يک ارزيابی انتقادی از بحران هستهای کره شمالی
ديپلماسى ايرانى: آغاز برنامههای هستهای کره شمالی در سرآغاز دهه 1990 مقارن با انفجار درونی اتحاد شوروی نه تنها تصادفی نبود بلکه برخاسته از محاسبات کاملاً معقول و منطقی نسبت به بقای رژيم و جلوگيری از نابودی آن از طرف ايالات متحده به حساب میآمد، که در اين زمان به نظر نمیرسيد در حال سرمستی از پيروزی باورنکردنی بر بلوک کمونيستی بتواند ساير کشورهای کمونيستی برجای مانده را تحمل کند. در همان سالها بود که بسياری از جهانی انديشان آمريکايى نسبت به ناسازگاری ايالات متحده با جهان در حال دگرگونی هشدار دادند. چارلز کراتامر که اکنون سرگرم ستون نويسی در روزنامه واشگتن پست است، در مقاله مشهوری، شرايط پس از فروپاشی شوروی را «لحظه تک قطبی» Unipolar Moment)) ناميد. نه در آن هنگام و نه در امروز به نظر نمیرسد که ايالات متحده خود را با دگرگونیها انطباق داده باشد و به گفته کيشور محبوبانی متفکر برجسته سنگاپوری شکست را پيش از آنکه شکست بخورد، بپذيرد.
در واکنشی حيرت آور، نومحافظه کاران جنگ ماوراى عراق را با چنين درک نارسايی که حاکی از تهديد شدن آمريکا از سوی دشمنانش و در جهان هرج و مرج زده و بیثبات بود، آغاز کردند؛ گويی که تنها قانون موجود در جهان هستی اراده آمريکا و قانون مورد نظر آمريکايی است. در پی اين واکنش نامطلوب روانی بود که بر شتاب کاهش قدرت نسبی آمريکا در مقايسه با قدرتهای در حال ظهور آسيايی افزوده شد و همزمان موجبات هراس بيشتر کشورهايی مانند کره شمالی را که از ساختار تک قطبی و رفتار نخوت آميز ايالات متحده ناخشنودند، فراهم آورد. در چنين شرايطی اين کشورها صلاح خود را در تداوم سياستهای دفاعی و نظامی که بتواند بقای آنها را در جهان آشفته به رهبری ايالات متحده موجب شود، يافتند. با اين توجهات بود که دشمنان ايالات متحده با در پيش گرفتن سياستهای نظامی مستقل کوشيدند تا از آسيبهای ناشی از «لحظه تک قطبی» به دور بمانند.
با اين وجود، کره شمالی بارها نشان داد که حاضر است تساهل ضروری را در برابر ايالات متحده به منظور رفع تنش و اعتمادسازی متقابل نشان دهد. اگرچه در اين راه، کره شمالی حاضر نبوده است تنها نقطه قوت و اطمينان بخش خود يعنی برنامههای نظامیاش را در برابر هيچگونه تضمينی نسبت به امنيت فيزيکیاش مبادله کند. عضويت کره شمالی در چند نهاد مهم بين المللی مانند سازمان ملل، برنامه توسعه سازمان ملل متحد و سازمان دريايی بين المللی نشانگر اشتياق پيونگ يانگ به وارد شدن در جامعه بين المللی و خاتمه دادن به انزوای سياسی است. اين اشتياق زمانی عملی خواهد شد که ايالات متحده نيز در جبهه مقابل ضروريات امنيتی کره شمالی را با کاهش نيروهای نظامی در مرز دو کره نشان دهد؛ اقدامی که هرگز تا کنون رخ نداده است. کره شمالی به رغم برخورداری از حمايت رژيم کمونيستی احتمالاً نامزد قابل توجهی برای در پيش گرفتن سياستهای تجارت آزاد نيز هست. شرکت وزيرامور خارجه کره شمالی در نشست آ.سه.آن در سال 2000 و همچنين گسترش مناسبات اين کشور با کشورهايی مانند استراليا، بريتانيا، آلمان و کانادا میتوانست از سوی واشنگتن به عنوان گامهای موثری در تنش زدايی کره شمالی با جهان خارج محسوب شود و در مقابل با تکيه زدن بر نقاط مشترک و خواستهای واحد، بهبهود مناسبات آمريکا با کره شمالی از دريچه روابط اقتصادی آغاز شود.
لازم به يادآوری است که تلاشهايی از طرف ايالات متحده انجام گرفت که البته به نظر میرسد فاقد صداقت کافی بوده باشد. برای مثال، در حالى که دو کشور کره شمالی و ايالات متحده آمريکا در سال 2000 بيانيه مشترکی را در راستای محکوم کردن تمامی اشکال تروريزم صادر کردند، کره شمالی پا را از اين هم فراتر گذاشت و توافق مربوط به رژيم حقوقی بين المللی مبارزه با تروريزم که کره شمالی را متعهد به همکاری با ايالات متحده در راستای اقدامات ضدتروريستی میساخت و همچنين کنوانسيون مبارزه با تامين مالی تروريزم که خود بخشی از کنوانسيون ضد گروگانگيری بود را امضا کرد. اين توافقها در شرايطی صورت میگرفت که ايالات متحده درخواست کره شمالی مبنی بر خارج کردن نام اين کشور از ليست سياه کشورهای حامی تروريزم را هرگز نپذيرفت و در عمل کره شمالی از ديدگاه ايالات متحده همچنان در زمره کشورهای محور شيطانی باقی ماند. در پس نارضايتی کره شمالی که با عقب نشينی از مذاکرات و آغاز دوباره فعاليتهای هستهای به نمايش درآمد، در نهايت ايالات متحده در سال 2008 موافقتنامههای مزبور را به طور يکجانبه لغو کرد. همراهی کره شمالی با اين موافقت نامه با توجه به سابقه اين کشور در آدم ربايی و حمايت از ارتش سرخ کمونيست ژاپنی که در آدم ربايی سال 1977 نقش داشتند، از اهميت فراوانی در پيشبرد تنش زدايی با اين کشور برخوردار بود.
اين نوع برخورد ايالات متحده با کره شمالی سابقهای به درازای مذاکرات کره شمالی و ايالات متحده دارد. در مثالی ديگر و در همين راستا، ديدار آرنولد کانتر (Arnold Kanter) معاون وقت وزير امور خارجه ايالات متحده و کيم يونگ سون (Kim Yung Sun) وزير خارجه حزب کارگری کره شمالی که در سال 1992 انجام گرفت و در نوع خود بیسابقه به شمار میآمد، حاوی توافقاتی بود که نه تنها بر توافق آشتی، عدم تهاجم و تبادل تجاری ميان کره شمالی و جنوبی که در دسامبر 1991 صورت گرفته بود، صحه میگذاشت بلکه رضايت کره شمالی را نسبت به عضويت در آژانس انرژی اتمینيز به دنبال داشت. از اين توافق ديری نگذشته بود که کره شمالی به دليل عدم پايبندی ايالات متحده به وعدههايش مبنی بر کمکهای مالی و فنی به پيونگ يانگ برای تکميل پروژه راکتور آب سبک فاش کرد که قصد دارد از معاهده منع گسترش تسليحات هستهای خارج شود. بعدها با ادامه مذاکرات، پس از خاتمه دور چهارم گفتگوهای شش جانبه در سال 2004 دو کشور ايالات متحده و کره شمالی توافق کردند که روابط شان را ارتقا بخشند؛ همچنين کره شمالی و ژاپن نيز موافقتشان را درباره عادی سازی روابط و حل و فصل اختلافاتشان اعلام کردند. در فوريه 2007 کارگروه ابتکار عمل ژاپن- کره شمالی و آمريکا- کره شمالی تشکيل شد و بارها نيز ملاقاتهايی در اين راستا صورت گرفت تا اينکه با خروج کره شمالی از مذاکرات شش جانبه به حال تعليق درآمد. وزارت خارجه آمريکا در اين باره که علت خروج کره شمالی از روند مذاکرات به دليل تزلزل در پايبندی ايالات متحده در تعهدات خود نسبت به کمکهای فنی و غذايی به کره شمالی بود، کلمه ای بر زبان نياورد اما در واقع کره شمالی با تمام اين گفتگوها در هر مرحله خود را در شرايط نامتناسبی با وعدههای اوليه يافته است که نه تنها به ازای تعليق برنامههای نظامیاش، از کمکهای عادی عذايی به نحو شايسته محروم مانده بلکه در اصل با برهم خوردن توازن نظامی در منطقه، آينده خود را نيز نامعلوم میبيند.
تعهد آمريکا به دفاع از کره جنوبی که امنيت بخش جنوبی را تضمين میکند موجب شده تا بخش شمالی که احتمالاً چين به عنوان تنها متحد بين المللی آن نيز حاضر به دفاع از تماميت ارضی کره شمالی در يک جنگ تمام عيار با ايالات متحده نخواهد بود، برای تامين امنيت اش کاملا به خود متکی باشد.
در نتيجه اين بی صداقتیها بود که کره شمالی نه تنها مجبور شد بارها از ادامه مذاکرات خودداری ورزد بلکه در سال 1999 نيز با آزمايش موشکهايى با برد بالا عملاً خود را از روند تنش زدايی کنار کشيد و خاتمه اين آزمايشها را به پايان گرفتن دشمنی ايالات متحده مشروط کرد؛ شرطی که تاکنون هرگز اجرا نشده است. در اثر اقدامات دوپهلوی ايالات متحده کره شمالی در ابتدای سال 2003 تعليق فعاليتهای هستهای در يونگ بيونگ را خاتمه داد و با خروج از ان.پی.تی بازرسان آژانس را از خاک کره شمالی اخراج کرد و رسماً اعلام کرد که اين اقدام را در پاسخ به دشمنیهای ايالات متحده انجام میدهد.
انگيزه کره شمالی از پيگيری برنامههای هستهای نه آن طور که ايالات متحده تصور میکند به منظور باج خواهی از غرب بلکه به دليل احساس عميق ناامنی به ويژه پس از فروپاشی بلوک کمونيستی است. قرار دادن کره شمالی در ليست کشورهای حامی تروريزم و در دوران بوش در «محور شيطانی» بر ناامنی کره شمالی که شاهد لحظه شماری ايالات متحده برای فروپاشی رژيم کمونيستی حاکم بر کره شمالی بوده است، تنها توانست تا هراس اين رژيم را از نيات براندازانه ايالات متحده تقويت کند. کره شمالی به دليل ضعفهای ساختاری در اقتصاد ملی، تضمين بقای خود را در ادامه سياستهای نظامی و بازدارندگی هستهای میجويد. صرف نظر از اينکه چقدر اين ديدگاه میتواند درست باشد، بيانگر انگيزه بقای کره شمالی است که در دوران جديد که مصادف است با يکجانبه گرايی و ادعای سرنگون ساختن حکومتهای مخالف با نظام نوين امريکايی، تقويت گشته است. در يک نوبت، طی مذاکرات شش جانبه در آگوست 2003، کره شمالی وعده داد که تمامیبرنامههای هستهای خود را تدريجاً نابود میکند به اين شرط که ايالات متحده يک توافقنامه عدم تجاوز متقابل (Bilateral Non-Aggression Treaty) را با کره شمالی امضا کند.
در برابر اين پيشنهاد قابل درک، ايالات متحده امضای هرگونه پيمانی عدم تجاوز را به غيرهستهای شدن کامل کره شمالی مشروط کرد. اين واکنش بدان معنا بود که تهديد وجودی عليه کره شمالی به بخشی از ديپلماسی ايالات متحده در راستای به زانو در آوردن آن تبديل شده است. آيا سرباز زدن ايالات متحده میتواند دارای پشتوانه منطق نظامی باشد؟ خير؛ زيرا با آگاهی از بابت عدم توازن نظامی به سود ايالات متحده و در نقطه صفر يک جنگ احتمالی که برتری محرزی از آن آمريکا میباشد، دليلی وجود ندارد که کره شمالی روزی تصميم بگيرد که نخستين ضربه را به ايالات متحده وارد کند. در سايه اين تهديدات، انتظار خلع سلاح کره شمالی و کنار گذاشتن برنامههای هستهای نمیتواند به هيچ نحوی عملی و يا حتی توجيه شود. بايد توجه داشت که ايالات متحده به لحاظ نظامی و اقتصادی و همچنين امکانات تهاجمی بين المللی بسيار قدرتمند تر از کره شمالی است و لاجرم بيش از کره شمالی تهديد آميز جلوه میکند. بنابراين بيش از آنکه کره شمالی برای آمريکا خطرناک باشد، عکس آن صادق است. مطابق با تجربيات تاريخی و با ثابت گرفتن ساير عوامل، کشوری که قدرت بيشتری دارد احتمال بالاتری هم میرود که دست به حمله اول بزند. از طرف ديگر، کره شمالی به دليل موقعيت آسيب پذير ژئواستراتژيک، در وضعيت دفاعی نيز مشکلات فراوانی پيش روی دارد؛ در حالى که ايالات متحده نسبت به امنيت و تماميت سرزمينی خود به جهت دور افتادن از منطقه منازعه از برتری شايان توجهی بهره میبرد. بنابراين اين پرسش میماند که چرا ايالات متحده با آگاهی از برتری بالفعل خود در برابر کره شمالی میکوشد از راه توازن نظامی مانند موازنه ميان اتحاد شوروی و آمريکا در دوران جنگ سرد، ابتدا کره شمالی را خلع سلاح کند در حالى که وجود شمشير در دست کشور قدرتمند تر وجود سپر برای کشور ضعيف تر را توجيه میکند؟
هيلاری کلينتون وزير امور خارجه آمريکا خاطرنشان کرد که هرگونه پيمان عدم تجاوز با کره شمالی پس از آن اتفاق خواهد افتاد که اين کشور رفتار خود را تغيير دهد. او در اين نطق سياسی فراموش کرده بود که علت رفتارهای کره شمالی، رفتارهای سلطه طلبانه، تهديد کننده و تحقير آميز ايالات متحده است و به طور طبيعی تغيير رفتار کره شمالی زمانی اتفاق خواهد افتاد که ايالات متحده در رفتارها و معيارهايش تجديد نظر کند. اين کشور برای تغيير رفتارهايش دلايل قانع کننده ای در اختيار دارد. چراکه طی دو دهه استمرار سياست تشديد تحريم و تهديد کره شمالی، آمريکا دستاورد چشمگيری که ادامه اين سياستهای دشمن تراشانه را موجه جلوه دهد، نداشته است.
با وجود اينکه ايالات متحده به ياری هواپيماهای جاسوسی مانند U-2, RC-135, EP-3 در مدت 24 ساعت شبانه روز کره شمالی را رصد میکنند، هنوز نتوانسته از نيات واقعی کره شمالی آگاهی يابد. دانلد گرگ (Donald Gregg) سفير سابق آمريکا در سئول که سی سال را به عنوان کارمند CIA سپری کرده، میگويد: «کره شمالی پابرجاترين داستان شکست در تاريخچه اطلاعاتی آمريکا بوده است». فلسفه اوليه جاسوسی در روابط بين کشورها، کسب اطلاعات نسبت به شيوههای عمل و انگيزههای نظامی و سياسی است و اقدامات جاسوسی آمريکا از کره شمالی نيز از اين قاعده مستثنی نيست. اما همچنان ناآگاهی از ماهيت نيات کره شمالی و دور ماندن از تحولات درونی اين کشور، نقطه تاريکی در ارزيابیهای ايالات متحده در تنظيم روابط و منافع اش در آسيای شمال شرقی شمرده میشود. از اين گذشته بعضاً اقدامات جاسوسی مانند کشف هواپيمای جاسوسی بر فراز کره شمالی در 1999 میتواند به درگيریهای ناخواسته و تنش آفرينیهای بی مورد منجر گردد. از طرف ديگر، آمريکا انتظار داشته که سياستهای سخت گيرانه نسبت به کره شمالی منجر به تغيير رفتار آن شود. در حالی که شاهد آن هستيم که با وجود همه فشارها و اعمال چند دور تحريم شورای امنيت، اين سياست، موفقيتی در تغيير رفتار کره شمالی که حتی پس از مرگ کيم ايل سونگ و جانشينی رهبر کنونی با دو سياست سون گون (تقدم نظامی) و جوچه ( خوداتکايی) ادامه يافته بود، در پی نداشته است.
به طور خلاصه، کره شمالی يکی از نمونههای بارز شکست سياسی ايالات متحده در استقرار نظام نوين برده داری جهانی است. شکستی که با عدم درک آمريکا از تحولات زيربنايی در ساختار پوينده جهان و عدم انطباق اش با دگرگونیهای اخلاقی همزمان با تکه تکه شدن کانون ژئوپوليتيک جهانی در نيمکره غربی، کنار آمدن با شيوههای تازه مديريت بحران را به غايت دشوار کرده است. اهميت اين واقعيت هنگامی روشن میشود که بدانيم ايالات متحده گزينههای محدودی در بحران نظامی کنونی در شبه جزيره کره در اختيار دارد. نه تنها ادامه وضع موجود به سردرگمیاو میافزايد بلکه تشديد به حران بصورت وقوع برخورد نظامی تواند، اندک ثبات و توازن باقی مانده در نظام جهانی را يکسره در هم بريزد و بی کفايتی تنها ابرقدرت باقی مانده از جنگ سرد را به فاجعه ای عالمگير تبديل سازد.
نظر شما :