شرق و غرب عربى و آرمانهاى گوناگون آن
ديپلماسى ايرانى: تحولاتى که در مصر و تونس رخ داده که به انقلابى بىبديل در منطقه تبديل شده است، تاثيرات شگرفى بر ديگر کشورهاى عربى خواهد گذاشت. از هماکنون ما شاهد تاثيرپذيرى تحولات اين دو کشور مهم عربى بر کشورهاى پيرامون آنها و ديگر کشورهاى عرب خاورميانه از جمله يمن، اردن، الجزاير، ليبى، مغرب و سودان هستيم. اما کيفيت اين تاثيرپذيرى با توجه به تقسيمبندى هميشگىاى که ميان جامعه عربى وجود داشته که عمدتا آن را به دو منطقه مشرق عربى (حوزه شامات تا عراق) و مغرب عربى (شمال آفريقا) تقسيم مىکنند تا چه اندازهاى است؟
روزنامه الحيات در يادداشتى به قلم مرزوق الحلبى به اين موضوع پرداخته و در اين باره مىنويسد: تحولى که در مصر حاصل شده با توجه به جايگاه ويژه و خصوصيات منحصر به فردى که مصر دارد، چشمان اعراب و جهانيان را به خود خيره کرده است. ديگر موضوع محدود به ميدان التحرير قاهره نيست بلکه سراسر جامعه عربى را در بر گرفته و ديگر امکان ندارد که بحرانى که منشاش قاهره بوده جلوى آن را بتوان در ديگر ميدانهاى شهرهاى عربى گرفت. البته براى هر ميدانى دلايل ويژهاى براى قيام وجود دارد و هر ميدانى هم خصوصيات ويژه خودش را دارد. در اين جا براى نمونه شرقى لبنان را با مصر مقايسه مىکنيم. به خصوص اين که در بيروت نيز شاهد تاثيرپذيرى اين تحولات بوديم. بيروت به ويژه از زمان ترور رفيق حريرى در سال 2005 و شمارى از چهرههاى مردمى آن از جمله سمير قصير و جبران توينى تا کنون خود ذاتا در هيجان و بحران بوده است. در لبنان نيز همانند مصر برخى چهرهها محبوبيت خود را از دست داده و سير نزولى پيدا کردهاند و عدهاى ديگر نيز رشد محبوبيت را تجربه کردهاند.
نويسنده با همين مثال يادداشت خود را ادامه مىدهد و مىنويسد: آنچه در مغرب عربى رخ مىدهد و ملموس است با آنچه در مشرق عربى رخ مىدهد کاملا متفاوت است. در اين جا من مىخواهم انقلاب برنج (ارز) را که لبنانىها به روز خروج سوريه از لبنان اطلاق مىدهند و چند ماه پس از ترور رفيق حريرى روى داد، اشاره کنم. لبنانىها با خروج سوريه از کشورشان در حقيقت نسبت به سياستهاى اين کشور در خاک خود اعتراض کردند و دستورالعملهاى آن را رد کردند. پس از آن لبنان بحرانهاى متعددى را سپرى کرد. اگر چه انقلابى که لبنانىها از آن ياد مىکنند به هيچ وجه قابل مقايسه با انقلابهايى از جنس تونس و مصر نيست. در اين جا کسى به دليل دموکراسىخواهى، آزادىخواهى و جامعه مدنى انقلاب نکرد بلکه صرفا به حضور سوريه در خاک خودشان معترض بودند. نهايت انقلاب لبنان اکنون به اين جا رسيده است که دولت حريرى سقوط کرده و اکنون کشمکش بر سر دولتى جديد است. نهايت مخالفتهاى جارى بر سر اين است که ابزارهاى حزب الله چيست و سوريه و ايران در لبنان چه نقشى دارند يا اين که تلاش براى لغو دادگاه حريرى در چه سطحى است و چه مطالباتى وجود دارد. نهايت انطباق تحولات لبنان با مصر در اين خلاصه مىشود که دامنه حضور کشورهاى خارجى در تحولات لبنان چيست يا چه کشورى از کدام جريان حمايت مىکند. در حالى که در مصر اصلا چنين ويژگىهاى وجود نداشت. مردم مصر مطالبات اوليهاى که مردم لبنان از آن برخوردارند ولى خود از آن بىبهرهاند را مطالبه مىکردند. تنها وجه اشتراک مصر و لبنان در اين قضيه که به دغدغه جامعه مصرى نيز تبديل شده، ميزان نفوذ خارجى بر تحولات کشورشان است.
مروزق الحلبى، در ادامه يادداشت خود به نقش نظاميان در مصر و لبنان اشاره مىکند و مىنويسد: با اين حال يک ويژگى ديگر نيز براى دو کشور وجود دارد. در لبنان و مصر هر دو حضور نظاميان و ارتش در عرصه سياسى کشور پررنگ است. در لبنان يک نظامى رئيس جمهور اين کشور است و در مصر نيز در حال حاضر يک رئيس جمهور با سابقه نظامى سرنگون شده ولى حکومت به نظاميان تفويض شده است. همچنين قرار است نظاميان اصلاحات سياسى کشور را انجام دهند کما اين که بسيارى هم پيشبينى مىکنند در خوشبينانهترين حالت همانند لبنان، اگر نظاميان مجددا در راس امور قرار نگيرند لااقل پاسدار حکومت کشور خواهند بود و نقشى به سزا در تحولات کشور ايفا خواهند کرد.
در لبنان نيز همين ديدگاه حاکم است. نظاميان لبنان را نزديک به 20 سال به جنگ داخلى کشاندند وقتى هم که تصميم گرفته شد که جنگ داخلى در لبنان پايان يابد، باز هم نظاميان در ارکان حکومت حضور پررنگ داشتند. حتى جريانهاى مخالف فعلى چون ميشل عون يا در جبهه مخالف سمير جعجع، همگى سابقه نظامى دارند. حتى در حال حاضر اتفاقى اگر در لبنان رخ دهد يا مثلا با صدور راى نهايى دادگاه ترور رفيق حريرى لبنان به خط آتش نزديک شود، اين عملکرد نظاميان خواهد بود که مسير کشور را تعيين خواهد کرد و نقشآفرينى خواهند داشت. حزب الله براى خود قدرت نظامى دارد و در برابر آن نيز فالانژهاى سمير جعجع نيروى نظامى جريان مخالف محسوب مىشود. حتى در تقسيمبندىهاى سياسى يک موضع که بايد همگى تکليف خود را در برابر آن روشن کنند، حمايت يا عدم حمايت از مقاومت است. اصولا حضور نظاميان در جريانهاى سياسى عربى سابقه طولانى دارد. در سوريه نيز نظاميان نقشى تعيين کننده در بسيارى از تصميمهاى حکومت دارند. در اين کشور نيز از زمان حافظ اسد تا کنون نظاميان حضورى پررنگ در عرصه سياسى کشور داشتهاند. در يمن، تونس و اردن نيز همين وضعيت حاکم است. نويسنده در انتهاى يادداشت خود تلاش مىکند با نگاهى رو به آينده موضوع مقايسه اجتماعى و سياسى خود را در دو جامعه شرق و غرب عربى پيگيرى کند و مىنويسد: ايران در لبنان نقشى حياتى دارد کما اين که با توجه به تحولاتى جارى در مصر پيشبينى مىشود که در مصر نيز نقشى جديد براى خود تعريف کرده و با بهرهبردارى از نگرانىهاى غربىها در مصر جاى پاى محکمى براى خود پيدا کند. در اين حالت بىشک جوامع شرق و غرب عربى نقش تعيين کننده در اين تحولات خواهند داشت. اگر روزى بنا باشد، ايران و غرب بر سر پرونده هستهاى ايران بيش از پيش رو در روى هم قرار گيرند يا اسرائيل بخواهد در برابر ايران بايستد، بىشک جوامع عربى در هر دو وجه آن، نقشى تعيينکننده در معادلات بازى خواهند کرد.
نظر شما :