اوباماى زخم خورده به ايران حمله مىکند؟
ديپلماسى ايرانى: تنها يک هفته تا برگزارى انتخابات ميان دورهاى سال 2010 فرصت باقىست. نتيجه تقريبا مشخص است. اين مهم نيست که جمهورى خواهان کنترل سنا و کنگره را در دست بگيرند يا خير. مهم اين است که پويايى سياست داخلى ايالات متحده در حال تغيير است. دموکراتها توانايى خود را براى اعمال سليقه بر سنا و مجلس نمايندگان از دست خواهند داد. کاخ سفيد در دست دموکراتها است و با اينهمه به نظر مىرسد که طرفداران اين حزب ديگر توجهى به انتخابات ميان دورهاى و از دست دادن اکثريت در کنگره و سنا ندارند. اکثريتى که همگى عنوان دموکرات را بر پيشانى داشتند به حاشيه رانده مىشوند و اين حزب ديگر از توانايى و اقتدار کافى براى همراهى با رئيسجمهورى خود در کاخ سفيد برخوردار نخواهد بود.
در اين ميان حتى اگر جمهورى خواهان اکثريت را در انتخابات هفته آتى در کنگره و سنا هم از آن خود کنند باز توانايى مقابله با وتوهاى رئيسجمهورى را در چنته نخواهند داشت. اين بدان معناست که جمهورى خواهان به تنهايى نمىتوانند در وضع قانون حرف نخست را بزنند. حتى اگر مبنا بر تصويب قانونى باشد که اکثريت جمهورى خواهان امضاى خود را پاى آن نهادهاند باز هم لايجه يا طرح مد نظر زمانى قانونى مىشود که رئيسجمهورى و جمهورىخواهان با هم به توافق رسيده باشند. حتى اگر بر خلاف پيش بينىهاى انجام گرفته دموکراتها هم برگ برنده را در دست بگيرند باز هم معيارى نيست براى در اختيار گرفتن کل امور مملکتى توسط اين حزب. زمانى که دشوارىهايى را به ياد مىآوريم که اوباما براى تصويب قانون بهداشت عمومى با آن در کنگره و سنا روبهرو بود به اين نتيجه مىرسيم که در زمان حضور اکثريت دموکراتها در کنگره هم باز، بازى براى اوباما دموکرات و نبرد با جمهورىخواهان آسان نبود. نتيجه اين انتخابات مىتواند مولود رفتارهايى بسيار متفاوتتر از آنچه باشد که در اين دو سال از دموکراتها و شخص باراک اوباما ديدهايم. اين نخستين بار نيست که در تاريخ ايالات متحده اينچنين اتفاقهايى رخ مىدهد. در زمان رونالد ريگان و بيل کلينتون هم انتخابات ميان دورهاى کنگره برگزار شد و البته اختيار امور به حزبى مخالفت حزب حاکم واگذار شد. اين بدان معنا است که باراک اوباما پيروزى در انتخابات ميان دورهاى را تضمين نکرده بود و البته شکست هم سرنوشت مقدر شده براى وى نيست.
حقيقت اين است که رقابتهاى انتخاباتى براى سال 2012 ميلادى هم از سومين روز از ماه نوامبر آغاز خواهد شد. با توجه به نتيجه نظرسنجىهاى اعلام شده به نظر مىرسد که باراک اوباما بسيار آسيبپذير است و همزمان جمهورىخواهان هم مىتوانند از اين آسيب پذيرى استفاده کنند. اوباما براى به دست آوردن اعتبار از دست رفته زمکان چندانى در چنته ندارد. اوباما از هم اکنون بايد مبارزه براى پيروزى در انتخابات سال 2012 را آغاز کند. در حوزه سياست داخلى اوباما با دو گزينه روبهرو است: نخستين راه اين است که به شعار دادن ادامه دهد حتى با وجود اينکه مىداند اين ره به ترکستان است. در شرايطى که اوضاع داخلى بهبود يابد، اوباما مىتواند از اين اعتبار بهرهبردارى کند. اگر هم به شکست بيانجامد که اوباما راهى نخواهد داشت جز رويارويى با جمهورى خواهان. دومين راه هم ترک کردن سنت شعار دادن و همراهى با جمهورى خواهان است. هر دو اين گزينهها هم فوايد و مضراتى دارند. اوباما اکنون در موقعيت تصميمى استراتژيک قرار گرفته است.
گزينههاى پيش روى در سياست خارجى
اوباما گزينه سومى هم دارد. وى مىتواند از سياست داخلى فاصله بگيرد و تمام توان خود را بر سياست خارجى متمرکز کند. در ايالات متحده اين سنت است که رئيسجمهورى تنها زمانى مىتواند قدرت مطلق را در عرصه سياست داخلى در اختيار داشته باشد، که قدرت مطلق در کنگره هم در اختيار وى باشد. در عرصه سياست خارجى اما رئيسجمهورى مىتواند با دستان باز عمل کند و کارى هم به کار کنگره نداشته باشد. در شرايطى که رئيسجمهورى در حوزه داخلى ضعيف عمل کند، مىتواند در حوزه سياست خارجى جبران کند. در سال 1994 تا 1996، بيل کلينتون نمىتوانست به اين گزينه روى آورد. در آن زمان در حوزه بينالمللى خبرى نبود و کلينتون نمىتوانست حوزه سياست خارجى را دستاويزى براى جبران مافات در عرصه داخلى کند. در 1982 تا 1084، اوضاع براى رونالد ريگان آسانتر بود. اتحاد جماهير شوروى بسيارى قوى بود و اتخاذ مواضع ضد شوروى مىتوانست ريگان را محبوب کند. اتحاد جماهير شوروى سابق در ان زمان بسيار مقتدر بود و قد و اندازه بسيار تهديد کنندهاى هم داشت. باراک اوباما با مشکلاتى روبهرو نيست که بيل کلينتون با آن دست و پنجه نرم مىکرد. اوضاع بين المللى به وى اين فرصت را مىدهد تا به خوبى در جايگاهى مقتدرانه قرار بگيرد. جنگ در افغانستان به مراحل بحرانى خود رسيده و سخن از مذاکرات و مصالحه با طالبان به ميان آمده است. اوضاع در عراق هنوز تا ثبات فاصله بسيارى دارد. 50 هزار سرباز آمريکايى همچنان در عراق ماندهاند. پرونده هستهاى ايران هم باز و مفتوح است. مذاکرات صلح خاورميانه هم ره به جايى نبرده است. چين بر دامنه نفوذ سياسى و اقتصادى خود مىافزايد و روسيه هم چندان به برقرارى رابطه حسنه با اروپا تمايل نشان نمىدهد.
پرونده ايران روى ميز کار آقاى اوباما
ايران بهترين گزينه براى پرداختن است. ايران سوژهاى است که ايالات متحده مىتواند بر روى آن سرمايه گذارى کند. جمهورى خواهان ادعا مىکنند که اوباما در مواجهه با ايران بسيار ضعيف عمل مىکند. البته اين موضع را جمهورىخواهان در خصوص مبازره اوباما با ترور هم دارند. بسيارى از دموکراتها هم تهران را ناقض حقوق بينالمللى مىدانند. در کشورهاى همسايه هم عربستان سعودى از ايران وحشت دارد. قرار داد تسليحاتى 60 ميليارد دلارى ميان عربستان سعودى و ايالات متحده هم دال بر همين ترس است.
اسرائيلى هم با تهران رابطه نه تنها خوبى ندارند که اين رابطه بسيار خصمانه هم است. اروپايىها هم ظاهرا اختلافهاى بسيارى با ايران دارند اما از هرگونه تنشزايى دورى مىگزينند. روسها ايران را دوست دارند چرا که آن را استخوانى در گلوى آمريکا مىدانند. براى چينىها هم اوضاع بر همين منوال است. با اين همه هيچکدام از اين کشورها به اندازه ايالات متحده از پتانسيل براى همکارى با ايران برخوردار نيستند. افغانستان و عراق دو سوژهاى هستند که امريکا مىتواند بر روى ايران براى برون برد آنها از بحران بينديشد. اگر اوباما به دنبال سوژهاى است که بتواند در حوزه سياست خارجى علم کند و با آن جباران مافات در عرصه داخلى کند، بهترين آنها ايران است. البته در اين ميان هيچ چيز نمىتواند مخربتر از حمله به ايران و نرسيدن به اهداف مد نظر باشد. باراک اوباما تمام استراتژى خود را در قبال ايران بر تشديد تحريمها متمرکز کرده است. وى اميدوار است که اين تحريمها بتواند در درازمدت ايران را وادار به بازگشت به پاى ميز مذاکرات کند. اوباما به دنبال تضعيف محمود احمدى نژاد است و قدرتمندتر کردن مخالفان او. اوباما تاکنون بارها حمله نظامى به ايران را رد کرده و تاکيد مىکند که مقابله با ايران نيازمند تغيير استراتژى در سطح کلان است. بسيارى از تحليلگران ادعا مىکنند که اوباما برخلاف بوش براى حمله به ايران ادله بسيارى در اختيار دارد. بوش در سال 2003 ميلادى بر اساس توهم و تصور ادعا کرد که عراق تسليحات کشتار جمعى در اختيار دارد اين در حالى است که اوباما اکنون با استناد به گزارش هاى آژانس مىتواند حمله پيشگيرانه به ايران را توجيه کند. منتقدان به طرح حمله به ايران اما اعتقاد دارند که تهران هم مىتواند حمله به خود را به بدترين شکل ممکن براى ايالات متحده تلافى کند. بايد بدانيم که حمله به ايران نه مىتواند مفاهيم اشغال را در خود جاى دهد و نه کوتاه مدت خواهد بود. مانند يوگسلاوى در سال 1999 اين نبرد طولانى مدت خواهد بود و البته چند ماه هم به طول خواهد انجاميد. تلفات انسانى زياد خواهد بود و خسارتهاى مالى وارد شده هم قابل توجه. باراک اوباما تنها در شرايطى بايد فرمان حمله به ايران را بدهد که به موفقيتى تمام عيار منتهى شود و نه شکستى قابل دفاع. حمله به ايران تنها زمانى سودمند خواهد بود و بر محبوبيت اوباما مىافزايد که منجر به تغيير رژيم در اين کشور شود، ارامش را مهمان عراق کند، ثبات را به افغانستان بازگرداند و به دغدغه خاندان سعود هم پايان دهد. هيچ کدام از اين مسائل اما احتمال تحقق هم ندارند. ايران مىتواند با بازوهاى خود از جمله حماس و حزبالله جبران مکافات کند و البته نبايد تنگه هرمز را هم فراموش کرد.
ريل کلير پاليتيک
نظر شما :