دولتها و ملتها
دیپلماسی ایرانی: از هنگامىکه دولتهاى امروزى شکل گرفتهاند اين سوال همواره مطرح بوده که ملتها چه سهمى در سياست کشورها دارند؟ در دنیای معاصر، هر دولتى حتى دولتهاى اقتدارگرا نیز سعى مىکنند سياستهاى خود را به نام ملتها معرفى و پيگيرى کنند و به تمامى رفتارهای خود چهره مردمى بدهند ولی اين در اصل موضوع فرق زيادى ايجاد نمىکند. تفاوت بين نظامهاى مردم سالار و نظامهاى اقتدارگرا بسیار عمیق و بنيادى است. جهان سوم از تجارب مدنى در کشورهاى توسعه يافته بيشتر از اصل دمکراسى اکثريت آن هم از راه همه پرسی عمومیپیروی میکند. در حالی که حوزه سیاست مجموعهای از متغیرهای بهم پیوسته است که ملتها را امروزه از یکدیگر متمایز میسازد. ساز و کارهای رای گیری، رسانههاى همگانى، احزاب و تشکلهاى سياسى، افکار عمومی، نخبگان فکرى و دانشگاهى منتقد و پرسشگر، طبقه متوسط، گروههاى فرهنگى و اجتماعى، حقوق اقليتها و نهادهاى مدنى بومىدر هر جامعه و کارکرد و ميزان اثرگذارى هر کدام در رابطه بين حکومت کنندگان و حکومت شوندگان از اهميت فوق العاده اى برخوردار هستند. اينها هر اندازه در جامعه اثرگذارتر و نهادینه شده تر باشند راههاى رسوب قدرت و خودکامگى تنگ تر خواهند شد.
شاید در اظهارنظرهاى سياسيون عبارتهايى از اين دست را زياد شنيده باشيد « ما با مردم آمريکا مشکلى نداريم مقصر اصلى دولتمردان آمريکا هستند»،« تشکيل دولت مقتدر در عراق به نفع آمريکا و ايران است »، يا با جملاتى مانند«دولت افغانستان نماينده تمامىاقوام افغانى است»،«مردم مسلمان چچن در برابر روسيه از حق تعيين سرنوشت برخوردار بوده اند؟»، و یا این که«غربیها به حقوق ملت فلسطین احترام نمیگذارند. »تفاوت واژگان دولت، ملت و مردم در این عبارتها چیست؟
از عهدنامه وستفالى در اروپا، دولت-ملتهاى امروزى برپايه چهار مؤلفه سرزمين، مردم، حکومت و حاکميت شکل گرفته و سه دوره را هم پشت سرگذارده اند. اول ؛ دوره کلاسيک که در آن شکل ابتدايى و سنتى بر تمامىپديدهها و روابط سياسى حاکم بوده است. دوم ؛ دوره مدرن و مدرنيته که با عقلانيت سياسى، نهادينه شدن حوزه سياست و رشد نهادهاى مدنى همراه شده است. در اين دوره است که حکومتها به تدريج ياد مىگيرند و سعى مىکنند به خواست مردم احترام بگذارند و خود را نماينده ملتها معرفى کنند. سوم ؛ دوره فرامدرن که با محدود شدن دولتها و نقش روزافزون افکار عمومىدر سرنوشت جامعه و غلبه راهبردهاى ارتباطى بر سياستهاى محافظه کارانه سبب شده زندگى انسانها در يک دنياى شيشه اى و شفاف قرار گيرد. زمانه ما، عصر غلبه اطلاعات و ارتباطات بر تمامیشئون زندگی فردی و اجتماعی بشر است. در این شرایط، جامعه هراندازه از ظرفيتها و قابليتهاى بيشترى برخوردار باشد مىتواند بر سرنوشت و آينده سياسى، اقتصادى، و فرهنگى خود تاثير بيشترى بگذارد. نارضايتى مردم آمريکا از عملکرد اقتصادى دولت اوباما باعث شد تا جمهورى خواهان با پيروزى در انتخابات ميان دوره اى اخير بخشى از قدرت دمکراتها را بدست آورند و به انتخابات رياست جمهورى آينده اميدوارانه تر نگاه کنند. دولت اقتدارگراى چين مدل دیگر در روابط بین الملل و نمونه شرقى توسعه و توسعه يافتگى در جهان معاصر به شمار میرود. مردم در چين به دولتمردان خود اعتماد کامل دارند و با انضباط و انسجام اجتماعى بسيار بالا از سياست رهبران جامعه پيروى مىکنند و آن را در فعالیتهای روزمره به اجرا در میآورند. اصولاً، کیفیت و انگيزه نیروی انسانی يکى از مهم ترين دلايل توسعه در کشورهاى شرق آسيا است و حتی بسيار مهم تر از رشد غول آسای سرمايه گذارى خارجى در این کشورها محسوب میشود.
ملتها بواسطه هويت ملى و میزان افتخارات و ناکامیهای خود در ادوار گذشته دارای شناسنامه ای هستند و هویت برجسته یا ناپیدایی دارند و چه بسيارند ملتهايى که در سراشيبى سقوط قرار گرفته و دچار زوال و نیستی شده و امروزه فقط آثارشان در تاريخ قابل مشاهده است. هویت ملی شناسنامه هر ملتی است. آلمانیها به سخت کوشی شهره هستند، انگلیسیها مردمانی منظم اند، روسها دارای ناسیونالیسم قوی هستند، ژاپنیها ملتی بهره ورند، فرانسویها ملیت و ادبیات برجسته ای دارند، چینیها انضباط اجتماعی بالایی دارند، ایتالیاییها دارای فرهنگ غنی و باشکوهی هستند و ایرانیها نیز یکی از غنی ترین تمدنهای بشری را دارند. ملتی به نام ایران که تمدن ساز است و زمانی نیمیاز جهان جز امپراطورى او بوده و سهم بسیار ارزنده ای در توسعه فرهنگ جهانی و علوم بشری داشته نمیتواند و نباید ویژگیهای ذاتی و تاریخ ساز خود را به فراموشی بسپارد. بیداری ملت ایران بعد از هر دوره رکود فرهنگی بسیار تحول آفرین است. پارادوکس فرهنگ اقتصاد نفتی و فرهنگ تمدن ساز ایرانی در دوره معاصر به نفع فرهنگ تمدن ساز ایرانی باید حل شود. عافیت طلبی برآمده از فرهنگ نفتی و دولتی که بیشتر ناشی از دهها سال برنامه ریزیهای متفاوت پنج ساله توسعه، بودجه بندیهای سالانه نفتی و نوسانات شدید سیاسی کشورمان در عرصههای بین المللی بوده است در برابر تحول آفرینی تمدن ایرانی دارای ریشه نیست و موقتی و گذرا بوده و با اراده ملت به پایان این راه خواهد رسید. به نظر نویسنده لازمه عبور از مدل دولت رانتی و رهایی از اتکای مطلق و وابستگی کامل بودجه کشور به درآمد حاصل از فروش مواد خام و ثروتهای خدادادی، استفاده درست و همه جانبه از ظرفیتهای فرهنگ تمدن ساز ایرانی با تمامیاجزای هویت ساز آن و در افق برنامه ريزىهاى بلندمدت بيش از بيست سال است.
این دولتها هستند که از شناسنامه ملتها استفاده میکنند و باید این کار را هم به درستی انجام دهند. نادیده انگاری عناصر هویت ساز و شناسنامه ملی یک کشور و عدم توجه برنامه ريزان به آن آثار جبران ناپذیری در آينده ببار خواهد آوردو متاسفانه در بیشتر مواقع ملتهای جهان سومیقربانی سیاستها میشوند. حتى در یک رقابت سنتی، پاردایم آرمان گرایی در روابط بین الملل و ایجاد روابط بین ملتها به جای روابط بین دولتها امروزه با واقعیات و پاردایم واقع گرایی فاصله بیشتری نسبت به قبل یافته است.
نظر شما :