آمریکا و افشاگریهای ویکی لیکس
دیپلماسی ایرانی: صحبتهای من حول چهار موضوع خواهد بود. یکی در ارتباط با یک دولت پنهان یا جامعه مخفی یا (Top Secret Society) در امریکاست که در مورد ویژگیهای این جامعه بحث خواهم کرد. بحث دوم در ارتباط با مبحث ویکی لیکس است که این جامعه مخفی چگونه به اینکه ویکی لیکس شکل بگیرد کمک کرد و محور سوم قاب بندی (framing) این بحث (issue) است که چگونه موضوع قاب بندی شده است یا نشده است. در نهایت هم به چند نکته پراکنده و درسهای این موضوع برای ایران است اشاره خواهم کرد.
بحث اولم در ارتباط با این موضوع است که ویژگیهای دولت پنهان یا جامعه مخفی در آمریکا که پس از یازده سپتامبر تقویت شده است چیست. اساس صحبتهای من بر مبنای یک سری مقاله است که دو نفر به نامهای دینا پریست (Dana Priest) و ویلیام آرکین ( William arkin) در 19 و 20 جولای 2010 در واشنگتن پست نوشته اند و عنوان بحثشان (Top Secret in America) بود. آنها دو سال تحقیق کرده بودند و دسترسی به اطلاعات خیلی خوبی داشتند و مقاله شان مورد استقبال زیاد فرهیختگان قرار گرفت اما دولت مردان چندان توجهی به این صحبتها نکردند. در این مقاله آمده است که پس از یازده سپتامبر گفته میشود که 1271 سازمان دولتی و 1931 شرکت خصوصی و حدود 854 هزار نفر در ارتباط با همین جامعه مخفی یا دولت پنهان فعالیت کرده اند. جامعه ای که حق دسترسی به اسناد بسیار محرمانه (Top Secret Clearance) دارند و به حجم وسیعی از اطلاعاتی دسترسی دارند که دیگران به آنها دسترسی ندارند. این افراد و سازمانها مجموعا در مقابل کسی پاسخگو نیستد و غیرقابل شناسائی (unknowable) هستند. حتی برای کسانی که این جامعه را اداره میکردند و مسئول این جامعه هستند نیز اشراف کاملی بر آن ندارند. این بدیهی است که اداره کردن 854 هزار نفر با آن تعداد سازمان، کار ساده ای نیست. بنابراین کلمه غیر قابل شناسائی (unknowable) را برای آنها به کار میبرند.
دو سوم از این سازمانها به نحوی در ارتباط با وزارت دفاع امریکا، پنتاگون هستند. پس از یازده سپتامبر بودجه این سازمانها دو برابر شده است و به 75 میلیارد دلار رسیده است. تازه این بودجه شامل فعالیتهای ضدتروریسم داخلی و بعضی از اقدامات نظامی- اطلاعاتی پنتاگون هم نمیشود. سی و سه مجتمع در حال ساخت یا ساخته شده دارند که مساحت آن حدود سه برابر مساحت پنتاگون یا بیست و دو برابر کنگره امریکا است. اینها در سال حدود پنجاه هزار گزارش تهیه میکنند و شورای امنیت ملی آمریکا (National Security Council) حدود 7/1 میلیارد تلفن و ای میل را شنود (intercept) میکنند؛ یعنی این تلفن و ایمیلها را میگیرند و بخش کوچکی از آن را در حدود 70 پایگاه اطلاعاتی (database) که دارند طبقه بندی (sort) میکنند.
اینها ویژگیهای دولت پنهان یا جامعه مخفی است. مشاهده میکنیم که این جامعه چقدر گسترده شده است و چه نقشهایی را بازی میکند. در واقع از لحاظ کمی تعدادشان زیاد شده است، در آنها تفکیک و انفکاک ساختاری اتفاق افتاده است یعنی (structurally differentiate) شده اند. (functionally specified) شده اند یعنی کارویژههای مخصوصی را به عهده میگیرند که قبلا به عهده شان نبود و اینها چیزهایی است که در مجموع به وجود آمده است.
معمولا به این جامعه دولت سایه (shadow government)، دولت پنهان(Deep government) یا دولت مخفی (secret government) میگویند. اینها اصطلاحاتی است که برای توضیح این جامعه در امریکا به کار برده میشود. منتقدین این جامعه اعتقاد دارند که یک چنین جامعه ای خطرناک است و تمایلات ضد دموکراتیک را در جامعه دموکراتیکی مثل امریکا تقویت میکند. اما افراد جامعه مخفی ادعایشان این است که خوب است که آدم پاسخگو نباشد و راحت کارها را پیش ببرد و نظارتی بر سر کارش نباشد و فکر میکنند که این عدم نظارت موجب بالارفتن کارآمدی(efficiency) میشود. این مشکلی است که به هر صورت در تمام دنیا وجود دارد و کسانی که دست اندرکار چنين مسائل هستند، تلقی و تصورشان این است که به خاطر دسترسی به این اطلاعات اشراف بیشتری دارند، تحلیل بهتری دارند و تصمیمات عاقلانه تری اخذ میکنند و کار را بهتر میتوانند جلو ببرند. این تلقی و تصورات آنها است و به خاطر ویژگیهای یازده سپتامبر و اتفاقاتی که افتاد اینها توانستند با تصویب قوانینی، حمایتهایی را جذب کنند و توجیهات قانونی را برای فعالیتهایشان داشته باشند.
اما انتقاداتی به وجود آمد و هر چه زمان گذشت این انتقادات بیشتر شد. به نظر من ویکی لیکس یک ضربه اساسی به این جامعه خواهد زد. با این هدف که نشان دهد این وضعیت با تمایلات دموکراتیک در تضاد است و مثالهای متفاوتی میزنند. یک مثال خارجی آن، حملات هوایی ای است که امریکا در یمن انجام داد و در توافقاتی که با رهبران یمن کرد قرار شد رهبران یمن ادعا کنند که این حرکات و این عملیات علیه القاعده و گروههای مخالف دولت توسط دولت یمن انجام شده است. دولت یمن که دولت غیردموکراتیکی است به این نحو از حمایت امریکا برخوردار میشود و تلاش میکنند با پنهان کاری و مخفی کاری این حمایت را توجیه کنند. از این مثالها زیاد میزنند که چگونه بعد از یازده سپتامبر با گسترش این جامعه تمایلات ضددموکراتیک عمیق شده و گسترده شده است.
بنابراین ویکی لیکس برای مخالفان و منتقدان اتفاق میمون ومبارکی است که میتوانند ضربه جدی به این جامعه بزنند و راه حلهای متفاوتی را تدبیر کرده اند که چگونه جامعه مخفی را کنترل کنند. دو راه حل کلی برای این کار پیش بینی شده است؛ یکی که اسمش را گذاشته ام «نظارت بر اطلاعات» و دیگری «حفاظت از اطلاعات».
کسانی که به دنبال نظارت بر اطلاعات هستند میگویند که در وهله اول یک نظارت درونی در درون این سازمانها باید شکل بگیرد. نظارتی که با وجودش بتوان این تعداد سازمان را کنترل کرد و اینها نتوانند هر کاری را انجام دهند. چون همان طورکه ذکر شد وقتی 854 هزار نفر دارای حق دسترسی (top security clear) هستند و میتوانند دسترسی به این اطلاعات داشته باشند طبیعی است که اطلاعات میتواند به راحتی به بیرون درز کند و دست مثلا ویکی لیکس برسد تا یک ضربه گسترده ای را به جامعه امریکا در این راستا بزند. بنابراین اینها میگویند که اولا یک نظارتی باید در درون این سازمانها صورت بگیرد و همچنین مجلس امریکا میخواهد این نظارت را انجام بدهد، ثانیا نظارت عمومی(public) باید وجود داشته باشد که مردم بتوانند بر کل این جامعه و فعالیتهایی که این جامعه انجام میدهد نظارت کنند.
کسانی که به دنبال حفاظت این اطلاعات هستند و بیشتر کسانی هستند که علاقه مند به پنهان کاری هستند، میخواهند کسانی را که به اطلاعات دسترسی پیدا میکنند را محدود کنند، یعنی اطلاعات طبقه بندی (codified) شود و به راحتی در دسترس قرار نگیرد. علاوه بر این آنها به دنبال این هستند که دسترسی اساسا محدودتر شود؛ یعنی نه فقط افرادی که میتوانند دسترسی پیدا کنند محدودتر شود بلکه دسترسیها نیز محدودتر بشود و طبقه بندیهای خیلی فشرده و سخت تری ایجاد شود که هرکسی نتواند به همه این اطلاعات دسترسی پیدا کند. اینها دو روندی است که در جامعه امریکا دیده میشود، نزاعهایی هست که در حال حاضر دارد صورت میگیرد که چگونه با این مسئله برخورد شود. این موضوع در حال حاضر سر و صدای زیادی را بین سناتورها، نمایندگان مجلس، دولتمردان و مراکز فکری (Think Tank) به راه انداخته است که بالاخره با این داستان چه باید کرد.
بخش دوم بحثم درارتباط با قاب بندی (framing) است. من اینجا بحث را به سه بخش کلی تقسیم کرده ام. یکی اینکه اساسا در فهم این موضوع ابهام وجود دارد. هنوز بحث بر سر این است که چه اتفاقی افتاده است و ویکی لیکس چه هست، که به ماهیت جامعه امریکا و جامعه جهانی، ارتباطات، دسترسیها بر میگردد و ابهامیکه اساسا در فهم این پدیده وجود دارد، این ابهام در فهم به تکثر در مفهوم بندی منتهی شده است. بنابراین چون فهم متکثر است تکثری هم در مفهوم بندی شکل گرفته است و این تکثر در مفهوم بندی هم منجر شده است به اغتشاش در قاب بندی (framing)، این موضوع نتوانسته است آن گونه که باید قاب بندی (frame) شود حتی خود ویکی لیکس نتوانسته است آن را به نحوی که میخواهد چارچوب بندی (frame) کند و مثلا موضوع را تحت (transparency) یا شفافیت اطلاعات و اینکه حق شهروندان است که دسترسی به اطلاعات داشته باشند، پاسخگو بودن دولتمردان و... چارچوب بندی کند.
دولت امریکا هم مواضع خیلی متعارضی گرفته است، زمانی اعلام میکند که باید عذرخواهی کنیم و هیلاری کلینتون زودتر تماسهایش را شروع کرده است و گفته که این اتفاق دارد میافتد و مواظب باشید، یک عده دیگرمیگویند ما باید از ویکی لیکس طرفداری کنیم و این از مزیتهای نظام دموکراتیک است که اطلاعات در دسترس قرار گرفته است. یک سری بحثها هم بر سر این است که اطلاعات باید کنترل شود، برخی دیگر معتقدند اطلاعات باید آزاد باشد و یکی سری بحثهایی هم هست که در ارتباط با جولیان آسانژ، مسئول این سایت است که برخی میگویند باید دستگیر و اعدام شود، باید ترور شود و دیگران میگویند باید آزاد شود، باید به او جایزه داد و همه بالاخره دارند عکس العملی برخورد میکنند. اينها همه به این دليل است که هیچ کس این توان و ظرفیت را نداشته که این مسئله (issue) را به نحوی قاب بندی (frame) کند که قاب بندی مسلط در دنیا باشد. پس همه براساس اطلاعاتی که انتشار پیدا میکند عکس العملی برخورد میکنند.
در پایان این بحث باید به چند نکته پراکنده اشاره کنم.
اول اینکه آقای آسانژ و ویکی لیکس به هر صورت یک نهادهای سیاسی است و دستور کار(agenda) و دستورالعملهای سیاسی دارد جای شک و تردید نیست. همین شیوه ای که اطلاعات را منتشر میکنند و مطالب را گزینشی منتشر میکنند دلالت بر این دارد که اینها آدمهای سیاسی هستند و یک دستورالعمل (agenda) سیاسی دارند. اگر بگوییم ندارند اشتباه است. پس ویکی لیکس حتما دستور کار (agenda) مشخصی دارد و حتما سیاستهای خاص خودشان را دارند و آدمهای سیاسی ای هستند که مطلب را گزینشی و به تدریج منتشر میکنند، یک سری را اول میآورند، یک سری را آخر میآورند، این امر دلالت میکند که اینها اهداف (agenda) سیاسی دارند.
نکته دوم این است که ما بر خود آسانژ و ویکی لیکس خیلی تمرکز نکنیم، برای ما نباید خیلی مهم باشد که اینها که هستند و چه میگویند، منظورم مباحث شخصی و سازمانی آنهاست. به نظر من این یک بحث انحرافی است که ما بیشتر درگیر این حواشی شویم تا خود اسناد.
سومین نکته ای که میخواهم اشاره کنم این است که این اطلاعاتی که منتشر شده، محتوای این اطلاعات الزاماً درست نیست، خیلی از این اطلاعات گزارشهایی است که دیپلماتهای امریکا بر اساس مذاکرات و ملاقاتهایی که داشته اند تهیه کرده اند و فرستاده اند، بنابراین این اطلاعات میتوانند اشتباه باشند. ما باید این اطلاعات را باید تک تک بررسی کنیم و ببینیم صحت دارد یا نه. صرف این که این سند است دلالت بر درست بودنش ندارد.
چهارم این که در سند بودن مطالب منتشر شده بحثی نیست، یعنی در این که اینها اسنادی است که مثلا از سفارت خانههای امریکا به وزارت خارجه ارسال شده است و ویکی لیکس به آنها دسترسی پیدا کرده است، نباید تردید داشته باشیم. اگر چه محتوای این اسناد حتما باید بررسی شود، نمیگوییم غلط است یا درست است ولی خیلی بحث نکنیم که اینها توطئه است و اینها را خودشان ساخته اند و اسناد جعلی است و .... نه این گونه نیست ولی با محتوایش میتوانیم مخالف باشیم. بالاخره برداشت یک آدم از وقایع است و میتواند نادرست باشد.
نکته چهارم که من علاقه دارم اشاره کنم این است که برخی در ایران این آمادگی را دارند که به سرعت فکر کنند که ویکی لیکس یک توطئه است و توطئه امریکا است و عمداً دارند این کار را میکنند که بین کشورها درگیری ایجاد کنند و مثلا رابطه ما را با همسایگان مان تخریب کنند. به نظرم میآید اگرچه تئوری توطئه ذهن افراد ساده را زود قانع میکند و قابل قبول است و توضیحات ساده ای میدهد اما واقعیت دور از این است و موضوع تحلیل پیچیده تری را میطلبد. کسانی که جامعه امریکا را بشناسند میدانند که مدیریت یک امر به این گستردگی امکان ناپذیر است خصوصا اگز تبعات این کار را در نظر بگیرید. فراموش نکنیم این اتفاقی که افتاده است بیش از همه به ضرر امریکا است. حالا اگر ما بیاییم در چارچوب توهم توطئه فکر کنیم که امریکا الان دارد این ضررها را تحمل میکند برای نفعی که بعدا میخواهد به دست بیاورد، این یعنی یک توانایی خارق العاده خداگونه قائل شدن برای دولت امریکا که میتواند هم لو رفتن (disclosing) این اطلاعات را، هم انتشار اطلاعات را و هم تبعاتی را که در سطح جهان و در سطح داخل خود امریکا میخواهد به وجود بیاید، کنترل و مدیریت کند. بنابراین به نظر من تحلیل توطئه ای داشتن از این پدیده تحلیل اشتباهی خواهد بود و فراموش نکنیم که این موضوع بیش از همه و با فاصله بسیار زیاد از دیگر کشورها به ضرر خود امریکا بوده است.
پنجمین نکته ای که میخواهم اشاره کنم این است که، دیپلماسی از این به بعد متفاوت خواهد بود و دیگر دیپلماسی، همانند گذشته نخواهد بود. دیگر حوزه خصوصی و حوزه عمومی و حوزه پنهانی دیگر مثل سابق نیست، الان دیگر هر دیپلماتی با هر دیپلماتی صحبت میکند، باید منتظر باشد که داستان به یک نحوی درز پیدا میکند، کسی گزارشی مینویسد، دیگرانی دسترسی پیدا میکنند. منظور من این است که شاید تمایلات دیپلماسی سنتی که مبتنی بر کاغذ و از این چیزها باشد دوباره ایجاد بشود، چون اگر این اطلاعات روی کاغذ بود احتمال این که چند صد هزار سند در اختیار یکی قرار بگیرد که بتواند عکس بگیرد و بیرون بیاورد خیلی کمتر بود تا این که این اطلاعات دیجیتال شده است و به سرعت قابل انتقال است.
به هر صورت دیپلماتها از این به بعد که مینشینند باهم صحبت میکنند همیشه حواسشان جمع است. یک مقام مسئولی، یک شاهی، یک وزیری که مینشیند با یکی صحبت میکند با این پیش فرض صحبت میکند که فردا ممکن است به طور ناخواسته حرفهایش منتشر شود. به نظر من از این به بعد این حوزههای خصوصی و عمومی و پنهانی یک مقدار مرزهایش در هم میریزد و دیگر مثل قبل نخواهد بود.
اما نکته آخر، در مورد درسهای ویکی لیکس برای ایران است. یعنی اینکه ما چه کار باید بکنیم. حتما از الان به بعد تعداد بیشتری سند که در ارتباط با ایران است منتشر شود و امکان وجود دارد که که گروههای رقیب در داخل کشورشروع کنند این اسناد را علیه هم استفاده کنند، این میگوید تو این را آنجا این طوری گفتی، دیگری میگوید تود در ملاقاتت فلان چیز را گفتی، فلان کار را کردی و این به یک دعوایی در داخل کشور تبدیل میشود. به نظر من این یک اشتباه محض است. اگر چه متاسفانه خیلی خوش بین نیستم به این که عاقلانه نسبت به این موضوع برخورد بشود و احتمالا این مطالب و اسناد سیاسی (politicized) میشود. و در حول و حوش آن دعواهایی در داخل شکل میگیرد و طبیعتا آن کسی که قدرت بیشتری دارد، دسترسی به منابع ارتباطی و اطلاعاتی و مادی بیشتری دارد، امکان اینکه بتواند موضوع را آن طوری که میخواهد قاب بندی (frame) کند، استفاده یا سوءاستفاده بیشتری از این موضوع خواهد کرد. خیلی خوب است اگر ما سعی کنیم که به هر صورت این اتفاق نیفتد.
نکته دیگر این است که ما باید شناخت بهتری از تلقی و تصورات دیپلماتهای امریکا نسبت به مسائل جهانی پیدا کنیم. این به نظرم یک درس خیلی خوبی است که بدانیم وقتی دیپلماتهای امریکا در پنهان میخواهند شاهی، وزیری، دولتی یا یک موضوعی را بررسی کنند چگونه این کار را میکنند، چگونه وقتی که دارند بدون رودربایستی به دولت خودشان این اطلاعات را میدهند، عمل میکنند. این در دسترس ما قرار گرفته است و میتواند یک منبع شناسائی خیلی خوب و یک منبع فهم ما شود تا یک شناخت بهتری از دست اندرکاران دولت امریکا خصوصا در حوزه دیپلماسی و سیاست خارجی داشته باشیم. سعی کنیم اینها را بخوانیم و یاد بگیریم.
نکته دیگر اینکه همسایگان ما بالاخره مسائلی را در این اسناد مطرح کرده اند که خیلی مهم بوده است. بعضیها به رغم اینکه علنا چیزهایی گفته اند اما بالاخره طالب این بوده اند که امریکا به ما حمله کند و این خیلی قضیه مهمی است و به هیچ وجه نباید ساده از آن گذشت. عیبی ندارد که ما یک سیاست اعلامی خاصی داشته باشیم و مثلا فرض بکنید که یک سیاست رسانه ای حساب شده را دنبال کنیم و بگوییم که این مسائل مهم نیست و تلاش کنیم زهر آن را بگیریم. من میخواهم بگویم که خیلی مهم است که یک کارگروههای متفاوت تشکیل بشود که اینها دقیقا سیاستهای منظمی تدوین کنند که ما با این مقوله چگونه در سطح اعلامی و رسانه ای و چگونه در سطح دیپلماتیک و پنهان برخورد کنیم. به نظرم میآید که ما در این ارتباط یک دیپلماسی بسیار فعالی را نیاز داریم، پیغامهای خیلی مهمی برای همسگانمان باید ارسال بشود که در این دیپلماسی به همسایگان ما نشان داده شود که این مسئله بسیار برای ما جدی است و اصولا زیرساختهایی برای این پاسخگویی آماده بشود، یعنی بعد از آن که این سیاستها تدوین شد، شما احساس میکنید که طرفهای مقابل شما میدانند که اگر حمله ای شکل بگیرد آنها مصون از حمله نخواهند بود، تا حالا آنها فکر میکردند که با سیاستهای اعلامیخودشان میتوانند به صورت علنی بگویند ما مخالف حمله به ایرانیم و در پنهان دنبال حمله به ایران باشند؛ فکر میکردند میتوانند خودشان را از پاسخهای احتمالی ایران مصون بدارند، به نظر من این خیلی صریح بایستی در دیپلماسی پنهان ما اذعان بشود که اینگونه نخواهد بود. حتما باید این مسائل تدوین شود، یک سری جلساتی گذاشته شود، اطلاعات رسیده جدی گرفته بشود و به نحوی بعد از این که سیاست تدوین شد به آنها اعلام بشود.
نظر شما :