دشواری های گفت‌وگو با غرب

۱۶ آبان ۱۳۸۹ | ۱۷:۱۶ کد : ۹۰۲۳ گفتگو
نویسنده خبر: دیاکو حسینى
هر چه از زمان اعمال تحریم ها علیه جمهوری اسلامی ایران می گذرد شمار ...
دشواری های گفت‌وگو با غرب

ديپلماسى ايرانى: هر چه از زمان اعمال تحریم ها علیه جمهوری اسلامی ایران می گذرد شمار بیشتری در غرب به جرگه کسانی که گفت‌وگو و دیپلماسی با ایران را بی فایده می دانند، افزوده می شود. اخیراً مقاله ای از ری تکیه عضو شورای روابط خارجی امریکا منتشر شد که در آن آمده بود، «ایالات متحده با تعیین تحریم ها علیه ایران انتظار داشت که دولت بر اساس منطق منافع ملی به تدریج از موضع خود کوتاه بیابد و همکاری بیشتری با جامعه بین المللی نشان دهد اما از آنجایی که ایران یک کشور- ملت کلاسیک نیست، رهبران این کشور به دنبال راه هایی برای تامین منافع ملی بدان شکلی که در کشور- ملت های کنونی جهان انجام می شود، نمی روند». او در پایان پیشنهاد می دهد که امریکا بهتراست که از آنچه وی «جنبش سبز» می خواند، پشتیبانی کند.

 جالب آن که این نویسنده امریکایی جزو افرادی بود که تا چندی پیش از سیاست مذاکره و دیپلماسی با ایران حمایت می کردند. بدیهی است، کسانی که از ایده تغییر دولت احمدی نژاد به منظور راهی برای تغییر دادن رفتار و نیات سیاست خارجی ایران دفاع می کنند، هیچ گونه آشنایی با شکل تصمیم گیری های سیاسی در جمهوری اسلامی ندارند. فراتر از آن، مدت هاست گروهی از اندیشمندان غربی که آشنایی کافی با سیاست های امنیتی ایران دارند، هشدار می دهند که تغییر حکومت جمهوری اسلامی نیز نمی تواند مانع از دستیابی ایرانیان به دانش هسته ای و احیاناً تسلیحات هسته ای شود. مضافاً جریانات اعتراضی پس از انتخابات ریاست جمهوری بنا به تعریف از نقطه نظر تشکیلاتی و وحدت آرا جنبش محسوب نمی شوند که امریکا با حمایت از آن بتواند رژیم را دگرگون سازد.

 این قبیل پیشنهادها که امریکا را به سیاست های شکست خورده بوش پسر در راستای «تغییر رژیم» ایران ارجاع می دهد، آشکارا با رویکرد اولیه باراک اوباما در تعارض است. اگر سر درگمی سیاست خارجی امریکا به همین صورت ادامه یابد، احتمال بیشتری وجود دارد که طرفداران گزینه حمله نظامی در امریکا بتوانند، حرف خود را به کرسی بنشانند. به رغم آن که همه به خوبی می دانند، حمله نظامی به ایران نامطمئن بوده و ویرانگری فراوانی در پی می آورد اما در صورتی که دیپلماسی نتواند دست کم تفاهم طرفین را درباره صورت مسئله به وجود آورد، بدون تردید، نخواهد توانست مانع از جنگی شود که هیچ کس سودی از آن نخواهد برد.

نکته حائز اهمیت این جاست که وزارت امور خارجه در این سردرگمی بی تقصیر نیست. مذاکره کنندگان ایرانی تا کنون به دلایلی که مربوط به سیاست های داخلی است، قادر نبوده‌اند، از منافع واقعی ایران در منطقه که عبارت است از تعریف حوزه نفوذ و تخفیف هراس های طبیعی ناشی از تسلیحات هسته ای اسرائیل و مداخلات براندازانه ایالات متحده که برای مدت های طولانی ایران را هدف داشته است، تعریفی روشن به دست دهند. در شرایطی که دیپلماسی امنیتی باید شفاف و روشن عمل کند، ایران حتی فروش تسلیحات پیشرفته امریکایی به کشورهای عرب را مجهز شدن جهان اسلام می نامد؛ در حالی که به خوبی می داند این تسلیحات به راحتی می‌تواند روزی از جانب کشورهای ضد شیعی منطقه علیه ایران مورد بهره برداری قرار گیرد؛ چنان که در دوره حیات رژیم بعثی عراق علیه ایرانیان مورد استفاده قرار گرفت.

 تاکنون مسئولان سیاست خارجی نتوانسته‌اند ایران را در قامت یک «کشور عادی» (Normal State) نمایش دهند که بر اساس غریزه بقا، اهداف و اولویت های خود را بر می‌گزیند و لاجرم به دفاع از خود در برابر تهدید وجودی با حداکثر امکانات می اندیشد. این اندیشیدن‌ها با انقلاب اسلامی آغاز نشده است که با سرنگون شدنش پایان بگیرد. از آنجایی که ایرانیان در تشریح خواسته های واقعی ایران ناکام مانده اند، همهمه‌ای از تحلیل‌ها در غرب به راه افتاده است که حتی پژوهشگران غربی را نیز نسبت به نیات ایران مشکوک ساخته است.

بسام طیبی اسلام شناس سوری با تفاوت گذاری میان اسلام گرایان تندرو و میانه روی ایرانی، اصل موضوع تجدید نظر طلبی اسلامی ایران را تخطئه می کند و یادآور می شود که «سیاست شاه در راه تبدیل شدن ایران به قدرت منطقه‌ای، حکومت جمهوری اسلامی در قالب اسلامی و به نام «جمهوری» که اشاره به اسلام جهانی دارد و همزمان به منافع ملی نیز پایبندی نشان می دهد، تداوم یافته است». در اثر چنین برداشتی، اکنون غرب بر این باور است که در صورت بازگشت ایران به قدرت و شکوه گذشته‌اش، تهدیدی جدی را متوجه نفوذ غرب و نیز متحدان منطقه‌ای آنان خواهد ساخت؛ غربی که از نظر فرهنگ استراتژیک ایرانیان همواره بخشی از انیران بوده است. تعبیر مشهوری در این رابطه را گراهام فولر مامور سابق سازمان اطلاعات امریکا که امروز ادعای صاحب‌نظری در مسائل منطقه به ویژه ایران را دارد، در کتاب مغرضانه «ایران قبله عالم» مطرح ساخته است- حیرت آور است که این ادعا نه تنها از سوی شماری از غربیان حمایت می شود بلکه برخی از به اصطلاح روشنفکران ایرانی نیز در هم‌نوازی با این نوع طرز تلقی پارانویایی و با استناد به گراهام فولر، جمهوری اسلامی را متهم به احیای امپراتوری و گسترش طلبی می کنند و از یاد می برند که این تلاش های مشروع ایران در حفظ امنیت ملی خویش است که غربیان آن را به عنوان گسترش طلبی معرفی می کنند- این دیدگاه که از سوی برژينسکی تحت عنوان «هلال شیعی» تکرار شده، در واقع سعی بر نشان دادن ایران به منزله امپراتوری در حال بازخیزی دارد؛ امپراتوری‌ای که به ضرورت سلطه غرب را در معرض تهدید قرار خواهد داد.

 رابرت کیگان محقق موسسه صلح کارنگی در موازت همین برداشت در کتاب «بازگشت تاریخ و پایان رویاها» می نویسد: «ایران در زمره کشورهایی قرار دارد که آرزوهای بلندپروازانه ملی را پیگیری می کنند. تمدن مغرور و باستانی ایران در منطقه به داشتن حس برتری و نخوت مشهور است و این که این برتری به راستی تقدیری است که آینده ایران را انتظار می کشد. همانند چین، هند و روسیه، ایران نیز از یک حس نارضایتی تاریخی برخوردار است. چراکه ابرقدرت زمان خودش در دویست سال گذشته توسط امپراتوری‌های اروپایی غارت شد، به استعمار درآمد و تحقیر شد».

اضافه بر نواقص و نارسایی های انتقال پیام های روشن پیرامون منافع و امنیت ملی از دیدگاه ایران که متوجه وزارت امورخارجه و سازمان های مرتبط با تبلیغات برون مرزی است، یکی دیگر از دلایلی که موجب شده تا کشورهای غربی برداشت نادرستی از انگیزه های واقعی ایران داشته باشند، ملاحظات سیاست های داخلی جمهوری اسلامی که بدون رعایت ملاحظات سیاست خارجی، منازعات جناحی را به سطح بین المللی می کشاند. برای مثال، چگونه ایران می تواند یک کشور- ملت کلاسیک باشد در حالی که چهره‌های سیاسی آن با به راه انداختن بحث «مکتب اسلامی» در برابر «مکتب ایرانی» حتی در ملت بودن خود نیز تردید دارند. آنان نمی‌دانند که سخن گفتن از ایرانیت، پیوند هزار و چهارصد ساله با فرهنگ، هنر و تفکر اسلامی را نیز در دل خود نهفته دارد. چنان که فرانسوی بودن، روسی بودن و چینی بودن سنت‌های دیرین مسیحیت و کنفسیوسیزم را با خود همراه دارند؛ بدون آن که سیاستمدارن فرانسوی، روسی و چینی لازم باشد یکی از این دو (ملیت و مذهب) را به زیان دیگری انتخاب کنند. در اتفاق ناشایستی دیگر، پس از حوادث انتخابات ریاست جمهوری برخی جوانان که به گمگشتگی هویتی دچار شدند در راستای دخالت امریکا در ایران فریاد سردادند تا آنان را در رسیدن به هدف تغییر دولت یاری برساند. غافل از آن که چنین اقدامی برای یک کشور- ملت که ادعای تاریخ هفت هزار ساله تمدنی و کارنامه ای با نخستین تلاش ها در راه دموکراسی شدن در آسیا را برگردن خود آویخته دارد، بی سابقه بود.

این گونه است که حتی کارشناسان کارکشته امریکایی نیز نمی توانند درک کنند که شیوه تفکر و عمل جمهوری اسلامی در رابطه با پایداری در برابر زورگویی امریکا بدون در نظر گرفتن منافع ایران از نقطه نظر ویژه ایرانیان نیست. از این رو، به نظر می رسد موضوع کانونی در دیپلماسی ما، تفهیم متقابل صورت مسئله است نه راه های رسیدن به پاسخ آن.

دیاکو حسینى

نویسنده خبر


نظر شما :