از انقلاب یاس تا انقلاب سفید؛ تمرین دموکراسی بومی‌

۱۷ بهمن ۱۳۸۹ | ۰۲:۳۳ کد : ۱۰۲۲۴ اخبار اصلی
بسیاری از تحلیل‌گران وقوع انتفاضه مصر را همانند فرو ریختن دیوار برلین در دهه 90 میلادی می‌دانند و آن را آغاز حرکت گفتمان دموکراسی‌خواه بومی ‌در کشورهای عربی در خارمیانه دانسته‌اند. يادداشتى از دکتر نبی الله ابراهیمی، کارشناس مسائل خاورمیانه براى ديپلماسى ايراني.
از انقلاب یاس تا انقلاب سفید؛ تمرین دموکراسی بومی‌

ديپلماسى ايرانى: امروز در جهان عرب  شاهد انتفاضه مردمی ‌هستیم که جهان غرب را شوکه کرده است. این منطقه پیش‌تر در اذهان و افکار عمومی ‌دنیا به منطقه ترور و کمربند بحرانی دنیا معروف بود ولی اعتراضات مردمی ‌در راستای تشکیل حکومت‌های شفاف و مردمی ‌و به دور از فساد و دیکتاتوری عربی، خاورمیانه جدیدی را رقم زده است که در آن شاهد حضور نسل جوان و تحصیلکرده و از جمله گرایش‌های اسلامی‌ نوگرا هستیم.

ریشه‌های اصلی وقوع دو انقلاب یا انتفاضه مردمی ‌اخیر در مصر و تونس را می‌توان از منظرهای گوناگون مورد بررسی قرار داد. به طور کلی شباهت و تفاوت‌هایی را میان این دو حرکت مردمی ‌شاهد هستیم. در واقع، می‌توان گفت که هم در تونس و هم در مصر تمامی ‌مولفه‌های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی از اهمیت به سزایی برخوردارند. انقلابی که در تونس رخ داد از صبغه روشنفکری چپ فرانسه برخوردار است و از مبارزات استعماری مردم این کشور عیله فرانسه نشات می‌گیرد.

تحولات اخیر در این دو کشور معنا و مفهوم انقلاب در نظریه‌های کلاسیک را می‌رساند. مثلا تونس در میان کشورهای عربی از لحاظ شاخص‌های شفافیت، حکمرانی خوب، امنیت انسانی و ... دارای بهترین شاخص‌هاست. عمان در میان کشورهای عربی، از نظر توسعه انسانی و امنیت انسانی و همچنین فاصله گرفتن از کشورهای ناکام (Failed State)، بهترین کشور است. و تونس در مرتبه پنجم کشورهای عرب قرار دارد. پس تنها مولفه اقتصادی ماشین حرکتی مردمی ‌تونس به شمار نمی‌اید.

تونس (انقلاب یاس)

مولفه مهم و شاید سنگ بنای اصلی خیزش مردمی ‌تونس، بحث مبارزه با استبداد و دیکتاتوری بود. بحث دیگرى که از منظری جامعه شناختی قابل بررسی است، این است که نوعى حاشیه نشینی در تونس در دوران اخیر شکل گرفته بود. یعنی روند حاشیه نشینی بزرگ در کنار شهرها ایجاد شده بود و سوم این‌که در مقابل این حاشیه نشینی یک طبقه از نیروهای امنیتی و ارتشی که بخش عمده فعالیت‌های تجاری و بازرگانی و از جمله توریسم در دست داشتند، رشد و گسترش یافته بودند. این عوامل همگی گویای جرقه‌ای عظیم در کشور عربی- مدیترانه‌ای تونس شد.

البته ریشه‌های فرهنگی این تحولات نیز قابل بررسی است. به دلیل حضور احزاب چپ و اسلامی، سندیکای کارگری (الاتحاد الشغل) در کشور تونس که ملهم از اندیشه چپ فرانسه و اسلامی‌ بودند و با توجه به مسائلی که در تونس رخ داد جرقه‌ای که در آن شهر به واسطه برخورد پلیس با یک جوان دستفروش و خودسوزی او ایجاد شد، با توجه به تمام عوامل سیاسی پیشین به انقلاب یاس (ثوره الیاسمین) تبدیل شد که توانست الگویی برای کشورهای عربی باشد. آینده سیاسی تونس نیز متاثر از جریان‌های چپ (حزب سوسیالیت ترقی خواه، حزب ملی سوسیالست)، کارگری(االاتحاد اشغل)، اسلامی (النهضه الاسلامی) و جوانان فیس بوکی است.

مصر (خروش نیل و انقلاب سفید)

مصر به دلیل جایگاه سیاسی و فرهنگی همواره طلایه دار و مرکز روشنفکری عربی در دهه‌های اخیر و حتی اواخر قرن 18 میلادی به بعد در منطقه محسوب می‌شود. بسیاری از تحلیل‌گران وقوع انتفاضه مصر را همانند فرو ریختن دیوار برلین در دهه 90 میلادی می‌دانند و آن را آغاز حرکت گفتمان دموکراسی‌خواه بومی ‌در کشورهای عربی در خارمیانه دانسته‌اند.

تحولات قاهره می‌تواند به تولید حرکت و گفتمان جدید خاورمیانه منجر شود که پدرسالاری عربی را وارد رقابت با نسل دموکراسی خواه عرب می‌کند. انقلاب مصر خواهد توانست به الگوی ترکیبی نظامی‌گری- ملی گرایی عربی پایان دهد و الگوی دموکراسی عربی را با تاسی از مولفه‌های بومی‌ و مدرن ارائه دهد.

با این حال انتقاضه مصر بیشتر ناشی از ریشه‌های فرهنگی- اجتماعی مهمی‌ است. یکی این‌که در مصر 60 درصد جمعیت این کشور را جوانان زیر 30 سال تشکیل می‌دهند. دوم این که فاصله طبقه فرودست و فرادست اجتماعی در این کشور بسیار جدی است و سوم مسائل فرهنگی است.

در طی 30 سال حکومت، حسنی مبارک غرور و حیثیت ملی مصری‌ها را خدشه دار کرده بود. در مصری که زمانی ندای عرب‌گرای جمال عبد الناصر این کشور را طلایه دار جریان‌های عربی کرده بود، در این 30 سال، در اثر هم‌پیمانی قاهره – تل‌آویو به خصوص در جریان صلح کمپ دیوید نوعی شرمندگی برای مردم مصر ایجاد شد.

در مورد مسائل سیاسی باید استبداد، عدم توجه به شفافیت و امنیت انسانی را از مهم‌ترین عوامل این تحولات دانست. مصر جزو پنج، شش کشوری است که بدترین دولت ناکام در بین کشورهای عربی از لحاظ شاخص‌های حکمرانی خوب را داراست.

مولفه‌های منطقه‌ای، بین المللی و انقلاب‌ها در خاورمیانه

اما نظام بین الملل چه تاثیرى بر وقوع این تحولات داشته است. در وهله اول بحران‌های اقتصادی اخیر در دنیا در این کشورها اثر خود را نشان داد. از سوی دیگر مسئله دموکراسی و تمرین دموکراسی در این کشورهاست. زمانی که بحث خاورمیانه بزرگ در زمان جورج بوش پسر مطرح شد، فشارهایی به برخی کشورهای عربی از جمله عربستان سعودی برای رعایت دموکراسی وارد شد. مبارک از این حربه برای تقویت حکومت خود استفاده کرد. چرا که این نوعی دموکراسی فرمایشی خارجی محسوب می‌شد و به دلیل حساسیت‌های مردم نسبت به نقش خارجی‌ها، مردم با آن مخالفت کردند.

این مسئله در دوران باراک اوباما تغییر کرد و آن فشارها برای ایجاد دموکراسی‌های فرمایشی برداشته شد. این مسئله به جریان‌های داخلی این فرصت را داد تمرین و یادگیری نوعی دموکراسی بومی ‌شده را دنبال کنند و آنچه در تونس و مصر شاهد هستیم در همان مسیر قابل تحلیل است. با توجه به تجدید قوای اخوان المسلمین، فعالیت سندیکاها، خشم روستائیان و بالاخره فعالیت‌های مجازی اجتماعی شکل گرفته تحت عنوان جنبش 6 آوریل 2008 مصر این انقلاب با تاسی از انقلاب یاس تونس متولد شد.

البته یکی از مهمترین نکات در این زمینه نقش خیلی مهم کانال‌های خبری از جمله الجزیره است. تقریبا می‌توان گفت این نقش شبیه نقشی است که رادیو صوت العرب در زمان جمال عبد الناصر برای تهییج افکار عمومی ‌عرب بازی می‌کرد. این تاثیرگذاری در حدی بود که دولت مصر دستور داد که پخش الجزیره خبری و پخش زنده (مباشر) از ماهواره نایل‌ست متوقف شود.

آینده این جنبش‌ها

آیا می‌توان پیش بینی کرد که انقلاب یاس تونس و انقلاب سفید مصر الگویی برای حرکت‌های دموکراسی در دیگر کشورهای عرب باشد؟

در حال حاضر دو پیش بینی از تحولات مصر می‌توان داشت. در حالت بدبینانه، مزدوران حسنی مبارک که به آنها البلطجیه (پلیس مخفی) گفته می‌شود، یعنی کسانی که حکومت مبارک آنها را اجیر کرده که پادگفتمانی در مقابل گفتمان دموکراسی ایجاد کنند، بتوانند این جنبش را سرکوب کنند و با اعمال تغییرات فرمالیته که حسنی مبارک اعلام کرده جنبش را مهار کنند. این اتفاق نوعی سرخوردگی و ناامیدی را در کل جهان عرب ایجاد خواهد کرد و یا استبداد بازتولید شده در خاورمیانه به تقویت جریان‌های افراطی و رادیکال کمک می‌کند.

اگر این جنبش در مصر به پیروزی برسد موجب می‌شود که جریان‌های مختلف اسلامی‌ میانه‌رو رشد کنند و جنبش جوانان عرب به اهرم فشارى بر روی حکومت‌های خودکامه عرب نظیر اردن، مغرب (مراکش) و الجزایر در راستای تغییر نظام یا اصلاحات سیاسی تبدیل شوند. البته می‌بایست این نکته را روشن ساخت که در تونس جریان‌های سوسیال دموکرات بیشتر از پشتوانه اجتماعی برخوردارند و بعد از آن اسلام‌گرایان. در مصر نیز ما با نوعی ترکیب روشنفکری عربی (ترکیبی از گفتمان مدرن و اسلام‌گرایی) مواجهیم.

البته این گفتمان در مصر متکثرتر و از پیچیدگی بیشتری برخوردار است. جنبش 6 آوریل که شامل جوانان اینترنتی و فیس بوکی هستند بیشتر به سمت البرادعی (جنبش تغییر برای مصر) و عمرموسی تمایل دارند. جریان دیگری همانند جناح ملی یا ناصری، یاحزب التجمع با ریشه‌های چپ، جریان وفد، الغد و الکفایه که سکولارهای لیبرال هستند که جریان‌های موثر و مهم این گفتمان به حساب می‌ایند. نقش ارتش نیز در این تحولات و تعدیل این گفتمان مصری حایز اهمیت است.

گروه‌هاى فوق در مجموع 60 درصد پایگاه اجتماعی را دارا هستند و 40 درصد بقیه که بیشتر در شهرهای کوچک و روستاها هستند به اخوان الملسلمین تعلق دارند و می‌توان گفت این گروه یکی بلوک‌های اصلی قدرت در آینده مصر است.

نکته دیگری که از اهمیت برخوردار است این است که به واسطه تحولات اخیر، جریان علمای وابسته حکومتی خصوصا علمای سنتی الازهر در آینده سیاسی به بازی گرفته نمی‌شود. در عوض جریان نوگراى اخوان که بدنه اصلی اسلام‌گرایان مصر را در خود جای می‌دهد و به لحاظ فکری به حزب عدالت و توسعه ترکیه نزدیکی دارد نقش عمده‌ای را بازی خواهند کرد. علاوه بر این از جمله عناصر تاثیرگذار در جنبش اخیر مصر، قبطی‌ها هستند که 12 درصد جمعیت مصر را تشکیل می‌دهند و در انتخابات آینده می‌توانند تاثیرگذار باشند. اینها بیشتر در اسکندریه و شمال مصر هستند و در تحولات اخیر نقش پررنگی را ایفا کردند.

اما نکته دیگر تاثیر انقلاب مصر بر ارایش امنیتی منطقه است. بدون شک اولین تاثیر این تحولات به موضوع اسرائیل مربوط می‌شود. امنیت ملی اسرائیل با این تحولات تا حد زیادی اسیب پذیر شده است. با وقوع انقلاب مصر ما شاهد تغییر سیاست خارجی قاهره در قبال تل‌اویو خواهیم بود، کاری شبیه آنچه که ترکیه در مقابل اسرائیل انجام می‌دهد.

در پایان بايد گفت که مهمترین تاثیر این دو انقلاب ترسیم جدیدی از خاورمیانه و بازتولید خاورمیانه‌ای است که موج سوم دموکراسی بومی ‌در آن در حال نضج گرفتن است. شروع اصلاحات سیاسی در الجزایر، اردن و یمن مجزا از این وزش باد مردم‌سالاری بومی‌ عربی نیست. این جریان تا حد زیادی خاورمیانه را از چهره عبوس و خشنی که رسانه‌ها در حال بازسازی ان بودند رها می‌سازد.


نظر شما :