«ایران1900»
ديپلماسى ايرانى: منحنی زمان در برنامه ریزیهای ملی اعم از برنامههای سالانه بودجه، برنامههای میان مدت پنج ساله توسعه، برنامه راهبردی ده ساله و سند چشم انداز بیست ساله برای برنامه ریزان ارشد جامعه دارای تفاوت معناداری است. هرچه بر زمان افزوده میشود اصولا سهم مطالعه و پیش بینی روندها و تحولات آینده در ابعاد داخلی وبین المللی اهمیت بیشتری مییابد. این یادداشت به ایران 1900نگاه میکند. تعجب نکنید. بررسی آرزوهای یک ملت تا پانصد سال آینده یک گزاره علمیاست. شک نکنید کشورهای درجه یک برای چند قرن آینده خود نمودار پیشرفت ترسیم میکنند. دانش آینده شناسی امکان آینده سازی را نیز به ما میدهد. اما توجه به چند واقعیت عمده در فرایند این برنامه ریزی ملی اجتناب ناپذیر است؛ اول، برای تبیین آینده از اراده یا جبرگرایی مطلق پیروی نکنیم. دوم، بدانیم معیارهای پیش بینی پذیری و آینده نگری در تحولات علوم طبیعی عینی تر از علوم انسانی است. سوم، ازتاثیر پیش فرضها و داوریهای ذهنی با استفاده از اصول علمیروش تحقیق بکاهیم. چهارم، درباره فهم روندها و تحولات آینده در ابعاد داخلی و خارجی کشورمان به اجماع برسیم. پنجم، محاسبه شیب منحنی تحولات فرهنگی، سیاسی و اقتصادی ایران در پنج قرن آینده به استراتژیستها و برنامه ریزان حرفه ای کشورمان سپرده شود. حال سوال این است:ایران در افق 1900 بهتر است چه ویژگیهایی داشته باشد؟ برای رسیدن به آن چه سناریوهای محتمل است؟ وجه تشابه و تمایز هرکدام با پیشینه تاریخی و روندهای جاری و آینده چیست؟ آیا اجماع داخلی درباره برنامههای راهبردی کشورمان بین نخبگان اجرایی و فکری جامعه وجود دارد؟
درواقع، هدف اصلی از این یادداشت ارایه چارچوبی توصیفی و تحلیلی پیرامون تاثیر آینده شناسی در فرایند برنامه ریزیهای ملی کشور جمهوری اسلامیایران است.
بررسی سیر حوادث تاریخی برای هر ملتی ضروری است. تاریخ گواه این مدعاست که بسیاری از تمدنها و مکاتب فکری، با همه فراز و فرودها رو به انحطاط گذارده و از بین رفته اند و دیگر اثری از پیروان آنان در زمانه ما دیده نمیشود و شاید فقط در موزهها و کتابخانهها و ابنیه باستانی قابل بررسی باشند. به نظر شما علت یا علل زوال و نابودی آنها چیست؟ آیا اصلا تحلیل آن امکان پذیر است؟ یا اینکه صرفا باید به تفسیر حوادث پیرامون آن پرداخت؟ آیا علاوه بر منشا قدرت و پیدایش و ماهیت آسمانی و زمینی هرکدام، تفاوتهای دیگری بین تمدنهای الهی و بشری وجود دارد؟ اگر بررسی علت و معلولی انحطاط جوامع بشری به نتایجی مانند این منجر شد که اگر این علت اصلی و علل فرعی نبودند معلول چیز دیگری میشد و حوادث دیگری رخ میدادو یا با وجود علت یا علل دیگر فلان نتیجه به وجود میآمد. این حاکی از یک نگاه جبری به تاریخ است که در آن اراده و مسوولیت نقشی ندارد اما اگر فراتر از روابط علت و معلولی قائل به تکامل هدفدار تاریخ باشیم و کمال را ایستا بدانیم و تکامل را عین پویایی، ما از تجربه و گذشته خود و دیگران میتوانیم ره توشه خوبی برای آینده برداریم. درباره تجربه دیگران بهترین نمونه، بررسی علل پیشرفت غرب است. دوره سیصد ساله رنسانس و عصر نوزایی فکری که قرن شانزده میلادی اوج آن است و نقطه عطف دیگر، سال 1648پس از پایان جنگهای سی ساله اروپا و امضای عهدنامه صلح وستفالی که مبنای تشکیل دولت-ملتها به معنای امروزی است. شیب منحنی تحولات فرهنگی، سیاسی و اقتصادی در غرب قابل تامل است. رنسانس به عنوان یک انقلاب فرهنگی و فکری در اروپا مقدم بر همه تحولات است. اصالت دیدگاههای انسان گرایانه و حقوق شهروندی از پیامدهای آن است. افول قدرت سیاسی کلیسا، وقوع انقلابهای مردمی، کاهش قدرت شاهان و تشکیل حکومتهای جمهوری از مهم ترین تحولات سیاسی در اروپا و آمریکا است. انقلاب صنعتی در قرن هجدهم میلادی از شاخص ترین تحولات اقتصادی غرب به شمار میرود. گرچه منحنی تحولات فرهنگی، سیاسی و اقتصادی در اروپا و آمریکا در برخی نقاط باهم تلاقی دارد اما بی شک میتوان نتیجه گرفت که شروع پیشرفت غرب با انقلاب فرهنگی بوده است. البته در اینجا، قصد اثبات یا رد مکتب اصالت انسان یا اومانیسم را نداشته و فقط به بررسی تحولات میپردازیم. پس از رنسانس، بازتعریف وبازتوزیع قدرت سیاسی صورت میگیرد به نحوی که قدرت از دست کلیسا و سپس شاهان به مردم و نمایندگان آنان واگذار میشود. نتیجه منطقی آن این شد که با احترام به اندیشه و رای مردم و اصل تولید ثروت و مالکیت فردی، اقتصاد اروپا و امریکا برپایه مکتب اعتقادی خود توانست به قدرت فراوانی دست یابد.
درباره تجربه خودمان بهترین نمونه جنبش مشروطه خواهی در ایران است. مشروطه خواهی با این که ظرفیتهای انقلاب فرهنگی در جامعه سنتی آن زمان ما را با خود داشت اما چون به تحولات موردانتظار سیاسی و توزیع مجدد قدرت و واگذاری آن به مردم و در نهایت جمهوریت منجر نشد امروزه از آن به عنوان تمرین یک صد و پنجاه ساله ملت ایران در راه آزادی و قانون مداری میتوان یاد کرد. حافظه تاریخی ملتها بر تصمیمهای کلان دولتها بسیار تاثیر دارد. برای مثال، پهلوی دوم، با جشنهای دوهزارو پانصد ساله و یادآوری شکوه دوره هخامنشی به قدرت نمایی محض و به دور از واقعیات جامعه روی آورد و این روزها برخی از دولتمردان ما نیز از شخصیت و منشور کوروش به صورت نمادین برای سناریوهای آینده استفاده میکنند. اینها موید این است که همواره عناصر فرهنگی نقش مهمیدر برنامه ریزیهای ملی میتوانند داشته باشند.
تافلر دوره کشاورزی را در زندگی بشر موج اول، دوره صنعتی را موج دوم و دوره حاضر را که دوره غلبه اطلاعات بر زندگی انسانی است موج سوم مینامد. سرعت رخدادها و دگرگونیهای آینده بسیار زیاد است و طبق اصل ؛ منابع محدود و تقاضای نامحدود در اقتصاد بر حجم این دگرگونیها افزوده میشود و بی شک همانگونه که کشورهای درجه یک تحقیقات خود را به آن سمت برده اند موجهای بعدی در جغرافیای فضا خواهد بود. آنها رقابت برای بهره برداری از فضا و تداوم زندگی نسلهای آینده خود را در آنجا مدتهاست که شروع کرده اند. برای مثال، روسها حتی پس از فروپاشی شوروی به هیچ وجه بودجه تحقیقات فضایی خود را با وجود تنگناهای اقتصادی ناشی از آن کاهش نداده اند.
درباره برخی روندهایی که بیشتر در آینده مشاهده میشوند به غلبه دانایی بر تمامیعوامل تولید، رقابت فزاینده در جغرافیای فضا از سوی کشورهای درجه یک، چالش آرمانشهر و شهروند جهانی با ملی گرایی و بحران هویت و قومیتها، اختلاف فزاینده رهبران فکری و نظامیدر جوامع مختلف، جایگزینی کامل منابع تجدید ناپذیر با انرژیهای جدید و تجدید پذیر در کشورهای درجه یک و درگیری بر سر دستیابی به منابع کمیاب میتوان اشاره کرد.
با توجه به مقدمه، پیشینه و روندهایی که گفته شد، استراتژی ملی جمهوری اسلامیایران درباره آینده سازی در افق 1900 با دو سناریو عمده مواجه است اول، اولویت و برتری منافع ایدئولژیک بر منافع ملی. مفروض اساسی این سناریو این است که درگیری با دشمنان اسلام در آینده اجتناب ناپذیر است. آنچه که به این سناریو قوت میدهد قرائتهای بخشی از نخبگان جامعه درباره مهدویت و احتمال نزدیکی دوره آخرالزمان است. دوم این که منافع ملی بر منافع ایدئولژیک مقدم است. این سناریو به مفهوم دولت-ملت اولویت بالاتری میدهد و به احتمالات فراروی زندگی ما ایرانیان تا بیش از بیست نسل بعدی میاندیشد. تفاوت این دو سناریو با توجه به هویت ترکیبی ملت ایران فقط در تقدم و تاخر مولفههای میهنی و دینی است و وجه تشابه آن، اعتقاد هر دو به ظرفیتها و کارکردهای ایدئولژی در جامعه ایرانی است. از این ظرفیتها در تمامیحوزههای داخلی کشور با بازمهندسی هویت ایرانی به صورت ترکیبی و برپایه مولفههای دینی و میهنی میتوان استفاده کردو تاکید بر پویایی فرهنگ مهدویت به عقیده نویسنده همواره یکی از منابع کیفی قدرت ملی در ایران بشمار میرود.
برای رسیدن کشورمان به جایگاه ابرقدرتی در افق 1900 آنهم با گامهای پیاپی و منطقی در طی قرون آینده، افزایش شیب منحنی تحولات فرهنگی باید مقدم بر سایر تحولات باشد. جداسازی نیروهای فکری جامعه و تجزیه نخبگان،از روند شتاب چرخه تولید علم و دانایی به اندازه ای که ملت ایران شایسته آن است میکاهد شتابی که بیش از آنچه که هست نیاز روزافزون جامعه ایرانی برای رقابت با کشورهای درجه یک جهان است.
امروزه، سرعت برق آسای تولید و تکثیر دانش عام بشری و محدودیتهای دستیابی به علوم خاص و پیچیده یکی از روندهای غالب در روابط بین کشورهای تولیدکننده و مصرف کننده دانش در نظام نوین بین الملل است. قدرت ملی بیش از سایر منابع کمیو کیفی قدرت با شاخص کیفیت انسانها و قدرت نرم ارزیابی و سنجیده میشود. و براین اساس تقسیم بندی جدیدی از روابط شمال-جنوب برپایه قدرت نرم و مرزهای دانایی دارد شکل میگیرد. طبق این تقسیم بندی، در سدههای آینده ما جوامعی با مردمان دانشمند و جوامعی با مردمان مصرف کننده دانش خواهیم داشت. ایران 1900 با درک درست از تجارب تاریخی خود و دیگران و روندهای داخلی و بین المللی در آینده، به کمک برنامه ریزی مناسب و ترسیم شیب فرهنگی موردنیاز جامعه ای خواهد داشت با مردمانی دانشمند و این به معنای آن است که تا آن زمان با پیروی از منافع ملی در خارج از مرزها،وزنه اقتصادی کشورمان در تجارت بین الملل به بالاترین سطح ممکن رسیده است. برای مثال، کشور چین که اکنون ابرقدرت اقتصادی است پس از انقلاب دورههای وابستگی، اتکای به خود، انزواطلبی و از همه مهم تر دوره تنوع جهت گیری را در دهه 1980 پشت سر گذارده است.
و اما درباره ویژگیهای ایران امروز باید گفت: ایران از نظر وسعت سرزمین یکی از بزرگترین کشورهای خاورمیانه است و با دارا بودن 1648195کیلومتر مربع وسعت، از تنوع آب و هوایی چشمگیر و منابع طبیعی سرشار و اراضی گوناگون با موقعیت سرزمینی ویژه برخوردار است. کشور ما از نظر جمعیت، طبق آخرین برآوردها با جمعیتی بالغ بر74میلیون نفر و با رتبه هجدهم یکی از پرجمعیت ترین کشورهای جهان است. یکی از ویژگیهای جمعیت ایران به خاطر نرخ رشد متوسط بالای آن به ویژه پس از سالهای پس از انقلاب اسلامی، جمعیت جوان آن است. از منظر توسعه، کشور ایران چهار برنامه توسعه ملی را پس از انقلاب اسلامیسال57 پشت سر گذاشته است. از حیث قدرت نظامی، کشور ما ناگزیر در یک جنگ کلاسیک منطقه ای با کشور عراق به مدت هشت سال به تجارب عملی فراوانی دست یافته است. اما در مصاف باجنگهای فرامدرن و برق آسای جدید،قدرت نظامیفقط باتاکید بر جنبههای پیشگیرانه و بازدارنده آن اهداف ملی را تامین خواهد کرد و ورود در رقابتهای نظامیبی حد و حصر چیزی جز عدم توازن درمعادله امنیت و توسعه برای ما نیست. پیرامون ساختار نظام سیاسی ایران و شکل حکومت مشخصه اصلی آن، ویژگی منحصر به فرد آن است که در جهان معاصر مشابه ندارد. ایدئولژی، با وجود تحولات عظیم داخلی و بین المللی همچنان وجه مشخصه نظام سیاسی ایران با سایر نظامهای سیاسی موجود در جهان معاصر تلقی میشود. دکترین نظامی، یکی دیگر از منابع داخلی قدرت ملی در ایران است. این مولفه بیش از آن که به جنبههای پیشگیرانه از جنگ بیاندیشد، عملاً بر حتمیبودن وقوع جنگ در آینده تاکید دارد. از مهمترین منابع داخلی قدرت ملی که پیوستگی خاصی نیز با یکدیگر دارند روحیه ملی و افکار عمومیاست. روحیه مردم ایران از فرهنگ کهن و باورهای عمیق دینی مردم این مرز و بوم ناشی میشود. ولی افکار عمومیبا وجود رشد فزاینده ای که در ایران نسبت به گذشتهها پیدا کرده همچنان در فرایند تصمیم گیریهای ملی بر خلاف نظامهای سیاسی توسعه یافته تاثیرات نهادینه ای ندارد.
در این که کشوری مانند ایران جغرافیای وسیع، جمعیت زیاد، منابع طبیعی فراوان، روحیه بالا و افکار عمومیمستعد دارد که در صورت برنامه ریزیها و بهره برداریهای مناسب میتوانند فرصت ساز باشند جای هیچ شکی وجود ندارد. اما، از سوی دیگر، وجود سرزمین وسیع با قومیتهای متعدد، ازدیاد جمعیت جویای کار و نیازمند تشکیل خانواده، صدور منابع طبیعی به صورت خام و بدون فرآوری و ارزش افزوده بالا، روحیه ملی و افکار عمومیمردم و نخبگان فکری که نقش نهادینه در فرایند تصمیم گیریهای کلان نظام سیاسی در ایران ندارد هر کدام در جای خود و تحت تاثیر سایر منابع قدرت ملی میتواند حتی بحران ساز و قابلیتهای تهدید زایی بالایی نیز داشته باشد. از این رو، نظام برنامه ریزی ملی باید جامع نگری و واقع نگری لازم را داشته باشد و به صورت ماتریسی و به کمک شبیه سازیهای کامپیوتری، مونیتورینگ تمامیعوامل، منابع و نتایج محتمل و ارایه تحلیلهای آماری و ریاضی بتواند با درک درست از ضعفها و قوتهای محیط داخلی و فرصتها و تهدیدهای محیط بین المللی و روندهای جاری و آینده منافع ملی را به گونه ای در سطوح بلندمدت، میان مدت و کوتاه مدت و در افق 1900 تعریف و پیگیری کند تا به اهداف این یادداشت و مطالعات راهبردی مکمل آن بشود دست یافت.
نظر شما :