مسائل اساسی سیاست خارجی دیگر در وزارت امورخارجه رقم نمی‌خورد

۱۰ بهمن ۱۳۸۹ | ۱۳:۰۹ کد : ۹۸۰۵ گفتگو
گفتارى از علی خرم، نماینده سابق ایران در سازمان ملل و کارشناس مسائل سیاست خارجی
مسائل اساسی سیاست خارجی دیگر در وزارت امورخارجه رقم نمی‌خورد

دیپلماسی ایرانی: تقریبا در همه سیستم‌های سیاسی دنیا، وزیر خارجه بعد از رئیس جمهور از بیشترین اعتبار و اهمیت برخوردار است. در واقع در تمامی‌ نظام‌های سیاسی وزیر خارجه مهمترین وزیر محسوب می‌شود و مقام او از نظر شان و پرستیژ بالاتر از بقیه وزرا است. به این دلیل که تمام سیاست خارجی و امنیت ملی کشور که به فراتر از مرزهای کشور مربوط می‌شود از زیر دست این شخص می‌گذرد. از این رو وزیر خارجه باید تحصیلکرده، کاردان، پخته و با سابقه و تجربه باشد و کسی باشد که به عنوان ویترین آن کشور بتواند با جامعه بین المللی تعامل و دوستی کند.

با این حال متاسفانه بعضی مواقع در ایران نقش وزیر خارجه با نهادهای دیگر اشتباه گرفته می‌شود. مثلا تصور می‌شود که وزیر خارجه باید در حکم خطیب نماز جمعه رفتار کند و باید سخنان آتشین بیان کند و مواضع ایدئولوژیک و اصولی اتخاذ کند. در حالی که وزیر خارجه همواره و در هر شرایطی باید به دنبال تعامل و دوستی باشد، حتی زمانی که دو کشور در حال جنگ با یکدیگر هستند وزیر خارجه باید به دنبال گفتگو و مذاکره باشد. در زمانی که ایران و عراق در حال جنگ بودند وزیر خارجه ایران و وزیر خارجه عراق وقتی با همتای کشور متخاصمش روبرو می‌شد بسیار آرام و متین برخورد می‌کرد این طور نبود که چون دو کشور در حال جنگند وزراء خارجه برای همدیگر شمشیر بکشند. یا به عنوان مثال زمانی که آمریکا در پایان جنگ جهانی قصد حمله به ژاپن را داشت سفیر ژاپن در واشنگتن را دعوت کرد و با او مذاکره کردند و او را مطلع کردند که اگر ژاپن تسلیم نشود آمریکا مجبور است به این کشور حمله کند.

همچنین در سال 1990 وزیر خارجه آمریکا، طارق عزیز وزیر خارجه عراق را به ژنو دعوت کرد و در عین حال که خوش و بش کردند در ضمن مذاکرات به او گفت که «ما به اندازه کافی به شما وقت و اولتیماتوم داده ایم و 6 ژانویه 1991 در ساعت 2.5 صبح به عراق حمله می‌کنیم». طرفین با احترام هم از هم جدا شدند. پس حتی زمانی که دو کشور در حال رویارویی نظامی ‌هستند، وزیر خارجه کشور که ویترین آن کشور محسوب می‌شود باید آرام و متین برخورد کند. نباید انتظار داشته باشیم که وزیر خارجه به عنوان مثال نقش وزیر دفاع و یا نیروی زمینی را بر عهده بگیرد و رفتار تند و پرخاشگرانه نشان دهد. کار وزارت خارجه حل مشکلات و تشنجات است و نه تشنج آفرینی و یا گسترش تشنج.

اگر نگاهی به دیگر نظام‌های سیاسی جهان بیندازیم متوجه می‌شویم که چه قدر برای وزیر خارجه شان و اعتبار قائل هستند. به عنوان مثال دیدیم که در آمریکا که باراک اوباما و هیلاری کلینتون دو رقیب انتخاباتی برای کسب مقام ریاست جمهوری بودند، زمانی که اوباما به ریاست جمهوری انتخاب شد کاندیدای رقیب هم حزبی خود را به وزارت خارجه منصوب کرد. این به این معنا است که بالاترین مقام ممکن را به خانم کلینتون داد. پس در این کشور وزیر خارجه بعد از رئیس جمهور از بالاترین مقام برخوردار است چرا که می‌تواند کشور را به سمت جنگ یا صلح ببرد یا می‌تواند کشوررا با مشکلات اساسی مواجه و یا از آن برهاند.

در جمهوری اسلامی ‌ایران، تا اواخر وزارت آقای ولایتی نیز چنین نقشی را برای وزیر خارجه قائل بودند. در زمان جنگ و در کابینه مهندس موسوی، وزیر خارجه، بعد از نخست وزیر از بالاترین مقام برخوردار بود و در هیئت دولت نفر دوم پس از نخست وزیر محسوب می‌شد.

 بعد از پایان جنگ، کم کم شورای امنیت ملی و دیگر ارگان‌ها نقش‌های وزرات خارجه را یکی پس از دیگری به خود اختصاص دادند. مسئله عراق، لبنان، فلسطین، افغانستان، آمریکا، بحث هسته‌ای و ... به مرور از کنترل وزارت خارجه خارج شدند. در دوره وزرای بعدی، وزارت خارجه به تدریج نقش خود را از دست داد و می‌توان گفت امروز وزارت خارجه در مسائل اساسی سیاست خارجی نقش آفرینی کمی‌ دارد و در مورد مسائل مهم، بیرون از وزرات تصمیم گیری می‌شود و وزارت خارجه صرفا مجری آن سیاست‌هاست و تاثیر زیادی در سیاست‌گذاری ندارد و از ابراز استعداد‌ها و ابتکارهای دیپلمات‌های خود محروم است و جایی برای انجام ابتکارات دیپلماتیک و بروز استعدادهای دیپلمات‌ها وجود ندارد.

وقتی به اسناد وزارت خارجه مراجعه می‌کنیم می‌بینیم که پیش از انقلاب، وزیر خارجه همه تلکس‌های مهمی ‌را که از سفارتخانه‌های ایران در سراسر جهان دریافت می‌کرد به نزد شاه می‌برد و عین تلکس را برای او می‌خواند و دستور او را پای تلکس می‌نوشت و سپس تلکس را به بخش مربوطه و سفرا بر می‌گرداند و به این ترتیب سفرا می‌دانستند باید چه کننند. یعنی دیپلمات ضمن اطلاع از نظر بالاترین مقام کشور می‌توانست ابتکار به خرج دهد.

مسئله مهم این است که کار وزارت خارجه تخصصی است و دیپلماتی که سال‌ها کار کرده، تجربه اندوخته، نظام سیاسی جهان را شناخته، سال‌ها در مورد مسائل بین المللی مذاکره کرده تا تخصصی پیدا کند و به تجربه دست یابد باید بتواند تجربه خود را در راستای اهداف نظام به کار ببندد. اگر مسائل مربوط به وزارت خارجه را به بیرون از وزات خارجه منتقل کنند و در مورد آن تصمیم گیری کنند اولین ضررش را نظام می‌بیند چرا که افراد بیرون از وزازت خارجه تجربه دیپلمات‌ها و کارشناسان وزارت خارجه را ندارند. چرا که به طور مستقیم با موضوع و مذاکرات مربوط به آن درگیر نبوده‌اند. پس خارج کردن مسائل از وزارت خارجه، ظلم به وزارت خارجه در وهله اول و بعد از آن ظلم به نظام و مردم است.

همه مسائل سیاست خارجی اعم از سیاست‌گذاری، ابتکار و اجرا باید از مجرای وزات خارجه صورت گیرد. بنده 11 سال در دوره دکتر ولایتی مسئول استراتژی در وزارت خارجه بودم. در آن زمان ما پیش نویس استراتژی‌های وزارت امور خارجه را می‌نوشتیم سپس در شورای معاونین در مورد آن بحث می‌شد و به تصویب وزارت خارجه می‌رسید سپس به تصویب شورای عالی امنیت ملی می‌رسید و پس از تایید مقام معظم رهبری برای اجرا به وزارت خارجه باز می‌گشت. در واقع وزارت خارجه چیزی را اجرا می‌کرد که خودش نقش اصلی را در تدوین و تصمیم گیری آن داشت. بنابراین آنهایی که در صحنه اجرای سیاست خارجی هستند باید مبنای سیاست گذاری‌ها نیز باشند. چرا که آنها با شرایط بین الملی و واقعیت‌های سیاست خارجی آشنایی بیشتری دارند. اگر دیگر نهادها نظیر شورای امنیت ملی، رئیس جمهور و ... نظری در مورد سیاست خارجی دارند باید پس از این که وزارت خارجه نظر و پیشنهاد خود را اعلام کرد با استفاده از اهل فن و متخصصین سیاست خارجی بر پیشنهاد وزارت خارجه نظراصلاحی بدهند.

در حال حاضر می‌توان گفت اصلی‌ترین مسائل مطرح در سیاست خارجی در بیرون از وزارت خارجه رقم می‌خورد. دیپلمات‌ها و کارشناسان وزارت خارجه در این وضعیت ضرر شخصی نمی‌کنند چرا که آنها در حال انجام کار روزانه خود هستند. وقتی تصمیمی ‌از بیرون به آنها ابلاغ می‌شود آن را اجرا می‌کنند و متوجه اشکالات نیز می‌شوند اما چون محلی برای ابراز این نظرات نمی‌یابند همان سیاست را اجرا می‌کنند و ممکن است آن سیاست چندان به نفع نظام نباشد.


نظر شما :