الجزایر در انقلاب هم با مصر رقابت میکند
ديپلماسى ايرانى: مردم الجزایر به دنبال تحولات مصر بازهم تشنه انقلاب جدیدی هستند. مردم این کشور که یک بار بیشترین کشته را در انقلاب خود تقدیم انقلاب کردند، دیگر از مشت آهنین و تهدیدهای دولت واهمهای ندارند. جعفر قنادباشی، کارشناس کشورهای شمال افریقا، از ویژگیهای اعتراضهای جدید در الجزایر ضدغربی و اسلامگرا بودن را نام برده و بر این باور است که انقلاب در الجزایر بیشتر از آنکه الهام گرفته شده از انقلاب مصر باشد، در رقابت با آن شکل گرفته است.
زمانی بود که آقای عبدالعزیز بوتفلیقه به عنوان رییس جمهوری معتدل شناخته میشد، اما امروزه او را همپای دیگر دیکتاتورهای کشورهای شمال افریقا میدانند، علت این امر را در چه میبینید؟
تبلیغات غرب درباره اعتدال آقای بوتفلیقه نشانگر واقعیتهای داخلی در این کشور نیست. حکومت بوتفلیقه از حدود یازده سال پیش زمام امور را بدست دارد، به عبارت دیگر وارث نظامی است که براثر کودتا برای سرکوب اسلامگراها در کشور الجزایر بر سر کار آمد. این کودتا در سال 1370 در بهمن ماه صورت گرفت در حالیکه جبهه نجات اسلامی به عنوان یک حزب فراگیر در انتخابات پارلمانی در حال پیروزی بود و برای مرحله دوم خود را آماده کرده که ارتش زمام امور را بدست گرفت و دست به سرکوب مسلمان در الجزایر زد. به دلیل اینکه ارتش نمیتوانست به تنهایی امور را مدیریت کند و طبیعتا مشروعیت لازم را هم نداشت، بنابراین آقای بوتفليقه به همراه کسانی که در سابق در حکومت بودند، زمام امور را بدست گرفت. در واقع زمانی اقای عبدالعزیز برسر کار امد که احزاب اصلی در انتخابات شرکت نداشتند و میزان مشارکت مردم در انتخابات نیز در بالاترین مرحله 37 درصد بیشتر نبود. این امر بدین معناست که مردم از شرکت در انتخابات خودداری کردند و به نوعی مخالف حکومت بودند.
اعتراضاتی که امروزه شاهد آن هستیم، در طی چند روز شکل نگرفته و یا از مصر یا تونس ناشی نشده است. اگرچه تحولات در دیگر کشورها این اعتراضها را تشدید کرد. اما از دیگر عواملی که سبب مخالفها شد کوشش رییس جمهور این کشور برای سومین دوره انتخابات به علاوه تغییراتی که در قانون اساسی داده شد، است.
در الجزایر برخلاف تبلیغات غرب سیستم سرکوب به ویژه سرکوب مسلمانها برقرار است و میتوان گفت که سیستم سیاسی این کشور سکولار و غیردینی است.
در عرصه اقتصادی نیز به دلیل اینکه در ساختار دولت جوانگرایی نشده، توانایی اداره امور این کشور و هزینه کردن دارامدها و هزینه بسیار هنگفت ذخایر نفتی خود را ندارند. همچنین ذخایر ارزی الجزایر که حدود 130 میلیارد دلار است نیز توزیع مناسب و عادلانهای نشده و حتی درجهت رشد و توسعه همگون هم استفاده نشده است. به همین دلیل ما شاهد بیکاری و شکافهای شدید اقتصادی هستیم.
ظواهر نشان دهنده این است که رییس جمهور شخصی معتدلی در برابر نظامیان حاکم معرفی شده بود، در حالیکه کاملا خلاف این امر است.
در رابطه با اسلامگرایان و نقش آنها صحبت کردید، به نظر میرسد که در گذشته بسیار در این کشور قدرتمند بودند. آیا میتوان پیشبینی کرد که پس از این تحولات نیز نقش انها دوباره پررنگ شده و همچون گذشته نگرانیها آغاز شود؟
یکی از نگرانیهای غرب دقیقا همین امر است. موقعیت استراتژیک الجزایر در دریای مدیترانه که همه تجارت اروپا و حیات سرمایه آنها به این تجارت وابسته است، بسیار مورد توجه است. الجزایر از نفت برخوردار است که یکی از استفادهکنندگان اصلی آن باز اروپاست. بنابراین کاملا این امر طبیعی به نظر میرسد که غربیها از اینکه نظامی بر سرکار بیاید که غیرمتناسب با فرهنگ آنها باشد، نگران خواهند بود.
همچنین الجزایر در کنار نفت، یکی از بزرگترین ذخایر گاز جهان را نیز داراست که باز هم به اروپا صادر میشود. خط لوله گاز این کشور به اروپا و جوامع صنعتی نیز نقش مهمی در اقتصاد اروپا، دارد. اگر این کشور دچار تحول شود، ضربه سنگینی به اقتصاد اروپا که در حال بحران است، وارد خواهد آمد.
بنابراین درباره این امر که اگر در الجزایر اسلامگراها بر سر کار بیایند باید اضافه کرد که اسلامگراها در این کشور طالبانی نیستند، یعنی اسلامگرایان سلفی افراطی که دست به اقدامات کورکورانه میزنند، نیستند. تجربه نشان داده است که اسلامگرایانی که در جبهه نجات الجزایر بودند و وارد مبارزات حزبی و پارلمانی شدند، کسانی بودند که معتقد به مبارزات حزبی بوده و حرکتهای اینچنینی داشتند. هرگز دست به مبارزات مسلحانه نزدند و تمام قوانین دیپلماتیک را پذیرفته بودند. ولی دنیای غرب و زمامداران الجزایر نتوانستند انها را تحمل کنند و دست به کودتا زدند.
دین اصلی الجزایر اسلام است و همانطور که میدانید 99 درصد مردم شمال افریقا مسلمان هستند. دو ویژگی از جمله موارد اصلی تمامی جنبشها در شمال افریقاست.
1. ضدغربی هستند، بدین معنا که همه بدبختیها و عقبماندگیهای خودرا ناشی از سیاستهای استعماری غرب میدانند. تمامی این کشورها حدودا پیش از 1960 مستقل شدند یعنی حدودا پنجاه سال از استقلال آنها میگذرد. درباره الجزایر فرانسویها این کشور را استانی از خود میدانستند، یعنی فرانسویها بیست مستعمره داشتند و همه آنها را تحت عنوان اداره مستعمرات گرد هم آورده بودند ولی الجزایر را استان خود میدانستند، لذا در این استان خود دست به کشتار وسیعی زدند؛ در انقلاب الجزایر یک میلیون نفر از بهترین نیروها به شهادت رسیدند. در دنیا هیچ انقلابی همچون انقلاب الجزایر که در سال 1962 به پیروزی رسید،قربانی نداشت.
2. ویژگی دوم اسلامگرایی در این کشورهاست. طی بیست سال گذشته از سال 1970 به بعد حدود 200 هزار کشته دراین کشور داشتند که همه آنها از مسلمانان بودند. درنتیجه این شهادتها و یا مظلومیتها باعث شده که احساسات اسلامگرایی در الجزایر تعمیق شود.
برای نتیجهگیری از این بحث باید گفت، این دو ویژگی حرکت در الجزایر است. البته مسلما کسانی هم هستند با این نظر مخالف باشند. چرا که در این کشور افراد لائیک، ملیگرا، تندگرا و سوسیالیست هم داریم، اما بدنه اصلی در این کشور همسایه فرانسه، مسلمان بودن و دوستدار این هستند که نظامی مبتنی بر فرهنگ خود تشکیل دهند.
سوالی که در اینجا مطرح میشود این است که باتوجه به نزدیکی اقتصادی این کشور به اروپا و به ویژه فرانسه، چرا الجزایر از نظر سیاسی از کشورهای اروپایی الگوبرداری سیاسی نکرده است؟
در مورد پیشرفت کشورهای مستعمره که پیش از این الجزایر مستعمره کشور فرانسه بوده است، برای الگوگیری باید به تاریخ این کشورها و نوع نگاه غرب به این کشورها بازگردیم. در الجزایر زمانی که یک ميلیون کشته برای انقلاب خود داد، مردم با شاه نجنگیدند بلکه با فرانسه درجنگ بودند. و مردم هفت سال برای اینکه فرانسه را از کشور خود بیرون کنند، جنگیدند. بنابراین برای اینکه چرا در الجزایر دموکراسی حاکم نشده است باید به این نکات توجه کرد.
1. دموکراسی در کشورهای عقبمانده با آنچه که در کشورهای اروپایی وجود دارد متفاوت است، چرا که ابتدا باید زمینههای چنین دموکراسی در این کشورها فراهم شود. به عنوان اولین قدم باید مردم باسواد شوند، سپس روزنامهها به تعداد احزاب وجود داشته باشد و مردم از آزادی بیان برخوردار باشند. در زمانی هم که اخیرا در سال1370 نزدیک به اجرای دموکراسی بودند، سرکوب شده و کودتا صورت گرفت. در حقیقت این کودتا هم به پشتوانه و حمایت شدید فرانسه و غرب صورت گرفت. و پس از به قدرت رسیدن بوتفليقه که نظام حاکم دموکراتیک نبود، در انتخابات اول احزاب را ممنوع کردند و فقط یک کاندیدا داشتند که همین فرد بود. در انتخابات دوم احزاب را آزاد کردند ولی بسیار محدود که فقط افراد خاصی بودند که آن هم تحت حمایت فرانسویها و امریکاییها بودند. امروزه امریکاییها تحت عنوان مبارزه با تروریسم ناتو و مستشارانشان در این کشور حضور دارند و هرجا که احساس میکنند مردم مخالف هستند، آن را خاموش میکنند. پس از مدتی که مردم الجزایر از مخالفهای سیاسی سرکوب شده خسته شدند دست به مبارزات مسلحانه زدند که همین امر نیز باعث حضور بیشتر نیروهای ناتو در این سرزمین شده است.
2. دوران جنگ سرد است. در دوران جنگ سرد کشورها به دو گروه تقسیم شده بودند، یکی بلوک غرب و دیگری بلوک شرق. که الجزایر در بلوک شرق قرار گرفته بود.درساختار بلوک شرق دموکراسی به معنایی که در غرب وجود دارد، جایی نداشت. در انقلاب الجزایر که در سال 1962 به پیروزی رسید بین رهبران آنها اختلافاتی بوجود آمد که اسلامگراها را سرکوب کرده و کسانی که بر سر کار آمدند سوسیالیست بودند. به همین دلیل سوسیالیستها اصلا دموکراسی را به معنای غربی آن قبول ندارند و ضد غرب هستند. در اساس اعتقاد به یک نوع دیکتاتوری دارند به نام دیکتاتوری پرولتاریا. بنابراین به هیچ وجه اعتقادی به دموکراسی نداشتند و به همین دلیل الجزایر پس از انقلاب خود چون در مخالفت با غرب حرکت میکرد، هیچگاه به دنبال دموکراسی غربی هم نبود. ما در انقلاب خود شعارمان نه شرقی نه غربی بود، در حالیکه در انقلاب الجزایر نه غربی نه غربی بود. یعنی آنچه که متعلق به ساختار غرب بوده نمیپذیرفتند.
اتفاقاتی که در کشور مصر افتاده است، چه تاثیری بر روند اعتراضها در الجزایر داشته است؟ آیا ساختار این کشورها متفاوت است و چنین قیاسی نمیتوان کرد؟
در مورد تاثیرگذاری با چند مساله روبهرو هستیم. انقلابها در تونس و مصر تاثیر بسیار شتاب دهندهای بر روند اعتراضها در الجزایر داشت. همانطور که گفته شد این اعتراضها در کشور الجزایر وجود داشت ولی شتاب گرفت. یکی از مسایلی که در این قیامها اتفاق افتاد خودسوزیها بود. ابتدا در تونس خودسوزی شد و سپس در مصر و الجزایر این اتفاق افتاد. اما مصریها زودتر موفق شدند که دامنه اعتراضها را سرعت ببخشند ولی الجزایریها به دو دلیل نتوانستند همانند مصر عمل کنند. یکی به این دلیل که با توجه به سابقه تاریخی که در دفعه گذشته 200 هزار کشته دادند و دلیل دیگر این است که پلیس در این کشور بسیار خشنتر از مصر عمل میکند. به عبارت دیگر محیط بیشتر امنیتی و جمعیت نیز کمتر است، بنابراین ارتش در کنترل اوضاع موفقتر بوده است.
اما درباره رفتن اقای مبارک و بنعلی نیز باید گفت که آنها نیز تاثیرگذار بودند. الجزایر و مصریها در مواردی رقیب هم هستند. به عنوان مثال در فوتبال سال گذشته حتی رقابت جدی بین دو کشور تا جایی پیش رفت که روابط مصر و الجزایر قطع شود. مردم الجزایر که در حال انقلاب هستند نه اینکه از مصریها الهام گرفته باشند، بلکه میخواهند از این کشور عقب نمانند! دوست دارند که آنها هم در صحنه آزادی افتخارهایی را کسب کنند. احساس میکنند با رییس جمهورهایی که با غرب مماشات میکنند در دنیا سرافکنده هستند.
با توجه به اینکه گفته شد ارتش در الجزایر در برابر مردم است، دولت نیز اعلام مشت آهنین کرده و به مردم هشدار داده است که هیچ گونه اصلاحاتی انجام نمیشود، تا چه اندازه دولت توان مقابله با مردم را دارد؟
جواب منفی است. دولتها در مهار جنبشها چند تئوری را مورد عمل قرار میدهد. گاهی امتیازدهی به مخالفان را انتخاب میکنند، همانند کاری که بنعلی کرد. ولیکن هر امتیازی که میداد مردم تشنهتر میشدندو مطالبات آنها افزایش پیدا میکرد. در مورد مردم مصر سیستم دوگانهای را بکار برد، از یک طرف به مردم وعدههایی همچون افزایش حقوق، کم کردن بیکاری و تحصیل عموم را پیشهاد کرد و از طرف دیگر مشت اهنین را بکار گرفت.
اما در مورد الجزایر زمانی که دید ان دو شیوه موفق نبوده، شیوه مشت اهنین و سرکوب را پیش گرفته است. با توجه به روحیه مردم الجزایر که در انقلاب این کشور به آن اشاره شد، مردم اثبات کردند که هرچه به آنها بیشتر فشار بیاید، آنها را به شهادت برسانند، در این انقلاب مصرتر خواهند شد. و این ازجمله اشتباهات رژیم الجزایر است که این شیوه را انتخاب کرده و مطمئنا در این کشور نتیجه عکس میدهد.
نظر شما :