به بهانه ی کودتای 28 مرداد
آیت الله کاشانی و استعمار
دیپلماسی ایرانی: اوضاع سياسى پس از استعمار رضاخان در شهريور 1320 و تبعيد وی از ايران به سوی تنش سياسى گرايش پيدا میکند. ويژگىهای ديکتاتوری رضا خان به طور طبيعی موجب گرديد تا فرزند وی بر مبنای تبليغات ضد ديکتاتوری و با وجهای مردمیو دموکرات و تحصيل کرده و علاقمند به آموزش و ... بر مصدر قدرت بنشيند.
آن هنگام تبليغات شديدی در جريان بود تا از محمدرضا چهرهای مردمیجلوه و ساخته شود. اما در پس اين شرايط ويژگیهای سياسی و اجتماعی ايران بدين شرح بود:
1- رژيم ديکتاتوری و قلدرمنش رضا خان سپری شده است و پسر او با تبليغات گوناگون سعی میکند تا حکومت را مردمیو ضد ديکتاتوری و دموکرات جلوه دهد.
2- انگلستان به عنوان قدرت اول در منطقه حضور دارد و در شکل اساسی و ريشهای در مصادر سياسی و اقتصادی کشور حضور فزايندهاى براى خود بر پا داشته است. او به عنوان يک دوست اما با چهرهای مزورانه در ايران نفوذ سياسى دارد.
3- آمريکا به عنوان قدرت خارجی جوان در حال زمينه يابى براى حضور سياسى در ايران است و پس از جنگ دوم جهانى به عنوان چهرهای «قهرمان» جلوهگر است.
4- يکى از مشکلات ايران در سطح اجتماعى و نظامیحضور قواى خارجی در ايران بود. قوای متفقين و سران سه کشور آمريکا، شوروی و انگليس در کنفرانس سران تهران تصميم به خروج گرفتهاند. چرا که تعهد کرده بودند به محض پايان جنگ از ايران خارج شوند و شوروی مدتى در ايران میماند و با احزابى دست نشانده در برخى گوشههای مرزی مشکلات سياسى و امنيتى ايجاد میکند.
5- نفت مهمترين «محور حضور بيگانگان در ايران» است و خارجىها با امتيازات متعدد به غارت ثروت ملی مردم پرداختهاند و جريانهاى سياسى در داخل نيز در حال بازى سياسى براى مساله نفت بودند.
6- وجود احزاب مختلف در اين زمان از ديگر ويژگیهای جامعه آن زمان بوده است، احزاب چون حزب توده، حزب اراده ملى –حزب دموکرات از جمله احزاب در اين هنگام بودند. براى درک درست شرايط سياسى برخی از شرايط جهانى را نيز يادآوری میکنيم: 1- جهان جنگ دوم را پشت سر گذارده و اغلب کشورها به ويژه در مناطق اروپايى دچار پيامدهای اجتماعى و اقتصادى و سياسى جنگاند. 2- حضور کشورهای استعمارگر در ممالک آسيا و آفريقا موجب گرديده تا احساسات ناسيوناليستى و پرخاشگریهای مذهبی برانگيخته شده مبارزات دامنهداری برای استقلال شکل گيرد. از جمله مردم هند در مبارزه با انگليسىها و تونس در مبارزه با فرانسویها و مصر در مبارزه با فرانسویها. 3- کشور پاکستان تازه متولد شده، در چین حکومت مارکسیستی بر مصدر قدرت آمده، جنگ دو کره با یکدیگر آغاز شده، اندونزی به استقلال رسیده، ژاپن امپراتور آسیای بزرگ متلاشی شده، ویتنام دو قسمت گردیده، برای اولین بار کنفرانس باندونگ شکل گرفته؛ که قطعأ دارای اهمیت تاریخی قابل توجهی است که در آن 29 کشور آسیایی و آفریقایی بدون حضور اروپاییان گرد هم آمدند تا به مشارکت سیاسی فعالی بپردازند و هم دولت غاصب اسرائیل تازه در حال شکل گرفتن است و خود را در خاورمیانه تثبیت میکند و مصر به استقلال رسید، آفریقا مرکز جنبشهای آزادی خواهی شده است.
در این شرایط روحانی مبارزی به نام «کاشانی» مبارزات خود را بر علیه استعمار افزایش داده و رهبری جبهه ضد اجنبی را در ایران و برخی از کشورهای مسلمان به عهده دارد. او در شرایطی که در اغلب کشورها رهبران ملی بر علیه حاکمیت بیگانه دست به مبارزه زده اند قیام میکند و یک بار دیگر حضور «روحانیت متعهد» را در صحنههای سیاسی اجتماعی جامعه به نمایش میگذارد.
مبارزات وی علیه انگلستان از آن چنان قوتی برخوردار است که اغلب رهبران کشورهای اسلامی را تحت تأثیر قرار میدهد و به محوریت ایران در مبارزات ضد استعماری اعتراف میکنند. و برای هدایت مبارزات خود به سوی ایشان روی میآورند. آیت الله کاشانی در دوران حیات خود به چهرهای ضد تمدن غرب تبدیل میشود و برای دفاع از منافع تمدن و ملل اسلامی تمام خود را صرف میکند.
او در برابر هر حادثه خارجی در جهان اسلام موضع گیری میکند و برای حل آن ارائه طریق میکند، در اندیشه طرح اتحاد ملل اسلامی است و به ساخت آسیایی متحد و «شرقی» در برابر غرب تجاوزکار؛ اسلامی در برابر تشکلهای بیگانه و طرح اندیشههای اسلامی میپردازد. او بار دیگر به قدرت معنوی اسلام در پرداخت به جهانی نو و به دور از جنگ و با ویژگی صلحآمیز تأکید میکند.
داعییه جدایی دین از سیاست را محکوم میکند و خود به عنوان «طلبهای سیاسی» عمل میکند و بر اجتنابناپذیری «دین از سیاست» اصرار میورزد. او پیشقدم در تجدید اسلام و زایش ایمان اسلامی و تمدن مقابله با توطئههای جهان غرب میشود و در این راه به شکل عملی از جهان غرب رانده میشود و شلاق بیگانگان را میخورد و حبس و تبعید میشود، اما سکوت را نمیپذیرد.
آیت الله کاشانی در اوج سادگی میزیست و در مقطع زمانی نیمه اول قرن بیستم تأثیر خود را بر حوادث سیاسی و اجتماعی جهان اسلام گذاشت. بهتر است او را از دیدگاه یکی از خبرنگاران غربی نگاه کنیم: «مردی که امروز مظهر وحدت و الهام دهنده مسلمین ایران و جهان است یک روحانی ساده و خوش منظر و خوش دل و شوخ طبع است که دوست و دشمن به دوراندیشی و سیاستمداری و صداقت و صحت وی اعتراف دارند نیروی بزرگی که این مرد قوی اراده و پرحرارت را به جلو میراند ایمان و اعتقاد وی به عظمت اخلاقی و قدرت معنوی اسلام و کامل بودن این آیین برای حکومت دنیایی و آخرتی است. این پیشوای بزرگ ایران در سنین کهولت با صدای لرزان خود پیام یگانگی و وحدت اسلام را در جهام پخش میکند و روزی نمیگذرد که از یک گوشه دنیا مسافری یا سیاستمداری یا روزنامهنگاری برای او نامه ننویسد یا به دیدارش نیاید.»
نام کاشانی در لندن و پاریس و نیویورک و کراچی و اندونزی و هندوستان و یه خصوص در کشورهای اسلامی در ردیف نام گاندی و نهرو قرار گرفته و طبقات آزادی خواه و متفکر این جامعه وی را مظهر نجات ملتهای ستم دیده از فشار استعمار مادی مغرب زمین میدانند. آیت الله کاشانی لباس ساده روحانیت را که عبارت از عمامه کوچک سیاه رنگ و یک لباده بلند و عبای مشکی است بر تن دارد و در صورت سالخورده و رنج دیدهاش یک جفت چشمان نافذ چون گوهری درخشان میدرخشد.
کاشانی را میتوان پیشقدم تجدد اسلام به شمار آورد زیرا وی قریب به نیم قرن است برای رهایی مسلمانان از چنگال فشار و احیا و عظمت اسلام میکوشد و در این مبارزات بوده است که منافع دولتهای بزرگ استعماری وی و خانوادهاش را تحت فشار و تبعید و حبس قرار داده و 3 بار وی را مدتهای مدیدی در زندان و بازداشت رنج میدادند.
آیت الله کاشانی یگانه روحانی است که عقیده دارد و این عقیده خود را بیپروا اظهار میدارد که در اسلام مذهب از سیاست جدا نیست و وظیفه دینی و دنیایی مسلمانان آن است که در سیاست کشور دخالت کند و با آشنایی کامل از حقوق خود، برادران دینی و کشور و میهن خویش بتواند دفاع کند. اینک به بررسی کوتاه دیدگاههای آیت الله کاشانی و استعمار میپردازیم.
آیت الله کاشانی و انگلستان این استعمارگر پیر، دوران انحطاط خود را در نیمه دوم قرن بیستم سپری میکرد. جنگ جهانی دوم توان او را کاهش داده بود. سیاستهای خارجی او در آسیا و آفریقا پی در پی با شکست مواجه میشد. عوامل اصلی ضعف او در واقع در پیامدهای جنگ جهانی دوم بود. آمریکا در اثر جنگ بر قدرتمندی خود افزود. تولد آمریکا در صحنه سیاسی جهان نقش انگلستان را «دست دوم» کرد. وجود نفت در خاورمیانه باعث شده بود تا آمریکا به عنوان محور عمده دیپلماتیک در این منطقه سرمایهگذاری کند. پایگاه اجتماعی انگلستان در عموم کشورهای اسلامی به دلیل دستاندازیهای سیاسی و تجاوزکارانه در سطح پائین و منفی بود. حضور پیروزمند شوروی پس از چنگ دوم در کنار آمریکا، انگلستان را از صحنه رقابت با آمریکا حذف کرد.
او هر چند مایل بود سیادت خود را به ویژه در خاورمیانه به میزان پیش از جنگ بالا برد و سعی و تلاش او در همین جهت بود. اصرار در نگه داشتن پایگاه نظامی در کانال سوئز و در پرتو همین، رشد احساسات ملی در آن خطه، یافتن پایگاه در قبرس و دارا بودن پایگاه هوایی در اردن و عراق، از جمله اقدامات تجاوزکارانه بود. انگلستان در پارهای از موارد برای بهره برداری از توان مالی وسیاسی آمریکا، امتیازات سیاسی نامشروعی را به وی واگذار میکرد.
آیت الله کاشانی به نقش منفی و چپاولگرانه استعماری انگلستان چنین اشاره میکند: «در باب انگلیسیها باید بگویم که انگلیسیها ایران را کشتند. علاوه بر اجحاف مادی در شئون سیاسی ما مداخله کردند، مردمان خائن را آوردند و آنها هم رحمی به این ملت نکردند. انگلیسیها به این ملت بیچاره رفتاری کردند که شخصی با عاطفه با حیوانات چنین رفتار نمیکند.»
آنگاه در موضعگیریهای خود در جریان حوادث داخلی در ایران چنین عکسالعمل نشان میدهند که: «انگلیسیها باید با تمام وسایل و کارخانههای خود از این کشور خارج شوند و هیچ راه دیگری را ملت ایران نمیپذیرد، این انگلیسیها مادام که در اینجا هستند در شئون حکومت و امور زندگی ما دخالت مینمایند ما انگلیسیها را به خارج از سر حدات خواهیم راند.»
او هدف خود را از مبارزات ضد استعماری با انگلستان چنین بیان میدارد: «ما دیگر حاضر نیستیم زیر سلطه آنها قرار گیریم و تصمیم داریم در کشور آزاد خود رژیمی ترتیب دهیم که با آداب و سنن مذهب اسلام قرین باشد. در این صورت تمام تشبثات بیگانگان در کشور ما در برابر سپر فولادین اسلام بلااثر خواهد شد.»
آنچه مایه حضور انگلستان در ایران بود مجموعه منافع آن در کشور بود که میتوان ثروتها و منابع طبیعی و ملی را به همراه موقعیت استراتژیکی ایران در پل بین آسیا و اروپا و همچنین «بازار فروش اجناس اروپایی» دانست. انگلستان مجبور بود برای حفظ منافع نامشروع خود، حکومتهای سیاسی و دست نشانده و وابسته را در کشور در «مسند قدرت» بنشاند، تا غارت منافع تداوم یابد.
آیت الله کاشانی در جلوگیری از روند سلطه بریتانیا بر کشور ایران مبارزات خود را متوجه موارد فوق میکند. در جلوگیری از غارت ثروت طبیعی و ملی مردم ایران یعنی «نفت» مبارزات دامنه داری را آغاز میکند و نهایت تلاش خود را به همراه مردم مسلمان ایران معطوف به این میکند که «نفت» ملی شود.
او در جایی پیام میدهد که: «نفت ایران متعلق به ملت ایران است و به هر ترتیبی که بخواهد نسبت به آن رفتار کند و قرار داد غیرقانونی که به ارزش قضایی ندارد و نمیتوان ملت ایران را از حقوق مسلمه خود محروم کند.» او در جایی دیگر مینویسد: «ملی شدن صنعت نفت در ایران تنها چاره بیچارگیهای ماست زیرا بدین وسیله اولأ ثروت بیکرانی که خداوند تبارک تعالی به ملت ایران عطا فرموده از دست دشمنان بشر که مقصدی جز منفعت طلبی و مکیدن خون ملل ضعیف ندارند بیرون آمده و ثانیأ با عملی شدن این فکر دست آلوده به فساد عمال انگلیس از دخالت در امور داخلی ما قطع میشود و مردم میتوانند به فراغ بال به چاره دردهای گرانی که توسط صد و پنجاه ساله انگلیس برای آنها به وجود آورده است بپردازند و از سیه روزی و فلاکت و ظلم و جور نجات پیدا کنند.»
ایشان حضور انگلیس در ایران را به واسطه نفت دانسته و سپس تنها راه قطع دخالت انگلیس را امور داخلی ایران را «قطع غارت نفت» از سوی بریتانیا میدانند و دعا میکنند که «ای کاش ما اصلأ نفت نداشتیم که این همه انگلستان ما را برای بردن نفت بیچاره کرده و در امور ما مداخله کند. هنگام درک پیوند فوق با یکدیگر اعلامیه میدهد که: «نظر به اینکه جمیع فجایع مملکت از خرابی دین دنیا و ظلم وجور و فساد اخلاق و یشا و ارتشاء و عدم آزادی و فقر و فلاکت ملت به حد هلاکت نتیجه تسلط انگلیسیها بر نفت جنوب است و تا قطع ایادی آن دشمنان بشر از نفت نشود روز به روز روزگاری این ملت سیاهتر و حتی آنها از هر حیث تباهتر میگردد لذا بر همه کس لازم است در قطع ایادی انگلیسیها از نفت جلوگیری از خائنین دست نشانده آنها همدستی با یکدیگر به قدر مقدوره مجاهده و فداکاری نماید و مسامحه در این وظیفه اجتماعیه و امر حیاتی باعث مسئولیت شدیده السهمیه خواهد بود.»
مبارزه با انگلستان در پیوند با عمال داخلی او بود. هیات حاکمه در واقع به نوعی دست نشانده استعمارگر بریتانیا بود و آیت الله کاشانی نتیجه بخش بودن مبارزه در گرو مبارزه با استبداد داخلی و دولتهای دست نشانده میدیدند در پرتو همین نگرش چنین مینماید که عمال داخلی انگلستان هم مورد خطاب و مبارزه شدید و جدی آیت الله کاشانی باشند.
او در جایی اشاره میکند که: «اعلامیههای اینجانب یکی علیه غصب حقوق ملت ایران از طرف شرکت نفت و اعمال دسائس متنوع و رنگارنگ، دیگر علیه تغییر قانون اساسی و خط مشی مستمر اینجانب در مبارزه با زور و قلدری و بیاعتنایی به قوانین عمومی مملکتی و لجام گسیختگی طبقه حاکمه و مزدور ... است.»
او حضور انگلیس را برابر با تعطیلی دموکراسی و مشروطیت و حقوق مردمی میداند و میگوید: «اجانب بهتر و موثرترین وسایل پیشرفت مقاصد شوم خود میدانند که به دست او مشروطیت و دموکراسی را تعطیل و به حقوقی که شرع و قانون برای مردم واجب و محترم شناخته پشت پا زده و اغراض فاسده خود را بر مردمی که از نعمت آزادی محروم شدهاند تحمیل کنند.»
او در جایی دیگر اشاره میکند که: «سیاست انگلستان در انتصاب وزیران و نمایندگان مجلس و کارهای حساس است. در مملکت به وسیله ایادی خود دخالت میکند و سرچشمه بدبختی و فقر مردم ایران همین دخالتهای بیجا و سیاست استعماری انگلستان است.»
در مبارزات داخلى هنگامی که رزم آرا ترور میشود و يک عامل وابسته در روند ملی شدن صنعت نفت از سر راه برداشته میشود آیت الله کاشانی در هنگام مصاحبه با خبرنگار روزنامه «اخبار اليوم» که لبخند رضايت بخشی هم بر لبانش نقش بسته بود میگويد: «ما جنگ نفت را برديم و بعد اضافه کرد بر رزم آرا خائن پيروزی يافتيم. قتل رزم آرا بزرگترين ضربه تقدير بود و اين حادثه به انگليسىها که کشور ما را استعمار کرده و به ملت ما ظلم میکنند، نشان داد که ايران ديگر آن کشور بيست سال پيش نيست و از اين پس برای تحمل در برابر خيانتها تاب پايداری ندارد.»
شروع مبارزات نو در حيات سياسی جامعه با عکسالعمل از سوی برخی روحانيون متحجر مواجه میشود و او را با لفظ «مجتهد سياسی» میشناسند و او در پاسخ به اين حرف ها میگويد: «بعضی از شنيدن اين قبيل مطالب مرا سياسی میخوانند و میگويند آقا سياسی شده است ولی من فکر دين و اوضاع اجتماع هستم من از جهت اوضاع و احوال عمومی اين مطالب را میگويم. من دلم به حال مردم لخت و عريان بدبخت و مفلوک – مريض و بيچاره و گرسنه میسوزد. من چطور اين اوضاع را ببينم و سکوت اختيار کنم؟ مال ملت را يک مشت شياد لوس و ننر و بیهمهچيز صرف عياشی و آپارتمان ها و خانم های خود کرده، به ملت آقايی میفروشند.»
در پس مبارزات دامنه دار بر عليه حکام داخلی و بريتانيا در پاسخ به درخواست خبرنگار راديو نروژ آقای سيون که از وی اجازه میخواهد راجع به شخصيت سياسی آیت الله کاشانی اطلاعاتی کسب کند، او در پاسخ میگويد: «پس از سی سال زحمت و مشقت متوالی به خواست خداوند متعال ملت ايران را بيدار کردم و با همکاری ساير رهبران اکنون موفق به ريشه کن کردن نفوذ سياسی انگلستان از اين مملکت گرديديم و با اجرای ملى کردن نفت کمر آن دولت را خرد کرديم.»
پيروزی ايران در به قدرت رساندن «حکومت ملی» و قطع نفوذ بريتانيا در کشور و جلوگيری از غرت ثروت نفت و ملی شدن آن موجی از شادی و شعف را در ملل مسلمان به ارمغان آورد. بدينسان با ملی شدن «صنعت نفت» ايران به عنوان يک منطقه استراتژيک از سلطه بريتانيا رهايی يافت. اهميت اين حرکت را آیت الله کاشانی چنين تشريح میکند که: «تا موقعی که کشور وسيع هندوستان در زير بار حکومت استعماری انگلستان بود خليج فارس کليد هندوستان بود و ايران شاهراه نظامی و سياسی بريتانيا ... پس از آزادی ملتهای بزرگ پاکستان و هندوستان بزرگترين تکيه گاه استعماری انگلستان در خاورميانه همين شرکت نفت جنوب بود.»
پس از ملى شدن نفت، ايران مورد تهديد واقع شد و بريتانيايىها شايع کردند که کشتیهای جنگی انگلستان تمام معادن نفت جنوب ايران را بمباران خواهند کرد و از آن طرف کشور به لحاظ اقتصادی تحت تاثير کالاهای بريتانيا بود و اقدام اوليه انگلستان در شايعه تحريم کالا و محاصره اقتصادی ايران بود که به شکل ضمنی نيز از دست دادن ايران به عنوان «بازار» پرارزش هم بود. آیت الله کاشانی پس از پيش آمدن چنين وضعی اظهار داشتند: «يکی از خوشبختيهای ملت ايران آن است که قطع معاملات ايران با انگلسیها بشود ... حاجتی به تحريم نيست زيرا وقتی انگليسیها با ما معاملاتی نداشتند قطعآ اجناس نخواهند فرستاد و در صورتی که فشار اقتصادی بر ما وارد آوردند نه تنها در ايران با آنها معاملات به کلى از بين میرود بلکه شايد تمام ممالک اسلامی را وادار کنيم با انگليسىها قطع معاملات کنند.»
پيروزیهای مقطعی در ايران، تأثيرات سياسی مثبت در خورميانه به ارمغان آورد. تجربه ملی شدن نفت در ايران بر اثر مبارزات مردمی برخی کشورهای منطقه را نيز به جنب و جوش در آورد و موجبات تحريکات ملی و مذهبی گرديد. آیت الله کاشانی علاوه بر توجه به کشور ايران از حوادث در جهان اسلامی و در دايره قلمرو تمدن اسلامی غفلت نمیکرد.
او خود در دوران جوانی در عراق با بريتانيا دست و پنجه نرم کرده بود و در دوران تبعيد 13 ماه در لبنان شاهد حضور بيگانگان در منطقه بود و حوادث و تحولات سياسی در آن خطه را خطرناک میدانست. او هدف انگليس در خاورميانه را تسلط در منطقه ذکر میکرد. در اين شرايط در خاورميانه مولودی خطرناک و نامشروع در حال زاييده شدن بود.
اسرائيل به عنوان کشوری يهودی در حال چنگ اندازی بر سرزمين اسلامی فلسطين بود. مردم مسلمان فلسطين در اثر ستم يهوديها در حال کوچ بودند. توطئه تمدن غرب و به ويژه انگليس با آمريکا موجب شروع جنگی محدود در 1948 گرديد و سپس 1949 رژيم غاصب اسرائيل در سازمان ملل عضو شد و روند «تثبيت سياسی» را با شتاب به جلو راند، آیت الله کاشانی در پيامها و اعلاميههای متعددی به ضرورت اتحاد و درک شرايط خطرناک برای تمدن اسلامیاشاره کردند و گفتهاند: «برادران مسلمان ما در فلسطين گرفتار حوادث رقت آوری شدهاند خانه و لانه آنها در معرض مصادره از طرف يهود واقع شده است جان و مال و عرض و ناموس آنها زير پای يهود لجوج پايمال شده و میشود مسلملنان دنيا بايستی با مسلمين فلسطين ابراز همدردی کنند و تا درجه امکان به کمک آنها بشتابند آيا رواست ذليلترين ملل عالم در مقابل مسلمين اين فجايع را مرتکب شوند و مسلمين آرام بنشينند.»
ايشان در جايی ديگر هدف از تشکيل دولت غاصب اسزائيل را چنين تحليل میکنند که: «ايجاد دولت پوشالی اسرائيل يکی از هزاران تبهکاریها بود که اجنبی به منظور نابود ساختن مسلمانان مرتکب شد.»
«وحدت اسلامی» در ديدگاه آیت الله کاشانی وحدت مسلمانان با يکديگر برای توانمندی جبهه اسلامی در برابر جبهه اجنبی از انديشههای آیت الله کاشانی دور نبوده است، او مطالعات دقيقی درباره اين موضوع کرده و از جمله مهمترين اقدامات عملی وی برای «وحدت» پيشنهاد تشکيل کنگره مسلمانان است که خود میگويد: «وحدت اسلامی جز با تشکيل کنگره ساليانه که هر سال يکبار در پايتخت کشورهای برقرار سازد مقدور نیست. در اين کنگره میبايستی نمايندگان سياسی، دينی، فرهنگی، اقتصادی کشورهای اسلامی که علاقه شديد آنها نسبت به دين محرز باشد شرکت کنند. اين کنگره موظف است مسايل مربوط به امور سياسی، ادبی، فرهنگی، اقتصادی کشورهای اسلامیرا «از هر مذهبی که باشند» مورد مطالعه دقيق قرار داده و در تامين احتياجات و تکميل نواقص از هر يک از اين قسمتها تصميم لازم اتخاذ کند.»
از وظايف ديگر کنگره چنين ياد میکنند که: «همچنين وظيفه دارد که ملل اسلامی را از جنگهای جهانی بر کنار داشته و در عين حال آنها را به دفاع از استقلال کشورهای خود وادار سازد و نيز از وظايف اين کنگره است که با کشورهای غيراسلامی ديگر که زير يوغ استعمار به سر میبرند مساعدت کرده و در حفظ صلح جهانی کوشش کنند.»
آنگاه سطح کنگره را به حد يک «جبهه اسلامی» ارتقاء داده و چنين میگويند که «تا آنجا (پيش رود) که اين جبهه اسلامی سنگری برای حفظ بشريت و پناهگاهی برای صلح جويان و دشمنان جنگ گردد. اين کنگره موظف است نسبت به هر يک از جهات ذکر شده تصميمات لازم برای مدت يکسال بگيرد تا در خلال اين مدت و تا هنگام که جلسه سال ديگر تشکيل میشود به مورد اجرا گذارده شود.»
برای بيان مالی کنگره پيشنهاد میدهند که: «ايجاد ( يک کميسيون) اقتصادی دائمی که در نقاط مختلف کشورهای اسلامی شعبه داشته (باشد) و به جمع آوری اعانه ماهيانه و ساليانه از مسلمانان میپردازد. اعانههای جمع شده به مصرف خريد کارخانجات صنعتی رسيده و درآمد کار اين کارخانجات صرف نيازمندیهای فقرا، فرهنگ، اعزام مبلغين مسلمان به نقاط جهان، تکميل وسايل دفاعی از کشورهای اسلامیگرديده.»
هر چند پيشنهاد از پختگی لازم برخودار نيست، اما ضرورت طرح آن در شرايطی است که سازمان ملل چند ساليست ايجاد شده و در اجرای اهداف خود به دليل نفوذ بريتانيا و کشورهای قدرتمند ديگر عاجز شده و توانايی لازم را دارا نيست و در اين آشفته بازار بهتر آن است که ملل مسلمان در دفاع از يکديگر و نزديک کردن مواضع و حمايت از منافع صنفی تمدن اسلامی به فکر ديگری افتند.
او در پيامی به مناسبت هفتمين دوره اجلاسيه مجمع عمومی سازمان ملل متحد به ضعف سازمان ملل اشاره میکند و مینويسد: «متاسفانه هنوز چند سال از تأسيس سازمان نگذشته که يکباره پايههای آن متزلزل گشته، ابرهای تيره در آسمان صلح جهانی پديد آمده و دنيا با سرعت عجيبی به جانب جنگ میرود، اين موضوع خود ثابت میکند که سازمان ملل متحد تا به حال نتوانسته است به انجام آرزوهای مردم جهان و مرام مقدسی که آن را به وجود آورده موفق گردد. اين عدم توفيق موجب گرديده است که غبار ياس و نوميدی بر خاطر مردم شيفته صلح بنشيند و پايه اميد جهانيان نسبت به عمليات سازمان ملل متزلزل گردد. به عقيده اينجانب علت عمده و اساس عدم موفقيت سازمان در راه برقراری صلح در جهان وجود بعضی دولتهای معظم است که برای اجرای نظريات خود با اعمال نفوذ و اجرای سياستهای مخصوص مانع اين هستند که سازمان ملل آرزوهای مردم جهان را برآورد.»
او از طرح کنگره برای اتحاد در واقع نفاق شقاق در ميان امت اسلامی را میطلبد. او میگويد: «مرحوم سيد جمال الدين اسد آبادی در اين راه (اتحاد) يعنى ايجاد يگانگی و اتفاق مسلمين جوانمردانه مبارزه کرد و کوشش نمود» و به ضعف اتحاد در بين مسلمين اشاره میکند و میگويد: «من از بيست و چهار-پنج سالگی به خوبی متوجه پريشانی و بی سروسامانی عمومی برادران مسلمان خود که سياست استعماری و امپرياليستها برای آنان فراهم کرده بود و فراهم میکنند شده بودم. من پيش خود میانديشيدم که دستورات کامل و جامع اسلامی چرا بايد چهار صد ميليون برادران مسلمان اسير و باجگذار سياستهای بیرحم و دور از انسانيت استعماری و امپرياليستی بمانيم در صورتی که در صدر اسلام مسلمين با عده معدودی قسمت عمده جهان را مسخر کردند و فرهنگ و دانش و تمدن عالی اسلامی را به ممالک بزرگی ارزانی داشتند و حکومت مقتدر و بشردوست اسلامی را تشکيل دادند.»
او يکی از ثمرات اتحاد اسلامی را حفظ استقلال کشورهای اسلامی و حرکت بر مبنای «نه شرقی نه غربی» میداند و میگويد: «من اطمينان دارم که اگر اتحاد ملل شرق و اسلامی که آرزوی بزرگ همه ماست عملی شود خواهيم توانست بی طرفی کامل خود را در ميان دو بلوک بزرگ جهانی حفظ کنيم و حتی پايگاه استواری برای صلح جهانی بنا نهيم.» و اينکه: «ما ملتهای اسلامی نبايد در هيچ اتحاديهای جنگی وارد شويم بلکه بايد کوشش کنيم که صفوف برادرانه خود را در مقابل سياستهای استعماری استوارتر و خلل ناپذيرتر کنیم تا هيچ يک از دو بلوک نتوانند در ميان ما رخنه کنند.»
ايشان در سياست نه شرقی و نه غربی و لزوم تأکيد برآن اشاره میکنند که: «ما نمیخواهيم که هيچ دولتی در امور ما دخالت کند برای ما اجنبی، اجنبی است که ما نسبت به هر سه سياست آمريکا و انگليس و شوروی به يک نظر نگاه میکنيم.» و در جايی ديگر در پرداخت به وحدت با استناد به آيه شريفه 57 سوره سيم مینويسند « قل يا اهل الکتاب تعالوا الی الله کلمه سوا بيننا و بينکم الا نعبد الا الله و لاتشرک به شيئأ و لا تتخذ بعضأ بعضأ اربابا من دون الله فان تولو فقولو اشهد و بانا مسلمون و...» و سپس اشاره میکند که اتحاد و اتفاق به جهات ذيل لازم است: «1-جلوگيری از پيشرغت ماديون و سرايت آن در مردم دنيا. 2- جلوگيری از استثمار که مفتاح جنگ و موجب نابودی بشر و خرابی دنيا است. 3- بقاء تمدن که در نتيجه قرنها تراکم افکار بشر و زحمات در اکتشافات به وجود آمده نابود نگردد و عالم به بربريت رجعت نکند.»
سخنی پايانی اين که، آن بزرگوار نيز با پيکارها و انديشهها و عملکردهای خود نشان داد که در صحنه جامعه ايرانی بيش از هر قشری روحانيت مبارز درد مردم را دارد و برای امت دل میسوزاند و با بيگانه آشتی ناپذير است و تا پای جان از منافع صنفی اسلام و ملل اسلامی حمايت میکند. او با استعمار انگليس جنگيد و توطئههای او را نقش بر آب ساخت و در نهايت قربانی توطئه استعمار شد. يادش گرامیباد.
پی نويسها :
1- پنجاه سال نفت «مصطفی فاتح» اقتباس
2- جريانهای بزرگ تاريخ معاصر، نهضت استقلال طلبی آسيا وآفريقا، ژاک پيرن، رضا مشايخی، جلد پنجم، اقتباس
3- مجموعه ای از مکتوبات سخنرانیها و پيامهای آیت الله کاشانی، جلد2، گردآورنده: م.دهنوی، ص21 4تا 27-مجموعه ای از مکتوبات، جلد1،جلد2، جلد3
نویسنده: برات شمسا
نظر شما :