در مواجهه با ایران به اوباما اطمینان کنید
دیپلماسی ایرانی: نیکولاس برنز معاون سابق وزیر امور خارجه ایالات متحده در امور سیاست بینالملل در مقالهای در آتلانتیک به اما و اگرهای حمله نظامی به ایران پرداخته و مینویسد:
باراک اوباما رئیس جمهوری ایالات متحده بر سر دو راهی بدی گرفتار آمده است: آیا باید به اسرائیل برای مقابله با دولت محمود احمدی نژاد در ایران چراغ سبز نشان دهد؟ و یا باید در قامت رئیس جمهوری کشورش به سیاست تحریم و تعامل روی آورده و گزینه نظامی را به عنوان آخرین راهکار در انتهای میز قرار دهد؟ حمله اسرائیل به تنهایی و بدون حمایت ایالات متحده به ایران میتواند بیش از حد تصور، منافع واشنگتن در منطقه را به خطر بیندازد. جنگ سومی در خاورمیانه به راه خواهد افتاد به بهانه ایران اما بدون تاثیر مستقیم بر پایان یافتن برنامه هستهای این کشور. دورنمای ناخوشایند حمله به ایران است که باراک اوباما را قانع میکند که باید فعلا به استراتژی گاه تحریم و گاه تعامل با ایران بسنده کند تا شاید این استراتژی بتواند صدای اعتراض ایرانیها را درآورده و در مرحله نهایی آنها را از پا درآورد.
سخنگوی سابق وزارت امور خارجه امریکا در ادامه مینویسد: بازی دیپلماتیک باراک اوباما با ایران زمان بر است اما من امیدوارم که در این بازه زمانی کاخ سفید بتواند اسرائیل را به مضرات حمله به تاسیسات هستهای ایران واقف کند. به باور من در سال 2011 میلادی نه اسرائیل و نه آمریکا مقابل ایران دست به اسلحه نمیشوند. همزمان احتمال این وجود دارد که پرونده تحریم، گفتگو و تهدید ایران به استفاده نظامی تا سال 2012 هم مختومه نشود. شکی وجود ندارد که ایران عزم خود را برای تبدیل شدن به قدرتی واحد در منطقه جزم کرده است. تهران میخواهد تک صدای قدرتمند در خاورمیانه باشد.
نیکولاس برنز که سابقه بیست و هفت سال حضور در وزارت امور خارجه ایالات متحده را در پرونده خود دارد در ادامه مینویسد: دولت ایران در حال حاضر تمامی مولفههای تندروی سیاسی را در خود جا داده و در سه حوزه میتواند منافع اسرائیل و ایالات متحده در منطقه را تحت شعاع قرار دهد. البته در این پرونده غرب و کشورهای اروپایی نیز هم منفعت با واشنگتن لحاظ شدهاند:
- ایران به دنبال ظرفیت هستهای است که بتواند با کمک آن توازن قدرت واشنگتن در منطقه خاورمیانه را بر هم بزند.
- ایران به گروههایی که ما تروریست میخوانیم نظیر حماس و حزب الله لبنان و شیعیان در عراق کمک میکند.
- ایران همه توانی را که در چنته داشت برای عدم موفقیت واشنگتن در افغانستان و عراق به کار گرفت!
اسرائیل نیز با توجه به همین شیطنتهای ایران بهانههایی برای نگرانی از برنامه هستهای این کشور دارد. اسرائیلیها با یادآوری آنچه که در جنگ جهانی دوم بر سر قوم یهود آمد نمیتوانند سخنان مقامهای ایرانی در خصوص حذف اسرائیل از نقشه را نادیده انگارند. واشنگتن در جامه نزدیکترین دوست تلآویو چارهای ندارد جز ایستادن در کنار این کشور و تامین امنیت و آرامش ساکنان این سرزمین.
برخی تحلیلگران بر ضرورت حمله انفرادی اسرائیل به ایران و بدون همراهی کاخ سفید اصرار میورزند و این در حالیست که دو مشکل بر سر راه تحقق این فرضیه وجود دارد: نخست آنکه بنیامین نتانیاهو تصور میکند که دولت در ایران نوعی مسئولیت مسیحایی و یا مذهبی برای خود قائل است و این در حالیست که از سی سال پیش تاکنون از رفتار و منش دولتمردان ایرانی چنین استنباطی نشده است. دوم آنکه بسیاری از تحلیلگران اسرائیلی خواهان حمله انفرادی این رژیم به تاسیسات هستهای ایران تا پیش از تابستان 2011 هستند. من بارها تاکید کردهام که توسل به این گزینه نظامی میتواند دستاوردهای احتمالی این حمله را هم زیر سوال ببرد و البته منافع واشنگتن در منطقه را هم به خطر بیندازد.
ما باید از اشتباهات خود در عراق سال 2003 درس بیاموزیم و پیش از حمله تمامی تبعات توسل به گزینه نظامی را مد نظر داشته و بدانیم که ایران بیست و چهار ساعت پس از تماس نخستین بمب با خاک این کشور به کجا میرود؟ ایران بیشک پاسخی سریع و دندان شکن به این حمله خواهد داد. هیچ کس در خاورمیانه نمیتواند تصور کند که اسراییل بدون کسب اجازه از واشنگتن به ایران حمله کند. اسرائیل نمیتواند بدون صلاحدید واشنگتن این کشور را در روزهایی وارد ناآرامی و تنش کند که سربازان امریکایی از عراق میگریزند و کاخ سفید در افغانستان به گسترش فعالیتهای نظامی میاندیشد.
حمله اسرائیل به تاسیسات هستهای ایران میتواند رهبران عربی را که چشم دیدن تهران را ندارند، وادار به تبعیت از افکار عمومی و حمایت از ایران کند. همزمان حماس و حزب الله لبنان هم ساکت نمینشینند و بیشک اسرائیل از جانب این دو گروه هم تهدید میشود.
اکنون سوال اینجاست که آیا زدن جرقه اینچنین ناآرامیها و تنشهایی میتواند در راستای منافع ایالات متحده یا اسرائیل باشد؟ پاسخ بیشک منفی است. بهای این آتشافروزی بسیار هنگفت است. در حال حاضر بهترین گزینه پیش روی باراک اوباما این است که به راهکار خود در دستگاه دیپلماسی اطمینان کند و به دوستان خود در تلآویو هم بفهماند که این واشنگتن است که باید در راس جامعه جهانی به تحرکات هستهای ایران پاسخ دهد و نه اسرائیل.
باراک اوباما با این فرضیه به روی کار آمد که تعامل با ایران میتواند راهی باشد برای فرار هر دو کشور از رویارویی با یکدیگر در صحنه نبرد. از زمان جیمی کارتر تاکنون هیچ کدام از روسای جمهوری ایالات متحده با دولت ایران وارد مذاکرات و مصالحه نشدهاند. در شرایط نبود آگاهی از انگیزهها و اهداف ایران، واشنگتن باید قرار گرفتن در موضع مصالحه و مذاکره با ایران و دستاوردهای آن را سبک و سنگین کند. بیشک گفتگو بیش از جنگ به کار تهران و کاخ سفید میآید. ما با موافقت با تصمیم دولت باراک اوباما برای گفتگو با تهران در پاییز جاری هیچ فرصتی را از دست نخواهیم داد. همزمان با تشدید تحریمها و اعمال فشار اقتصادی بر ایران میتوانیم بیش از پیش این کشور را برای نشستن بر سر میز مصالحه و مذاکره مجاب کنیم.
در شرایطی که پروژه مصالحه با ایران شکست بخورد، باراک اوباما یا هر رئیس جمهوری که بر کرسی او تکیه بزند، با دو گزینه روبرو است: حمله به ایران به منظور سرعتگیری از برنامه هستهای این کشور و یا زندانی کردن ایران در تنگنایی از تحریمهای نفسگیر و البته برافراشته نگاه داشتن پرچم تهدید نظامی.
سفیر ایالات متحده در ناتو و یونان در پایان این یادداشت تاکید میکند که صبر باراک اوباما در مواجهه با ایران در دراز مدت بیش از تعجیل اسرائیلیها در دست به اسلحه شدن مفید و سازنده خواهد بود.
آتلانتیک
نظر شما :