آیا جهان غرب به جهان عرب دموکراتیک می‌اندیشد؟

۰۹ اسفند ۱۳۸۹ | ۱۹:۰۷ کد : ۱۰۵۱۱ اخبار اصلی
نویسنده خبر: سرکیس نعوم
اگر دموکراسی بتواند در کشور مسلمان و فوق العاده فقیر «مالی» که اکثر مردم آن بی‌سواد هستند و متوسط عمر آن‌ها 44 سال است، ظهور یافته و تا به حال که یک دهه از ظهور آن گذشته دوام داشته باشد، پس دلیلی وجود ندارد که دموکراسی در سایر کشورهای فقیر نیز گسترش پیدا نکند
آیا جهان غرب به جهان عرب دموکراتیک می‌اندیشد؟

ديپلماسى ايرانى: لاری دیاموند، یکی از مهمترین نظریه پردازان گذار به دموکراسی، در مقاله ای با عنوان "ایا همه دینا می‌تواند دموکراتیک شود؟"، در رد این تز جامعه شناسانه که دموکراسی تنها در کشورهای برخوردار از فرهنگ و سطح اقتصادی خاصی می‌تواند ایجاد شود، می‌نویسد: "اگر دموکراسی بتواند در کشور مسلمان و فوق العاده فقیر "مالی" که اکثر مردم آن بی‌سواد هستند و متوسط عمر آن‌ها 44 سال است، ظهور یافته و تا به حال که یک دهه از ظهور آن گذشته دوام داشته باشد، پس دلیلی وجود ندارد که دموکراسی در سایر کشورهای فقیر نیز گسترش پیدا نکند."

دیاموند از کشورهای سیرالئون، نیجر، موزامبیک، مالی، مالاوی، بنین، سنگال، زامبیا، ماداگاسکار، نپال، کنیا، گینه نو، لسوتو، ونئوتو، بوتسوانا، نامیبیا، جزایر سلیمان، گواتمالا، نیکاراگوئه و هندوراس به عنوان کشورهای دموکراتیکی نام می‌برد که از حداقل میزان توسعه یافتگی برخوردارند (تا سال 2002).

مدعای اصلی دیاموند در مقاله مذکور در یک کلام این است که جهان کنونی می‌تواند کاملاً دموکراتیک شود. یعنی انسان امروز می‌تواند وضعیتی را پدید آورد که تمامی‌ ساکنان کره زمین در جوامعی دموکراتیک زندگی کنند؛ هر چند که میزان آزادی‌ها در این جوامع یکسان نخواهد بود و به عبارت دیگر، عیار دموکراتیک این جوامع کمابیش متفاوت خواهد بود، ولی شرایط حداقلی زندگی در محیطی دموکراتیک، در کلیه این جوامع وجود خواهد داشت.

با آغاز موج سوم دموکراسی در سال 1974، تعداد کشورهای دموکراتیک جهان به نجو چشمگیری افزایش یافت. در سال 1974، از 150 کشور جهان 41 کشور دموکراتیک بودند اما در سال 2002 از 193 کشور، 121 کشور جهان دموکراتیک شده بود. روند پرشتاب دموکراتیک شدن دنیا در سی و هفت سال گذشته، بسیاری از نظریات رایج در حوزه جامعه شناسی سیاسی را زیر سئوال برده است؛ نظریاتی که بر نقش فرهنگ و اقتصاد در شکل‌گیری دموکراسی تاکید اکید دارند.

تا قبل از دموکراتیک شدن اسپانیا، پرتغال و برخی از کشورهای آمریکای لاتین، بسیاری از جامعه شناسان سیاسی معتقد بودند فرهنگ کاتولیک یکی از موانع اصلی دموکراتیک شدن این کشورها است. اما اینک دیگر چنین انگاره ای چندان جدی گرفته نمی‌شود.

پس از دموکراتیک شدن بسیاری از کشورهای کاتولیک­مذهب و نیز قاطبه کشورهای بلوک شرق سابق، ظاهراً اینک نوبت به جهان اسلام رسیده است که ثابت کند مطالبات و نظام‌های سیاسی دموکراتیک در حوزه تمدنی اسلام نیز می‌توانند به نحو اغلبی و اکثری ظهور یابند.

سرشت و سرنوشت جنبش‌ها و تحولات سیاسی کنونی در جهان عرب، هنوز به درستی بر آفتاب نیفتاده است. برخی معتقدند که این حرکت‌ها خصلتی ضد غربی دارند و به دلیل زیردستی حاکمان عرب نسبت به دولتمردان غربی، نهایتاً از مهمترین دستاورد سیاسی جهان غرب، یعنی دموکراسی، فاصله می‌گیرند و برخی نیز معتقدند که این تحولات، عروس دموکراسی را به حجله جهان عرب می‌فرستد.

مسلمانان جهان امروز را به سه تیپ کلی سنت گرا، بنیادگرا و تجددگرا تقسیم می‌کنند. سنت گرایان کار چندانی به عالم سیاست ندارند. برای آنها فرق چندانی نمی‌کند که در جامعه ای دموکراتیک زندگی کنند یا در جامعه ای اقتدارگرا. آنها دل با یار دارند و سر به کار. اما مسلمانان بنیادگرا و تجددگرا سیاست­ورزند و برای سیاست در جوامع خودشان طرح و تدبیر دارند.

عموم کشورهای اسلامی­ای که اکنون در معرض جنبش‌های انقلابی و اصلاح طلب قرار گرفته اند، واجد نظام‌های اقتدارگرایی بوده اند که روابطی حسنه با جهان غرب داشتند. بدیهی است که برای مردم عادی نقش آفرین در جنبش‌های کنونی جهان عرب، این سئوال مطرح شود که چرا کشورهای دموکراتیک غربی تا پیش از این موضعی علیه رژیم‌های اقتدارگرای عربی اتخاذ نکرده بودند و وقتی که رفتن مبارک­ها و بن علی­ها مسجل شد، دولتمردان غربی علیه آنها موضع­گیری کردند؟

برای سئوال فوق، دو جواب متفاوت می‌توان دست و پا کرد. پاسخ اول به خصلت سیاست خارجی کشورهای غربی راجع می‌شود. بدین معنا که کشورهای دموکراتیک غربی، دغدغه "دموکراتیک شدن دنیا" را ندارند. آنها صرفاً به منافع کوتاه مدت و دراز مدت خود می‌اندیشند و دلیلی نمی‌بینند که دولت‌های دوست را به خاطر خصلت‌های غیر دموکراتیک­شان سرنگون کنند یا تحت فشار قرار دهند. مصر و تونس و بحرین و عمان و اردن، دوستان جهان غرب بودند و تامین کننده منافع آنها در خاورمیانه و جهان عرب. اگر امروز مردمان جهان غرب در سایه نظام‌های سیاسی دموکراتیک زندگی می‌کنند، این وضعیت را برای تحقق منافع خود پدید آورده اند. یعنی آنها در یکی دو قرن گذشته، در راستای تحقق منافع جمعی­شان به تاسیس نظام‌های سیاسی دموکراتیک در کشورهای خود همت گماشته اند. اما وقتی که منافعشان در مواجهه با جهان غیر دموکراتیک عرب نیز تامین می‌شود، دیگر چه نیازی دارند که اعراب را برای ایجاد نظام‌های سیاسی دموکراتیک تحت فشار قرار دهند؟ بنابراین آنچه که اصالت دارد، تامین منافع غربیان است. اینکه این منافع در مواجهه با کشورهایی غیر دموکراتیک تامین می‌شود یا در مواجهه با کشورهایی غیر دموکراتیک، امری است بی اهمیت یا واجد اهمیت ثانوی.

پاسخ دوم به سئوال فوق اما به کلی متفاوت از پاسخ اول است. مطابق این پاسخ، "دموکراتیک شدن دنیا" برای غرب دموکراتیک اهمیت استراتژیک دارد و حمایت غرب از نظام‌های سیاسی غیردموکراتیک در جهان عرب، حمایتی تاکتیکی است. یعنی اگر کشورهای غربی از به قدرت رسیدن اسلامگرایان افراطی در جهان عرب بیمناک نبودند، رژیم‌های استبدادی و اقتداگرای عرب را برای آغاز پروژه دموکراتیزاسیون تحت فشار می‌گذاشتند. اما غربی‌ها نگران بودند که کلید خوردن پروژه گذار به دموکراسی در "کشورهای عربی دوست"، منجر به سرنگونی رژیم‌های اقتدارگرای این کشورها و روی کار آمدن رژیم‌های اسلامی ‌افراطی به جای آنها شود.

در این صورت جهان غرب جهان عرب را به کلی از دست می‌دهد بی آنکه توانسته باشد رژیم‌هایی دموکراتیک را در این خطه از عالم پدید آورد. این وضعیت موجب انسداد و تنگ شدن مجاری تاثیرگذاری فرهنگی دنیای غرب بر کشورهای عربی می‌شود و زمینه‌های فرهنگی دموکراتیزاسیون در جهان عرب را بیش از پیش کمرنگ می‌سازد. در تایید این نکته می‌توان فی المثل افغانستان دوران طالبان را با اردن کنونی مقایسه کرد. در اردن از هر هفت شهروند یک نفر به اینترنت دسترسی دارد اما اگر افغانستان تحت حاکمیت طالبان باقی می‌ماند، دسترسی گسترده و آسان به اینترنت برای افغانی‌ها چیزی جز یک رویا نمی‌توانست باشد.

در واقع پاسخ دوم سئوال مذکور، دو مفروض اساسی را در خود نهفته دارد. نخست اینکه دولت‌های غربی نیز مثل تمام دولت‌های مدرن و سنتی، مایلند ایدئولوژی یا آرمان خود را جهان­گستر سازند. تزهایی نظیر دهکده جهانی و پایان تاریخ نیز نشانی از وجود چنین میل و رغبتی در انسان غربی است. دوم اینکه کنش سیاسی دولت‌های غربی در قبال کشورهای عربی، کنشی عقلانی است و همین امر باعث می‌شود که آنها در مواجهه با مساله دموکراتیک شدن جهان عرب، حداقل موجود (رژیم‌های سکولار یا غیر سکولار غرب‌گرا) را برای ایجاد حداکثر مطلوب (رژیم‌های سکولار غربگرا) از دست ندهند. این عقلانیت البته خصلتی محافظه ­کارانه به سیاست خارجی کشورهای غربی در قبال جهان عرب می‌بخشد ولی چه باک که محافظه­کاری خود برآمده از عقلانیت است و انسان محافظه­کار پیش از برداشتن هر گام سنجش هزینه و فایده می‌کند.           

سرکیس نعوم

نویسنده خبر

سركيس نعوم، نويسنده و روزنامه نگار مشهور لبناني ويكي از ستون نويسان روزنامه النهار است. وی در سال 2011 جایزه جهانی جبران خلیل جبران را در استرالیا دریافت کرد. ...

اطلاعات بیشتر


نظر شما :