ امضاى قرارداد کنسرسیوم است. دنیس رایت ميگوید دو ماه پس از این تاریخ ایران به پیمان بغداد ملحق شد و این تصمیم مطلقا از خود شاه بود. بایار رئیس جمهور ترکیه در اواسط سپتامبر همراه وزیر خارجه پرجوش و خروش خود «زورلو» به تهران آمد و او مشوق شاه در اتخاذ این تصمیم بود. بدینگونه دنیس رایت ميکوشد تا بریتانیا و امریکا را از دخالت در این تصمیمگیرى تبرئه کند.
دنیس رایت ميگوید ایرانیان از شاه گرفته تا مردم عادى در شگفت بودند که چطور ممکن است بریتانیا و امریکا به یکصدا سخن بگویند و سیاستى منطبق بر هم داشته باشند. ما در سفارت انگلیس هشدارهایى از عناصر انگلوفیل دریافت ميکردیم که ما را از توطئههاى امریکاییها برحذر ميداشتند از این قبیل که ميخواهند انتخابات را در اختیار خود بگیرند، نخست وزیر آدم آنها است… به سفارت امریکا هم هشدارهایى در جهت معکوس داده ميشد که نخست وزیر توى دست انگلیسها است. دنیس رایت ميگوید ما در سفارتخانهها این اطلاعات را مبادله ميکردیم و ميکوشیدیم تا مطبوعات تهران و شاه و مردم را متقاعد سازیم که قضیه از این قرار نیست.
راجع به این قسمت از سخنان دنیس رایت که مربوط به ماجراهاى دور اول مأموریت او به عنوان کاردار سفارت انگلیس در تهران است چند نکته زیر را متذکر ميشویم:
الف. دنیس رایت از دو نفر نماینده شاه که فرداى ورود او به تهران به ملاقاتش رفته بودند یاد ميکند. شاه خیال ميکرد که دنیس رایت قراردادى را که باید درباره نفت امضا شود با خود آورده است و ميخواست نسخه آن را پیش از آنکه به دولت داده شود به دست آورد. شاه بر آن بود که مسائل مهم مملکتى – که نفت در رأس آنها قرار داشت – باید با خود او در میان گذاشته شود. در آن زمان امریکا و بریتانیا اعتماد کافى به شاه نداشتند و با این نظر او مخالفت ميورزیدند. زاهدى نیز زیر بار این ترتیب که امور کشور از بالاسر دولت با شخص شاه حل و فصل شود نميرفت. ماجرا را من خود از عبدالله انتظام که در کابینه زاهدى مسئولیت وزارت امور خارجه را بر عهده داشت شنیده بودم. سفیر امریکا نیز در گزارش به واشنگتن از این داستان یاد کرده است. اگرچه او و دنیس رایت نام نمایندگان شاه را افشا نکردهاند، اما خود زاهدى در ملاقات با تمدن الملک سجادى از نام آنها پرده برداشته و گفته است که آن دو نفر ارنست پرون و بهرام شاهرخ بودهاند. (براى تفصیل داستان به صفحات ۱۳۴، ۱۳۹ و ۴۲۷ جلد سوم خواب آشفته نفت "از کودتاى ۲۸ مرداد تا سقوط زاهدى" مراجعه شود)
ب. دنیس رایت راست ميگوید که بریتانیا در آن زمان با پیوستن ایران به پیمان دفاعى منطقهاى مخالفت ميورزید. این گفته حقیقت دارد. اما دنیس رایت ميخواهد این مخالفت را توجیه بکند و چنین وانمود ميکند که آن یک مخالفت اصولى بوده چرا که «ثبات سیاسى و اقتصادى بسیار مهمتر از ساز و برگ نظامى است و افکار عمومى نیز در ایران با درگیرى در دستهبنديهاى نظامى بر ضد شوروى موافق نبود» حقیقت این است که سیاستمداران بریتانیا از این نظر با پیوستن ایران به برنامههاى دفاع منطقهاى مخالفت مينمودند که برخى از مناطق ایران را اصلاً غیرقابل دفاع ميدانستند و بر آن بودند که اگر شوروى بخواهد واقعاً به ایران حمله کند راهحلى نظیر آنچه در ۱۹۰۷ میان بریتانیا و روسیه تزارى توافق شده بود مناسبتر خواهد بود. بدین شرح که شمال را به روسها بدهند و جنوب در اختیار بریتانیا باشد. انگلستان از آن بیم داشت که طرح موضوع پیمان دفاعى منطقهاى «درخواست تضمین رسمى مرزهاى ایران» را در میان بکشد.
فراموش نکنیم که در آن زمان امریکا در منطقه خلیج فارس حضور نظامى نداشت و دفاع از منافع جهان غرب در این قسمت از جهان بر عهده نیروهاى انگلیسى بود. وزارت امور خارجه امریکا در نامه مورخ ۹ مارس ۱۹۵۴ به سفیر امریکا در تهران صراحت لازم در این باره دارد: «بریتانیا ميترسد که مبادا ایران در مسائل دفاعى تا آنجا پیش رود که براى انگلستان مشکل ایجاد کند. انگلستان یک رشته تعهدات قراردادى در مقابل کشورهاى خاورمیانه دارد و با توجه به محدودیت توانایيهاى ایران نميخواهد زیر بار وضعیتى برود که آن تعهدات شامل ایران هم بشود» وزارت امور خارجه امریکا به تعهدات موجود انگلستان در قبال اردن و عراق اشاره ميکند و همچنین از تعهداتى که انگلستان در برابر پاکستان به لحاظ عضویت آن کشور در کامنولث (کشورهاى مشترک المنافع) دارد نام ميبرد و به مخالفت انگلستان با هر عهدنامه یا پیمان رسمى که مسئله «تضمین امنیت» کشور دیگرى را دربر داشته باشد تأکید ميگذارد. این بود دلیل اصلى مخالفت بریتانیا با پیوستن ایران به پیمان دفاعى منطقهاى و آن یکى از اختلافات اصولى بریتانیا و امریکا بود چرا که آمریکا برخلاف بریتانیا از دست دادن ایران را مصیبتى براى غرب تلقى ميکرد و ایران را به مثابه سدّى در برابر عملیات شوروى ميدانست و بر آن بود که این سد باید تقویت شود تا شوروى نتواند از راه ایران، ترکیه را دور بزند و به کانال سوئز حملهور شود و یا نواحى نفتخیز خلیج فارس را در اشغال خود درآورد. گذشته از این ملاحظات دفاعى در صورتى هم که غرب ميخواست در مقام تهاجم نظامى برآید ایران از نظر موقعیت جغرافیایى مبدأ مناسبى براى آن گونه عملیات تلقى ميشد.
سند شماره ۵۴۰۲ مورخ دوم ژانویه ۱۹۵۴ شوراى امنیت ملى امریکا این نظر امریکا را کاملاً روشن ميکند. به حکایت این سند در ایران ميبایستى یک حکومت هوادار غرب بر سر کار باشد و ایران به لحاظ اقتصادى از محل درآمد نفت خود تقویت شود تا بتواند «در ظرف یکى دو سال آینده در مسیر پیمانهاى امنیت منطقهاى گام بردارد» در این سند تصریح شده بود که «برنامه تقویت ارتش ایران باید متکى بر نقشههاى دفاعى منطقهاى در مشارکت با همسایگان باشد» و نیز تأکید شده بود که از جمله هدفهاى مهم کمکهاى نظامى «تشویق ایران جهت الحاق به پیمان دفاعى منطقهاى در خاورمیانه» خواهد بود.
این ملاحظات استراتژیک امریکا حتى پیش از کودتا براى دکتر مصدق روشن بود. مهندس حسیبى در یادداشت مورخ ۲۱ تیرماه ۱۳۳۲ از قول دکتر مصدق آورده است که: «مجلس طبق نقشه خارجیان، اگر حالا نباشد یک ماه دیگر با یک رأى غافلگیرى وقتى مقدمات مهیا شد دولت را ساقط ميکند… تمام اینها زمینه اتفاق آنها براى برداشتن دولتى است که حاضر نیست جزو بلوک غربى شود و آنها اساس سیاستشان بودن ایران جزو بلوک غربى است. امرى که به ضرر ایران است.»
در هر حال اکراه انگلستان سبب شد که امریکا از سرعت در تعقیب این هدف بکاهد و بنابراین در تاریخ ۱۹ فوریه ۱۹۵۴ به هندرسن ابلاغ شد که «حالا زود است که ایران براى پیوستن به پیمانهاى دفاع منطقهاى زیر فشار قرار بگیرد اما شما ميتوانید در مذاکره با شاه علاقه امریکا را به این امر براى او روشن گردانید.» و چنین بود که انجام امر یکى دو سال در عهده تعویق افتاد و در نهایت لایحه الحاق ایران به پیمان همکارى ترکیه و عراق که کشورهاى پاکستان و انگلستان هم در آن عضویت داشتند در مهرماه سال ۱۳۳۴ (۱۹۵۵) به تصویب هر دو مجلس سنا و شورا رسید.
نظر شما :